به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامهی شرق؛ «دیپان» پیرامون سرنوشت غمبار مهاجرت به فرانسه امروزی است. از درد و رنج چند مهاجر سریلانکایی در مهاجرت به فرانسه میگوید و اینکه مهاجرانی که در پی فرار از اوضاع بههمریخته کشور خود بودهاند هرگز نتوانستهاند در فرانسه رنگوروی آرامش را ببینند و هنوز هم در وضعیت جنگی بهسر میبرند. این فیلم نماینده خوبی برای درک شرایط سینمای فرانسه در امسال است، درواقع در کارهای اکثریت سینماگران فرانسوی بهنحوی موضوع جنگ و خشونت و تأثیرات آن بر زندگی انسانها به چشم میخورد. فرصتی دست داد تا در میزگردی با کارگردان، سؤالاتی راجع به فیلم مطرح کنیم. حاصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
طرح ساختن این فیلم چطور شکل گرفت؟
بعد از اینکه فیلم «یک پیامبر» را ساختم، به فکر این طرح بودهام. اما این کار مدتی به حاشیه رانده شد تا اینکه فیلمنامهنویسهای همکارم دوباره این موضوع را به یادم انداختند. در نظر داشتیم به داستانی عشقی از زاویهای متفاوت نگاه کنیم. فیلم مانند اسب تروا است که در آن موضوعی کلیدی وجود دارد و قلب سیاهی درون آن میتپد. در اینجا بر آن قسمت از نمایشنامه تمرکز کردیم که مربوط به زن و شوهر و عشق آنهاست.
و چطور شد که این طرح به «نامههای ایرانی» ارتباط پیدا کرد؟
در نامههای ایرانی اثر مونتسکیو موضوعی است به نام: ایرانی چیست؟ و موضوع این فیلم از این عنوان گرفته شده است. فیلمی فرانسوی که در فرانسه ساخته شده و بازیگران به زبان تامیل با هم حرف میزنند، طرحی بود که در آغاز احمقانه بهنظر میرسید. میخواستم فیلمی فرانسوی بسازم که مردم در آن به زبان تامیل حرف میزنند. واقعا این کار را دوست داشتم.
فکر سریلانکا چه وقت به ذهنتان رسید؟
باید بگویم که فیلم در مجموع درباره جنگ است. دبره، فیلمنامهنویس، اولین کسی بود که سریلانکا را برای مکان فیلمبرداری انتخاب کرد. این موضوع در فرانسه از اهمیت زیادی برخوردار است. در فرانسه تعداد زیادی سریلانکایی میبینیم ولی آنها را نمیشناسیم. داستان زندگیشان را نمیدانیم. زندگیشان حداقل در سینمای فرانسوی یا غربی و بهخصوص در فیلمهای ژانر جایی ندارد. این جنبه از کار برایم جالب بود. هنگام اجرای طرح متوجه شدیم که تامیلها از جایی میآیند که خشونت زیاد است ولی خودشان خشن نیستند و آنطور که در فیلمهای غربی نمایش میدهیم، افکار خشونتبار ندارند. پس پرداختن به این موضوع بهعنوان هدف اصلی فیلم برگزیده شد.
در نشست خبری از تصمیمات خاص زیباییشناسی که باید برای این فیلم میگرفتید صحبت کردهاید. میتوانید جزئیات بیشتری از آن را برای ما بگویید؟
در این فیلم چیزهای غیرمنتظره زیاد داشتیم. مثلا نوع خاصی از نور و صدا انتخاب کردیم که با فیلمبرداری سازگاری داشته باشد. موسیقی یکنواخت را فقط برای شروع و پایان فیلم مناسب تشخیص دادیم. همچنین جلوههای ویژه رسمی و مشخص برای این فیلم مناسب نیست. در این کار بسیار علاقه داشتم که بازیگران غیرحرفهای را به کار بگیرم چون با چهره آنها آشنا نبودم و بر شگفتی کار اضافه میشد. از بازیگران و نقشآفرینیشان سپاسگزارم و این را در هنگام فیلمبرداری به آنها گفتهام، بخشهای زیادی از فیلم مطابق نوآوریهای بازیگران تغییر کرد. درباره فیلمی مانند زنگار و استخوان بدیههگویی مؤثر نبود. در آن فیلم ٩٠ درصد از فیلم براساس فيلمنامه فیلمبرداری شده است، ولی در اینجا وضع فرق داشت. هر روز صبح از اینکه گروه را در حال کار میدیدم، لذت میبردم. با بازیگرانی کار کردیم که بلد نبودند فرانسوی حرف بزنند و با استفاده از دستگاه ترجمهکننده تلاش میکردیم این کار را طوری انجام دهیم که برای همه خوشایند باشد. گاهی معنی کلمهای را که بهکار میبردند، نمیدانستم. وقتی کسی کاری را انجام میدهد که پیش از آن ندیدهایم، تعجب میکنیم.
بله، این فیلم با کار قبلی شما، زنگار و استخوان خیلی فرق دارد. در اینجا با گروهی کار میکنید که بهلحاظ فنی متفاوت است. مدیر فیلمبرداری و بازیگران کسانی هستند که در فرانسه کمترشناختهشده یا اصلا شناختهشده نیستند. حتی با الکساندر دسپلات آهنگساز همیشگیتان هم کار نکردهاید.
١٠، ٢٠ سال است که با الکساندر کار کردهام، او دوست واقعی من است و بهراستی تحسینش میکنم؛ در فیلم هتل بزرگ بوداپست درخشید. ولی باید تصاویر و موسیقی را اندکی تغییر میدادم تا خلاقیت کاریام حفظ شود. اگر برای مدتی طولانی با افراد مشخصی کار کنیم برای دیگران کاملا شناختهشده میشویم و هیچگونه عامل حیرتانگیزی در کار وجود نخواهد داشت. مثلا موسیقی دیپان درست آهنگ همان سرودی است که جنگجویان گروه ببرهای تامیل میخواندند. بقیه موسیقیهای فیلم را موسیقیدان آمریکایی- شیلیایی، نیکولاس جار ساخته است. همچنین از او خواستم از نتها و نواهای کلاسیک استفاده کند که باعث پدیدآمدن قطعه ویوالدی شد.
درباره بازیگران و زن و شوهری که در فیلم میبینیم چه توضیحی دارید؟ چطور آنها را پیدا کردید؟
صادقانه بگویم، پیش از شروع فیلم درباره سریلانکا و مردم آن و قوم تامیل خیلی کم میدانستم. همهچیز خیلی سریع پیش آمد؛ لازم نبود که گروه زیادی را آزمایش کنم، بازیگران خیلی سریع انتخاب شدند. در مورد بازیگر مرد کمی دودل بودم، ولی همهچیز به خوبی پیش رفت. برایم مهم نبود جنگجوی واقعی باشد، اما بعدها فهمیدم شخصی را که برگزیدهام مبارز بوده است. از این جهت که از تجربهاش استفاده میکرد و میتوانست حتی جزئیات مکانها را برایم توضیح دهد، خیلی خوب بود.
چرا بهطور غیرمستقیم و خیلی کم به سابقه نظامی این افراد یا مشکلات زندگیشان در خانههای کمدرآمد در فرانسه اشاره کردید؟
قصد نداشتم فیلم مستندی درباره جنگ داخلی سریلانکا بسازم و نمیخواستم فیلم مستندی درباره مشکلات زندگی در چنین مسکنهایی در فرانسه بسازم. تصمیم نداشتم فیلم خیلی واقعی باشد و بیشتر بر شخصیتها تمرکز کردهام. میخواستیم شخصیتها در تمام فیلم نقش داشته باشند، جزئیات را حذف کردم و داستان اینگونه از آب درآمد و به پایان رسید. بیشتر علاقه داشتم راهی پیدا کنم اینگونه موقعیتها را شخصیتها توضیح دهند. شاید بیشتر باید توضیح میدادم، شاید خیلی خلاصه گفتهام.
پس فیلم خود را سیاسی نمیدانید؟
این کار به نوعی سیاسی است. باید بگویم نمیخواستم جملات سیاسی تبلیغاتی بهکار ببرم. وقتی درباره این برخوردها و این جنگ ترسناک چیزهایی شنیدم و اینکه مردم هنوز از نتایج آن رنج میبرند، عمیقا متأثر شدم. نمیتوانم کشمکشها را تشخیص بدهم، در فیلم هم راجع به آنها شرح نمیدهم. فکر میکنم افراد دیگری هستند که بهتر از من این کار را انجام میدهند. بهنظر من فیلم سیاسی است، چون فیلم در فرانسه و با همکاری تلویزیون ملی فرانسه ساخته شده و بازیگرانش غیرحرفهای و تامیلی هستند. بهنظر من این واقعیتی سیاسی و نشاندهنده زندگی امروزه فرانسه است.
با این اوصاف، بهنظرتان فیلم بیشتر در مورد قوم تامیل است تا فرانسه زمان حال؟
نه، درواقع آشکارا در مورد زندگی در فرانسه صحبت میکنیم. منظور فیلم پرداختن به این موضوع نیست، ولی به فرانسه از دیدگاههای مختلف توجه شده است. در فیلم جهان را آنگونه درک میکنیم که یک فرد ساکن فرانسه میبیند و این تصویر واقعی از فرانسه است. اگرچه محل فیلمبرداری ترسناک است، ولی فرانسه برای این کار انتخاب شده.
گفتید در نظر داشتید فیلم عاشقانه بسازید، ولی موضوع فیملتان بسیار خشن است... .
این عجیب است. همیشه با شنیدن چنین اظهارنظرهایی تعجب میکنم. آیا واقعا کارهای من خشن هستند؟ نمیدانم. چیزی که توجه مرا به این مورد جلب کرد، این بود که با خانوادهای قلابی شروع کنم. او پدر نیست، دیگری هم مادر نیست. شخصیت دختر هم تا آخر فیلم که آنها به خانوادهای درستوحسابی تبدیل میشوند، دختر آنها نیست، پس موضوع اصلی فیلم خانواده است و اینکه چگونه دوباره دور هم جمع شده و تشکیل خانواده میدهند. این فیلم نهتنها خشن نیست بلکه فیلم خندهداری درباره ازدواج است. حالت طنزآلود فیلم به نوعی در تمام داستان دیده میشود. بقیه موارد هم فقط پسزمینه است.
ولی نحوه نمایش در فیلم کاملا تکاندهنده و حتی اغراقآمیز است.
در سینما چیزی بهعنوان واقعیت وجود ندارد. چیزی که در سینما داریم، واکنش است و تنها اغراق. سینما تصویری شیک از چیزی است که وجود دارد، حداقل از دیدگاه شخصیتهای فیلم. منظور فیلم این است که ما بیشتر پیشامدها را از دید شخصیتها میبینیم.
ولی در پایان فیلم که تمام خانواده با تولد کودکی نجات مییابد و همگی به سلامت به انگلیس میروند نوعی اغراق و خوشبینی زیاد دیده میشود. پایان فیلم، یادآور قهرمان اصلی شبیه مسیحی است که باعث نجات همگان میشود. فکر نمیکنید زیادی به این موضوع پرداختهاید؟
هر فیلمنامه معمولا دو تا پایان دارد. یکی پایان شخصیتهاست و دیگری پایان داستان. غالبا این دو همزمان پیش نمیآیند و دلیل اینکه سخن آخر یا صحنههای اضافی در فیلم وجود دارد، همین است. البته در آخر این داستان درگیری خشونتباری وجود دارد و پایان داستان در انگلیس است. به نظر من، آن داستان بخش انگلیسی نیز شادی آرام و تصور خود دیپان از کل ماجراست.
در پایان فیلم شخصیتهایی را میبینیم که به خوبی و خوشی در انگلیس ساکن شدهاند. آیا میخواهید بگویید که کانادا یا انگلیس جای بهتری برای زندگی مهاجران است؟
نه، اصلا این منظور را نداشتهام. از همان ابتدای فیلم شخصیت زن میخواهد به انگلیس برود و برای این کار برنامهریزی میکند. دانش من در آن حد نیست که نظام مهاجرتی انگلیس و فرانسه را مقایسه کنم.
چرا قهرمانانی را که محکوم به شکست هستند و با مشکلات دستوپنجه نرم میکنند، دوست دارید. در کارهایتان اغلب با مردمی روبهرو هستیم که زندگیشان را از دست دادهاند و در جستوجوی راهی برای نجات آنها هستید.
این فرایند بسیار جالبی است. اگر منظور رفتن از «الف» به «ب» یا از سین به شین است چه فرقی میکند؟ چیزی که خوب است رفتن از الف تا ی است. وقتی پای نمایش و کشمکش به میان میآید، کسانی که شکست را تجربه کردهاند، بهتر میتوانند منظور را برسانند.
بهعنوان آخرین سؤال، مدت زیادی صرف ساخت این فیلم کردهاید. باید فشار زیادی را تحمل کرده باشید... .
بله، خیلی دشوار بود. سه، چهار سال پیش این طرح به ذهنم رسید و طرحی بسیار طولانی شد. بعد برای شرکت در جشنواره فیلم کن انتخاب شدیم که به خودی خود باورنکردنی بود ولی به ما فشار وارد کرد که سریع عمل کنیم و این کار را کردیم. وقتی سریع کار میکنیم، کمتر فکر میکنیم و من این را دوست دارم. هر از گاهی لازم است دست از فکرهای خستهکننده برداریم.
نظر شما