به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ حسین فلسفی استاد فلسفه دانشگاه آزاد واحد خرم آباد در یادداشت پیش رو سه دلیل برای اینکه فلاسفه ما سهروردی را نشناخته اند بر می شمارد. وی معتقد است که اندیشه فلسفی ما متاثر از ارسطو است و سهروردی شناسی در ایران هنوز شروع نشده است. در ادامه این یادداشت را می خوانید:
از سهروردی سخن بسیار رفته است و گزارش های گوناگون از نوشته ها، به ویژه کتاب حکمت اشراق وی زبانزدند و کسانی نیز بخشی از روزگار خود را با وی گذرانیدهاند و نامی برده اند و نانی خورده اند. با نگاهی ژرف به نوشته ها و نشست های درباره سهروردی در این سر زمین، از آغاز تاکنون هویدا می توان دید که آنها روز به روز بی مایهتر گردیده اند و از ارزش علمی شان کاسته شده است. این بی مایگی علتهای گوناگونی دارد که در این نوشته به چند علت آن می پردازم.
نخستین علت آن این است که ما اندیشه فلسفی نداریم و درون مایه اندیشه فلسفی مان از دیگران است؛ ما آموزگار فلسفه هستیم نه فیلسوف. اگر سرگذشت فلسفه را از فارابی تا امروز _سهروردی را نادیده بگیریم- از پیش چشم بگذرانیم می توان دید که اندیشه ارسطویی سراسر ذهن و زبان ما را فراگرفته است و خستگی ناپذیر و پی در پی خود یا برداشتی از آن اندیشه ها را می آموزیم و می آموزانیم و روز از نو روزگار از نو و این داستان کهنه هر روز نو می شود و افسانه های ارسطویی زنده انگاشته می شود و گاهی خرده ای بر آن اندیشه گفته می شود و یا گاهی نکته ای بر آن افزوده می شود و با آب و تاب اندیشه های وی را به خورد کسانی می دهیم که از بد حادثه و ناگزیر باید بخوانند تا فرزانه شوند. بهراستی پیش از نهادینه شدن اندیشه ارسطویی، ما چگونه میاندیشیدیم؟
به گمانم با ارسطو، اندیشه فلسفی ما سراسر واژگون گشته است و حتی اگر بخواهیم بدانیم بر سر ما چه گذشته است باز در چارچوب اندیشه ارسطویی آن روزگار را ارزیابی و داوری میکنیم. اندیشه ارسطویی، بیشتر پردهای است بر روی حقیقت تا گشودن آن و این پردهپوشی تا امروز دنبال شده است و بر تاروپودش افزودهشده است. در روزگاری که اندیشه ارسطویی، داور هر دادگاهی و داروی هر دردی است، گفتن سخنی ناساز با آن، چه جایگاهی میتواند داشته باشد؟ میتوان هر سخنی را گفت ولی یا بیهوده مینمایند یا کوچک شمرده میشوند یا دانسته نمیشوند یا باید جان بر سر آنها گذاشت.
کسانی که گرفتار ارسطو زدگی شدهاند و همه دانشها را در فلسفه مشایی میبینند و از چارچوب آن رهایی نیافتهاند، نمی توانند جان سخن سهروردی را دریابند و کار او را کوچک میشمارند و فلسفه وی را جابهجایی واژگان؛ روشنایی بهجای هستی و ... میدانند.
درکنار فلسفه ارسطویی و با یاری زبان دانان و مترجمین از ارسطو به دیگر فیلسوفان بزرگ غربی مانند دکارت و کانت و هگل و ویتگنشتاین و سرآمد همه آنها هایدگر سری می زنیم و مو به مو دکارتی، کانتی، هگلی، ویتگنشتاینی و هایدگری می شویم و بر خود می بالیم که چنین شده ایم و بر سر دیگران فریاد می زنیم که چرا بزرگی جایگاه ما را نمی دانید. چشم به راه می مانیم تا مساله ای در زمینه فلسفه، کلام، فلسفه دین، فلسفه برای کودک، فلسفه برای مردگان، فلسفه علم و... از غرب گفته شود، خیز برمی داریم که هرچه زودتر شکارش کنیم و این طرف بازار را گرم نگه داریم و درباره آن سخن ها می گوییم و گاهی از گوینده و نظریه پرداز گوینده تر و نظریه پردازتر می شویم. برای نمونه از بی مایگی علوم انسانی هراسان می شویم و بی درنگ همگان را فرامیخوانیم که بیایید علوم انسانی بسازیم و همایش برپا می کنیم و می کوشیم در هنگامه همایش خوابمان نبرد و چندصد مقاله گرد آورده می شود و چند تن که همیشه زینت بخش همایش ها هستند سخن می رانند و این چنین علوم انسانی می سازیم و از غرب و اندیشه غربی بی نیاز می شویم. این همه کار انجام می دهیم بی آن که بدانیم از کدام علم و کدام انسان سخن می گوییم؛انسانی که ساخته اندیشه اندیشمندان غربی است و علمی که پرداخته آنان است.
دومین علت بی مایگی سهروردی شناسی ما این است که سهروردی در سایه دیگر فیلسوفان معرفی گردیده است. پژوهشگران این دیار از آن جا که ذهن و زبانشان ارسطویی است و اندیشه ارسطویی با اندکی ویرایش از زبان فیلسوفان ایرانی؛ از فارابی تا امروز، بازگو شده است نتوانسته اند بی پیش انگاشت یا نهادن آ« انگاره ها در کمانک به سراغ سهروردی بروند و بکوشند سهروردی را آنگونه که هست دریابند و از این روی سهروردی را بهانه کردهاند تا ابن سینا یا صدرا را گزارش کنند. در کنار این پژوهشگران، هستند کسانی که نوشته های سهروردی را ناخوانده، نوشته هایی ساخته است که سالی چند بار نیز بازچاپ می شوند.
سومین علت آن است که سهروردی چندین چهره دارد: فیلسوف، عارف، مفسر، ادیب و... بودن و همین چند سویه بودن وی، سبب شده است برخی وی را از چهرهای ویژه دیده و داوری کنند و از چهرههای دیگر وی چشم بپوشند و روشی درست برای گزارش اندیشه اشراقی وی از دیگر اندیشههایش را بکار نبستهاند و از هر دری سخنی میگویند و سهروردی را چنان مینمایانند که عارفی بوده است فلسفه خوان و فیلسوفی بوده است، عارف و از منطق و تهذیب نفس سود جسته است و یا میخواسته است حکمت ایرانی را زنده کند یا ... . به علتهای پیشگفته و علتهایی دیگر باید گفت که سهروردی پژوهی تاکنون آغاز نشده است و جان اندیشه وی همچنان در پرده نهان است و شاید در آینده چهره راستین سهروردی آنگونه که هست؛ سهروردی فیلسوف اشراقی، سهروردی فیلسوف شرقی، سهروردی فیلسوف دارای روششناسی و ساختار اندیشهای سراسر نو، سهروردی جنگنده با اندیشههایی ارسطویی و... نمایان شود.
نظر شما