شناسهٔ خبر: 40499 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

مستند «شاعرانه» داریم؟

یک مستندساز با انتشار یادداشتی تحت عنوان «مستند شاعرانه یا شترمرغ» نقطه‌نظرانش را مطرح کرد.

 به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایسنا؛ جواد کراچی  آورده است:« بی‌شک دانش آموختگان مدارس هنری، بالاخص سینمایی، در کشورهای مهم دنیا، دسترسی به آرشیوهای مهم سینمایی برایشان راحت‌تر و سهل‌تر بوده تا در اینجا که این مراکز در مقاطعی در اختیار مراکز امنیتی بود و سپس آرام، آرام بخش‌هایی از آنها در اختیار متخصصین و یا عموم قرار گرفت و به شکلی ناقص مورد استفاده و یا منعکس شد.

آنهایی که توانسته بودند، حال به هر دلیل، دسترسی به این آرشیوها داشته باشند و فیلم‌هایی را ببینند و یا مطالعاتی را از طریق این فیلم‌ها، مکتوب کنند، از شانس و اقبال بیشتری برخوردار بودند و چه بسا نامی و آوازه‌ای هم برای خود دست و پا کردند.

اما آنچه در این میان مظلوم واقع شد، انتقال خرد و دانش بود که به دلیل بسته بودن فضا و جزیره‌ای بودن دانش، بصورتی یکسویه عمل شد و دانشجویان و علاقه‌مندان را بر اساس گزینش دانش، مطلع کردند که این خود، خسران‌های عجیبی را ببار آورد.

از جمله این نواقص و خسران‌ها می‌توان به ژانر مستند شاعرانه اشاره کرد.

از آنجایی که سازندگان چنین فیلم‌های مستندی در دهه‌های پنجاه و یا شصت میلادی که اغلب در کشورهای اروپای شرقی و یا به ندرت در اروپای غربی فعال بودند، همگی از هنرمندان بنام و سرشناس کشورهای خودشان بودند و دانش آموخته این حرفه بودند و هم و غم‌شان، نه ورود به سینما، بلکه گفتاری نوین در عرصه هنر و تفکر و اندیشه بود. نه اینکه در اول راه باشند، بلکه درسشان را آموخته بودند و فیلم‌هایشان را ساخته بودند.

آنچه در ایران مرسوم گشت و به غلط هم مرسوم گشته، حرکت‌هایی است که از سوی افرادی که مایل به ورود بدین حرفه هستند، انجام می‌شود که با انتخاب کمپوزیسیون و پرسپکتیوهای عجیب و غریب، نام مستند شاعرانه را بر سیاه مشق‌های خود می‌گذارند و زمین و آسمان را هم به سخره می‌گیرند.

حال با این مقدمه بدین موضوع می‌پردازم که چرا پس از گذشت حدودا صد سال، هیچ اثری از آن ژانری که ترکیبی از مونتاژ روسی و امپرسیونیسم فرانسوی بود، نیست. اما افرادی هنوز در ایران و در حوزه سینما و تلویزیون هستند که دست‌بردار از تفکر سده پیش نیستند.

با کمی تامل در باب نامگذاری مستند شاعرانه می‌توان دریافت که پایگاه پرش ذهن در شعر و شاعرانگی، تخیل است؛ تخیلی که از قضا سنت دیرینه ما ایرانیان نیز هست و با نظم و وزن نیز اعتباری داشته و دارد و اما پایگاه پرش ذهن در مستند، سند و دلیل است. که آنهم مستقیم و بی‌واسطه با عقل و بین، سر و کار دارد که واژه «بین» ریشه بینش نیز هست و عقل هم که خردگرا است.

حال با این توصیف، چگونه می توانیم تخیل و خرد را در یک جمع کنار یکدیگر قرار دهیم؟

شتر مرغی به وجود می‌آید که نه بار می‌برد و نه پرواز می‌کند. شاید یکی از دلایل شکست این ژانر در کشورهای اروپایی، همین شتر مرغ بودن آن است. فیلم‌سازان اروپایی، زودتر، حسابشان را صاف و این ژانر را به کناری نهادند.

کارشناسان فرهنگی اروپا همانند کارشناسان صنعتی‌شان، زودتر از ما حرکت می‌کنند و جلوتر از ما هستند و برای آنکه ما را همیشه وابسته و نیازمند به خودشان نگه دارند، جوانانی که به غلط، راه را طی می‌کنند، تشویق و جایزه می‌دهند تا ما همچنان در خم آن کوچه باقی بمانیم.

در اینجا سوالی پیش می‌آید که چرا کارشناسان فرهنگی اروپا، چنین جوایزی را به جوانان خودشان نمی‌دهند؟

در کشورهای صنعتی اروپا، ژانرهای مختلف مستند را به گونه‌ای جذاب می‌سازند که ما با ولع و تشنگی به پای صفحه‌های دیجیتالی تلویزیون می‌چسبیم و فیلم‌ها را تماشا می‌کنیم و اطلاعاتمان را بر اساس اطلاعات آنان، بنا می‌نهیم.

ولی متاسفانه نوبت به فیلم‌های خودی که می‌رسد، باید بنشینیم و نماهای عجیب و غریبی را تماشا کنیم که خالی از خرد و دانش و خالی از ظرافت زیبایی شناسانه و خالی از شعر و سند و دلیل است.

پشتوانه مطالعاتی ادبیات کهن سرزمین‌مان که شاعرانه، به زیستن ادامه می‌دهد، می‌تواند خزانه‌ای غنی برای ساختن مستندهایی با پشتوانه واقعی سند دار و دلایلی علمی و تاریخی برای نگه داری میراث کهن کشورمان باشد.

به عنوان نمونه به شعری از فردوسی بزرگ توجه کنید که هنوز هم سندیت خود را از دست نداده.

به گرد اندرش باغ و میدان و کاخ بر آورده شد جایگاهی فراخ

چو شد شاه با دانش و فر و زور همی خواندش مرزبان شهر گور

به گرد اندرش روستاها بساخت چو آباد کردش کس ایدر نشاخت

اگر امروز در یک حرکت هلی شات بر آثار بجا مانده شهر گور پرواز کنیم و فیلمبرداری کنیم، خواهیم دید که این شهر گردی که در زمان ساسانیان پایتخت اردشیر بابکان بوده و گرد بودن آن در این شعر منعکس شده و اگر قطر دایره را اندازه‌گیری کنیم، سپس در مرکز دایره که مناره شهر گور واقع شده است را محاسبه کنیم، به دقت عمل و همچنین به مسئولیت پذیری شاعر پی خواهیم برد و سندیت دار بودن آن را هم با علم روز می‌توانیم محاسبه کنیم.

 

و این سندی است بر مستند بودن شعر بزرگمرد ادبیات ایران زمین.

در اینجا شعر است که مستند گردیده.

حال اگر بخواهیم فیلم مستندی را شاعرانه کنیم چگونه باید عمل کنیم تا پس از سده‌ها باز هم تازگی و نو بودن خود را همچنان حفظ کند.

به عنوان نمونه شعر«صدای پای آب» از سهراب سپهری را مثال می‌زنیم.

در ابیات آغازین می‌گوید،

«اهل کاشانم

روزگارم بد نیست.

تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی.

مادری دارم بهتر از برگ درخت.

دوستانی، بهتر از آب روان.

و سپس ادامه می دهد:

اهل کاشانم، اما

شهر من کاشان نیست

شهر من گم شده است

من با تاب، من با تب

خانه‌ای در طرف دیگر شب ساخته‌ام.

در این شعر می‌توان، درام نهفته در گم شدن شهر و تراژدی زندگی و تغییر و تحولات اجتماعی را به خوبی مشاهده کرد.

و این می‌تواند دستمایه وزینی برای یک فیلم مستند اجتماعی با پشتوانه شاعرانگی باشد. همانگونه که شعر فردوسی می‌تواند در ژانر تاریخی و میراث فرهنگی دستمایه تحقیقاتی یک اثر مهم شود، شعر سهراب نیز می‌تواند دنیای معاصر را بخوبی ترسیم کند.

باز کردن دریچه‌ای نوین از زاویه‌ای دیگر بر موضوعات کارشناسانه و علمی، می‌تواند، نوری بر آنچه در تاریکی مانده، بتاباند و باعث بوجود آمدن حرکتی تازه در شیوه مستندسازی شود.

عاریت و عاریه گرفتن از بیگانگان هم نوعی غفلت کردن است.»

نظر شما