به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ نشست «نظریه تاریخی انقلاب اسلامی، تأملات نظری و روش شناختی» در پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی روز گذشته چهارشنبه 11 مهرماه برگزار شد.
حسین کچویان در این نشست گفت: بحث ما در این نشست فلسفه تاریخ سکولار و بنیادهای آن خواهد بود. بحث را با این سوال شروع می کنم که آیا فلسفه تاریخ ضرورت دارد یا نه؟
وی ادامه داد: بحث از ضرورت و عدم ضروت بحث بر سر این است که از چه وجهی فلسفه های تاریخ در حیات انسانی موضوعیت پیدا می کنند؟ مسئله این است که آیا ما می توانیم این را تصور کنیم که انسان بدون فلسفه تاریخ باشد یا نه؟ چه وجهی در هستی انسان هست که فلسفه تاریخ را الزام آور می کند؟ آیا زندگی بدون فلسفه تاریخ قابل تصور است؟
وی افزود: وقتی بحث از ضرورت چیزی می کنیم باید موضوع و متعلق آن را روشن کنیم. ضرورت و عدم ضرورت فلسفه تاریخ برای انسان است و انسان مد نظر است.
کچویان ادامه داد: ما هستی های زیادی داریم که در مورد آنها می شد این سوال را پرسید. خدا، ملائکه، فرشتگان، اجنه یا سایر هستی هایی که نسبت به آنها آگاهی داریم و نوعی هستی که این موجودات دارند بحث الزام و ضرورت فلسفه تاریخ در مورد آنها موضوعیت ندارد. مهمترین وجهی که مورد نظراست این حقیقت است که هر کدام از این موجودات ماهیت بالقوه ندارند. از طرف دیگر اگر ما ضرورت را از باب نیاز مطرح کنیم بعضی از این موجودات موضوعیت نیاز در موردشان منتفی است ولی بعضی از آنها ماهیت بالقوه ندارند که برای بالفعل شدن مسئله زمان موضوعیت داشته باشد. فلسفه تاریخ با هستی های زمانبر از حیث بالفعل شدن سر و کار دارد.
وی گفت: بخشی از ضرورت یا عدم ضرورت فلسفه تاریخ در مورد انسان به این باز می گردد که هستی انسانی هستی بالقوه است و ثانیا این بالقوه بودن برای بالفعل شدن نیازمند زمان است. هستی در این ساحت خاص بدون فلسفه تاریخ یک نقصان دارد. فلسفه تاریخ یک روش و فنی است که تحقق هستی در این ساحت به آن نیاز دارد. انسان اگر فلسفه تاریخ نداشته باشد از موجود بالقوه به بالفعل تبدیل نمی شود و با یک موجود ناقص مواجه خواهیم شد.
وی افزود: فلسفه تاریخی یکی از محصولات مدرن است. درست است که فلسفه تاریخ به این معنا تا قبل از دوره مدرن نداشته ایم اما الزامات و نیازها به شکل های دیگری در قالب اساطیر، افسانه ها و ... پاسخ داده شده است. فلسفه تاریخ مدرن سکولاریزه شدن فلسفه تاریخ دینی است.
کچویان گفت: ضرورت فلسفه تاریخ به شرایط خاص هستی انسانی مرتبط است. انسان موجودی است که بامعنا زندگی می کند. انسانها در جهان به ذات معنایی خود زندگی می کنند. زندگی اصلی ما زندگی معنایی است. آنچه در این بین برای ما در این بحث مهم است این است که ما به عنوان موجوداتی که از خلال مفاهیم خود را محقق می کنیم و اگر این مفاهیم نباشد نمی شود هیچ فعل و عملی انجام دهیم. ما به تمام معنا هستی بالقوه هستیم.
وی ادامه داد: به این معنا بدون تصاویر ذهنی، انسان هیچ به معنی مطلق کلمه است و برای اینکه بالفعل شودو تحقق پیدا کند نیازمند داشتن تصاویر ذهنی است. اگر بنا باشد جهان بالفعل شود نیازمند داشتن تصاویر معنایی است که امکان عمل و فعل را به انسان بدهد و امکان حرکت از قوه به فعل را به انسان بدهد. ساحت خاصی از هستی برای بالفعل شدن مستلزم داشتن فلسفه تاریخ است. ما برای تحقق آن وضعیت های نهایی هستی نیازمند چنین تصاویری هستیم. هستی ما ناظر به آینده است نه ناظر به حال و نه ناظر به گذشته.
وی افزود: بر فرض پذیرش این مقدمات اگر انسان فلسفه تاریخ نداشت حرکت آن یک حرکت کور بود و امکان هیچ فعل و عملی وجود نداشت. فلسفه های تاریخ ضرورت دارند چون یک دستگاه مفهومی هستند که ما خود را بالفعل کنیم چون بالفعل شدن ناظر به آینده تاریخی است. فلسفه های تاریخ هم ناظر به آینده اند. موجودیت تام و تمام بالفعل ما ناظر به آن آینده دور است. موجود خاص هر قوم در هر مقطع تاریخی وابسته به این است که به آن آینده تاریخی ارتباط برقرار شود.
وی گفت: حال این سئوال مطرح است که چرا چنین ضرورت هایی در مقاطع تاریخی خاص ظهور و بروز می کند. تا قبل از دنیای مدرن این نیاز بشر توسط ادیان پاسخ داده میشود. و آمد و رفت ادیان در مسیر کلی حرکت بالفعل شدن انسان قرار داشت اما چرا در قرن 18 فورانی از فلسفه های تاریخی داریم. قرن 18 قرن شکل گیری فلسفه های تاریخ سکولار است. در قرن 10 و 11 هم چنین ابداعاتی شروع شد و همزمان با شکل گیری جنبش های هزاره ای شکل گیری فلسفه های تاریخی را داریم.
حسین کچویان اظهار داشت: بشر به لحاظ تاریخی در کل تاریخی که در زمین است همیشه در یک وضعیت نیست و به اقتضای تطوراتی که دارد نوع پاسخ هایی که می گیرد فرق دارد و دگرگونی فلسفه های تاریخ به دگرگونی هستی تاریخی انسان بستگی دارد. فلسفه های تاریخ مدرن با حذف ظهور و بروز انبیا شروع شد. هر موقع صورت های جدیدی از زندگی مطرح میشود صورت های جدیدی از فلسفه های تاریخ هم مطرح میشود.
وی ادامه داد: ابتدای قرن 10 و 11 که شروع جهان مدرن است اولین صورت بندی فلسفه تاریخ را داریم و مرحله بعد در قرن 18 است که شکل جدیدی از فلسفه های تاریخ مدرن را شاهد هستیم. مدرنیته را می توان به مدرنیته اولیه (قرن 10 و 11) مدرنیته کامل و تام (قرن 18) و پسامدرن (قرن 20) که شاهد بحران در عقل مدرن بودیم تقسیم کنیم.
وی افزود: در هر وضعیت تمدنی اینکه محصولات درون آن تمدن چه صورتی پیدا می کند تابع خصوصیات آن تمدن است. تمدن مدرن تنها تمدنی است که اساس تمدنی اش را بر عقل قرار داده و پس از آن با علم تعریف کرده است. آنچه اینجا ویژگی و وجه تمایز است این است که عقل مرجعیت پیدا کرده و در تمدن های دیگر عقل ذیل چیزهای دیگری موضوعیت پیدا می کرد. برای اولین بار تمدنی داریم که معنابخشی را می خواهد از درون خودش بگیرد و تصویرسازی از آینده را به دست عقل سپرده است. تصور بر این بود که عقل و علم بتواند آغاز و پایان تاریخی را ببیند. بعدها معلوم شدت که چنین امکانی وجود ندارد.
وی گفت: پیدایی فلسفه های تاریخ سکولار تحت عنوان سکولاریزه شدن فلسله تاریخ مسیحی امکان پیدا کرد. بشر تا قبل از این تصوری از فلسفه تاریخ نداشت و تنها الگویی که می توانست ببیند فلسفه تاریخ مسیحیت بود. فلسفه تاریخ سکولار با الگوگیری از فلسفه تاریخ مسیحیت یا یهود ممکن شد. فلسفه تاریخ مسیحی یا یهودی به هگل رسید که او تفسیری از فلسفه تاریخ مسیحی ارائه کرد که آن را از جوهره دینی آن خارج کرد و فرایند سکولاریزه شدن فلسفه تاریخ مسیحی یا یهودی به پایان می رسد.
کچویان اظهار داشت: خدا و دیانت و نقش خدا در تاریخ را حذف کردند لذا تاریخ انبیا حذف شد. روندی شروع شد که انبیا تبدیل به مصلحان دیگر تاریخ شدند نه اینکه آدمهایی باشند که طرح هایی غیر این جهانی برای بشر دارند. نفی نقش ربوی خدا مولفه محوری در این تاریخ نویسی جدید شد. معجزه و مقولاتی از این دست مورد شک واقع شد. تفسیر عقل گرایانه از تاریخ منجر به حذف ربویت خدا شد.
وی افزود: مسئله دیگری که منجر به فلسفه های تاریخ سکولار شد درونی سازی سازوکارهای عالم بود. سازوکارهای هدایت کننده عالم در خود تاریخ و طبیعت قرار گرفت. اینها فرایندهایی بود که منجر به فلسفه های تاریخ سکولار شد.
وی ادامه داد: مسئله دیگری که باقی مانده مسئله حذف اخلاق در فلسفه های تاریخ سکولار بود. اخلاقی بودن، تاریخ متفاوتی ایجاد خواهد کرد. تفاوتی بین خوب و بد در فلسفه تاریخ سکولار وجود ندارد و خروجی اعمال ربطی به خوبی و بدی ندارد و اخلاق در آن جایی ندارد.
وی اظهار داشت: تاریخ را بدون اخلاق نمی توان تحلیل کرد. اینکه چه کسی در صحنه های تاریخی عمل می کند خیلی تفاوت ایجاد می کند. همه نزاع بین تفسیر دینی و غیردلنی به این باز می گردد. تنها مجرای ورود خدا در تاریخ مفهوم اخلاق است.
وی در پایان گفت: بر اساس منطق مدرن هیچ کس نمی تواند انقلاب اسلامی یا جنگ تحمیلی را تحلیل کند. داشتن فلسفه تاریخ دینی بواسطه برگرداندن مجدد اخلاق به تاریخ است. شاید بتوان خدا را از تاریخ حذف کرد اما انسان اخلاقی را نمی توان از تاریخ حذف کرد. فلسفه های تاریخی سکولار امکان فهم بشر را از بین می برد.
نظر شما