شناسهٔ خبر: 53540 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

عباس مخبر: بنیادگرایی باعث ساخت اسطوره می‌شود

عباس مخبر، درباره کتاب «مبانی اسطوره‌شناسی» گفت: وقتی که می‌خواهید کتاب مبانی بنویسید باید نظر تعدادی از بزرگان آن حوزه را بنویسید و در نتیجه مجبور هستید که به انتخاب دست بزنید. آدم‌های مختلف، انتخاب‌های متفاوتی دارند. انتخاب‌های من این افراد بودند که عمدتاً تأثیرگذار و جریان‌ساز بوده‌اند.

عباس مخبر

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کتاب «مبانی اسطوره‌شناسی» نوشته عباس مخبر  که در سال جاری توسط نشر مرکز منتشر شده و به تازگی هم چاپ دوم آن راهی بازار کتاب شده است، حاصل سالیانی از عمر اوست که صرف ترجمه، تحقیق، تامل و تدریس اسطوره‌شناسی شده است. این کتاب به نوعی مدخلی بر اسطوره‌شناسی است. مخبر در پیشگفتار کتاب به سخنی از «جوزف کمبل» در پاسخ به این سوال که چرا اسطوره‌ها؟ چرا باید نگران اسطوره‌ها باشیم؟ اشاره کرده است که شاید یادآوری آن در اینجا هم خالی از لطف نباشد.


کمبل می‌گوید: «راهت را ادامه بده. زندگی‌ات را بکن. زندگی خوبی است. تو به اسطوره نیاز نداری. من عقیده ندارم که باید به موضوعی علاقمند بود صرفا به این دلیل که گفته می‌شود که موضوع مهمی است. من به نوعی گرفتار شدن در دام جذبه یک موضوع عقیده دارم. اما با یک معرفی درست خواهید دید که اسطوره شما را در کمند خود اسیر خواهد کرد. بنابراین، باید دید که چنان چه شما را در کمند خود اسیر کند، چه کاری برایتان انجام خواهد داد.»


با عباس مخبر درباره کتاب «مبانی اسطوره‌شناسی» گفت‌وگویی داشته‌ایم که در پی می‌آید؛ 


چرا برای کتاب مبانی اسطوره‌شناسی از نظریه‌پردازانی نظیر فروید، گوستاو یونگ، جوزف کمبل و... استفاده کرده‌اید؟
وقتی که می‌خواهید مبانی بنویسید باید نظر تعدادی از بزرگان آن حوزه را بنویسید و در نتیجه مجبور هستید که به انتخاب دست بزنید. آدم‌های مختلف، انتخاب‌های متفاوتی دارند. انتخاب‌های من این افراد بودند که عمدتاً تأثیرگذار و جریان‌ساز بودند. فروید اسطوره‌شناس برجسته‌ای نیست. اما گرایش فرویدی در روان‌شناسی، شاخه پربار و بری در حوزه نقد ادب و هنر ایجاد می‌کند و در نتیجه روی اندیشه‌های معاصر تأثیرگذار است. به‌خصوص حوزه‌ای که اسطوره را به نقد ادبی و هنر پیوند می‌دهد که یونگ هم در این زمینه قابل اعتناست. از سوی دیگر، الیاده هم هنرمند و رمان‌نویس و شاعر است و هم اسطوره‌شناس برجسته‌ای است. الیاده در این حوزه در هنر و ادبیات خیلی مورد توجه است. اما کمبل در میان این‌ها مشخصا اسطوره‌شناس است. او اسطوره‌ را وارد فضای عمومی کرد. قبل از کمبل، اسطوره در فضای آکادمیک بود و کمبل اسطوره‌ را وارد فضای عمومی کرد. لوی استروس مثل هیچ‌کدام از آنها فکر نمی‌کند. یعنی اسطوره برایش مهم نیست. ساختارها مهم هستند. او می‌گوید داستان‌ها تکراری هستند؛ اما ساختارشان مهم است. به دلیل اینکه در این ساختارها مفاهیم بزرگی مثل مرگ و زندگی قابل تحمل می‌شوند. او براساس ساختارهای زبان‌شناسی، از واحدهای کوچکی مثل اسطورک در حوزه اسطوره‌شناسی استفاده می‌کند. استروس، انسان‌شناسی بزرگ و پدر ساختارگرایی در انسان‌شناسی است. او کتاب مهمی به‌نام «منطق اساطیر» دارد که روی اساطیر آمریکای جنوبی کار کرده است.
 
مرز بین اسطوره و افسانه کجاست؟ 
فصل کوتاهی در این کتاب است که به اسطوره، افسانه و قصه‌های قومی پرداخته و هریک از آنها را تفکیک کرده و در عین حال هم گفته‌ایم که این مرزها خیلی قطعی نیست. چیزی که در فرهنگی به‌عنوان اسطوره شناخته می‌شود، امکان دارد در فرهنگی دیگر و در جای دیگری به‌عنوان افسانه شناخته شود و در طی جنگ‌ها و داد و ستدها، جابه‌جایی‌ هم صورت گرفته باشد. اما یک وجه تفکیک هم در این زمینه وجود دارد؛ اسطوره بی‌زمان است و زمانش مربوط به آغاز زمان و آغاز پیدایش است. قهرمانانی آسمانی دارد و در حوزه‌های باور مردمی می‌گنجد. اما افسانه، معمولا در قسمت باور با اسطوره مشترک است. ولی قهرمانانش معمولا زمینی هستند و زمان و مکان دارند. به‌عنوان مثال ما می‌دانیم که رستم زابلستانی است. اما اتفاقاتی که در افسانه می‌افتد، مربوط به خیلی بعد از پیدایش جهان است. یعنی در هنگامی که تاریخ وجود دارد. افسانه‌ها در میانه تاریخ روایت می‌شوند و معمولا خیلی اخیرتر از اسطوره هستند و قهرمان‌های آن‌ها هم زمینی هستند. در نتیجه به این ترتیب می‌شود آن‌ها را از هم تمییز داد. اما قصه‌های قومی برای سرگرمی روایت می‌شوند. تکه‌های ریتمیک یا شعرگونه هم دارند و همه از پایانی خوش برخوردارند. در حالی‌که اسطوره و افسانه لزوماً پایان خوش ندارند.
 


در نگاه یونگ و فروید به اسطوره، چه تشابهاتی و چه تمایزهایی وجود دارد؟
فروید از علاقه‌مندان به اسطوره است و از دوره دبیرستان اسطوره می‌خواند. مهم‌ترین کلید واژه‌های نظریه او برآمده از اسطوره هستند. مثل عقده ادیپ، نارسیسم، عقده الکترا، اروس. اینها همه از خدایان اسطوره‌ای هستند. بعدها او فرمان خواندن اسطوره را به تمام شاگردانش از جمله یونگ صادر می‌کند. فروید به این نتیجه می‌رسد که ما باید برای روان‌کاوی اسطوره بدانیم. چون ساخت اسطوره، شبیه به ساخت رویاست و خیلی به شناخت درون آدمی کمک می‌کند. به‌تدریج علاقه‌مندی‌های فروید به اسطوره بیشتر می‌شود. آنقدر که در اواخر عمرش خیلی مجذوب اسطوره است و در نامه‌ای به انیشتین می‌نویسد: «علم هم اسطوره است.» اما نگاه فروید و یونگ خیلی از هم متفاوت است. هنگامی که یونگ مطالعاتش را در این زمینه شروع می‌کند، فروید می‌گوید: «روان‌کاوی باید به شاخه‌ای از اسطوره‌شناسی تبدیل شود.»

اما تفاوت فروید و یونگ در این است که در نگاه یونگ، هنر هدف زندگی انسان است اما تأکید فروید بر تمایلات جنسی است. یونگ نگاه فروید را نمی‌پذیرفته و مهم‌ترین تفاوتی که در نگاه او با فروید مطرح است، در مسأله ناخودآگاه جمعی است که از طرف یونگ مطرح می‌شود و کهن الگوها که بخشی از همان ناخودآگاه جمعی هست. اما من فکر می‌کنم حرف جوزف کمبل درباره فروید و یونگ بسیار صادق است. کمبل می‌گوید: «فروید برای نیمه اول زندگی خوب است و یونگ برای نیمه دوم.» چراکه وقتی سایه مرگ بالای سر آدمی می‌آید و خیمه‌اش را برمی‌افرازد، انسان به دنبال معناست و به‌همین دلیل هم در دوره دوم زندگی، یونگ بیشتر کارساز است. در حالی که تمایلات جنسی در جوانی غالب است.
 
آیا هنر و ادبیات به‌عنوان محملی برای بازشناسی اساطیر، قابل شناسایی است؟
هنر و ادبیات، ارتباط خیلی زیادی با اسطوره دارند. چراکه هم هنر و هم اسطوره هر دو دارای نظام‌های نمادین هستند و هر دو بر بنیاد تخیل انسان ساخته شده‌اند و از ناخودآگاه انسان سرچشمه می‌گیرند و سیراب می‌شوند. اگر روان انسان را یک حوزه ناشناخته فرض کنیم، هر دوی این‌ها دریچه‌هایی به رویا و ناخودآگاه انسان و خواب هستند. پس می‌توانند روی هم اثر بگذارند و از زوایای مختلفی به درون آدمی نظر کنند.
 
نگاه ساختارگرایان در حوزه اسطوره چگونه است؟
ساختارگرایی از زبان‌شناسی با سوسور شروع شد استراوس دوست نزدیک یاکوبسن بود. یاکوبسن، فرمالیسم و بنیان‌گذار مکتب ساختارگرایی است و استراوس بنیان‌گذار مکتب ساختارگرایی در انسان‌شناسی. و تاثیر زیادی روی روانکاوی نوین ژاک لاکان، پست‌مدرن‌ها و سینماگران داشته است.

این روزها از نظریه «سفر قهرمان» به عنوان یک الگوی روایت خیلی یاد می‌شود. دیدگاه شما چیست؟
سینماگران از نظریه «سفر قهرمان» در قصه‌گویی استفاده کردند. این نظریه سفر قهرمان از کمبل، اتو رانک، لرد رگلان مطرح می‌شود. ولی مدلی که بیشتر از همه استفاده می‌شود متعلق به کمبل است که مفصل‌تر از بقیه در این زمینه کار کرده است. از مدل‌های فریدوی هم در زمینه «سفر قهرمان»استفاده می‌شود. البته رگلان در بحث سفر قهرمان بسیار تحت تاثیر فریزر است که اسکورسیزی هم در فیلم «آخرالزمان» از نگاه او متأثر بوده است.  و حتی در نمایی از فیلم، تصویر کتاب فریزر را نشان می‌دهد. به طور کلی وقتی که ساختارگرایی از زبان‌شناسی وارد ادبیات می‌شود به باقی هنرها از جمله سینما هم تسری می‌یابد.
 
کارکرد اسطوره در دنیای مدرن چگونه است؟
اسطوره در دنیای مدرن از بین نمی‌رود و همچنان وجود دارد. البته در دنیای مدرن، هم اسطوره‌ها بازآفرینی می‌شوند و هم اسطوره‌های جدیدی ساخته می‌شوند. قهرمانان ادبیات از مدرنیزم به این سو، انسان‌هایی شکست‌خورده، تنها و منزوی هستند. مثلا کاراکترهای قهرمان‌های «بکت» از این دست هستند. آنها شکست‌خورده هستند ولی همچنان قهرمانند. اینها قهرمان‌هایی هستند که در دنیای مدرن ساخته می‌شوند. اصولا بنیادگرایی باعث ساخت اسطوره می‌شود؛ اسطوره‌هایی مبتنی بر یک دین، قوم، زبان و فرهنگ مشخص. داعش اسطوره‌ای است که در یک فضای قومی و مذهبی، با یک نگاه بنیادگرا ساخته می‌شود. اما جهان مدرن اسطوره‌های دیگری هم می‌سازد. مثلا «مریم میرزاخانی» یکی از آن‌هاست.

نظر شما