به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ پرویز ضیاءشهابی، متخصص فلسفه آلمانی و هایدگرپژوه در یادداشتی نوشت: امر ترجمه متون بهویژه متون فلسفه آلمانی در ایران با معضل همراه است. در روزگار ما، عمده ترجمه متون فلسفه آلمانی از متفکری مانند «هایدگر» به عمل میآید که به نظرم کار ناصوابی است. ای کاش که این کارها هرگز ترجمه و منتشر نشود.
متاسفانه باید بگویم، مترجمان ما یا اصل مطلب متن را استنباط نمیکنند، که عمدتا اینگونه است یا حرمت زبان فارسی را نگه نمیدارند. همین دو عامل کافی است تا ترجمهای نادرست و پرغلط به دست خواننده برسید.
به نظر من، تخصص در امر ترجمه، جرات این کار را از مترجم میگیرد، زیرا مترجم متعهد و مسئول، دائما در وسواسی بیمارگونه به سر میبرد و متن را بارها و بارها بازبینی میکند چرا که کافی است تنها یک واژه را به غلط ترجمه کند یا حتی واژهای مشابه را به کار ببرد تا معنای جمله و خواست نویسنده اصلی عوض شود.
در اینباره میتوانم به فلسفه آلمانی و نوشتههای هایدگر اشاره کنم، که همین اتفاق با ترجمههای ناصواب برای متون این فیلسوف شهیر آلمانی میافتد. برخی متون در کشورهای همزبان با آن متفکر نیز مهجور است و چه بسا کارشناسان همزبان با آن فیلسوف باید بارها و بارها متن وی را بخوانند و آن را به زبان ساده خودشان تبدیل کنند.
تعریف زبان فارسی، محل اختلاف است
من چون درباره «هایدگر» کار میکنم، باز از این متفکر آلمانی برایتان مثال میزنم. متن این فیلسوف برای خود آلمانیها، بسیار سنگین است، حتی اندیشمندان آنها مانند تئودر آدورنو و کارل یاسپرس از هایدگر گِله میکنند که چرا تا این میزان سخت و سنگین مینویسد. وقتی نثر این فیلسوف، در کشور خود به سختی خوانده میشود، و مترجمان چینی و ژاپنی اذعان میکنند که متن هایدگر را نمیتوان به این راحتی به زبان چینی و ژاپنی ترجمه کرد، در ایران که جرات ترجمه متون وی پیدا شده، باید دقت لازم به کار برده شود که متاسفانه این امر در بین برخی مترجمان و حتی مترجمان کهنهکار نیز دیده نمیشود.
من هم که مرتکب به ترجمه چند اثر از هایدگر شدهام، در زبان آلمانی مداقه میکنم و شرایط زبان فارسی را میسنجم. گاهی خیال میکنم، زبان فارسی کشش و تاب واژههایی را که میسازم ندارد، اما در واقع این منِ مترجم هستم که در برابر زبان فارسی کم میآورم. در کنار تسلط به زبان متن اصلی، باید حرمت زبان فارسی را نیز نگاهداشت. البته زبان فارسی و تعریف آن در بین مترجمان محل اختلاف است. آبا منظور ما از زبان فارسی، زبان «حافظ» و «فردوسی» است؟ یا زبان شاعران معاصر «شاملو» و «اخوان» است؟ و یا مد نظرمان زبان پارهای از روزنامهنگاران است؟ برای من گذشته از تعریف زبانشناسان، اصل، تبعیت و الگوگرفتن از استادان ترجمه مانند ابوالحسن نجفی، بدیعالزمان فروزانفر، مجتبی مینوی و امیرحسن یزدگردی است.
از نظر من، به عنوان یک مترجم و پژوهشگر فلسفه، نباید مترجم متون فلسفی، دنبال همهفهم بودن و ساده ترجمه کردن باشد که سادهانگاری خود، آفت ترجمه است. متن باید با همان سبک و سیاق خودش ترجمه شود. همانطور که بسیاری از فلاسفه معاصر اعتقاد دارند، «هگل» و «کانت» باید در زبان اصلیشان یکبار دیگر به همان زبان ترجمه و سادهنویسی شود.
نظر شما