به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛در ابتدای این جلسه توکلی دربارۀ این موضوع که دنیا بر پایۀ علم و تکنولوژی میچرخد و اینکه فراوردههای علم را امروزه در صنعت و تکولوژی می بینیم، سخن گفت. نویسندۀ کتاب در اثر خود چندین ایده دربارۀ علم را مطرح کرده است که در این جلسه به سه مورد مهم آن اشاره کرد.
توکلی به این نکته اشاره کرد که در چند دهۀ اخیر در کشور تلاشهایی برای رسیدن به استقلال علمی-فنی صورت گرفته است و همانطور که میدانیم استقلال سیاسی بدون استقلال نظامی و استقلال نظامی بدون استقلال اقتصادی ممکن نمیشود و استقلال اقتصادی نیز بدون استقلال علمی بهدست نمیآید. البته استقلال امری نسبی است چون جوامع با یکدیگر در رابطه هستند و فرهنگهای مختلف با هم گفتمان دارند، دانش و تکنولوژی نیز از این قضیه مستثنی نیست.
وی دربارۀ مفهوم علم گفت: در جامعۀ ما و جوامع اسلامی علم به مفهومی که خارج از جهان ایرانی و اسلامی به کار میرود یعنی science به کار نمیبریم و در تمدن اسلامی علم را به جای معرفت به کار میبریم، یعنی علم و معرفت را معادل هم استفاده میکنیم مثلاً همانگونه که برای یک فیلسوف یا عالم از اصطلاح دانشمند استفاده میکنیم برای یک فیزیکدان و یا شیمیدان نیز از همین اصطلاح استفاده میکنیم. نبودن معادل مناسب برای science یعنی آنچه که پس از گالیله بهوجود آمد مشکلاتی را ایجاد کرده است.
همچنین دربارۀ عدم پیشرفت علمی در کشورهای اسلامی بیان داشت: گذشتۀ درخشان علمی و فلسفی ما به صورت مانعی برایمان عمل میکند. بهاین دلیل که میخواهیم مدلی مشابه مدل علمی تمدن اسلامی بسازیم واین باعث شده در کشورهای اسلامی که جمعیت زیادی را به خود اختصاص دادهاند و منابع سرشاری دارند در طول ۲۰۰ سال گذشته اختراع و فلسفۀ جدیدی صورت نگیرد. در حالیکه کشورهایی که سابقۀ علمی درخشانی نداشتهاند به سرعت یه پیشرفتهایی در علم و تکولوژی دست یافتهاند. در دو سه دهۀ اخیر صحبت از ایجاد علم اسلامی میشود. اما آیا چنین چیزی امکانپذیر است؟ یعنی آیا میشود طبیعت را بر اساس عقاید دینی خود تفسیر و تبیین کرد؟
این مترجم کتابهای علمی دربارۀ مفهوم علم و تفاوت آن با سایر معارف اظهار داشت: معارف مختلفی داریم مثل فلسفه، الهیات و هنر، در فارسی علم را به معنای معرفت به کار میبریم اما همۀ اینها به زندگی معنا میبخشند اما با scienceفرق دارند و بخشی از معرفت ما را تشکیل میدهند. علم چیست؟ ما علم را هم به معنای معرفت یا knowledge و هم به معنای science به کار میبریم همچنین به معنای اطلاعات یا information به کار میبریم، علاوه بر اینها به معنای چیزهای دیگری که معتبر و مستند هستند نیز به کار میبریم. صفت علم را در خیلی از معارف استفاده میکنیم مثلاً علم عروض، علم خطابه، علم حدیث و بسیاری موارد دیگر. مفهومی برای تبیین آنچه که بعد از گالیله بهوجود آمد و بر اساس فرضیه سازی آزمایش بود، نداریم و همین باعث سردرگمی میشود.
مؤلف کتاب در پاسخ به سؤال علم چیست؟ تعاریف مختلفی را به کار برد از جمله اینکه علم شیوۀ کسب معلومات قابل اعتماد برا اساس فرضیه سازی، آزمایش و تجربه است. علم توصیف جهان مادی است بر اساس مشاهدات دقیق، فرضیه سازی، طبقهبندی آن و استخراج یک سری احکام از آن. علم جهان را توضیح میدهد و سعی در تغییر آن دارد. چون این واژه را نداریم دچار اشکال هستیم. دراوایل دوران تمدن اسلامی با ترجمۀ آثار یونانی مسلمانان با معارفی مواجه شدند که با معارف اسلامی آن دوران متفاوت بود و از واژههایی مانند علوم دقیقه، علوم اوایل و علوم قدیم برای آنها استفاده میشد. مشابه همین مشکل در قرن هفدهم و هجدهم با ورود علم و تکنولوژی جدید در کشورهای اسلامی بهوجود آمد.هنوز هم واژه مناسبی برای توضیح این تحولات و فعالیتی که در جهان غرب صورت گرفته نداریم. در غرب هم هنگامی که گالیله تلسکوپ خود را به آسمان گرفت و مشاهدات جدیدی انجام داد و هنگام تجربی سازی علم اصطلاح مناسبی وجود نداشت و در مقابل فلسفه و حکمت به آن فلسفۀ طبیعی میگفتند.فلسفۀ طبیعی با روشهای تجربی و فرضیه سازی به مطالعۀ طبیعت میپردازد. این اصطلاح وجود داشت تا اینکه ویلیام ولول در سال ۱۸۴۰ واژه science را ساخت. از زمان به اینگونه فعالیت ها که بر پایۀ مشاهده، فرضیه سازی و آزمایش استوار بود science میگفتند.
توکلی در ادامه برای واژۀ science واژه دانشورزی را پیشنهاد کرد و افزود: میتوان برای اینگونه فعالیتها از واژۀ دانشورز استفاده کرد و واژۀ علم و معرفت را برای فعالیتهایی که پیش از آن داشتم مثل فلسقه و کلام به کار ببریم. از آنجایی که روششناسی اینگونه فعالیتهای تجربی با سایر معارف فرق دارد بهتر است از دانشورزی برای آن استفاده شود تا در سیاستگزاری برای استقلال علمی دچار سردرگمی نشویم و شاید با تفکیک این دو گونۀ متفاوت معارف به پیشرفتهای فلسفی و تکنولوژی نائل بیاییم. تا قبل از گالیله و انفلاب علمی همۀ روشهایی که در تمدن اسلامی وجود داشت بر پایۀ روشهای عقلی و منطقی بود و روشهای تجربی بسیار جزئی و اندک بود. در science علاوه بر شیوۀ عقلی و منطقی از شیوۀ تجربی نیز استفاده میشود.روش عقلی منطقی برای معارف انتزاعی مثل ریاضیات کارایی دارد و برای مطالعۀ طبیعت روش تجربی مناسب است. Science دربارۀ جهان مادی و برای کشف و توضیح آن است. بنابراین تعریفی که از دانشورزی ارائه میشود این است که دانشورزی تصرف طبیعت است و با فرضیه سازی پرسشهای جدیدی ایجاد میکند.
در ادامه نویسندۀ کتاب «علم چیست؟» به طبقهبندی معارف و هدفهای هر یک از آنها پرداخت و خاطر نشان کرد: دو دسته معرفت وجود دارد؛ معرفت اعتقادی مثل معارف فلسفی و دینی که بر پایۀ دیدگاهها و عقاید شخص است و هدف آن تعالی اخلاقی و سعادت است و معرفت پژوهشی مثل دانشورزی که عقیده و شخصیت فرد بر آن تأثیر نداشته و بر اساس آزمایش و تأیید و ابطال بوده و هدف از این معرفت قدرت و تصرف میباشد.
وی همچنین علوم را به دو دستۀ قانون یاب و واقعیت یاب تقسیم کرد که افزود: علوم قانون یاب مثل علوم طبیعی به دنبال قوانین کلی است که در همه جا و تحت همۀ شرایط صادق باشد. علوم واقعیت یاب مانند جامعه شناسی و فلسفه بهدنبال واقعیتها بوده و قوانین جهان شمول در آنها وجود ندارد.
وی برای روشهای کسب معرفت اظهار کرد: چهار روش برای کسب معرفت وجود دارد؛ اقتداری که بر اساس مرجعیت یک شخص قرار دارد مانند مکاتب سیاسی، شهودی که یک روش شخصی است مانند روشی که عرفا و مذاهب مختلف دارند، عقلانی این روش از زمان ارسطوبرای تبیین جهان به کار میرفته است و روش علمی.
توکلی در ادامه به بیان معیارهای دانشورزی پرداخت و اذعان کرد: دانشورزی باید قابل آزمون باشد و اگر نتوان با آزمایش آن را سنجید خارج از حیطۀ science قرار میگیرد. همچنین باید دارای اعتبار بوده و مفاهیم روشن و دقیق داشته و از وحدت و یکپارچگی برخوردار باشند. وحدت جامعیت و فراگیری دانشورزی را میسازد.
وی همچنین افزود: دانشورزی چند رکن مهم دارد؛ ۱-فرضیه، فرضیه حدس و گمان منطقی است و عوامل مختلفی مانند اعتقادات شخص میتوانند عامل ایجاد فرضیه باشند. فرضیه کمکی موقتی برای توصیف و تبیین طبیعت است. ۲-آزمایش، فرضیه با آزمایش و مشاهده قابل رد و اثبات است. ۳-نظریه، فرضیۀ اثبات شده است. ۴- قانون: نظریهای جهان شمول و ثابت است. قانون حکم کلی است که احتمال تغییر در آن بسیار اندک است. قوانین علمی یا تجربی هستند که با آزمایش و تجربه به دست میآیند و یا نظری و انتزاعی. روش علمی روشی فرضی استنتاجی است و شامل مشاهده، پیشبینی و آزمایش است. مهمترین رکن روش علمی و یکی از قدرتهای دانشمند پیشبینی است و دانشمند سپس پیشبینی را با آزمایش و مشاهده رد یا اثبات میکند. دو نوع مشاهده وجود دارد، مشاهدۀ فعال که کنترل شده است و مشاهدۀ غیر فعال که به صورت اتفاقی باعث کشف جدید میشود. یکی دیگر از ویژگیهای نظریههای علمی اثبات پذیر و ابطال پذیر بودن است، همۀ معارف اثبات پذیر هستند اما ابطال پذیری ویژگی مخصوص نظریات علمی است. بنابراین میتوان تعریف دیگری برای دانشورزی در نظر گرفت؛ دانشورزی عبارت است از رد کردن و ابطال نظریهها و جانشین کردن آنها با نظریۀ بهتر که در برابر آزمونهای مختلف موفق عمل کند.
توکلی در پایان سخنان خود دربارۀ نظر اندیشمندان برجسته دربارۀ علم گفت: در دهههای اخیر صحبتهای بسیاری دربارۀ دانشورزی اسلامی میشود. وارد کردن ایدئولوژی به دانشورزی باعث انحراف در جامعه میشود. سید جمال الدین اسدآبادی علمای زمان خود را بسیارنقد میکرد و معتقد بود که یادگیری دانشورزی بسیار ضروری است. اگر نظرات ایشان جدی گرفته میشد شاید تا کنون پیشرفت کرده بودیم. مطهری نیز دیگر اندیشمندی است که معتقد بود یکی از شاخههای علم، علوم فیزیکی است و باید آنها را آموخت. در برابر این دو افرادی مانند نصر را داریم که با تحلیل گرایی علمی مخالف است. امثال نصر صفات عالم را با علم اشتباه گرفتهاند، این در حالی است که با توجه به تخصصی شدن علوم در ابعاد مختلف باید پذیرفت که با روش گذشتگان نمیتوان به کشف جهان طبیعی نائل آمد.
در بخش دیگر این جلسه امیر محمد گمینی ابتدا دربارۀ نکات مثبت کتاب گفت: این کتاب از چند جهت اهمیت دارد، یکی اینکه نویسنده دغدغۀ علم و شبه علم دارد و به دنبال این است که در برابر هجمههای مختلف با حفظ تعادل ازعلم دفاع کند. موضوع اصلی این کتاب طبق برداشت بنده دربارۀ جدایی علم از دین است، علم یک حوزۀ معرفتی است و دین هم یک حوزۀ معرفتی دیگربنابراین ایشان در کتاب خود هم مبلغان علم دینی را مورد نقد قرار داده است و هم مخالفان دین مانند مادهگرایان و شجاعت ایشان در برابر دیدگاههای افراطی در حوزۀ دین بسیار ستودنی است. در بحث شبه علم هم ویژگی ظاهری شبه علم پرداخته شده است و هم شیوۀ استدلال در آن.
استاد دانشگاه تهران دیدگاههای انتقادی خود را نسبت به محتوای تاریخ علمی کتاب اینگونه بیان کرد:با توجه به اینکه کار بنده در حیطۀ تاریخ علم قدیم است معتقد هستم که تاریخ علم قدیم معمولاً توسط علاقهمندان علم جدید دست کم گرفته میشود وبا بی توجهی و تحریفهای عمیق در مورد آن قضاوت میشود. در صفحات متعددی از کتاب در مورد علم قدیم طوری صحبت شده که انگار علم قدیم تجربی نبوده و فقط از زمان گالیله علم تجربی و ریاضی شد. بخش زیادی از علم دورۀ اسلامی ریاضی و تجربی بوده است. در درجۀ اول علم نجوم، رصدخانههایی که در آن دوران وجود داشته ابزارآلات بزرگ رصدی برای اندازهگیری وجود داشته است. علم اپتیک هم بر اساس تجربه و هندسه بوده و اپتیک در آن دوران فرق چندانی با اپتیک هندسی امروز ندارد. هرچند علم مدرن از زمان گالیله مفهوم و تحول عظیمی پیدا کرد اما نمیتوان انقطاع کامل بین علم قدیم و علم مدرن قائل شد. دانشمندان در گذشته به خوبی میدانستند که دو شیوۀ شناخت طبیعت وجود دارد، شیوۀ فلسفۀ طبیعی و شیوۀ علوم ریاضی. مثلاً دربارۀ مرکزیت و سکون زمین نظریهای نبود فقط فلاسفۀ ارسطویی به شیوۀ غیرعلمی از آن دفاع کرده باشند، بطلمیوس و دانشمندان تمدن اسلامی با دلایل تجربی این مسأله را اثبات میکردند ممکن است که امروز نظر آنها رد شود اما نمیتوان گفت که کار آنها علمی نبوده است، چون چیزی که علم را میسازد روش علمی است نه نتیجه. پس منصفانه نیست به نظریات بطلمیوس بگوییم اباطیل بطلمیوسی، کتاب مجسطی بطلمیوس کتابی است که بسیاری از ریاضیدانان و فیزیکدانان امروز در خواندن جزئیات و پیچیدگیهای آن دچار اشکال خواهند شد.
گمینی درادامه دربارۀ این نکته که در کتاب گفته شده کرویت زمین در علم جدید کشف شد اظهار داشت: از زمان فیثاغورس تمام دانشمندان کرویت زمین را با دلایل تجربی در آثار خود ذکر کردهاند و کرویت زمین مسألۀ بسیار رایجی بوده است، دلیل این تصور اشتباه هم دست کم گرفتن علم قدیم و عدم مطالعۀ دقیق در تاریخ علم است. عامل اینگونه بدفهمیها این است که در کتابهای مختلف نوشته شده است گالیله علم را ریاضی کرد، در حالیکه گالیله فیزیک را ریاضی کرد.
وی دربارۀ یکی از قسمتهای درخشان کتاب گفت: یکی از نکات برجستۀ کتاب این است که ذکر شده علوم ریاضی و تجربی هیچ ریشهای در کلام و فلسفۀ اسلامی نداشتهاند و یا اینکه هیچیک از مسیحیان یا مسلمانان دیدگاه های مذهبی خود را در این علوم دخالت ندادهاند. در هیچیک از آثار بزرگان علم که عالمان بزرگی دینی نیز محسوب میشدند نمیبینیم که دیدگاههای خود را از روی آیات و روایات استخراج کرده باشند، این دانشمندان به آیات و روایات استناد میکردند اما به عنوان انگیزۀ فعالیت علمی.
این استاد تاریخ علم همچنین افزود: در این کتاب بسیار گفته شده که دینداران مخالف علوم اوایل بودند ولی در جای دیگری گفته شده که هیئت بطلمیوسی موافق عقاید دینی بوده است. واقعیت این است که نجوم بطلمیوسی با ظاهر بسیاری از آیات و روایات در تعارض است مثلاً در قرآن به هفت آسمان اشاره شده در حالیکه که در هیئت بطلمیوسی نه فلک اصلی وجود دارد. تنها کسی که به این نکته اشاره کرده است علامه مجلسی است که در کتاب السماء والعالم بحار الانوار سعی کرده است آیات و روایات را به گونهای تفسیر کند که با نجوم آن دوران مطابقت داشته باشد.
وی در پایان دربارۀ این موضوع که چرا انقلاب علمی اروپاییان در سرزمینهای اسلامی رخ نداد اظهار کرد: این سؤال که چرا انقلاب علمی در تمدن اسلامی نیفتاد سؤالی است که زیاد مطرح میشود. نویسنده این سؤال را ربط داده است به اینکه در تمدن اسلامی دچار افولی در علم شدیم. این افسانۀ افول علم از قرن ششم به بعد افسانهای است که متأسفانه بسیاری از بزرگان علم به آن باور دارند. با پژوهش هایی که در دهههای اخیر اتفاق افتاده میدانیم که فعالیتهای علمی از قرن هفتم تا دورۀ صفوی به طورگسترده وجود داشته است. افولی اتفاق نیفتاده بلکه فراز و نشیبهایی وجود داشته و چیزی که به وجود آمد عقب ماندگی است. یعنی علم غربی ناگهان در قرن هفدهم جهشی کرد که در سرزمینهای اسلامی از این جهش بی خبر بودیم، جریان علم عادی در تمدن اسلامی وجود داشته و در اروپا علم انقلابی اتفاق افتاد. بنابراین باید در مورد عوامل عقب ماندگی علم در چند قرن اخیر صحبت کنیم. همچنین در ادامۀ کتاب آمده است که یکی از عوامل افول اشاعره هستند، اول اینکه هرچند که اشاعره ضد عقلگرایی فعالیتهایی داشتند اما شواهد نشان میدهد که موفق نبودند. دوم اشاعره ضد فلسفه بودند نه ضد علم و غزالی در المنقذ من الضلال میگوید که علوم ریاضی ربطی به دین ندارد، دین هم به علوم ریاضی ربطی ندارد. نویسنده در بخش دیگری از کتاب گفته است که سیاست تکفیر یکی دیگر از عوامل افول علم در تمدن اسلامی است و فهرستی از افرادی که تکفیر شدهاند مانند سهروردی و منصور حلاج را ذکر میکند در صورتی که واضح است این افراد به خاطر عقاید دینی و فلسفی کشته شدهاند و هیچ مثالی در این باره که یک نفر به خاطر نظریۀ علمی تکفیر شده است، وجود ندارد. یکی دیگر از عوامل افول علم تفکر جبری و صوفیانه معرفی شده است، اما دانشمندانی داریم مانند قطبالدینشیرازی که صوفی بودهاند پس صوفیگری نیز دلیل بر افول علم نمیشود. پس باید به دنبال عوامل عقب ماندگی باشیم و باید بپرسیم چرا انقلاب علمی در غرب اتفاق افتاد؟
نظر شما