به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)نشست «اهمیت گفتوگوهای فرهنگی در روزگار ما از منظر فلسفه» صبح امروز یکشنبه (3 تیرماه) با حضور هانس کریستین گونتر، احمد علیحیدری و حسن حاجقاسمی در سرای اهلقلم برگزار شد.
گونتر در این نشست سخنرانی خود را پیرامون چهار محور موقعیت کنونی عالم، فلسفه بهعنوان شیوه تفکری که ماحصل تمدن یونان باستان بوده و رشد پیدا کرده، تاریخ اروپای پس از قرون وسطی و تعاملات فرهنگهای غیراروپایی و ضرورت و نیاز گفتگوهای میان فرهنگی حوزههای امروزی تنظیم کرد و گفت: امروزه عالم معنای کاملاً متفاوتی از دورههای تاریخی دیگر دارد. آنچه که امروز بهعنوان جهان پیرامون خود میشناسیم در گذشته تقسیم به عالمهای متعددی شده بود که هیچ تعامل یا تعامل اندکی با عالمهای دیگر داشت.
وی ادامه داد: برای مردم دو هزار سال پیش دنیا، قلمرویی با فرهنگهای متعدد بود که یک فرهنگ محور و سایر فرهنگها در حاشیه تعامل با فرهنگهای دیگر بود و اساسا تعامل با فرهنگهای دور رخ نمیداد. بنابراین عالم در کل تنها روی اروپا گشوده میشد و زمانی که اروپا وسایل تکنیکی برای خود فراهم کرد تا به اکتشافات متعدد دست زده و بر عالم سلطه پیدا کند، قدیمیترین فرهنگها به مرکزیت چین ناچار به تقلید و عقبنشینی از آن شدند.
وی با اشاره به استعمار مادی و فیزیکی اروپا در این دوره اضافه کرد: در این شرایط بخشی از فرهنگهای دیگر باید تحت سیطره اروپا قرار میگرفتند. بعدها قدرتهای اروپایی به واسطه جنگ جهانی اول مجبور شدند تا با یک قدرت غیراروپایی یعنی امپراطوری عثمانی دست و پنجه نرم کنند با این وجود هنوز فرهنگ اروپایی بود که بر جهان تحمیل شد و فرهنگهای دیگر راهی به جز اضمحلال و در حاشیه بودن نداشتند. بنابراین اروپا به موضوعی تبدیل شد که خود را مرکز عالم میدانست.
این استاد فلسفه با بیان اینکه در تاریخ انسانی دو نگرش توسط چین و اروپا بود که برعالم چیره شد افزود: این اواخر نیز چینمحوری در دنیا چیره شده است اما در گذشته اروپامحوری بر عالم چیره بود تا زمانی که پس از جنگ جهانی دوم به تدریج فرهنگ اروپایی به یک توهم بدل شد. پس از اضمحلال امپراطوری استعمارگر اتحاد جماهیر شوروی عالم به صورت غیرقابل پیشبینی تغییر کرد و جهان سوم بیشتر خود را اثبات کرد و قدرت اقتصادی و سیاسی به دست آورد. همچنین کشورهای جهان سوم سلاحهای اتمی به دست آوردند و نه تنها چین قدرت دوم عالم شد که کشورهای دیگری چون هند، اندونزی، آسیای جنوب شرقی و برزیل قدرت اقتصادی کسب کردند و توانستند از موازنه اقتصادیای که اروپا در جهان به وجود آورده بود فاصله بگیرند. شرایط به گونهای است که پیشبینی میشود در سال 2050 تنها دو قدرت غربی آمریکا و آلمان در میان 10 رده قدرتهای اقتصادی دنیا قرار بگیرند.
به گفته گونتر، این دگرگونی و تغییر اروپاییها را ناچار کرده تا با خود و فرهنگهای غیراروپایی مواجه شوند. هرکه عقلانیت دارد باید بداند که در دنیای امروز نگرش به جهان صرفا با یک فرهنگ مادی و معنوی ممکن نیست و در غیر اینصورت اروپامحوری به بیراهه رفته است. از سویی دیگر چنانچه ما با مصالحه با تفکر اروپامحور مخالفت کنیم. نه تنها در دام فکری قرار میگیریم بلکه این دام به سویی کشیده میشود که دنیای سراسر خشونت و جنگ با ابعاد بسیار وخیم خواهد بود.
وی با اشاره به اینکه پیدایش سلاحهای اتمی تهدیدی برای زندگی بشر شده اظهار کرد: نسل جدید سلاحهای پیشرفته تکنولوژیک فصل جدیدی در عرصه تسلیحات گشوده است. این سلاحها امکان جنگ را فراهم کرده و اکنون قدرت مخربی ناشناختهای در دسترس است و خشونتی که در مسیر جهان قرار گرفته است خطر وقوع خشونتهای بیشتری را میدهد. تنها راه برای مواجه با این وضعیت شیوه جدیدی از تقریب تفاوتهای فرهنگی است که باید به آن دست پیدا کرد که اکنون یک ضرورت فکری است.
گونتر در بخش دوم سخنانش درباره فلسفه بهعنوان یک شیوه تفکر که ماحصل تمدن یونان است سخن گفت و افزود: با سلطه تمدن اروپایی بر عالم اندیشه اروپایی آغاز به گسترش کرد و تا حدی چیره شد که فلسفهای که امروز به کار میرود به این نوع از تفکر اشاره میکند. نمایندگان فرهنگهای دیگر که از این واژه برای اندیشه خود استفاده میکنند اعتراض ندارند اما متوجه نیستند که با استفاده از این واژه مردم دنیای غرب درصدد تحمیل کردن مفاهیم اروپایی بر شیوههای تفکر هستند حتی فرهنگهای دیگر برای توصیف متون خودشان از مدلهای اروپایی استفاده میکنند.
وی با بیان اینکه تفکر یونان باستان ریشههای خودش را در تفکر غیراروپایی و فرهنگ خاورمیانه دارد ادامه داد: هرچقدر هم که این فرهنگها بر تمدن یونان تاثیر داشته اما یونانیها شیوه فکری خود را بسط دادند که امروز فلسفه خوانده میشود و نشاندهنده شیوه خاصی از استدلال است. تفکر یونانی در مسیر زمان با تعامل با فرهنگهای دیگر بوده به ویژه یهودیت که توسط فرهنگ رومی و اندیشه یونانی دگرگون شد اما چالش عمده هنگام پذیرش مسیحیت روی داد و مسیحیت بهعنوان عنصر کلیدی در پی سازگاری با نگرش یونانی بود. در حقیقت مشکلات پدیدهآمده از یونانیسازی مسیحیت چالشی به وجود آورد که عنصر کلیدی در فرهنگ اروپایی تا امروز شد. و فلسفه اروپایی مدرن از این نقش گشودگی به دوره عصر باستان نشان داد.
گونتر با اشاره به اینکه فلسفه یونان توسط عالم اسلام هم جذب شد و در آنجا شکل دیگری یافت گفت: تنها در این دگرگونی اسلام، فلسفه یونانی از اساس آغاز به ممارست و بررسی تفکر اروپایی قرون وسطی را تمرین کرد. تفکر یونانی با ادیان ابراهیمی چون یهودیت، اسلام و مسیحیت تعامل داشت و امروز فرهنگهای پدیدآمده توسط ادیان شکل گرفته و نقش مهمی در گفتوگوهای میان ادیانی دارد.
به گفته گونتر، فرهنگ اروپایی مدتها پیش قبل از اینکه سلطه بر عالم را آغاز کند بهعنوان عنصری از تفکر یونانی در تماس با ادیان ابراهیمی قرار داشت. بعد از کنار زدن توأم با خشونت سلطه اسلام از بخشی از سرزمینهای اروپایی این تعامل نزدیک میان اسلام و فرهنگ اروپا دچار وقفه شد و اسلام از ریشههای یونانی خود در شکل فلسفی قرون وسطی که متاثر از ماورالطبیعه یونانی بود فاصله گرفت و به نظام الهیاتی براساس تفاسیر سنتی از دین برگشت که مبتنی بر قرآن و سنت پیامبر بود.
وی افزود: ایجاد این سیستم اولوهی در ایران سنت بزرگ عرفانی و تصوف را شکل داد که با تفکر مابعدالطبیعه از این رویکرد شکاف فرهنگی بزرگتری را بین شرقشناسان مسیحی و دنیای اسلام شکل داد که در این مجاری هر دو به زعم خود در قالب فکریشان بسته بودند.
گونتر، بخش سوم سخنرانی خود با عنوان «تاریخ اروپای پس از قرون وسطی و تعامل فرهنگهای غیراروپایی» آغاز کرد و گفت: اسلام سهم بیشتری در فرهنگ اروپایی داشت تا دین یهودیت. با اینکه یهودیتبارها در فرهنگ اروپایی سهیم بودند اما یهودیت بهعنوان یک دین مبتنی بر تلموذ نقش کمتری داشت. همچنین در دوره اکتشافات اروپاییها در اواخر استعمارشان در مقایسه با فرهنگهای سرزمینهای دور چندان یهودیت به شمار نمیآمد.
این استاد فلسفه در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به اینکه لایبنیتس که متاثر از دانش و فرهنگ چین بود قدم فراتری برداشت و مدعی تسلط چین بر فرهنگهای دیگر شد گفت: این در حالی بود که اروپاییها در آن دوره تسلط داشتند و تلاشهای این افراد تاثیر ماندگاریروی فهم اروپاییها از فرهنگ بیگانه داشت.
وی افزود: زمانی که در دوره روشنگری اروپا با فرهنگهای دیگر مواجه شد مشکلی در تحقیق و تتبع این فرهنگها نداشت اما مفاهیم آنها را بر مبنای فهم خود از عقل بهعنوان معیاری برای داوری قرار داد و بر این اساس فرهنگها را قضاوت کرد. در اینجا علوم تجربی در دوره روشنگری پدر نژادپرستی شد. تلقی دوره روشنگری بر فرهنگ اروپایی چیره شد و به گونهای درصدد جهانیسازی از مفهوم عقل مبتنی بر پیش فرضهای دلبخواهانه اروپاییها برآمد تا از این طریق تفکر فرهنگ خود را پیش ببرد.
گونتر اضافه کرد: فرهنگهای دیگر نیز از مدتها پیش آغاز به سازگاری خود با امتیازها، فواید رویکرد اروپا محور کردند و دستاوردهای عظیم اروپا علم و فناوری جدید بود که به اروپا نقش محوری در عالم داد. این به گونهای است که اکنون هیچ کشوری در عالم نیست که نخواهد از فوائد علم و فناوری اروپایی بهره ببرد.
این استاد فلسفه با بیان اینکه نگرش فلسفی بر عالم مبتنی بر رویکرد دینی یونان باستان با عالم است گفت: اما بهعنوان یک حقیقت در علم تجربی این رویکرد به ما میگوید چگونه اشیا هستند و چه امکاناتی را در اختیار ما قرار میدهند. از سوی دیگر اروپاییها نیز باید محدودیتهای تفکر خود را دریابند و به ریشههای فکر خود بازگردد. این بازگشت به آغاز (آرخه در فلسفه غرب) از سوی متفکرانی چون مارتین هایدگر مطالبه شده است. اگر ما دریابیم که محدودیتهای نگرش این رویکرد به عالم چیست میتوانیم به شیوههای دیگر تفکر پی ببریم. آنچنان که هایدگر میگوید آغازگاه ما، ما را بر آغازگاههای دیگر میگشاید.
گونتر در بخش چهارم سخنرانیاش با عنوان نیازهای ایجاد یک گفتگوی اصیل فرهنگی چیست اظهار کرد: اروپا در ابتدا با اندیشه فرهنگهای دیگر در حوزههای نزدیک به خود مواجه شد و به ویژه از سوی ادیان سامی نظیر یهودیت، اسلام و مسیحیت چنین موقعیتی داشت. این فرهنگها موجب شکلگیری اندیشه مدرن اروپایی شد و اندیشه مدرن اروپایی با مواجهه با این ادیان شکل گرفت و از سوی دیگر یهودیت و اسلام نیز از این الگوها متاثر شدند اما اسلام و یهودیت مدرن در این معادله در مقابله با اروپا، اندیشه خود را شکل دادند. مواجهه با فرهنگ اروپایی از سوی اسلام و یهودیت باید با حفظ استقلال دیگری همراه باشد چون تنها با حفظ این استقلال هست که میتوانیم پی به حقیقت ببریم.
گونتر با بیان اینکه اروپا از پذیرش اسلام امتناع میکند یادآور شد: اروپا بر ارزشهای یهودی و مسیحی به منظور زدودن پیشینه یهودی ستیز خود تاکید دارد اما در عین حال یهودیت اصیل را مورد توجه قرار نمیدهد و حتی این واقعیت در وجدان جمعی اروپاییها حضور ندارد. یهودیت سکولار تا اندازه زیادی موفق شده دین یهودیت را به حاشیه ببرد و یک مذهب یهودی ایجاد کند که پیروان اصیل راستکیش در آن متهم شده و به حاشیه میروند. علیرغم کوششهای فلسفه غرب در قرن بیستم با متفکرانی چون مارتین بوبر هیچ کس حتی آگاه نیست که چگونه تفکر یهودی هاردی و حسیدی بعد از قرنها مورد بیاعتمادی قرار گرفتند و اکنون نیازمند توجه و التفات است.
این محقق حوزه فلسفه با تاکید بر گفتوگوی اروپا با یهودیت و اسلام گفت: از دوره روشنگری که اروپا همچنان خالصانه تمایل دارد تا به گفتگو با فرهنگهای دیگر بپردازد مورد بیتوجهی و عدم مفاهمه قرار گرفته و این بیتوجهیها ناشی از معیارقراردادن فکر اروپایی است.
بخش دوم این نشست نیز به پرسش و پاسخ اختصاص داشت که گزارش تکمیلی آن متعاقبا ارسال میشود.
نظر شما