به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ به نقل از رایزنی فرهنگی ایران در برلین، نشست «تأثیر فلسفۀ غرب بر فلسفۀ روز در ایران» در تاریخ ۷ دسامبر ۲۰۱۶م/ ۱۷/۹/۱۳۹۵ در دانشکده فلسفۀ دانشگاه آزادبرلین برگزار شد در ادامه گزارش این برنامه آمده است:
در ابتدا با معرفی رئیس دانشکده فلسفه، دکتر بلاون که نمایندۀ مؤسسه گوته در دانشگاه یاد شده بودند درباره چرایی این برنامه اشاره نمود که «از آنجائیکه قرار بود نمایشگاه نقاشی های موزه هنرهای معاصر در برلین برگزار شود، سلسله برنامه های معرفی فرهنگ و تمدن ایرانی در حاشیه برنامه یاد شده همچون نشست کنونی تنظیم گشته بود». وی سپس تاکید کرد در سفر ۱۰ روزهای که به ایران داشته دریافته مردم ایران اطلاعات زیادی از فرهنگ و هنر آلمان در اختیار دارند اما این یک عدم تقارن را ایجاد میکند چرا که آلمانیها اطلاعات زیادی در مورد ایران ندارند حتی تعداد زیادی از آنها هیچگونه اطلاعاتی از فرهنگ ایران ندارند. بنابراین مؤسسه گوته بر آن شد که دریابد در دنیای فلسفه ایران معاصر تقابل بین سکولاریسم و سنتگرایی چگونه در جریان است. آیا همان چهرههای اروپایی که سردمداران دانش فلسفه در اروپا هستند در فرهنگ ایران تأثیر بسزایی میگذارند؟ و اینکه تأثیر این افراد باعث شده دانشگاه های فلسفه در ایران سمت و سوی امروزی میل پیدا بکنند.
پس از این مقدمه رومن زایدل بهعنوان میزان برنامه، حسین مصباحیان از دانشگاه تهران و میثم سفیدخوش از دانشگاه شهید بهشتی را معرفی کرد، زایدل که خود مشغول انجام دورۀ پسادکتری در دانشگاه برلین هست بدین موضوع توجه دارد که چرا فلسفۀ شرق تأثیر چندانی بر فلسفۀ معاصر غرب ندارد؟ وی با مقدمه و اشاره ای به سیر تحولی فلسفه در ایران و نام بردن از بزرگانی چون ملاصدرا، سبزواری و دیگران فلسفه را جزئی از علوم ریشه دار در ایران دانست. پس از آن نیز به دیگر شخصیت های مهم ایرانی پس از انقلاب از جمله شهید مطهری و علامه طباطبایی پرداخت و ایشان را به عنوان مهم ترین شخصیت های فیلسوف پس از انقلاب در ایران معرفی کرد.
وی اشاره کرد: دیدگاه فلسفه در ایران همیشه دوسویه بوده و همیشه در کنار فلسفه شرقی و اسلامی، دانشمندان به فلسفه غربی نیز توجه داشتند و آن را مطالعه می کردند.
پس از زایدل سخنرانی های دو محقق ایرانی با بیان محورهای ذیل آغاز شد و مصباحیان گفت: ایشان با توجه به مراجعی که فلاسفۀ معاصر غرب میدادند لغت یا لفظ «مدرنیته» را به عنوان یک لغت که به تنهایی و بدون هیچ توضیحی مورد استفاده قرار میگیرد، مورد انتقاد قرار دادند. در نگاه ایشان اینکه فلسفۀ بهروز ایران تأثیر بسیار زیادی از غرب میگیرند، هیچ شکی نیست و باید این را هم اعتراف کرد که چیزی که ایرانیها از غرب میگیرند این است که تئوریهای غرب را برداشت میکنند بدون اینکه هیچ چیزی به آن بیفزایند. در ابتدای قرن نوزدهم میلادی سنتی که تا پیش از آن وجود داشت که حرکت به سمت مدرنیته توسط غرب و نگه داشتن سنت توسط شرق بود از بین رفت یعنی درواقع ایدهای که در مورد اختلاف این دو منطقه در زمینۀ فلسفه بود، حذف شد.
وی ادامه داد: امروزه مدرنیته به دو صورت در جوامع پایهریزی میشود. صورت اول به صورت فرهنگی است. برای مثالِ مدرنیتۀ فرهنگی باید از شروع فرهنگهای جدید نام برد. شروع فرهنگهایی که با فرهنگهای قبلی در همان منطقه اختلاف فراوانی دارند. اما نوع دیگری از پایهگذاری مدرنیته، پایهگذاری غیرفرهنگی است که به صورت تغییر در فرهنگ و به صورت کاملاً طبیعی و تدریجی صورت میگیرد مثل پیشرفت سکولاریسم در ادراک مردم. افراد روشنفکر در جوامع، امروزه شاهد حرکت دستهها و تودههای مردم و از دست رفتن چارچوبهای سنتی هستند و این تقریباً در دویست سال اخیر کاملاً مشهود بوده است. یکی از جامعهشناسان آلمانی بر این باور است که مدرنیته بهعنوان یک لغت نمیتواند گویای اتفاقی باشد که در عصر حاضر برای انسان معاصر اتفاق میافتد، بنابراین لغت «مدرنیتۀ دوم: را مورد استفاده قرار داده است. این فرد معتقد است آنچه ما بهعنوان پُستمدرن یا پساساختارگرایی و واسازی در نظر میگیریم، تنها توصیفی از موقعیت حال حاضر است و به این معنا نیست که میتواند موقعیت حال حاضر را حل کند و به متفکران امروز راهحلی برای حل مشکلات امروز ارائه دهد.
مصباحیان گفت: بله ما در دنیای امروز، دیگر آن ارتباط سخت و بسیار قوی بین دولت و مردم را نداریم ما باید در مورد محلی شدن صحبت کنیم. جاهایی که ما در آنها زندگی میکنیم به علت مهاجرتهای بسیار دستخوش تغییرات بسیاری میشوند و ما نمیتوانیم تعریفی از فرهنگ در این مناطق ارائه بدهیم و در طی سالها بر قوت خود باقی بماند. غرب تعریفی از موفقیت ارائه داده و دنیای شرق بر این باور است که اگر از آن پیروی کند میتواند به موفقیت دست پیدا کرده و به کلان شهر یا به مرکز منطقه تبدیل بشود. دنیا نباید از این پدیدۀ غرب پیروی کند چرا که غرب حتی اگر هم چنین تعریفی را ارائه داده باشد برای موفقیت مردم خود در آن منطقۀ خاص و آن زمان مشخص ارائه تعریف داده است. ما نباید مدرنیتی را به صورت جمعی به مردم ارائه دهیم. هر کسی تعریفی متفاوتی با توجه به موقعیت زمانی و مکانی جامعۀ خود باید ارائه دهد. اما اینکه چرا نمیتوان مدرنیتی را به صورت جمعی ارائه داد چند مورد وجود دارد. مهمترین آن این است که اگر ما تعریفی از مدرنیتی را یا مدرنیته را به صورت جمعی ارائه بدهیم جهانی بودن تاریخ مورد سؤال قرار میگیرد.
وی افزود: یکی از بهترین مثالها این است که شرق توانایی تعریف یا ثبت تاریخ خود را ندارد چرا که غربیها هستند که تاریخ خود و تاریخ شرقیها را مینگارند و اگر جامعه جهانی به صورت مدرنیزه جمعی عمل بکند همه بر این باور خواهند بود که شرق توانایی بازگوکردن تاریخ خود را ندارد و این باعث از دست رفتن نکات فرهنگی و تاریخی بسیاری خواهد شد. نکتۀ منفی دیگر در زمینۀ جمعی در نظر گرفتن مدرنیزه این است که عوامل مدرنیزه از جایی به جای دیگر با هم متفاوت هستند. برای مثال عامل اصلی جامعۀ امپراتوری عثمانی، پدرسالاری و مردسالاری بود در زمانی که در غرب فمنیسم در حال رشد بود. اما زنان در ایران کاملاً روند خود را طی کردند و از زمان انقلاب شروع به صحبت از حقوق زن شد. بنابراین روند صحبت از حقوق زن در ایران از هیچیک از عوامل مدرنیزة کشورهای غربیتر از خود پیروی نکرد. مورد سوم، در مورد نکات منفی، جمعی در نظر گرفتن مدرنیزه این است که مدرنیته ابزاری نیست به این معنا که افراد به صورت مکانیزه شده و تعریف شده با همدیگر در ارتباط نیستند یعنی اگر یک جامعهای راهحلی برای مدل ارتباطی افراد با یکدیگر ارائه بدهد ممکن است همین مدل ارتباطی در جامعۀ دیگری جوابگو نباشد، بنابراین باید اهمیت ابزاری نبودن یا مکانیکال نبودن مدرنیته را در نظر گرفت.
مصباحیان یادآور شد: در پایان آخرین نکتهای که در مورد اشتباه بودن، جمعی در نظر گرفتن مدرنیزه، این است که ارتباط بسیار قویای بین مدرنیزه و تمدن وجود دارد. هر تحقیقی باید پایهریزی در تمدن موردنظر داشته باشد و مفهومی درست از تمدنی که میخواهد برای آن مدرنیزه را ارائه دهد داشته باشد. تمام این تعریفهایی که منجر به این مفهوم تمدن میشوند، تنها فرهنگی نیستند، گاه قانونی هستند و براساس قوانین اساسی کشورها پایهریزی میشوند. جوامع از همدیگر جدا نمی شود و در همدیگر حل نمیشوند بلکه اختلافاتشان را حفظ میکنند. مثلاً تجربهای که ایران از یا گویش پسا استعماری داشته است بسیار متفاوت از کشورهایی است که به صورت مستقیم در عصر استعمارگرایی تحت تأثیر کشور خاصی بودهاند. ما باید همواره این سؤال را ایجاد کنیم یا این نقد را در نظر داشته باشیم که مدرنیزه نمیتواند جمعی و جهانی باشد.
در ادامه این نشست میثم سفید خوش گفت: مفهوم مدرنیته یک پدیدار است. هگل حقیقت را به عنوان یک پدیدار معرفی کرده است. هگل از افسانه استفاده کرد تا نزدیکی بین تاریخ و افسانه را ثابت کند و او اولین کسی بود که روایتی از تاریخ مدرنیته ارائه داد. او سعی کرد که به عقب بازگردد و روایت پایههای مدرنیته را بازگو کند. برای همین مورد توجه ایرانیان قرار گرفت. او منطق جدید و متفاوتی را ارائه داد به گونهای تفسیری گرافیک از یک روایت منسجم از مدرنیته را عرضه کرد. هر عضوی از جامعه باید خود را به عنوان نقطهای که در کرهای که جامعه را تعریف میکند بیابد. اولین جایی که هگل در تاریخ ایران مورد توجه قرار گرفت توسط یک سفیر فرانسوی در خاطراتش بازگو شده است. او میگوید که تعدادی از افراد ایرانی برای دیدن او آمدند و از او خواستند که از هگل برایشان بگوید.
وی افزود: اما او به علت ملیت فرانسوی خود مردم را به سمت دکارت سوق داد و حتی ترتیبی داد که ترجمههای فارسی دکارت در دسترس مردم قرار بگیرد. ایرانیان علاقۀ زیادی برای شنیدن داستان و روایت دارند و این چیزی است که در کارهای هگل برای آنها جذاب است و اینکه چرا سراغ شخص فرانسوی رفتهاند در طی تاریخ ایرانیان علاقه داشتند که روایتهایی را از افراد ناشناس بشنوند که این شنیدن روایت را برای آنها جذابتر میکرد. حالا چرا هگل؟! به خاطر اینکه هگل داستان مدرنیته را روایت کرده است. مردم علاقه دارند که کسی آنها را راهنمایی کند تا راه خود را به سوی دنیای مدرن پیدا کنند. هگل توسط ایرانیان کمونیست مورد استفاده و احترام قرار گرفت در حالی که ایرانیان اسلامگرا او را رد میکردند. دستۀ دوم از نظر علمی اشتباهی مرتکب میشدند چرا که دسترسی کامل آثار هگل به فارسی در زمان ابتدای انقلاب وجود نداشت. امروزه بعضی از مترجمان گمنام سعی میکنند که ترجمههایی از هگل ارائه بدهند و این شکاف در دانش را تا حدودی پر کنند. قبل از ورود فلسفۀ غرب، فلسفۀ ما کاملاً بر فلسفۀ اسلامی تکیه میکرد و در مورد رویش حقیقت بود و حالا ما میتوانیم از سنتهای غربی برای پویش حقیقت در طول تاریخ استفاده کنیم. کاری که امروزه ما میتوانیم انجام بدهیم این است که با توجه به اینکه هگل به صورتهای متفاوت مورد استقبال در جامعۀ ایرانی قرار گرفته ما میتوانیم به خوانش آثاری بپردازیم که برداشتهای خود را از هگل در جامعۀ ایرانی ثبت کردهاند، استفاده بکنیم.
در ادامه جلسۀ پرسش و پاسخ برگزار شد که اهم نکات مدعوین مواردی به شرح ذیل بود:
مصباحیان در پاسخ به سوالی که رئیس دانشکده فلسفۀ دانشگاه آزاد برلین مبنی بر اینکه آیا میتوان به قاطعیت بیان کرد که ایران وارد مدرنیته شده است و اگر چنین است آیا فیلسوفی در ایران وجود دارد که بتواند چنین نظریهای را کاملاً مورد بررسی قرار دهد و آن را ثابت کند؟ گفت: مسئله بسیار پیچیدهتر از این حرفهاست. در زمان ملاصدرا فلاسفۀ ایرانی هنوز نظریات جدید و ناب ارائه میدادند. امروزه بیشتر فلاسفۀ معاصر کاری که میکنند این است که فرهنگ غرب را استفاده میکنند و آن را تفسیر میکنند. ما دیگر امروزه فیلسوفی در ایران نداریم که ایدههای جدید و ناب ارائه دهد و اما اینکه چقدر از مدرنیتۀ غرب اطلاع داریم در زمینۀ فلسفی فقط افرادی که در آکادمی و دانشگاهها فعال هستند اطلاعات جامعی در دست دارند اما در زمینۀ عموم مردم و کل جامعه بیشتر آشنایی فرهنگ غرب با فرهنگ آن است نه با فلسفه و چارچوبهای فلسفی آن.
سفیدخوش در پاسخ به همین پرسش گفت: درواقع روندهایی که برای پیروی از هگل وجود دارد امروزه فعالیت خود را گستردهتر کرده است و جوانانی که در صدد شناساندن کارهای هگل به جامعه هستند هنوز بسیار شناخته شده نیستند بنابراین در مورد پیروان هگل در ایران باید گفت که هنوز راه زیادی برای معرفی چهرهای خاص وجود دارد.
سفیدخوش در پاسخ به پرسش دیگری مبنی بر اینکه آیا استفاده از روایتشناسیهای هگل در جامعۀ امروزه که مردم در صدد انجام آن هستند، در چه زمان و برههای مورد استفاده قرار خواهد گرفت و آیا این استفاده باعث تمییز بین خود و دیگری میشود یا خیر؟ افزود: دو گروهی که پیش از این عرض کردم که در مورد هگل نظراتشان را بیان کردهاند، یعنی گروه اسلامگرا و گروه چپگرا، البته دیگری بودن دیگران را مورد توجه قرار میدادند اما این مسئله با تمرکز بیشتر به روی روایتشناسی انجام میشد تا تمرکز به روی علم.
مصباحیان در پاسخ به این سوال که آیا ایران جامعهای مدرن یا پستمدرن در فاز دوم مدرنیته یا هرکدام از اینها میتواند نامیده شود؟ ادامه داد: متأسفانه تقابل با سنت و فرهنگ هنوز در ایران صورت نگرفته است و برای همین ما هنوز وارد مدرنیته نشدهایم چرا که هنوز به شناخت درست به فرهنگ و سنت خود دست پیدا نکردهایم.
پرسش دیگر این بود: امروزه متفکران آلمانی تشویق میشوند که در مورد جامعۀ غرب مدلسازی کنند و این مدلسازی فقط بر پایۀ مدرنیته نیست برپایۀ دموکراسی، حقوق انسان، آزادی و دیگر مسائل است. آیا در ایران هم مسائلی از این قبیل طرفدارانی برای تحقیق و بررسی دارد یا فقط بحث، بحث مدرنیته است؟ مصباحیان در پاسخ به آن یادآور شد: مدرنیته یک محصول است نه یک روند و در غرب این ثابت شده است. این اشتباه است که ما مدرنیتۀ غربی را با سنت شرقی مورد مقایسه قرار دهیم. حقوق انسان تنها به سیاست میپردازد نه به مسائل اجتماعی و برای همین است که به راحتی آن را بینالمللی میخوانند. اینکه وظیفۀ دولتها چیست ارتباط زیادی با حقوق انسان پیدا نمیکند.
پرسش دیگر را نمایندۀ مؤسسه گوته با عنوان, جهانی بودن مدرنیته یا جهانیشدن مدرنیته آیا دارای یک روند تاریخی خطی است؟ پرسید که سفیدخوش در پاسخ به آن گفت: اگر ما مدرنیته را یک ذات ثابت در نظر بگیریم میتوانیم چنین ادعایی بکنیم که از یک نقطهای از زمان شروع شده و در نقطهای از زمان یا هنوز ادامه دارد یا متوقف شده است اما واقعیت این است که مدرنیته یک پدیدار است و پدیدارها در زمان و مکان مشخصی شروع نمیشوند. هگل برای صحبت از جهانیشدن دنیای مدرن از تاریخ استفاده کرده و شاید این مدل تاریخی- خطیای باشد که شما از آن نام میبرید اما آن هم صددرصد ماهیت ترتیب زمانی را در خود ندارد.
نظر شما