شناسهٔ خبر: 49479 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

فراز و نشیب‌های «اسکات فیتزجرالد» در زندگی شخصی و حرفه‌ای

«فرانسیس اسکات فیتزجرالد»، نویسنده آمریکایی داستان بلند و کوتاه قرن بیستم است که با رمان «گتسبی بزرگ» در دنیا شناخته می‌شود. او نیز چون دیگر نویسندگان در زندگی شخصی و حرفه‌ای خود فراز و نشیب‌هایی داشته است.

فراز و نشیب‌های «اسکات فیتزجرالد» در زندگی شخصی و حرفه‌ای

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ «فیتزجرالد» برای خوانندگان کتاب نام شناخته‌ شده‌ای است. وقتی «اسکات فیتزجرالد» در سال ۱۹۱۹ کار حرفه‌ای خود را به عنوان یک نویسنده آغاز کرد به عنوان نویسنده «عصر جاز» معروف شد. خوانندگان و ویراستاران از او انتظار داشتند اثار رمانتیک بنویسد و داستان پسرانی را روایت کند که ملتسمانه  عشق جنس مخالف را طلب می‌کنند. هنگامی که وی تلاش کرد موضوع داستانی دیگری که تاریک‌تر باشد و عمق تاریخی بیشتری داشته باشد امتحان کند پذیرش آن برای دیگران سخت بود.
 
«فیتزجرالد» که خود درد و غم زیادی را در زندگی تجربه کرده بود شکستن این کلیشه را بسیار سخت یافت. نویسنده جوان که در این دوره زندگی دانشجویی را در دانشگاه «پریسنتون» تجربه می‌کرد و آثاری چون «بخشی از بهشت» و «زیبا و ملعون» را نگاشته بود با انتشار «گتسبی بزرگ» تبدیل به خالق بزرگ عصر جاز شد. اما وی قصد داشت تصویر دیگری از خود بسازد و به گفته خود «خون تازه‌ای در رگ خود بدمد.» متاسفانه عده کمی این تفاوت وی را مورد ستایش قرار دادند.
 
داستان‌ها بیشتر درباره طلاق، افسردگی، روزهای تنهایی و شب‌های طولانی یا بچه‌هایی که نمی‌توانند وارد کالج شوند یا در طول «رکود بزرگ» شغلی بیایند، بود. فقر مردم «نیویورک»، که «فیتزجرالد» علاقه زیادی به آن داشت، ذهن او را به شدت مشغول کرده بود. تلاش می‌کرد پتانسیل‌ها و زشتی‌هایش را نمایان کند. او احساس می‌کرد هر روز پیرتر می‌شود و نه تنها در روزهای طلایی زندگی‌اش بلکه در دنیای مدرن ادبیات به دام افتاده است.
 
ویراستاران حاضر در مجلات زرد و محبوب در آن زمان انسان‌های بی‌ذوقی نبودند. اما دلایل خود را برای دوری از نوشته‌های جدید «فیتزجرالد» داشتند. بعضی از این داستان‌ها تیره و غم‌انگیز بودند. فقط یک ویراستار به نام «آرنولد گینگریچ» از انتشارات «اسکوئیر» ارزش‌های نوشته او را درک و به صورت مدوام آنان را منتشر می‌کرد. «فیتزجرالد» داستان‌های Pat Hobby را به قیمت ۲۰۰ یا ۲۵۰ دلار به این ناشر فروخت. البته این قیمت برای نویسنده‌ای برجسته‌ای چون او بسیار پایین بود اما از آنجا که کشور در رکود قرار داشت قیمتی منطقی و قابل‌توجیه به حساب می‌آمد.
 
بسیاری از داستان‌های وی مربوط به زمان «رکود بزرگ» کشور «آمریکا» و حتی دنیا بود. ثروت «فیتزجرالد» با وجود این شرایط کاهش یافته بود. او اغلب مریض و ورشکسته و دائما به همراه همسر و دخترش در محل زندگی خود «کارولینای شمالی» و منطقه‌ای ییلاقی در رفت و آمد بود تا از هوای آن محیط برای بهبود حال خود بهره ببرد. پس از جنگ‌های وسیع دهه ۱۹۳۰ در اروپا همسر وی دچار مشکل روانی و در بیمارستان بستری شد. «فیتزجرالد» فشار زیادی را تحمل می‌کرد تا بتواند هزینه‌های بیمارستان روانی وی را بپردازد. اوایل سال ۱۹۳۵ بود که حال خود وی نیز وخیم شد. در جوانی پزشکان به او درباره بیماری سل هشدار داده بودند اما خود وی با سیگار کشیدن شرایط را بدتر کرد.
 
در این میان علاقه‌ای به کار کردن با هالیوود نداشت. خود وی در نامه‌ای به یکی از دوستانش در این باره گفته بود: «با وجود اینکه پول زیادی در این راه وجود دارد اما هر بار حس ادبی من را نابود می‌کند. در حال حاضر کتاب دیگری به نام «عشق اخرین تیکن» در دست دارم اما احتمالا به جرگه کتاب‌های منتشرنشده دنیا خواهد پیوست. با این حال نیز حاضر نیستم آن را به هالیوود بفروشم.»
 
خوانندگان ایرانی نیز با آثار «اسکات فیتزجرالد» آشنا هستند. از این نویسنده تاکنون چهار رمان و یک مجموعه داستان کوتاه به فارسی ترجمه شده است. «گتسبی بزرگ» با ترجمه «کریم امامی» در انتشارات «نیلوفر»، «این سوی بهشت» و «زیبا و ملعون» با ترجمه «سهیل سمی» در نشر «ققنوس» و «لطیف است شب» با ترجمه «اکرم پدرام‌نیا» در انتشارات «قطره» در بازار کتاب ایران موجود است.

نظر شما