شناسهٔ خبر: 43021 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

امبرتو اكو: نابغه پست‌مدرنِ قرون‌وسطايي

اكو نابغه غريبي بود. چه كسي را سراغ داريم كه در حوزه نظريه‌پردازي و خلق ادبي تا اين حد همسنگ اهميت داشته باشد؟ كسي كه هم يك نظريه‌پرداز طراز اول باشد و هم يك داستان‌نويس درجه يك.

فرهنگ امروز/اميرعلي نجوميان:


امبرتو اكو (Umberto Eco)
متولد ١٩٣٢ در ايتاليا
استاد دانشگاه بولونيا، نشانه شناس و داستان نويس
اكو نابغه غريبي بود. چه كسي را سراغ داريم كه در حوزه نظريه‌پردازي و خلق ادبي تا اين حد همسنگ اهميت داشته باشد؟ كسي كه هم يك نظريه‌پرداز طراز اول باشد و هم يك داستان‌نويس درجه يك.
هفت رمان اكو از شاهكارهاي ادبيات شناخته مي‌شوند و بسياري اعتقاد دارند كتاب «به نام گل سرخ» بعد از «صد سال تنهايي» بزرگ‌ترين شاهكار ادبيات است. اكو در نظريه‌پردازي نيز پژوهشگري طراز اول بود. آثار او جسته و گريخته در ايران (مانند ديگر انديشمندان) ترجمه شده‌اند. هيچ نهاد نشري طرحي درازمدت براي ترجمه آثار اكو (دوباره مانند ديگر انديشمندان!) در دست ندارد. دو كتاب مهم او با عنوان‌هاي «درباره زشتي» و «درباره زيبايي» هنوز ترجمه نشده‌اند. در اين دو كتاب، اكو يك تاريخ فرهنگي به شيوه فوكو از دو مفهوم زشتي و زيبايي ارايه مي‌دهد. او به ما نشان مي‌دهد كه چگونه مفاهيم زشتي و زيبايي در متون ديداري در بسترهاي فرهنگي متفاوت در مسير تفسيري بي‌پايان به پيش رفته است. همان طور كه فوكو نشان مي‌دهد چطور مفهوم جنون در نسبت با گفتمان‌ها دگرگون‌شده است، اين دو كتاب اكو نيز بررسي فرهنگي طراز اولي است.
اكو نابغه غريبي بود. از يك سو، ايده‌هاي پست‌مدرن، راديكال و آوانگارد داشت اما در عين حال بسيار اسكولاستيك بود. از سويي به دنياي پست‌مدرن تعلق داشت و از سوي ديگر به تعليمات و يافته‌هاي قرون وسطي علاقه وافري داشت. خيلي جالب است كه آدمي با اين وسعت انديشه، كتابي با عنوان «چگونه رساله بنويسيم؟» نوشته است. اگر بشنويد اكو اين كتاب را نوشته حتما فكر مي‌كنيد او زيرآب تمام پايان‌نامه‌ها را زده است. اما اصلا چنين نيست. او در اين كتاب حتي به نقطه‌گذاري‌ و روش‌هاي ارجاع مانند يك پژوهشگر دقيق، باريك‌بين و وسواسي توجه مي‌كند. از يك سو، او در حوزه دانش و آموزش به مجموعه‌اي از اصول پايبند است اما در عين حال نگاه او به فرآيند تفسير نامحدود و باز است.
اما امبرتو اكو چگونه اين دو وضعيت ناممكن را به هم پيوند مي‌زند؟ اينجاست كه اهميت نظريه نشانه‌شناسي اكو اهميت پيدا مي‌كند. اكو از نظريه‌هاي چارلز ساندرز پرس، فيلسوف پراگماتيست و نشانه‌شناس امريكايي بسيار تاثير گرفت. او دو مفهوم تفسير (interpretant) و فرآيند نشانه‌پردازي (semiosis) را از پرس وام مي‌گيرد و درون نظريه نشانه‌شناسي خود جاسازي مي‌كند. به گمان او، خواننده يا دريافت‌كننده متن بايد قضاوت‌هاي نشانه‌شناختي انجام دهد، به اين معني كه، براي فهم معني يك متن، به ويژه زماني كه غيرمستقيم است، دريافت‌كننده بايد فرآيندهاي «همكاري تفسيري» را به كار بندد (١٩٨٤، ٤٣) . براي او، فرآيند نشانه‌پردازي حركتي پويا و بي‌پايان ميان يك تفسير به تفسيرِ ديگر است و معني نتيجه اين فرآيند است.
بر اين اساس، «نشانه‌شناسي تفسيري» اكو نشانه‌ها را پويا و تفسير را امري بي‌پايان مي‌شناسد اما اين بدين معني نيست كه هر تفسيري درست باشد. اين فرآيند بي‌پايان نشانگي بر اين اصل استوار است كه هر بار نشانه چيزي «بيشتر» مي‌گويد و نه چيزي «ديگر». اكو مي‌گويد: «نشانه‌ها نقطه آغاز فرآيند تفسير هستند كه به مجموعه بي‌پاياني از پيامدهاي تصاعدي (جلورونده) مي‌انجامند. نشانه‌ها ابزارهايي باز هستند، آنها زره‌هاي محكمي نيستند كه هويت‌هاي دوشرطي را تحميل كنند.» (١٩٨١، ٤٤) .
اما اكو محدوديت‌هايي براي تفسير در كتابي با همين عنوان، «محدوديت‌هاي تفسير»، مطرح مي‌كند. به گمان او، هر گزاره در درون خود تاثيرهاي عملي تفسيرِ خود را محدود مي‌كند. پس خود متن محدوديت‌هايي را تجويز مي‌كند. او مي‌گويد: «معنا درون متن و زمينه آن شكل مي‌گيرد. پس متن هسته‌اي است كه معنا در آن ساخته مي‌شود. زماني كه نشانه‌ها جدا و رها از بافت متن باشند، تبديل به قواعد مرده و شبح‌گونه مي‌شوند.» (٣٧) دوم اينكه او به نسبتي ديالكتيكي ميان «حق متن» يا «نيت متن» (intentio operis) و نيت خواننده (intentio lectoris) قايل است كه در اين رفت و برگشت قلمرو تفسيرها مشخص مي‌شود. و سوم اينكه تفسيرهاي يك متن درون يك جمع، ارتباط بيناسوژه‌اي ايجاد مي‌كند كه بر تفسيرهاي ديگر برتري پيدا مي‌كند. اين «جمع تفسيري»
(interpretive community) به مفهوم جالبي با عنوان «دانشنامه»  مي‌انجامد.
اما «دانشنامه» چيست؟ نشانه‌شناسي اكو نوعي نشانه‌شناسي تفسيري است. به گمان او، تفسيرهاي خواننده‌هاي متفاوت نهايتا بايد يك كهكشان بسازد. اگر اين تفسيرها بتوانند با يكديگر يك كهكشان بسازند، اين تفسيرها درست هستند. اما اگر قرار باشد هر خواننده‌اي يك متن را بخواند و تفسير جدا و مستقلي از ديگران داشته باشد و نتوانيم آن را تبديل به يك كهكشان كنيم، پس اين متن باز نيست و نتوانسته كهكشاني معنايي بسازد. بنابراين اكو قبول دارد كه هر متني را مي‌شود به گونه‌اي متفاوت خواند اما اين گونه‌ها بايد در نهايت در دانش بشري به يك دانش مشترك ختم شوند. اكو در كتاب «نشانه‌شناسي و فلسفه زبان» از اين ديدگاه به مفهوم «دانشنامه» ياد مي‌كند. تعريف ديدگاه اكو از «دانشنامه» با كاربرد اين مفهوم و همچنين «كتابخانه» در نوشته‌هاي بورخس بسيار نزديك است.
اكو نشانه‌شناسي را برنامه‌اي پژوهشي مي‌دانست كه تمام فرآيندهاي فرهنگي را به عنوان فرآيندهاي ارتباطي مطالعه مي‌كند. پس به گمان او، فرهنگ را مي‌توان و بايد با رويكرد نشانه‌شناسي مطالعه كرد. اكو مي‌گويد: «نشانه‌شناسي با تمام چيزهايي سروكار دارد كه مي‌توانند يك نشانه به حساب آيند. به بيان ديگر، يك نشانه هر آن چيزي است كه مي‌تواند به صورت دلالت‌مند جايگزين چيز ديگري شود. ضرورتي ندارد كه اين چيز ديگر، وقتي نشانه‌اي به جايش مي‌نشيند، حتما وجود داشته يا عملا در جايي موجود باشد. بنابراين نشانه‌شناسي در اصل رشته‌اي است كه به مطالعه هر آنچه مي‌توان براي دروغ گفتن به كار برد، مي‌پردازد. در صورتي كه چيزي را نتوان براي دروغ گفتن به كار گرفت، متقابلا براي گفتن حقيقت نيز نمي‌توان از آن استفاده كرد؛ در واقع چنين چيزي اصلا نمي‌تواند براي گفتن به كار برده شود. به عقيده من، ارايه تعريفي از يك «نظريه درباره دروغ» بايد به عنوان برنامه‌اي كمابيش فراگير براي نشانه‌شناسي عمومي مد نظر قرار گيرد». (١٩٧٥، ٧)
اكو نابغه غريبي بود. او طي زندگي حرفه‌اي‌اش در بيش از ٣٠ دانشگاه در جهان تدريس كرده است. او به زبان‌هاي بسيار زيادي تسلط داشت. طنز در آثار اكو نقش مهمي دارد. اكو موسيقي باروك رنسانسي را با سازدهني مي‌نواخت و يكي ديگر از تفريحات او خواندن فرهنگ لغت براي استراحت و تمدد اعصاب بود. او در سال ١٩٦٢ با همسرش رناته ازدواج كرد و از آنها دو فرزند به نام‌هاي استفانو و كارلوتا باقي مانده است.
اكو مشهور است به نقل‌قول‌هاي شاهكار، بنابراين اين يادداشت را مي‌خواهم با يك نقل‌قول از او تمام كنم: «انسان زماني كه به آسمان نگاه مي‌كند، چه احساس مي‌كند؟ او فكر مي‌كند كه زبان كافي براي آنچه مي‌بيند را ندارد. با وجود اين، انسان‌ها هيچگاه از توصيف آسمان دست نمي‌شويند و تنها آنچه را مي‌بينند فهرست مي‌كنند. ما محدوديتي داريم؛ محدوديتي سخت استهزاآميز و نااميدكننده: مرگ. به همين دليل است كه ما چيزهايي را دوست داريم كه تصور مي‌كنيم حد و مرزي ندارند و بنابراين پاياني ندارند. اين راهي براي فرار از فكر كردن به مرگ است. ما فهرست‌ها را دوست داريم زيرا نمي‌خواهيم بميريم.»
منابع:
Eco, Umberto, Semiotics and the Philosophy of Language. Bloomington: Indiana University Press, ١٩٨٤.
Eco, Umberto. “The Theory of Signs and the Role of the Reader”. The Bulletin of the Midwest Modern Language Association, Vol. ١٤, No. ١, (Spring ١٩٨١), ٣٥ - ٤٥.
Eco, Umberto. A Theory of Semiotics. London: The Macmillan Press, ١٩٧٥.

روزنامه اعتماد

نظر شما