به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایرنا؛ «محمدعلی اسلامی نَدوشن» درباره «بدیعالزمان فروزانفر» نوشته است: «او بیتردید نافذترین استاد ادبیات فارسی در تاریخ دانشگاه ایران بوده است و شاگردانش از او بیش از هر استاد دیگر خاطره به یاد دارند. این بهعلت جودت ذهن، فصاحت بیان، حافظه قوی و نکتهسنجیهای رندانه اوست.»
او کمکسی نبود، که اگر بود، «سیدجعفر شهیدی» دربارهاش نمیگفت «علمی وسیع و فضلی فراوان داشت و در کثرت تتبع و قوت حافظه کمنظیر بود، خدمات علمی آن استاد مخصوصا به ثمر رساندن دانشجویانی که از او کسب دانش میکردند، بر آنان که محضر او را دریافتهاند، حقیقتی آشکار است» و محمدرضا شفیعی کدکنی در ستایشاش قلمفرسایی نمیکرد که «یک ساعت درس او برابر درس استادان بنام آن روزگار است».
و حالا درست یکصدوبیست سال از زادروز «بدیعالزمان فروزانفر» میگذرد. او که محمدحسن نام داشت، در دهِ زیرکِ بشرویه زاده شد، روستایی حوالیِ طبس که حالا شهری شده است در خراسان جنوبی. او بعدها نام خود را «جلیل» نهاد. فروزانفر در آغاز شاعری خود، بر اشعارش «ضیا» تخلص میکرد، که بعد آن را به «فروزانفر» تغییر داد و به اعتقاد «سیدحسن امین»، پس از آنکه بهتبع بدیعالزمان همدانی نام بدیعالزمان را برای خود برگزید، تا پایانِ عمر «بدیعالزمان فروزانفر» خوانده میشد.
خانواده پدری و تحصیل ابتدایی
پدرش، آقا شیخ علی احمدی بشرویهای، از علمای بشرویه و بهقولی امام جمعه این منطقه بود. گویا نسلش به ملا محمد تونی، از علمای دوره شاه عباس صفوی، میرسید. پدر فروزانفر که در طبابت تجربهای خاص داشت و قریحهای نیز در شاعری، قریب یک قرن زیست و در امامزاده عبدالله ری به خاک سپرده شد. محمدحسین اما دومین پسر از نُه فرزندش بود که دروس مقدماتی ازجمله فراگیری قرآن را در همانجا و نزد پدرگذراند اما بعد، راهی مشهد شد.
شاگرد ویژه ادیب نیشابوری
۲۲ ساله بود که همجوار امام هشتم شد و یکسره راه تلمذ در محضر ادیب نیشابوری پیش گرفت. ادبیات و منطق را با او پیش برد و آخر هفتهها که شاید کمتر کسی حوصله درسآموزی داشت، معلقات سبع را آموخت و این زمانی است که ادیب ۵۶ ساله بود. جز این، از درس حاج میرزا حسین سبزواری، حاج شیخ مرتضی آشتیانی و حاج شیخ مهدی خالصی نیز بهره برد و چنان میان همقطاران خویش زبده شد که رشک آنان را برانگیخت زیرا هوشی نقاد و ذهنی وقاد داشت و عجیب آنکه در آن سن، جز فارسی، اشعار غرایی نیز به عربی میسرود.
آغاز پایتختنشینی
او پنجسال بعد که فضای مشهد را برای خود تنگوتُرُش میدید، عزم تهران کرد و مقصد خود را مدرسه سپهسالار یافت، همان که حاج میرزا حسین خان سپهسلار بنا کرده و جنب بنای مجلس شورای ملی بود. و عجیب آنکه ادیب هم یک سال بعد دار فانی را وداع گفت. آنگونه که ایرج افشار در یادداشت خود بر تصحیح فروزانفر از «مصباحالارواح «شمسالدین محمد بردسیری کرمانی نوشته، فروزانفر در تهران «با ادیب پیشاوری و شمسالعلمای گرکانی و میرزا لطفعلی صدرالافاضل و میرزا رضاخان نائینی و شاهزاده افسر و ذکاءالملک فروغی و علامه محمد قزوینی مانوس و محشور بود». اما او در تهران شرح اشارات و شفا و کلیات قانون را نزد میرزا طاهر تنکابنی، فقه و اصول و قواعد علامه را در محضر آقا حسین نجمآبادی، تحریر اقلیدس و قسمت الهیات کتاب اسفار را نزد آقا مهدی آشتیانی و شرح چغمینی و محبسطی را همراه با ادیب پیشاوری آموخت. البته در اینجا نیز مفتون ادیب پیشاوری شد، چنانکه محمدعلی اسلامی نَدوشن مینویسد که او ادیب را ابوعلیسینای ثانی و تالی ابنرشد و ابوریحان میدانست و معتقد بود: «برکت صحبت و فیض مجالستش در تطور و تحول افکار این ضعیف و نظر وی در فهم و تشخیص اشخاص و معرفت درجات شعرا تاثیر بسزا داشت.»
تدریس در دارالفنون
فروزانفر به چنان مرتبهای رسید که دو سال بعد، یعنی وقتی تنها ۲۹ سال داشت، جانشین شمسالعلمای گرکانی در تدریس فقه و اصول و عربی در مدرسه دارالفنون شد. یک سال بعد که دیگر ۱۳۰۶ شده بود، او معلم منطق در مدرسه حقوق و علوم سیاسی شد که اداره آن برعهده ذکاءالملک فروغی بود و سال پس از آن، معلم عربی نیز شد. اما در ۳۲ سالگی در دانشسرای عالی تدریس ادبیات فارسی را به او سپردند. دارالمعلمین عالی که تاسیس شد، معلم ادبیات فارسی آنجا نیز شد، جایی که اعاظم آن روزگار مانند ملکالشعرای بهار، غلامرضا رشید یاسمی، نصرالله فلسفی، عباس اقبال آشتیانی، احمد بهمنیار، سعید نفیسی، جلالالدین همایی، صادق رضازاده شفق و علیاکبر سیاسی درس میگفتند. سال ۱۳۱۰ تفسیر قرآن و ادبیات عربی را در همان مدرسه سپهسالار که خود هفت سال قبل در آن به تحصیل پرداخته بود را شروع کرد.
تاسیس دانشگاه تهران و ورود به آن
سال ۱۳۱۳ با فرمان رضاشاه دانشگاه تهران رسما آغاز بهکار کرد و او در بادیِ امر، معاونت دانشکده معقول و منقول (الهیاتِ فعلی) را عهدهدار شد، و یک سال بعد، هیات ممیزه دانشگاه تهران مرکب از نصرالله تقوی، علیاکبر دهخدا و ولیالله نصر، تالیف او را که «رساله در تحقیق احوال و زندگانی مولانا جلالالدین محمد مشهور به مولوی» بود معادل دکتری دانسته و این درجه را به او دادند و اگرچه هیچگاه دکتر نشد اما در اواخر عمر، عنوان استادیِ ممتاز را لایق و شایق او دانستند. او نیز این اثر را در بهمن ۱۳۱۵ به طبع رساند.
فروزانفر در دانشگاه تهران منشا اثر و ثمرِ بسیار شد. او را به ریاست موسسه وعظ و خطابه نیز که بهخواست پهلوی اول در همان سال تاسیس شد منصوب کردند. هدف از ایجاد این موسسه آن بود که به امتحان و نیز آموزش آن دسته از روحانیون بپردازد که در سطحی پایینتر از مرجعیت، فقاهت و اجتهاد هستند و از این طریق به آنان گواهی «محدثی» و اجازه پوشیدن لباس روحانیت دهند. اما موسسه سه سال بعد منحل شد. او که در دانشکده هم معقول و منقول و هم ادبیات تدریس میکرد، در ایجاد دوره دکتری ادبیات فارسی دانشگاه تهران کوشش بسیار کرد و با وجود سنگاندازیهای ادبای قدیم، سرانجام در سال ۱۳۱۶ موثر افتاد و نخستین فارغالتحصیل آن نیز، محمد معین بود.
ریاست دانشکده معقول و منقول
فروزانفر که در اردیبهشت ۱۳۱۴، با ایجاد فرهنگستان ایران توسط محمدعلی فروغی، به عضویت پیوسته آن درآمد، از سال ۱۳۲۳ اداره دانشکده معقول و منقول را آغاز کرد، ریاستی مدید که ۲۳سال تداوم یافت. او در سال ۱۳۴۶، پس از چهاردهه تدریس، بازنشسته شد اما دانشگاه که حضور او را مغتنم میدانست، از او خواست در دوره دکتری همچنان آموزش را داشته باشد. اما این آخرین فراز زندگی او بود چراکه تنها سهسال بعد، در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۹ وقتی ۷۳ سال داشت، بر اثر سکته قلبی در بیمارستانِ مهرِ تهران جان به جانآفرین تسلیم کرد و در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی با شکوه تشییع و به خاک سپرده شد.
بدیعالزمان در اثنای این ۲۳سال ریاست دانشکده، در سال ۱۳۲۸، به عضویت نخستین دوره مجلس سنا درآمد و توامان در مجلس موسسان دوم هم حضور داشت. ناگفته نماند که او از سال ۱۳۱۷ و با تشکیل شورای عالی فرهنگ در آنجا نیز حضور داشت. او پس از بازنشستگی از شغل رسمی دانشگاه، تا پایان عمر رییس کتابخانه سلطنتی نیز بود. فروزانفر طی این سالها البته سفرهای خارجی بسیاری رفت که از میان آنها باید از افتتاح کرسی زبان فارسی دانشگاه بیروتِ لبنان در سال ۱۳۳۵، یادبود هفتصدمین سال وفات مولوی در قونیه ترکیه در سال ۱۳۳۷، کنگره نهصدمین سال وفات خواجه عبدالله انصاری در کابلِ افغانستان در سال ۱۳۴۱، همایش بنیاد شهر بغداد و یکهزاروصدمین سال وفات کَندی در بغدادِ عراق در سال ۱۳۴۱، کنگره یادبود جامی در شوروی در سال ۱۳۴۳ و کنگره بینالمللی مستشرقین در دهلیِ هند در سال ۱۳۴۵ نام برد. او همچنین در آذر ۱۳۴۲، عالیترین نشان علمی دولت مراکش را از پادشاه این کشور دریافت کرد.
از مولانا تا عطار
اهمّ مکتوباتِ فروزانفر مولاناپژوهیِ اوست. پس از رسالهای که او درباره مولانا نوشت و معادل دکتری تشخیص داده شد، «خلاصه مثنوی، به انتخاب و انضمام تعلیقات» را در سال ۱۳۲۱، «فیه مافیه از گفتار مولانا جلالالدین محمد مشهور به مولوی» را در سال ۱۳۳۰، «مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی» را در سال ۱۳۳۳، «احادیث مثنوی» را در سال ۱۳۳۴، «کلیات شمس یا دیوان کبیر» را در بازه سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۸ و «شرح مثنوی شریف» را در فاصله سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۴۸ به بوته نشر سپرد. حتی اگر در این مجموعه، «معارف سلطانالعلما بهاءالدین محمدبن حسین خطیبی بلخی مشهور به بهاء ولد» را لحاظ کنیم، این آثار پروپیمانتر هم میشود. بدیعالزمان جز این، «حیّ بن یقظانِ» ابنطُفَیل، «معارفِ» برهانالدین محقق ترمذی، «مناقبِ» اوحدالدین کرمانی و «رساله قشیریه» ابوالقاسم قشیری را نیز نشر داد. او همچنین در تاریخ ادبیات هم بیکار نماند و آثاری چون «شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین عطار نیشابوری» را منتشر ساخت.
جمع شاگردانش
او شاگردان بسیاری تربیت کرد که از آنجمله باید از سیمین دانشور، محمدعلی اسلامی ندوشن، منوچهر مرتضوی، منوچهر ستوده، حسین بحرالعلومی، سیدمحمد دبیرسیاقی، عبدالحسین زرینکوب، سیدجعفر شهیدی، محمدرضا شفیعی کدکنی، علیمحمد حقشناس، حسین خطیبی، سیدحسن سادات ناصری، امیرحسین یزدگردی، ضیاءالدین سجادی، مظاهر مصفا، ذبیحالله صفا، حسین بهزادی اندوهجردی، محمد معین، اسماعیل حاکمی والا، مهدی حمیدی شیرازی، پرویز ناتل خانلری، احمدعلی رجایی بخارایی، جلال متینی، حسین میرفخرایی، احمدمهدوی دامغانی، محمدجعفر محجوب، غلامحسین یوسفی، محمد استعلامی، فتحالله مجتبایی، محمدامین ریاحی، توفیق سبحانی وحسن انوری یاد کرد. همچنین او در طول سالهای تدریس خود، ۴۱ پایاننامه فوقلیسانس و دکتری را راهنمایی کرد که رسالههای محمد استعلامی، محمدامین ریاحی، حسین بحرالعلومی، عبدالحسین زرینکوب، منوچهر ستوده، ذبیحالله صفا، غلامحسین یوسفی، جلال متینی و حسین میرفخرایی از آن جمله هستند.
نقلقولهای شاگردان
«احمدعلی رجایی بخارایی» دربارهاش گفته است: «وقتی تاریخ اسلام یا تاریخ ادیبات درس میداد هدفش این نبود که بگوید چه کسی کِی بهدنیا آمده است و کِی در گذشته است. او سعی داشت روابط انسانها را در هر عصر و محیط بیان کند و علل و وقایع و درون انسانها را که نمیتواند از تأثیر جامعه برکنار باشد نشان بدهد. او معانی کلی را ریزهریزه و جزءجزء در قالب الفاظ میریخت و همانطور جزءجزء در ذهن شنونده جای میداد. به همین دلیل کسی که در کلاس فروزانفر مینشست، گذشت زمان را نمیفهمید و از بیان شیوا و عمیق و مستند فروزانفر لذت میبرد. شاگردان را بیدار میکرد و به ضعف و نقص خودشان آگاهشان میساخت تا بدانند وسعت دریای علم چقدر است. بدین طریق ذوق طلب را در آنان بیدار میکرد.»
سیمین دانشور میگوید: «از نظر معلومات و تدریس، استاد فروزانفر بیبدیل بود. چیزی در ادبیات فارسی بعد از اسلام نبود که نداند. صدای بَم، زبان دَری خراسانی و معلومات وسیع او مسحورکننده بود. در هر مقولهای یا در باب هر گروه یا فرقهای که درس میداد، خیال میکردم خودش جزء آن گروه است که آنقدر دربارهشان میداند. از اخوانالصفا که میگفت خیال میکردم خودش از اخوانالصفاست. از اسماعیلیه که میگفت خیال میکردم اسماعیلی است. مولوی که تدریس میکرد، خیال میکردم تازه از قونیه آمده است ... غیرممکن بود درسی بدهد و حرفی بزند که چاشنیِ کلامش شعری زیبا یا ضربالمثلی شیوا نباشد.»
«عبدالحسین زرینکوب» نیز معتقد است: «فروزانفر معلم و استادی دلسوز و صمیمی بود. درس او تنها تعلیم نبود؛ هم تهذیب بود و هم در عین حال تفریح... فروزانفر در شمار آنگونه دانشمندان بود که آنچه از آنها بهعنوان آثار علمی باقی میماند، نسبت به دانش وسیع و پرمایه آنها اصلا درخور ملاحظه نیست. در تاریخ ادیبات با اینکه از تئوریها و روشهای امروزی اروپایی آن، چنانکه باید آگاهی نداشت، طرز کارش چنان دقیق و محتاطانه بود که حتی حاصل کار شرقشناسان اروپایی از حیث عمق و دقت علمی به پای کار او نمیرسید. در نقد متون و آنچه امروز در ایران «تصحیح» میخوانند هنوز شیوه کار درست را باید از او آموخت.» محمدجعفر محجوب نیز نوشته است: «در مورد فروزانفر چه بگویم؟ برای اینکه خداوند تاکنون چنین حافظهای، چنین درک و موقعشناسی و ذوقی نیافریده است.»
این اعتقاد کسانی است که در محضر راه و رسم زندگی آموختند، او که مولویپژوهی بسیار مدیون اوست.
نظر شما