فرهنگ امروز/ آناهید خزیر:نام محمدعلی فروغی در تاریخ ایران با مشروطه، قانون و دموکراسی پیوندی ناگسستنی دارد، وی مردی از تبار روشنفکران ایرانی بود که افزون بر چهره سیاسی بر فرهنگ ایران نیز تاثیر بسیاری گذاشت. دلبستگی او به زبان فارسی باعث شد که اشعار شاعران ایران را تصحیح و نامش را بر این کتابهای سترگ جاودان کند.
محمدعلی فروغی که به ذکاءالملک نیز شهره بود، از نخستین کسانی بهشمار میآمد که کوشید رباعیات اصیل خیام را از رباعیات منسوب به او جدا کند. فروغی در دهه بیست، 66 رباعی خیام را برپایه کتابهای کهن گردآوری و منتشر کرد.
فروغی کلیات سعدی را نیز تصحیح کرد و اکنون کتابهای معتبری که از اشعار شیخ اجل شیراز منتشر شده تصحیح فروغی است و میتوان گفت نسخههای ارزشمند و معتبری از این شاعر بهشمار میآید.
این رجال فرهنگی به زبان پارسی نیز دلبستگی بسیاری داشت و درباره این علاقه به زبان پارسی میگوید: «فارغ از آنکه زبان خودم است و ادای مراد خویش را به این زبان میکنم، همچنین از لطایف آثار آن خوشیهای فراوان دیدهام. نظر دارم به اینکه زبان، آئینه فرهنگ هر قوم است و فرهنگ براستی مایه ارجمندی و یکی از عوامل نیرومندی ملتها است. هر قومی که فرهنگی شایسته اعتنا داشته باشد، زنده و جاویدان است و اگر نداشته باشد، نه سزاوار زندگانی و بقاست و نه میتواند باقی بماند.»
فروغی همچنین دلبستگی بسیاری به شاهنامه فردوسی داشت و شگفتآور نیست که در قلم فروغی درباره فردوسی و سعدی چنین بخوانیم: «قوم ایرانی در هر رشته از علم و حکمت و ادب و هنرهای دیگر فرزندان نامی بسیار پرورانده و لیکن اگر هم به جز شیخ سعدی کسی دیگر نپرورده بود، تنها این یکی برای جاوید کردن نام ایرانیان بس بود. مداحی از شیخ سعدی را زبانی و بیانی مانند زبان و بیان خود او باید، اما هیهات که چشم روزگار دیگر مانند او ببیند. فردوسی، شخصا، نمونه و فرد کامل ایرانی و جامعِ کلیه خصایل ایرانیت است. یعنی طبع فردوسی را، چنانکه از گفتههای او برمیآید، از احوال و اخلاق و عقاید و احساسات چون بسنجی، چنان است که احوال ملت ایران را سنجیده باشی و من در میان رجال ایرانی جز شیخ سعدی کسی را نمیشناسم که از این حیث قابل مقایسه با فردوسی باشد»
محمدعلی فروغی افزون بر دلبستگی به ادبیات ایران شخصیتی چند وجهی دارد. نقش سیاسی که او در یکی از حساسترین دورههای تاریخی ایران بر عهده گرفت و انتقال قدرت و سلطنت را ماهرانه ساماندهی کرد، با همه جنبههای آشکار و پنهان این ماجرا نقشی نبود که هر سیاستمداری بتواند به عهده بگیرد. تاثیرهای عمیقی که او در سیاستها و فعالیتهای فرهنگی عصر خود بر جای گذاشت هنوز هم ادامه یافته و پیامدهایی دارد و به این زودیها از فهرست موضوعهای پژوهشی خارج نخواهد شد. البته موافقان و مخالفان فروغی از هر دو دست بسیارند. چالش میان آنها که از دیدگاههای تحلیلی سرچشمه میگیرد، با هر سند تاریخی یا تحلیل تازهای شعلهاش افروخته میشود. در حقیقت این چالش به فروغی و امثال او منحصر نیست و هر سیاستمداری که میان دو فصل از تاریخ ایران قرار بگیرد، چالش برانگیز است.
یکی از کتابهایی که جذابیت بسیاری دارد و از سوی انتشارات طهوری منتشر شده است «نامههای علامه محمد قزوینی به محمدعلی فروغی و عباس اقبال آشتیانی» نام دارد. محتوای این نامهها گواه دوستی عمیق و رفاقت صمیمانه و متعهدانه نویسنده و مخاطبان است، اما بخش جالب نوشتار دکتر دامغانی به تکدر خاطر مرحوم قزوینی و فروغی و شکراب شدن رابطه بین آن دو در پایان عمر اختصاص دارد، او در این نوشتار با اشاره به پایبندی عمیق این دو به دوستی دیرینه همدیگر، با استعانت از توضیح حضرت یوسف در قرآن که «شیطان میان من و برادرانم آشوبی افکند و فتنهای برانگیخت» مینویسد: شیطان ملعون به بنای محبت قزوینی و فروغی آشوب افکند و آن را خللپذیر کرد. او بدون اینکه به کنه واقعیت این دلخوری پی ببرد، روایت میکند که این کدورت چنان بوده که علامه قزوینی با همه اذعانش به فضل فروغی در نامهها، وقتی سیر حکمت در اروپا را به ایشان میدهند، دستش را پس میکشد و به تندی میگوید «فروغی و فضل، فروغی و فضل»
قزوینی در نامهای به فروغی این چنین مینویسد: «قربانت گردم... این همه وجوه گزاف که حال قریب پانزده سال میشود که من در اروپا هستم و به واسطه کثرت کار و قلت وسایل مادی راحت، پیر و شکسته شدهام ... اسبابی فراهم بیاورید که بنده فورا به ایران برگردم یا بتوانم باز هفت هشت ماهی در پاریس مانده جلد سوم «تاریخ جهانگشای جوینی» را تمام کنم. این همه وجوه گزاف که دولت برای فرستادن شاگرد به اروپا و آوردن معلمین به ایران خرج میکند آیا ممکن نیست که بنده را هم در عداد یک شاگرد یا یک معلم محسوب کند و یک مددی و مساعدهای از طرف دولت به بنده شود و یک کلاه شرعی هم بر سر آن گذاره و یک عنوانی برای آن تراشیده شود؟
قربانت گردم... بنده هیچ وقت در خط سیاست نبودهام چه بنده نه از وکلای ایرانم که به دعوت حضرات به اینجا آمدهاند، نه از رجال سیاسی به اصطلاح «مهاجرین» که در این وقایع اخیره (جنگ جهانی) التجا به برلین آوردهاند. به هیچ وقت اصلا و ابدا، نه سابقا و نه فعلا بنده در خط سیاست نبودهام و نیستم. در پاریس مشغول کارهایی بودهام که میدانی و در اینجا هم مشغول همان کارها هستم و هر روز صبح میروم به کتابخانه دولتی و بعدازظهر ساعت سه برمیگردم به منزل و با هیچکس هم تقریبا معاشرتی ندارم.
ایبنا
نظر شما