به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر، جریان سنّتگرایی را رنهگنون، فیلسوف فرانسوی تأسیس کرد و توسط آنانده کنتیش کوماراسوامی، هویت نظامواری یافت و با مطالعات فریتیوف شووان، تیتوس بورکهارت، ماركوپولیس، مارتین لینگز توسعه یافت و به گفتمان و جریان فکری خاصی بدل شد.
سنتگرایی واکنش خاصی به مدرنیته است که خود دارای گرایشهای متعددی است. سنّتگرایی اسلامی همانند سایر جنبشهای دینی چون سنّتگرایی یهودیت، کاتولیک، پروتستان و دیگر واکنشهای اروپایی به مدرنیسم است. این جنبشهای مذهبی در حمایت از سنّتهای خاص خود و مرجعیت رهبرانی چون پاپ به مخالفت آشکار با مدرنیسم پرداختند. سنّت در ماجرای سنّتگرایی به معنای رسم و عادت و اسلوب نیست، بلکه مقصود سنّت الهی و ازلی و ابدی است که در تمامی وجود ساری و جاری است.
سنّت به معنای اصول و حقایقی است كه منشأ قدسی دارد و تبلور، كاربرد و تجلیات خاص خود را در چارچوب هر تمدّن داراست. هر تمدّنی كه با این اصول پیوند دارد، تمدّن سنّتی نامیده میشود.
سنت گراها چاره را در بازگشت به اصول سنتی می دانند. آنچه در ادامه می آید بررسی مکتب سنتگرایی در گفتگو با پروفسور مارتین جی مورخ شهیر معاصر است.
«مارتین جی» استاد تاریخ دانشگاه کالیفرنیا برکلی و شارح مکتب فرانکفورت و تاریخ عصر روشنگری است. وی علاقمند به بررسی مطالعات میان رشتهای در حوزه تاریخ است و به بررسی ارتباط میان تاریخ و سایر علوم پرداخته است. «جی» رساله خود را به صورت کتابی با عنوان «تصور دیالکتیکی» درآورد که مورد توجه اندیشمندان و صاحبنظران قرار گرفت.
آثار «جی» درباره مکتب فرانکفورت و نظریه انتقادی توجهات زیادی را میان اندیشمندان این حوزهها به خود معطوف کرده است. «مفهوم تمامیت در آرای لوکاس و آدورنو»، «آدورنو»، «انحراف خشونت» و «مارکسیسم و تمامیت: سرگذشت یک مفهوم از لوکاچ تا هابرماس» از جمله آثار او به شمار میروند. او سابقه تدریس در دانشگاههایی چون هاروارد، کرنل، آکسفورد و کمبریج را دارد.
*ابتدا در خصوص واژه سنت توضیح بفرمائید و اینکه مدرنیته چه نقشی در توجه به این مفهوم داشت؟
قبل از اینکه ادعاهایی که تحت عنوان «مکتب سنت گرایی» شناخته می شود را مورد بررسی قرار دهم تمایل دارم کمی مفهوم «سنت» را مورد بررسی قرار دهم.
مفهوم سنت از واژه لاتین «tradere» گرفته شده است که به معنای انتقال دادن و حفظ کردن یک چیز ارزشمند مربوط به گذشته است. به عنوان یک ارزشی که بیشتر جنبه آگاهانه دارد تا یک رویه و عمل ناآگانه مفروض، مفهوم سنت فقط در پاسخ به تغییرات برخاسته از مدرنیته در غرب توسعه و گسترش پیدا کرد. در دایره مفاهیم مورخ آلمانی «راینهارد کوزلک» این مفهوم زمانی مطرح شد که «افق انتظارات» درباره آینده به طور فزاینده ای از «افق تجربیات» مبتنی بر گذشته فزونی گرفت.
*در واقع مدرنیته چنین تغییراتی را در ساحتهای مختلف و گوناگون باعث شده بود؟
بله دقیقاً. ارزیابی چیزی که «سنت» خوانده می شود پاسخ و واکنشی به تغییرات فزاینده و سریعی بود که این تغییرات ناشی از پیچیده شدن اقتصاد، فرهنگ، روابط اجتماعی، تکنولوژی و گسیختگی های سیاسی بود که ما آنها را متعاقب ظهور مدرنیته می دانیم و ارزیابی می کنیم. در واقع این تغییرات سریع فزاینده از رهگذر تأثیرات مدرنیته حاصل شده بود. به جای اینکه بیشتر از این موضوع دفاع کنیم که چه چیزی از ارزش ذاتی خود فرسوده شده و این ارزش ذاتی را از دست داده باید به دنبال مهار قدرت عادتها و ترس و هراس از ناشناخته هایی بود که برخی رویه ها و اعمال، سنتها و عرفها را توجیه می کند.
بر این اساس «سنت گرایی» خودآگاهانه، کمتر از ایدئولوژی پیشرفت نیست که معتقد است «پیشرفت و توسعه» می تواند به عنوان یک راه و روش که به صورت ذاتی بر آنچه «قدیمی» و کهنه است برتری داشته باشد.
*اساساً منتقدان «سنت» و «سنت گرایی» چه نقدهایی را وارد می سازند؟
منتقدان سنت گرایی به چند فرض آنها در پاسخ به مدرنیته نقد وارد می سازند. اولین فرضی که مورد انتقاد منتقدان است این است که پیشینیان ما دارای خردی بودند که ما فاقد آنها هستیم. اینکه در سنت گذشته چیزهای ارزشمندی است که می توان از آن یاد گرفت و آموخت و از آراء و اندیشه های پیشینیان می توان بهره گرفت و برخی سنتهای مورد غفلت واقع شده را احیا کرد، امری پذیرفته شده است اما این موضوع که «هر» سنتی متعلق به عصر طلایی-عصری که ما از آن فاصله گرفتیم و هبوط کردیم- درست و پذیرفته شده است پرسش برانگیز است.
مبارزه و مناقشه میان «قدیم و جدید(مدرن)» قطعاً چیزی است که با مدرنیته شروع می شود و این مبارزه در تمام حوزه ها صورت گرفت. سنت گراها به طور کلی معتقد هستند که آنچه مربوط به گذشته است از آنچه که در زمان حاضر ایجاد می شود برتر است.
دومین فرضی که مورد انتقاد منتقدان سنت گرایی است مربوط به ایجاد خود سنتهاست. در یک مجموعه با عنوان «اختراع سنت» با ویراستاری «اریک هابزبام» و «ترنس رنجر» در سال ۱۹۸۳، بسیاری از مورخان برخی سنتها را مورد نقد قرار دادند و ادعا در خصوص پیشینه و تبار آنها را زیر سؤال بردند. برخی از این سنتها برای مقاصد سیاسی در زمان حاضر مورد استفاده قرار می گیرد.
فرض سومی که مورد نقد قرار می گیرد این فرض سنتگراهاست که اگر چیزی مدت زمان زیادی اطراف ما بود کارکرد مثبتی دارد. این فرض نیز مورد انتقاد منتقدان است. بقا-چیزی که استدلال داروینی پیشنهاد می دهد- اشاره به برتری دیرپایی دارد؛ یعنی اگر بتوان در طول زمان با شرایط خود را وفق داد و زنده ماند. نقدی که به این فرض وارد می شود این است که «تطبیق دادن» برای چه منظور و هدفی؟ کارکرد برای چی؟
به عبارت دیگر برخی سنتهای اشتباه می تواند باعث برخی «درون گذاری» ها و «برون» گذری ها شود که نتایج مصیبت باری برای جامعه بشری دارد. برای نمونه سنتهای بر جای مانده از کلیسای کاتولیک باعث محرومیت زنان از امتیازات اجتماعی شده است.
*چه اندیشمندانی در رشد و توسعه مکتب سنت گرایی نقش برجسته داشتند؟
با این مباحثی که مطرح شد در اینجا مکتبی از سنت گرایی را در قرن بیستم می توان نام برد که توسط افرادی چون «کوماراسوامی»، «رنه گنون» و «شوان» بسط و توسعه داده شدند.
هدف اصلی آنها این بود تا نشان دهند که حقیقت مشترکی در ادیان گذشته وجود دارد. از سوی دیگر تأکید این مکتب بر «حکمت خالده» است که مبتنی بر اصول جاودان و جهانشمول است؛ فلسفه و حکمتی که در دوره و دنیای مدرن مورد غفلت واقع شده است.
در واقع این سنتهای اولیه و آغازین چیزهای مصنوع بشر نیستند بلکه دارای ریشه الهی هستند که در تمامی ادیان مشترک هستند.
آنچه در خصوص سنت گرایی باید بدان توجه داشت این است که بحث این نیست که سنت را تماماً رد کرد و نفی کرد بلکه مسأله این است که چه سنتهایی پاسخگوی نیازهای دنیای کنونی ما هستند.
نظر شما