به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ نشست «نظریه پردازی؛ امکان، ضرورت و موانع» روز یکشنبه ۲۹ بهمن در پژوهشکده زنان دانشگاه الزهرا برگزار گردید. در این نشست خسرو باقری به ایراد سخنرانی پرداخت.
وی گفت: ابتدا به مفهوم نظریه می پردازیم. افراد در محاوره های عادی از کلمه نظر استفاده می کنند که این نظرات می توانند متفاوت باشند. چون نظر جنبه ذهنی دارد، هر چند ممکن است درباره امر عینی صحبت کنیم. نظریه نسبت به نظر افراد عادی سیستماتیک تر و ساختار یافته تر است. بررسی یک نظریه در علوم با دقت صورت می گیرد. در صورتی که افراد عادی نظرشان را به صورت روشمند بررسی نمی کنند. به همین خاطر نظریات ممکن است تغییر کنند. نظریه نسبت به گفتمان جنبه علمی بیشتری دارد و خاص تر است. اما گفتمان ممکن است در عرصه عمومی یک جامعه نیز شکل گیرد و عام تر است. نظریه و گفتمان از این نظر که یک شبکه مفهومی اند با هم شباهت دارند.
استاد دانشگاه تهران در ادامه افزود: نظریه در علوم تجربی بیشتر معطوف به کشف یک واقعیت است. اما در رشته هایی مثل مدیریت، تعلیم و تربیت، کتابداری و ... بیشتر معطوف به عمل است. گاهی همان طور که یک دزد قفلی را بدون کلید باز می کند حل مسأله نیز گاهی با ترفند صورت می گیرد و نه به صورت استفاده از ساختار علمی. گاهی برخی تئوری ها این گونه شکل می گیرند. این جا نظریه ناظر به کشف واقعیت نیست. بلکه سامان دادن یک موقعیت نابسامان است. در نتیجه همه تئوری ها ممکن است ناظر به کشف واقعیات نباشند.
وی افزود: Applied Theory ناظر به کشف واقعیت است و بیشتر نظری است. اما برخی تئوری ها حل مسأله ای و عملی هستند. نظریه ۴ عمل انجام می دهد. مرحله اول توصیف است که جنبه مشاهداتی آن بیشتر است. در مرحله بعد تبیین می کند. یعنی چرایی یک پدیده را توضیح می دهد. در کنار تبیین، پیش بینی هم وجود دارد. یعنی پس از تبیین های بسیار از پدیده ها می توانیم آن ها را پیش بینی کنیم. مرحله چهارم هم کنترل یا تغییر موقعیت است. لزومی ندارد که هر نظریه هر ۴ عمل را انجام دهد.
خسرو باقری سپس عنوان کرد: دانش هایی نیز وجود دارند مانند فلسفه علم که در این عرصه نیز نظریه وجود دارد. کار فسلفه علم، علم شناسی است. در این جا نظریه پردازی با هدف شناخت علم صورت می گیرد (First Order Knowledge). در حالی که علم برای شناخت اشیاء نظریه پردازی می کند (Second Order Knowledge). مثلاً توماس کوهن در کتاب «ساختار انقلاب های علمی» نظریه پاردایم ها را مطرح کرد که بیشتر معطوف به علم فیزیک است. او گفت علم بیشتر به صورت انقلابی رشد می کند، همانند انقلاب های سیاسی. همچنین مثال محور بودن کره زمین و پس از آن در نظر گرفتن خورشید به عنوان مرکز سیارات را مطرح می کند.
وی در ادامه گفت: تحولات پس از انقلاب ها معمولاً با ساختار پیشین خود تعارض و تباین دارند و با شرایط پیش از خود قیاس ناپذیرند. تا قبل از کوهن تصور این بود که علوم به صورت پیوستاری و انباشت یافته ها رشد می کنند، مثل دیدگاه کارل پوپر. دیدگاه پارادایمی رشد علم را به صورت نعل اسبی در نظر می گیرد. نعل اسب ها از هم مستقل اند و اوج و فرود دارند. از دید کوهن در هر زمان یک پارادایم حاکم است و همزمانی وجود ندارد. از او این سوال پرسیده شد که پس چرا در علوم انسانی همزمان نظریات مختلف را شاهد هستیم؟ او پاسخ داد علوم انسانی در حال حاضر در مرحله پیش پارادایمی(Preparadigmatic) قرار دارند و هنوز به یک پارادایم واحد نرسیده است.
خسرو باقری سپس گفت: ویژگی دیگر این است که پارادایم ها نمی توانند با هم گفتگو داشته باشند و حتی واژگان مشترک شان هم معنای مشترکی ندارند. امروز نظریاتی هم وجود دارد که مخالف دیدگاه پارایمی به علم هستند. درباره امکان نظریه پردازی این سوال مطرح است که نظریه ساختنی است یا یافتنی؟ پروژه است یا پروسه؟ همین سوال درباره تمدن سازی نیز وجود دارد. پاسخ این است که نظریه پردازی آمیزه ای از پروسه و پروژه است. چون نوعی آفرینش و خلاقیت است و جنبه های ناخودآگاه دارد و خیلی قابل برنامه ریزی نیست. کتابی است به نام «خوابگردها» که می گوید دانشمندان مانند خوابگردها هستند و آن قدر هوشیار نیستند که دقیقاً بدانند چه دارند می کنند.
خسرو باقری افزود: برخی می گویند علم، علم است. اما در حقیقت علم ها وابستگی ها و خواستگاه های فرهنگی دارند و به همین دلیل تفاوت هایی دارند. البته وابستگی فرهنگی و ایدئولوژیک بودن علم خیلی تام نیست. علم حالت دو زیستی دارد. مقداری فرهنگی است و مقداری آبجکتیو است. نظریه پردازی مانند عکاسی است. در عکاسی از یک واقعیت عکس می گیریم. بر خلاف نقاشی که می تواند تخیلی باشد. ویژگی دیگر عکاسی پرسپکتیو و زاویه دید است. دو عکسی که از دو زاویه مختلف گرفته شده به هیچ عنوان یک چیز نیستند. در هر دو عکس دو چیز وجود دارد: واقعیت و زاویه دید. در این جا در هم فرو رفتگی آبجکتیویتی و سابجکتیویتی را شاهد هستیم. دانشمندان نیز از واقعیت های جامعه خود با زاویه دید خود عکاسی می کنند.
وی در ادامه اظهار داشت: ایدئولوژیک کردن علم خطرناک است. ایدئولوژی علم را عقیم می کند. نمونه این مسأله را در شوروی شاهد هستیم که مثلاً علم ژنتیک در آن جامعه رشد نکرد چون بر اساس فلسفه کمونیستی اجتماع مهم است و نه ژن و آن را متعلق به جوامع بورژوایی می دانستند. اما فرهنگی دیدن علم خوب و لازم است. دین علم نیست اما داد و ستدی با علم دارد. تبیین این داد و ستد خیلی مهم است. نباید وقتی دین خود را آماده نکرده است مستقیماً آن را به علم تزریق کنیم و گزاره های دینی را علم بگیریم. در کتاب " هویت علم دینی " به این مسأله به تفصیل پرداخته ام.
خسرو باقری همچنین گفت: بحث علم دینی مانند گردنه ای است که دو طرف آن دره است. یک طرف آن ایدئولوژیک گرایی است و طرف دیگر آن کاملاً پوزتیویستی نگاه کردن به مسأله است. بحث علم دینی باید قابل ارائه در محافل آکادمیک باشد نه به این صورت که اگر ارائه دادیم مخاطب تصور کند ما داریم درباره باورهایمان صحبت می کنیم. آلپورت می گوید وقتی برای اولین بار بچه دار شدم دنیای من عوض شد و او که ابتدا رفتارگرا بود اعلام کرد که از این به بعد انسان گرا هستم. نظریه دفترچه خاطرات نیست که ما نظرات شخصی خود را بنویسیم. بلکه باید روشمند و قابل دفاع باشد.
وی سپس گفت: در بحث موانع نظریه پردازی چندین مانع وجود دارد که برخی جنبه عاطفی و برخی جنبه معرفتی دارد. یکی از جنبه های عاطفی، احساس فرو دستی است. این احساس در ما نسبت به خارجی ها وجود دارد و جرئت اندیشه ورزی را در ما کم می کند. دومین مشکل عاطفی، احساس فرادستی کاذب است که تصور کنیم همه چیز را می دانیم و به یافته های دیگران نیازی نداریم. انسانِ حقیقتاً عالم خود را با خود بزرگ بینی فریب نمی دهد. انسان عالم در برابر علم خاضع است و از هر کسی یاد می گیرد و از شاگردی هراسی ندارد. نباید دون کیشوت وار در عالم خیالمان حرکت کنیم. یکی از مشکلات معرفتی ما درست درک نکردن ماهیت علم است. گاهی نظریه ای را پیش فرض می گیریم و با روایات دینی آن را تزیین می کنیم. این روش غلط است. در کتاب " مناظره هایی درباره علم دینی " مناظره هایی را که با اشخاص مختلف درباره علم دینی انجام داده ام جمع آوردی نموده ام.
خسرو باقری همچنین عنوان کرد: اگر از دین درست استفاده نکنیم حتی با آن به علم ضربه خواهیم زد. همچنانی که قرآن می گوید: یُضِلُ بِه کثیراً و یَهدی بِه کثیراً. قرآن هُدیً لِلمتّقین است. مولانا مثالی می زند در این رابطه، می گوید قرآن مانند طناب در چاه است. اگر کسی بیرون از چاه باشد و درست بیندیشد با طناب وارد چاه نمی شود و انسانی که در چاه قرار دارد از آن برای نجات استفاده می کند.
زانک از قرآن بسی گمره شدند زان رسن قومی درون چه شدند
وی در انتها گفت: علم دینی امری تأسیسی است و فقط استنباطی نیست. نباید تنها به استنباط خود از قرآن بسنده کنیم. بلکه با تجربه باید حرکت کنیم و کشف کنیم. یکی از مشکلات ما در نگاه به دین این است که نسبت امور زمان بردار با امور ثابت را متوجه نمی شویم. تفاوت امر خاص و عام یا ثابت و متغیر یکی از دشوارترین مسایل دینی است. مانع دیگری که با آن مواجه هستیم ابتذال دانشگاهی و آکادمیک است. ما در دانشگاه هم به لحاظ علمی و هم به لحاظ اخلاقی در حال فرسوده شدن هستیم. شرافت معلم همیشه در فرهنگ ما جایگاه مهمی داشته است اما در حال حاضر کمتر وجود دارد. با این مسیری که در دانشگاه هایمان در حال پیمودن هستیم به نظریه پردازی و پیشرفت علمی نمی رسیم.
نظر شما