به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ در نتیجه جدا شدن ارزشها از علوم تجربی و تجربه گرایی در این علوم پوزیتیویسم موفقیت هایی را کسب کرد. این رویکرد با سرایت به علوم انسانی آسیب هایی به این علوم و جوامع بشری وارد آورد. اندیشمندان علوم دینی نقدهایی به این رویکرد داشته اند و دلیل هایی نیز برای عدم موفقیت این تفکر در علوم انسانی. در این رابطه، پیرامون دلایل عدم موفقیت پوزیتیویسم و لزوم اسلامی سازی علوم در مقابل این رویکرد گفتگویی با حجت الاسلام محمدرضا مصطفی پور، عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی انجام شده است که در ادامه می آید؛
*پوزیتیوسیت در علم به دنبال جدا کردن ارزشها از علم است که تا حدودی نیز موفق بوده است؟ آیا پوزیتیویست به رویکردی مسلط در علم تبدیل شده است؟
پوزیتیویسم به عنوان یک روش، یک فلسفه یا یک رویکرد در علوم تجربی تا حدی موفق بوده ولی این دلیلی برای تسلط آن در تمام علوم نیست. پوزیتیویسم یا تحصل گرایی بر اساس برخی از گفته ها یک فلسفه است که این فلسفه هم در شرایط خاصی بوجود آمده است که در واقع مدعیان و مدافعان آن هم معتقدند که فلسفه پوزیتیویست با منحل شدن حقله وین و با کشته شدن موریتس شلیک از بنیانگذاران حلقه وین و پوزیتیویست منطقی، از بین رفته است اما اثر تفکر پوزیتیویسیتی همچنان باقی مانده است البته وقتی صحبت از پوزیتیویسم می کنیم، باید این را در نظر بیگیریم که پوزیتیویسم فقط یک کاربرد ندارد.
در واقع می توان گفت که این روش سه کاربرد دارد که آخرین کاربرد آن پوزیتیویست منطقی است. پوزیتیویست منطقی در حلقه وین بنیان نهاده شد که پایه گذاران آن عموماً از اساتید علوم تجربی بودند و در واقع معتقد بودند که در علوم باید این سوال مطرح شود که معنای واقعی علم چیست؟ و منظور شان از علم مطالبی بود که در آثار و کتب آمده بود. پوپر که بعد از حلقه وین آمد و از منتقدین اصلی پوزیتیویسم در زمان خود بود، معتقد بود که ما سه عالم داریم یکی عالم علم و یکی عین و دیگری عالم ذهن. این عوالم را باید از هم تفکیک کنیم. وقتی حقایقی را درمی یابیم، در ذهن ما آمده است. ممکن است آنچه که در ذهن ما آمده است واقعی باشد یا غیر واقعی یا مادی باشد یا معنوی، فرقی ندارد.
عالم دیگر عالم علم است. علم یعنی مجموعه گزاره هایی که در قالب کتاب و یا نتیجه تجربیات بدست آمده و تدوین شده است. لذا وقتی مثلا وقتی به کتابخانه مراجعه می کنیم مشاهده می کنیم که کتاب ها را طبقه بندی می کنند. مثلاً به دسته های تجربی و انسانی و هرکدام را به دسته های دیگر. حال پوزیتیویست منطقی می گوید؛ که این علم که مجموعه ای از گزاره هاست، چناچه بخواهیم آن را ارزیابی کنیم با چه روشی باید ارزیابی کنیم لذا این بحث را مطرح کرده است که معیار برای ارزیابی، گزاره ها و تجربیات است. که این گزاره ها یا معنا دارند یا بی معنا هستند. بعد از آن اشاره کرده که گزاره های معنا دار معیار دارد. معیار معنا داری را در آنجا مطرح نموده است و معیار بی معنا یی را هم در مقابل مطرح نموده است لذا می توان گفت که در پوزیتیویست منطقی به دنبال تبیین گزاره های علمی هستند.
در واقع می خواهند به این سوال پاسخ دهند که گزاره های معنا دار و بی معنا چیستند؟ در این رابطه هم معیار معنا داری هم بررسی می شود لذا پوزیتیوست ها ادعا کردند که فقط یک نوع از گزاره ها معنا دارند و آن گزاره ها، گزاره های علمی هستند. یعنی گزاره هایی که با روش تجربی قابل تحقیق و تحقق است. بر این اساس در علوم تجربی به سراغ فیزیک، شیمی، زیست شناسی و سایر علوم تجربی رفتند. حال این سوأل در ارتباط با علم ریاضی مطرح می شود که آیا این علم هم تجربه پذیر هست یا خیر؟ برای اینکه خودشان را از این مخمصه نجات بدهند ریاضی را به عنوان یک علم توتولوژیک یا علم این همانی معرفی کردند. مثلاً وقتی دو دوتا می شود چهار تا، این چهار همان دو ضربدر دو هست و چیزی غیر از این نیست. در واقع موضوع و محمول عین یکدیگرند و مطلب جدیدی را ارائه نمی کند.
*پس دو نوع گزاره وجود دارد یکی گزاره های قابل پذیرش یکی هم گزاره های علوم تجربی و دیگری گزاره های ریاضی. لذا با همین روش سعی کردند بعضی از علوم انسانی مثل جامعه شناسی یا روانشناسی را به عالم علوم تجربی ببرند و تجربه گرایی را هم در علوم انسانی حاکم کنند البته ما به لحاظ مبانی با آن مساله داریم. این پرسش ها را مطرح می کنیم که چرا تنها راه رسیدن به معرفت و معیار، بررسی تجربه است؟ آیا علاوه بر حس و تجربه ابزار دیگری هم برای ادراک در اختیار هست یا خیر؟
ما در فلسفه می گوییم سه نوع ابزار برای ادراک نیاز داریم و حتی به اعتباری چهار نوع ابزار برای ادراک نیاز داریم: یکی از آنها حس تجربه است و در کنار آن عقل و شهود عرفانی را هم داریم. همچنین وحی را نیز به عنوان ابزار مهمی برای درک قبول داریم. آیت الله جوادی آملی می گویند که ما چهار وسیله برای درک حقایق عالم هستی در اختیار داریم. عالم دیگر عالم عین است که شاهد جهان واقع و خارج است. حال این جهان واقع و خارج فقط جهان ماده را شامل می شود یا علاوه بر جهان ماده، ماوراءالطبیعه را هم شامل می شود.
*معرفت شناسی و هستی شناسی پوزیتیویسم را چگونه با چنین ابزارهایی نقد می کنید؟
در معرفت شناسی آنها انحصارگرا هستند و معتقند که تنها یک راه برای کسب معرفت وجود دارد و آن تجربه است. و لذا بسیاری از ابهامات، اشکالات و نقدها نیز به همین دلیل بر پوزیتسویسم وارد شد. یکی از اشکالات بارز و مهمی که به آنها وارد می شود این است که معیار معنا داری یک گزاره تجربه پذیری آن است. حال سوأل دیگری مطرح می شود، خود گزاره شما آیا تجربه پذیر است یا خیر؟ گرچه آیر در کتاب زبان حقیقت و منطق می گوید که ما اگر این حرف را می زنیم یک توصیه است و ممکن است توصیه پذیرفته شود یا خیر. ولی در حقیقت این اشکال در جای خودش پا برجاست. با این حال پوزیتیویست ها فقط یک ابزار برای هستی شناسی تعریف می کنند.
اما هستی شناسی، پرسش این است که شما که حقایق جهان را محدود به عالم مادی و طبیعت می دانید، آیا تنها راه رسیدن به معرفت نسبت به حقایق جهان، حس تجربه است یا خیر؟ نمی توان گفت که فقط جهان ماده وجود دارد و غیر از آن چیز دیگری موجودیت ندارد، چونکه فکر و عقل و معرفت هیچکدام مادی نیستند. علم هم یک امر مادی نیست. چون یافته ها و ادراکات ذهنی ما مادی نیستند. لذا حقایق جهان فراتر از شناخت عالم مادی است.
بحث دیگر، بحث انسان شناختی است. باید انسان را بشناسیم و بدانیم که انسان چه ابزار و قوا و ادراکاتی دارد و چطور می تواند به معرفت برسد. هم فیلسوفان ما و هم قرآن کریم می گوید که درست است که ما از آغاز آفرینش چیزی نمی دانیم «وَاللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا» اما آفریدگار ابزاری را در اختیار ما قرار داده است که ما با آن ابزار می توانیم به علم برسیم سپس می فرماید: «وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَهَ ۙ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» یعنی هم حس به شما داده وهم فواد. که هم می تواند به عقل قابل اطلاق باشد و هم به شهود قابل تطبیق. بحث آخر، ارزش شناسی است. این که انسان، خوب و بد و باید و نباید، درست و نادرست را چگونه تشخیص دهد. برخی از اندیشمندان بر اساس ارزش شناسی انسان، به نقد تفکر پوزیتیویستی پرداختند. در فلسفه اسلامی هم با همین دلیل و بر اساس حکمت متعالیه دایره ابزار معرفت را توسعه می دهیم و معرفت شناختی، هستی شناختی، انسان شناختی و ارزش شناختی پوزیتیوسیتی را مورد نقد قرار می دهیم.
*آیا آثار و نتایج رویکرد تحصل گرایانه منجر به لزوم اسلامی سازی علوم در جهان اسلام شده است، یا علوم انسانی اسلامی خود افقی روشن برای چیره شدن به دانش های غربی دارد؟
البته علوم که اسلامی شود فراگیر نیز خواهند شد چون اسلام حجت را بر مردم تمام کرده است. طبق روایات، اسلام دینی فرگیر خواهد شد. با این حال متاسفانه در دانشگاه های ما هنوز تفکر حاکم، تفکر پوزیتیویستی است. به ویژه در علوم تجربی. ممکن است مسئولان و اساتید متدین باشند. ولی روالی که در ارتباط با علم در پیش می گیرند روال پوزیتیویستی است. یعنی تنها معیار در آنجا روش تجربه گرایی است. در ارتباط با علوم انسانی بخصوص روانشناسی و جامعه شناسی هم همین روال حاکم است. این مسائل در دانشگاه های ما وجود دارد. تفکر حاکم در دانشگاه های ما بویژه در علومی چون جامعه شناسی و روانشناسی، پوزیتیویستی است. هر زمان که صحبت از کمیّت می شود از درصدها صحبت می شود. این یعنی تحصل گرایی، از کیفیت کمتر صحبت به میان می آید.
بنابراین چنانچه بخواهیم فلسفه پوریتیویستی را بپذیریم، به دنبال آن باید معرفت شناسی، هستی شناسی و همچنین انسان شناسی و ارزش شناسی آنها را نیز بپذیریم. طبیعتاً وقتی اینها را پذیرفتیم، بطور طبیعی باید ارزش هایی چون اخلاق و هنر و حقوق بساط خود را جمع کند. در مبانی پوزیتیویستی در نهایت انسان همه چیزش را از دست می دهد. از منظر او انسان موجودی است فناپذیر، موجودی که بین دو عدم زندگی می کند. بعد از زندگی در این دنیا حیاتش به پایان می رسد. حال سوأل ما از آنها اینست، آیا این عدم واقیت دارد؟
اکنون دنیا هم با این باور به مشکل برخورده و سرش به سنگ خورده است. البته از شروع مدرنیته یعنی از ۱۹۵۰ میلادی به بعد بلاخره علوم تجربی از جهات مختلفی مورد نقد قرار گرفت. اول به این دلیل که این تفکر، مشکلاتی برای خودِ انسان ایجاد کرده است. به عنوان مثال افرادی از جمله هایدگر تکنولوژی ای که حاصل علوم تجربی غرب است را شدیداً مورد نقد قرار داده اند. برخی نیز مبنای اومانیستی علوم تجربی غربی را نقد کردند. ازجمله رنه گنون در کتاب “بحران دنیای متجدد” و همچنین همفکران او یعنی سنّت گرایان، نیز چنین نقد هایی داشتند. در واقع نقد این گروه به حاکمیت اومانیسم به علم و دانش و اندیشه بشر است و معتقدند که نتیجه چنین حاکمیتی بحران هایی برای بشر بوجود آورده است.
بنابراین معرفت شناسی، هستی شناسی و انسان شناسی تفکر پوزیتیویستی برای جامعه غربی مشکل ساز شده است. لذا ما با توجه به مبانی دین اسلام که از پشتوانه عقلی برخوردار است، معرفت شناسی آنها را که بر پایه تجربه است را نفی می کنیم. ما معتقدیم که معرفت شناسی چهار روش دارد که هریک مکمل یکدیگرند. هیچکدام ار آنها جایگزین دیگری نمی شود. وحی جایگزین تجربه و عقل هم جایگزین شهود نخواهد شد. ممکن است که با هم انطباق داشته باشند. هرکدام از این ابزار نقش خود را در معرفت شناسی دارند. در ارتباط با هستی شناسی، ارزش شناسی وانسان شناسی نیز این قضیه صادق است. ما هستی را محدود به جهان ماده و طبیعت نمی دانیم. بنابراین، این روش ها ما را در شناخت معرفت به ارائه نظریه ای واداشت بنام علم دینی. آیت الله جوادی آملی هم معتقد است که علم باید دینی شود. علم که دینی شود طبیعتاً هم علم تجربی و هم علم انسانی دینی خواهد شد.
*چگونه می توان علم را دینی نمود؟ مبانی این نظریه چیست؟
در این رابطه آیت الله جوادی آملی مبنایی دارند. ایشان معتقدند که اولاً جهان هستی را به عنوان مخلوق خدا نگاه کنیم که در او نظام فاعلی، داخلی و غایی را ببینیم. طبیعتاً در اینجا از تسلط پوزیتیویستی خارج می شویم و جوابمان به تحصل گرایان این است که شما باید، عقل، شهود و وحی را در کنار حس تجربه ببینید. همچنین در تبیین عالم، آفریدگار عالم و غایت آفرینش و قانونمندی نظام آفرینش او را نیز در نظر بگیرید. در واقع ما اگر خدا را نپذیریم، برایمان این سوال مطرح می شود که قانونمندی این عالم برای چیست؟
چنانچه یک فیزیکدان مدعی می شود که این نظام قانونمند است. وقتی از او سوال می شود که دلیل ادعایت چیست؟ می گوید چون من این عالم و قوانین آن را می بینم و چون درکِ من عینی است، پس قانونمند است. ولی نکته اساسی اینجاست که این قانون، حتماً قانونگذار دارد. وقتی پای قانون به میان می آید، غایت هم خودنمایی می کند. لذا در ورای قانونمندی، غایت آفرینش هم وجود دارد. در مورد انسان هم همین است وقتی انسان را به عنوان مخلوق خدا ببینیم و بپذیریم و با این نگاه قوانین موجود در عالم را کشف کنیم طبیعتاً نوع نگاه ما می شود علم. و علم ما می شود علم دینی. یعنی علمی که به مطالعه خلقت می پردازد. از طرفی هم از مراجعه به منابع دینی یک سلسله از آگاهی ها هم از منابع دینی در اختیار ما قرار می گیرد که آن هم خود مخلوق خداست. بنابراین چه در علوم انسانی و چه در علوم تجربی ما با مخلوق خدا و ظهور اراده خدا سرو کار داریم. انسان هم به عنوان یکی ازمخلوقات خدا در علوم طبیعی و به عنوان پایه علوم انسانی است. این بحث لزوم علوم دینی اسلامی را می رساند که فراتر از علوم انسانی اسلامی است.
*لزوم ایجاد علم دینی نیاز به تحولی جدید در دانشگاه دارد. آیا علوم پایه هم در راستای صحبت شما نیاز به باز بینی در راستای دین دارند؟
ممکن است این ادعا مطرح شود که علم که دینی و غیر دینی ندارد. در این رابطه با دکتر گلشنی هم نظریه ای دارند که مشابه نظریه آیتالله جوادی آملی است ولی با هم متفاوتند و برخی دیگر از اندیشمندان هم در این رابطه نظریاتی دارند. در واقع همانطور که لازم است که به سمت علوم انسانی اسلامی برویم. نسبت به سایر علوم هم باید چنین نگرشی را داشته باشیم. گام بعد ایجاد دانشگاه اسلامی است. دانشگاهی که در آن تماماً علوم دینی تدریس و تحقیق شود. قبلاً هم اشاره کرده بودم که ما اگر بخواهیم دانشگاهی دینی و اسلامی داشته باشیم، چون تقدم در دانشگاه علم است باید علمش دینی شود. در مقاله ای هم در این خصوص به روش های اسلامی کردن دانشگاه ها و آثار و نتایج ایجاد چنین دانشگاهی اشاره کرده ام لذا اسلامی کردن مختص علوم انسانی نیست، بلکه علوم تجربی هم باید دینی شود. به قول آیت الله جوادی آملی؛ عالِم علوم انسانی، انسان است و انسان را باید انسان آفرین به ما معرفی کند. بنابراین باید علومی را برای انسان تدوین کنیم که مناسب با شئون ابعاد و ارکان وجودی خدا باشد.
*آیا مشکلات کنونی جوامع بشری نتیجه رویکرد تحصل گرایانه و علم گرایانه است؟
در پاسخ شما باید بگویم که تنها علم گرایی پدید آورنده مشکلات بشر نیست، بلکه این اومانیسم است که ریشه اصلی مشکلات بشر امروز است. همچنین از اساسی ترین مشکلات بشر، بی ثباتی در آراء و عقائد انسانهاست. منشأ این بی ثباتی در آرا و عقائد را سه چیز معرفی کرده بود؛ اول نداشتن جهان بینی درست و صحیح، دوم انسان شناسی صحیح و سوم ارزش شناسی درست. بعدها این مطلب را در مقدمه یکی از کتاب های آیت الله جوادی آملی آوردم.
بله البته اگر علوم دینی باشند دیگر رویکرد پوزیتیویستی معنایی ندارد. البته همه مشکلات جهان غرب در رابطه با علم گرایی نیست. مشکلات جهان غرب از رنسانس به بعد شروع می شود. که یکی از این مشکلات علم گرایی است. مسائل دیگری هم در مشکلات بشر دخیل است. از جمله به لحاظ فکری یک سری مسائل وجود دارد. از نظر اقتصادی، سیاسی و زیست محیطی هم مسائلی برای جوامع امروزی بوجود آمده است. که اساس این مشکلات به تفکر اومانیستی بر می گردد. وقتی انسان به لحاظ معرفتی و ارزشی اصل و خدای خودش معرفی شود، نتیجه ای جز اندیشیدن به خود و منفعت گرایی ندارد و در نتیجه سود گرایی، زمینه بسیاری از مشکلات و مسائل انسان فراهم شد. در چنین تفکری تنها ارزش برای انسان، سود و منفعت گرایی است. مثلاً در بحث لیبرالیسم بیشتر روی آزادی فردی انسان تاکید شده است. مسئولیت از روی دوش او برداشته شده و یک نوع آزادی غیر مسئولانه به وی داده شده است. در نتیجه این آزادی کاذب و منفعت گرایی، حالتی برای انسان ایجاد می شود به نام غرور. غرور سر منشاء تمام مشکلات امروزی جوامع است.
در روایات هم آمده، اصول کفر سه چیز است؛ اول استکبارو غرور، دوم حسد و سوم حرس. انسانی که با علمش منفعتی کسب کند دچار غرور و استکبار و خودپسندی خواهد شد. در نتیجه حسد هم انسان غیر از خود کس دیگری را نمی تواند ببیند. اسلام هراسی که اکنون در غرب ریشه می دواند از نتایج حسد است چون اگر اسلام اصیل به غرب شناسانده شود دیگر جایی برای بقیه نخواهد ماند و از این روست که هر روز شاهد بروز پدیده هایی چون داعش و بوکوحرام و امثال این گروه های تروریسستی هستیم. غرب نمی خواهد چهره واقعی اسلام نمایان شود از این رو، اسلام را با تعاریف خود به مردم می نمایاند. تعاریفی سرشار از خشونت و سیاهی. بسیاری از مشکلات فردی بشر هم در نتیجه حرس هم ایجاد می شوند. مشکلات روانشناختی که آسیب های آن نه تنها به فرد بلکه به همه جامعه بر می گردد. ولی در نهایت اسلام است که دین غالب خواهد بود و این در قرآن و روایات هم آمده است. با ظهور امام زمان(عج) اسلام تمام دنیا را در بر خواهد گرفت و دین غالب دنیا خواهد شد.
نظر شما