فرهنگ امروز/ العربی إدناصر ترجمه: محمدتقی شریعتی:
پژوهشهای پیرامون اگزیستانسیالیسم اسلامی در غرب از مفهوم «هراس از اسلام» برای توصیف و بیان حالت ترس استفاده میکند، ترسی که در درون سیاستهای غربی وجود دارد و این مسئله نشئتگرفته از دشمنیای است که با اسلام و مسلمانان دارند؛ در واقع این توصیفی است که میتواند تمام تصمیمات و خط و مشی اینگونه رفتار را خارج از این حوزهها در سطح جهانی پوشش دهد.
بسیاری از تحلیلگران در این ترس فراگیر، تفسیر بسیاری از سیاستهای امنیتی را که کشورهای غربی در منطقۀ عربی در پیش گرفته، برای آنان آشکار میگردد؛ از سیاستهای خارجی عربها گرفته تا کنترل منابع ثروت و قدرت منطقه.
بلکه رویش برخی از مشکلات در خاورمیانه از جمله ارزش و قرب فراوانی که اسرائیل در میان محافل غربی دارد، بدون شک دلیلی بس قاطع بر وجود خیزشی در ذهنیت غرب است، ذهنیتی که سرشار از ترس و هراس نسبت به فعالیت و جنبشهایی است که آرامآرام در حوزۀ جغرافیایی و توان رو به افزایش آن در حال شکلگیری است که امروزه از آن با نام «بنیادگرایی» یاد میشود؛ این جریان، دین را وارد حوزههای زندگی روزانه نموده است.
و از برای ثبت این جنبشهای فعالانه، غرب روی به تأسیس برخی تصمیمات و سیاستهایی آورد که بهوسیلۀ آن بتواند نقشۀ سیاسی و اقتصادی این منطقه را مجدداً ترسیم نماید؛ غرب این کار را به هدف پاسداری از منافع ضروری و حیاتی خود انجام میدهد.
و طرح (پروژه) خاورمیانه چیزی نیست مگر عملکردی کنشگرایانه برای تضمین ورود آسان و بدون مشکل سیاستهای امنیتی و اقتصادی به منطقه، تا به این شکل مصونیت اجتماعی مبنی بر دوری از وجود غرب شکل نگیرد و مقاومتهای مردمی با رویکرد اعتراض که خواهان خودمختاری و دوری از غرب است، به وجود نیاید.
و در سطح داخلی غرب و در چهارچوب فعالیتهای پروژۀ اسلامهراسی میتوان جنبشهای تبلیغاتی را که هدف ارائۀ سیمایی غیرشایسته از عربها و مسلمانان دارد، ضمیمه نمود. مسئله تنها به اینجا محدود نمیشود، بلکه با نوشتارها و کتابهایی که غربیها در مورد اسلام مینویسند، برخی از شرایط را به گونهای فراگیر تعمیم میدهند و مذهب اسلام و مسلمانان را به گونهای به تصویر میکشند که گویا در واقعیت نیز چنین هستند.
وقتی که هدف، زشت جلوه دادن این دیدگاه اعتقادی و کاستن از پیروان آن است، پس قطعاً راه رسیدن به آن، هرچند به نوعی برای آن هدف، توجیهپذیر است؛ و اینچنین است که همۀ کشورهای غربی یا برخی از آنان قوانینی را وضع میکنند که نشئتگرفته از اصول سکولاریسم حکومت، یا بیطرفانۀ مؤسسات آن، یا حمایت از آزادیهای شخصی و بیان آزاد سخن و اعتقادات است.
و از جمله جلوههای این مصوبات مربوط به منع حجاب و لباسهای دینی زن مسلمان است، که این امر رفتهرفته به نظارت شدید در مدرسههای اسلامی ورود و توسعه پیدا کرد، مدرسههایی که فرزندان مسلمان در روزهای تعطیل برای فراگیری برخی از اصول دین و زبان عربی در آن مشغول هستند؛ و این استبداد تا نظارت مالی بر اینگونه مؤسسات و منبع حمایتی آن انتقال پیش رفته است.
ولی این سیاست با فحاشی و اهانت به پیامبر اسلام به اوج خود رسید؛ این مسئله را در کاریکاتورهایی میبینیم که بسیاری از روزنامه و مجلات غربی آن را منتشر و برخی از فیلمهای سینمایی به ارائۀ تصویری مبتذل و ناشایسته از پیامبر کردند.
اینگونه تصاویر بیقاعده و غیرمعمول از اسلام و پیامبر از دیدگاه تحلیلگران، برگرفته از توالی و پیوستگی خشونت است، شرایطی که به نظر میرسد زندگی مسلمانان را در تمام سطوح اجتماعی و سیاسی و دینی را تحتالشعاع قرار داده و سرشت و طبیعت ارزشهای حاکم بر زندگی آنان را آشکار میسازد و از مسلمانان، گروهی ساخته است که در رویکردها و رفتار و اهداف خویش از سایر جوامع جهانی متفاوت جلوه مینماید.
و پیش از این نیز شاهد بودیم که پاپ مستعفی، بندیکت شانزدهم، در یکی از سخنرانیهای خود در سال ۲۰۰۶ اسلام را رویکردی خشونتبار تلقی کرده و در مفهوم صلح و مدارا نزد مسلمانان شک و شبهه ایجاد نمود؛ وی این سخنان خود را از متون قرآنیای گرفته که تشویق به جهاد و پیکار در آن وجود دارند، و این خود مسئلهای است که برخی از روشنفکران به دنبال اثبات آن هستند و تأکید میکنند که پیامبر اسلام -بهعکس مسیح و حضرت موسی «درود خدا بر هر دوی آنان» - سپاه خود را با شمشیر و ترس به هدف فتح و دستیابی به غنیمت حرکت داده است.
این موضعگیریها تنها به ارائۀ این تصاویر از اسلام و پیامبرش نمیپردازد، بلکه به عقبتر رفته و بر غرب خرده میگیرد که چرا نسبت به مسلمانان ضعف و سستی از خود نشان میدهد و بر مسئلۀ جنگ تشویق کرده و از غرب میخواهد که یا خشونت اسلام را با خشونتی شدیدتر پاسخ دهد و یا اسلام، اروپا را تصرف و به سرزمینی مبدل شود که مسلمانان آن را غارت کرده و جزو امارتهای خود به شمار آورند.
بسیاری از رؤسای کشورهای غربی از اینگونه اظهارنظرها دوری نکردهاند -هرچند با لهجهای محتاطانه -، به گونهای که فریادهای هشدارآمیز را در شرایط مختلف سر برآوردند. اینجاست که بسیاری از غربیها معتقدند که درگیری میان عرب و غرب، نتیجۀ طبیعی و اجتنابناپذیر تناقض عمیق میان مجموعه ارزشهای سنتی اسلام و ارزشهای جهانبینی غربی نوین که با شأن و منزلت و مساوات و تسامح (مدارا) و کثرتگرایی وجود دارد، است.
و اینگونه بود که امروزه ترس و احساس خطر پیرامون آن، سرآغاز هر تفکر غربی و هر رویکردی در قبال اتفاقات رخداده در منطقه را شکل میدهد، از جمله، آن موضعگیری در قبال اشغالگری و استعمار و همچنین نقض حقوق بشر و منع دموکراسی و مشکلات مربوط به توسعه و روابط بینالمللی از آن یاد میشود.
و اینچنین فوبیای اسلام (اسلامهراسی) نزد آنان تنها یک واکنش طبیعی است نسبت به تجاوز فعلی یا پیشبینیشده از سوی عرب و مسلمانانی که نسبت به دیگری دشمنی در دل دارند؛ و بهاینترتیب، اسلامهراسی با اندیشۀ جنگ پیشگیرانه همسو بوده و آن را تأیید میکند، زیرا این رویکرد معتقد است که دیگر فرهنگ و تمدنها، خطری بس بزرگ برای نوع زندگی غربی به شمار میآیند و دلیل آن هم تناقض میان ارزشهای خاص آنان است که عقل و آزادی و روشنی را با ارزشهای غربی انسانی در تعارض و تضاد میبینند.
حقیقت این است که اسلامهراسی ارتباطی با ترس ندارد، بلکه با ترساندن یا آفرینش ترس -اگر این اصطلاح صحیح باشد- مرتبط است، زیرا به نوعی ترس مرضی مزمن و فراگیر به شمار میآی، و خطر یا نتیجۀ مخاطرهآمیزی را آشکار نساخته و بیان صحیح و صادقی را از آن ارائه نمیدهد.
این ترس، حاصل ترکیب ذهنی عجیبی است که واقعیت را پیشبینیها و ترس و احساس ترس و عقل و تخیل را در هم میآمیزد؛ بهاینترتیب، یک نتیجۀ فرهنگی پیشبینیشده از موقعیتها و شرایط و احساسات متعدد نسبت به دیگری را شکل میدهد و غرض از آن، رهرو کردن افکار عمومی به ترس و آفرینش تهدیدها و بزرگ جلوه دادن آن نسبت به مجموعهای (گروه مسلمانان) ناخواستنی و نامطلوب است.
پس در واقع این یک تبلیغات غرضورزانهای است که به دنبال تفسیر ترس و هراس از اسلام نیست، بلکه از این ترس برای توجیه سیاستهای دشمنستیزانه خود در ابعاد فکری بهره میگیرد تا به این بهانه دست به توجیه سیاستهایی بزند که نمیتوان در دیگر منطقهای اخلاقی یا قانونی آن را توجیه کرد؛ و این خود با اندیشۀ نورانیای که اروپا را از ظلمت و تاریکی و عقبماندگی رهاند، ارتباط ندارد و جداست.
بهاینترتیب، غرب دشمن واقعی، به آن معنایی که فضای جغرافیایی با تکنولوژی پیشرفته و قانون پیشگام و هنر آفرینش است، ندارد؛ اما تنها چیزی که کشورهای همسایه را نگران ساخته، غربی است که همواره گرایش به استعمار و حرص پیشگامی در نظام دفاعی داشته و رؤیای گسترش ثروت و آرزوهای خود -ولو به ازای رنجهای دیگران باشد- در سر دارد.
و چهبسا این خود برخی از مسلمانان را به این مسئله وامیدارد که نقد خود را نسبت به سیاستهای غربی در کشورشان توجیه کنند و در این موضعگیری هم اعتدالگرایان و هم تندروها در آن همعقیدهاند؛ و حتی برخی از روشنفکران درستکار و شریف غرب که همواره از وقاحت رفتار غرب نسبت به کشورهای جنوب سخن میرانند.
ولی واقعیت امر این است که نقد در مجموعۀ اسلام رونق و رشد پیدا کرد و روی به تأسیس تفکری دشمنستیزانه و رادیکالی از غرب نمود؛ و این احساس ظلم و ستم همان چیزی بود که موجب شکلگیری پیکرۀ جهادی گشت، پیکرهای که از خشونت مادی، وسیلهای برای رساندن پیام به ذینفعان (کسانی که این مسئله برای آنان مهم است) را عهدهدار است.
و بر کسی پوشیده نیست که سازمانی مانند «القاعده» با در پیش گرفتن ادبیات فکری خود، از اهداف استراتژی خود، جهاد بر علیه دشمن و آزادی سرزمین فلسطین و پاکسازی آن از صلیبیان و یهود معرفی کرده است.
و مانند این رویکرد کافی است تا غرب فرورفته در ترس، واکنش و موضعی پیشگیرانه نسبت به دیدگاه و جهانبینی اسلامی از حیث عقیده و مردمان آن در پیش بگیرد، زیرا آنان معتقدند که این اندیشه متکی به متونی از قرآن و حدیث است و بهاینترتیب نمیتوان با مسلمانان -در هر شرایطی- صلح و همزیستی ایجاد کرد.
از جمله مسائلی که نگاه غربیها را به مسلمانان واردشده (به کشورهای غربی) پیچیده میکند، ندای تطبیق شریعت و بازگشت به نوع زندگی صدر اسلام و جلوههای مختلف نمودیافتۀ آن در غرب مثل پوشیدن نقاب و نماز در خیابانهای نزدیک مساجد و مراسم قربانی در عید، همۀ این عوامل باعث شد تا مسلمانان سفرکرده به غرب را مردمانی خطرناک و نامطلوب جلوه دهند و ممکن است که این گروه موجب تشویش و اختلال در سرزمین بشوند.
و به این موجب، جنبشهایی دشمنستیز با جهانبینی اسلامی در غرب شکل گرفت، این جنبشها خواستار بیرون راندن مسلمانان و بازگشت آنان به سرزمینشان بودند؛ برخی از این جنبشها به صدور بیانیۀ سیاسی یا تبلیغاتی اکتفا ننموده، بلکه به خشونت بر علیه مسلمانان متوسل گشته و خانه و مساجد و بازارهای آنان را آتش زدند.
بدون شک، برخی از مهاجران با انتقال اختلافات موجود از کشورهای اصلی خود به سرزمین جدید، ترس و هراس غربیها را از کیان و موجودیت اسلام افزون نموده و این خود موجب خطرهای ناشناخته در آینده خواهد شد.
و این گرایش بعد از اتفاقات ۱۱ سپتامبر موجب افزایش جنبشهای مخالف با اسلام و مسلمانان شد و به کمک تبلیغات غربی که کیان و بلوک صهیونیستی یا مردان مسیحی صهیونیستشده، آن را اداره میکردند، هدفمند به پیش رفت. این دیدگاههای تبلیغاتی مستند به موضعگیری و اندیشۀ بسیاری از اندیشمندان بزرگی بود که پیوسته نسبت به تلاشهای ایجاد صلح بین شرق و غرب انتقاد وارد میکردند.
و پس از این بود که اسلام موضوع پژوهش و بحث بسیاری از کنفرانسها و همایشهای ملی و بینالمللی شد. لازم به ذکر است که بسیاری از این پژوهشها نتیجۀ طبیعی احساسات مرکزی غربی حمایتشده از سوی سیاستهایی خاص بود و یا نشئتگرفته از پیشینۀ ایدئولوژی خاصی بود.
با تأثیرپذیری از اندیشۀ اندیشمندانی مانند «برنارد لویس»، یکی از نظریهپردازان سیاست خارجی غرب، امکان این مسئله در فرهنگ غرب فراهم گردید که اسلام را -و نه مسلمانان- با گرایشات افراطگرایی و تروریسم و ناآرامی همگام نمود؛ و اینگونه اسلام متهم ردیف اول هر واقعهای -چه مستقیم و چه غیرمستقیم- در سرزمین آنان تلقی شد.
افزون بر آن، تفاوتهای میان اسلام و فرهنگ غربی که ریشههای خود را از مجموع یهودیت و مسیحیت و دیگر اندیشههای آزادیبخش میگیرد، اندیشههایی که عموماً با ویژگیهای جامعۀ اسلامی متناقض است، بهاینترتیب، این دین منبع نگرانی و آزار است و پیوستگی فرهنگ غربی را تهدید میکند و در نتیجه بر آنان دشوار است که مسلمانان را در شاکله و ساختار خود بپذیرند.
مقاله زیر ترجمهای از این یادداشت است: قابل رؤیت در
نظر شما