به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ حبیباله اسماعیلی، پژوهشگر و سردبیر فصلنامه نقدکتاب تاریخ در یادداشتی نوشت: کتابسازی، در حقیقت کتابسوزی است. نوعی سرقت است و در درجه اول قانون باید تکلیف آن را روشن کند. اما در عین حال کتابسازی نوعی آسیب اجتماعی و فرهنگی نیز هست. روزی در این کشور دانش برترین فضیلت و معلمی در شمار ابرارزشها بود. نوشتن کتاب نیز نشانه دانش و البته در شمار ابرارزشها بود. اکنون زمانه تغییر کرده تردیدی نیست. نه معلمی در آن جایگاه رفیع پیشین قردارد و از منزلت بلند برخوردار است و نه کتاب نوشتن در شمار امور ناممکن به نظر میرسد. اکنون با نهایت تاسف اغلب، معلم نادیده استاد و درس ناخوانده نویسنده هستند.
اکنون در جهان مجازی، چه بسیارند وبلاگهایی با یک نفر خواننده، صفحاتی بیخواننده در فیسبوک بیدر و پیکر و ... اما با صاحبانی پرمدعا که مرتب فضلشان گرچه به عمق یک میلیمتر هم نیست اما تکلیف عالم و آدم را تعیین میکنند. همین افراد در توهم فضل به بازار کتاب هم وارد میشوند و چون با کسری منابع دانش مواجهه میشوند دست در کیسه دیگری میبرند و اندوخته او را بیهیچ شرمی به نام خود منتشر میکنند.
از سوی دیگر، تب مدرک نیز اینک به تب کتاب منجر شده است. نمیشود دکترا بگیری اما کتاب نداشته باشی! برخورد شکلی یا امور و بیتوجهی به کیفیت، به این ناهنجاری دامن زده است. اگر در رزومهای مقاله یا کتابش کم تعداد باشد مورد توجه نیست. این معیارهای تهی کمی هنجارهایی ضد ارزش آفریده و در نتیجه بازار کالاهای تقلبی را رونق داده است. راستش را بخواهید وقتی ما تولید انبوه مدارک تحصیلات تکمیلی میرسیم تولید انبوه کتاب و مقاله نیز اجتنابناپذیر است. کافی است سری به جلسات دفاعیههای دکتری و کارشناسیارشد بزنیم. معدود جلساتی میبینیم که داور در تاکسی یا نیم ساعت قبل از جلسه متن را مطالعه کرده نباشد. با این وضعیت پایاننامههایی که عینا از دیگری کپی شده مورد تایید قرار میگیرد و بعد از بهرهمندی مواهب نمره و گاه مدارج شغلی، سر از بازار نشر در میآورد.
تب مدرک و کتاب به عرصه نخبگان صاحبمنصب نیز کشیده شده است. مدیران و مسئولان بیکتاب هم، همانند مدیران و مسئولان بیدکترا مورد توجه قرار نمیگیرند. همین مساله راه را برای عدهای از فعالان صنعت کتابسازی گشوده است. با تاسف معدود کسانی را میبینیم که با احتساب ساعات شبانه روز در عرصه مدیریت و اجرا با کمبود وقت مواجهاند، اما فعالانه در کار کتاب و مقاله پرفرصت هستند. همین مساله میدان را برای سوءاستفاده کنندگان گشوده است. این شهرتجویی بیتعارف شبههناک است.
علاوه بر این در عرصه عمومی نیز اقتصاد نشر راه کتابسازی را هموار میکند. عدهای از ناشران برای ندادن یا کمتر دادن حقالتالیف به این هنجار غلط دامن میزنند. به قول عدهای از ناشران برخی عرصهها بفروش است. همین عرصه بفروش که مثلا تاریخ پهلوی و ایران باستان این روزها نمونه آن است، باعث شده چاپ و دوباره و چند باره چاپ نوشتهای از گذشتگان یا خاطرهایی از امروزیان نه یک ناشر که چند ناشر با آن نان بخورند. نانی که احتمالا شبههناک است. گاه میبینیم درباره مادر فلان پادشاه هخامنشی و یا خود همان پادشاه چیزهایی نوشته منتشر شده که ذرهای ارزش علمی ندارد و جز تخیل نیست اما ... البته باید واقف بود رجوع جماعت به این نوشتهها نشانههایی از مشکلات و پروژههایی دیگر است که به بازار کتاب نیز سر ریز شده است.
اما چه باید کرد؟ جدای از وظایف مراکز قانونی، دو چیز تکلیف کتابسازیها را میتواند روشن کند. اول قانون عرضه و تقاضا است. به یقین باید گفت کار بیارزش اگر به خطا به کتابخانهای هم را پیدا کند، بعد از مدتی به دیار عدم و فراموشی روان میشود. کافی است به مراکز خرید و فروش کتابهای خمیرشدنی سر بزنیم. انبوه کتابهایی را میبینبم که حتی یک بار هم لای آن باز نشده و قرار است خمیر شده و به مقوا تبدیل شود.
روشن است که کتاب کالایی فرهنگی است. کالای بیکیفیت و جنس تقلبی دوام ندارد. به سرعت از گردونه مصرف خارج میشود. تولید کنندهاش بیاعتبار و خریدارش مغبون. در این میدان، علاوه بر مشتری، نظر اهل فن و متخصصان موثر است. به عبارت بهتر، نقش نخبگان و کتابشناسان و اهل فن بیبدیل است. اگر میخواهیم از این آسیب اجتماعی خلاصی یابیم باید تعارف را کنار گذاشته کتابسازان را رسوا کرد. نقد عالمانه و نشان دادن مراجع اقتباس، مهمترین اقدام است.
نکته اینجاست که فقدان نهادهای بیطرف در عرصه عمومی، کارهای معطوف به معرفی مصداقهای کتابسازی را به سمت اقدام انفرادی برده است و همین موجب شده کمتر به این عرصه خطرخیز وارد شوند. مادام که هنجارهای منتهی به فعالیت در عرصه عمومی فراگیر نشود، صتعت کتابسازی نیز کم رونق نخواهد شد. برای تحقق این مهم حمایت قانون شرط مقدم بر هراقدامی است. صد البته اگر مراجع قانونی حاشیه امنیت برای این مهم فراهم نکنند، این وادی کم خطر نیست.
خطر بزرگتر از کتابسازی «انتحال» است. این بلیه را به فرصتی دیگر باید گذارد. چراکه اگر خودآگاه یا ناخودآگاه، به خود منسوب کردن رای و نظر دیگری بین برخی نخبگان باب نمیشد، مردمان میانه حال روی به کتابسازی نمیآوردند. باور کنیم ام الفساد و علت العلل موجبیت کتابسازی انتحال است و این دیگر یکی داستان است پر آب چشم.
نظر شما