به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ سرزمین ایران به دلیل جذابیتهای تاریخی و فرهنگی و ادبی همواره موضوع مطالعه برای ایرانشناسان سراسر جهان بوده است. از عهد باستان و گزارشهای هرودوت گرفته تا سفرنامههای سیاحان و جهانگردان دوران اسلامی همگی نشانه تلاشها و پژوهشهایی است که در این راستا صورت گرفته است. بر پایه دادههای آماری یونسکو ایران از نظر هنرهای سنتی و صنایع دستی در ردیف سوم، جاذبههای طبیعی و اکوتوریس، در ردیف پنجم، آثار باستانی، تاریخی و فرهنگی در ردیف دهم جهان قرار گرفته است. نتیجه ضعف در ایرانشناسی کمکاری و عدم کارایی تمام حوزهها و دستاندرکاران از جمله نشر کتاب در این حوزه است. در این باره با علی شهیدی به گفتوگو کردهایم.
علی شهیدی استادیار گروه فرهنگ و زبانهای باستانی و ایرانشناسی و دبیر و عضو کمیته ایرانشناسی دانشگاه تهران است. «تاریخ و فلسفه پزشکی ایران باستان بر پایه منابع ایرانی» عنوان پایاننامه دکتری وی است. ثبت «مهارتهای سنتی ساخت و دریانوردی با لنج ایرانی در خلیجفارس» در فهرست میراث جهانی یونسکو، انجام پژوهشهای تاریخی پرونده دانش دریانوردی ایرانی در خلیجفارس و تدوین پرونده علمی ثبت و اسناد بینالمللی یونسکو مهمترین طرحهای پژوهشی بینالمللی شهیدی است. «کتیبههای فارسی باستان نقش رستم و تخت جمشید» عنوان کتاب تالیفی اوست. شهیدی تا کنون در تالیف آثاری نیز با استادان برجسته همکاری داشته است؛ «جرعه بر خاک» با همکاری دکتر محمود جعفری دهقی و «سرودهای ملی کشورهای جهان» به همراهی حسام رفعیان، محمدتقی حقیان و پویان آزاده از جمله این آثار است.
آقای شهیدی از وضعیت کتابهای ایرانشناسی بگویید. در حوزه تالیف و هم در حوزه ترجمه آثار ایرانشناسان خارجی، را چگونه ارزیابی میکنید؟
وضعیت نگارش کتاب چه از منظر کمی و چه از منظر کیفی به وضعیت پژوهش برمیگردد و وضعیت پژوهش به وضعیت آموزش. اگر آموزش ایرانشناسی به سامان باشد، پژوهش و نشر آن هم سامان خواهد گرفت. از آموزشهای به سامان است که پژوهشگر ورزیده تربیت میشود و این پژوهشگر ورزیده است که کتاب سنجیده مینویسد. پس اگر کاستی در حوزه نشر آثار ایرانشناسی میبینیم، باید دید کدام یک از این موارد که گفته شد دچار ضعف و کمبود است. در مرحله بعد، مساله نقد و اهمیت آن به میان میآید. چون نقد بر نشر تاثیر دارد. به عقیده من وضعیت نقد آنچنان که باید به سامان نیست. متاسفانه منتقد کتاب در زمینه ایرانشناسی در ایران بسیار کم است. بسیارند کسانیکه نقد مینویسند، اما اغلب این نوشتهها نقد نیست. چون بسیاری از این دوستان «منتقد» را از نزدیک میشناسم و یا دورادور با آنها آشنایی دارم، میبینم که انگیزههای مختلفی در کار است و همواره این انگیزهها دلسوزانه و عالمانه نیست. برای مثال جوانهایی داریم، دستاندرکار نقد و متاسفانه میبینیم که جز جسارت به بزرگان کاری نمیکنند.
گاهی برخی دوستان یا دانشجویان در سن کم وقتی هنوز خود اثری پدید نیاوردهاند و صاحب اثر نیستند، و از سرد و گرم پژوهش، زیر و بم نگارش و تولید یک مقاله یا کتاب آگاه نیستند و این وادی و مسائل دخیل در این کار را تجربه نکردهاند، بهعنوان نخستین تجربه دست به نقد میبرند. و به این ترتیب اولین تجربههای نوشتنشان با نقد آغاز میشود که به نظر من خطرناک است. و نخستین کسی که در خطر است خود نویسنده نقد است. اغلب اینها غافلند از اینکه نقدشان نیز در بوته نقد قرار خواهد گرفت. به بزرگان نیش زدن، نقد نیست. و این امر امروزه بسیار رایج است. چون بزرگانی که عمری از آنها گذشته و تجربهای در پژوهش ایرانشناسی دارند، کمتر فرصت میکنند بر کار دیگران نقد و بررسی و معرفی بنویسند. بر همین اساس اکثر مجلات دستاندرکار حوزه ایرانشناسی به همکاران جوان روی میآورند و همکاران جوان نیز گاه متاسفانه کیفیت کارشان آنچنان که باید مطلوب نیست. این جاست که باز از این راه به کیفیت نشر ایرانشناسی خللی وارد میشود. پس آموزش و پژوهش عالمانه و نقد دلسوزانه، در نشر آثار ایرانشناسی اثرگذار است و باید بکوشیم تا وضعیت این سه حوزه سامان یابد. البته این به این معنا نیست که وضعیت اصلا مطلوب نیست اما چون ما در ایران به پژوهشهای ایرانی که در زمینه گذشته، تاریخ، فرهنگ و هویت ماست، همواره آرمانگرایانه مینگریم، دوست داریم هرچقدر هم که به ظاهر خوب و مرتب است باز بهتر شود.
در حوزه ترجمه وضعیت چگونه است؟ ما ایرانشناسان صاحبنامی داریم که در حوزههای مختلف ایرانشناسی فعالیت دارند اما متاسفانه ترجمه آثار آنها را کمتر در داخل کشور شاهد هستیم.
ترجمه نیز از آنچه پیشتر گفته شد دور نیست. گرچه افزون بر آن مسائل خاص خود را نیز همراه دارد. باید بپذیریم که ترجمه آثار ایرانشناسی از تالیف آثار ایرانشناسی رونق بیشتری داشته و دارد. مترجمان محقق باتجربهای هستند که هر کس جای آنها باشد و دانش آنها را داشته باشد، سمت ترجمه نمیرود و دست به کار تالیف میشود. ولی آنها ترجیح میدهند که مترجم باشند تا مولف و ترجیح میدهند در آن زمان و فرصتی که دارند آثار بیشتری را به فارسی برگردانند. بعضی خوشسلیقگی خاصی نیز دارند که فقط به سمت ترجمه کارهای شاخص و فاخر میروند. اما باز متاسفانه این عمومی نیست و ترجمههای بیکیفیت و بازاری بسیاری پشت شیشه کتابفروشیهاست. گاه از یک کتاب چند ترجمه متفاوت در دست است. برخی نیز پیگیر این مساله هستند که از انجام ترجمههای موازی جلوگیری کنند. من خیلی موافق نیستم. معتقدم باید اجازه دهیم تا چند مترجم یک اثر را ترجمه کنند. این کمک میکند ترجمهها با هم سنجیده شوند و سره از ناسره جدا شود.
با وجود تمام این ضعفها و کمبودها، به عقیده شما در چه سالهایی شاهد رشد بیشتری در زمینه نشر آثار ایرانشناسی بودیم؟
چون متولی اصلی تولید آثار ایرانشناسی بخش خصوصی بوده و هست و بخش خصوصی با وضعیت بازار دچار افت و خیز میشود اما تعطیل نمیشود، تولید آثار ایرانشناسی گرچه افت و خیز داشته اما متوقف نشده است. به همین دلیل من گسستی در این میان نمیبینم. گاهی با افت و خیز وضعیت نشر و اقتصاد نشر و تاثیراتی که در کار ناشران ایجاد میکند، افت و خیزی نیز در کار تولید آثار میبینیم. گاهی از ناشران میشنویم که از اوضاع کاری و فروش گله دارند ولی هنگامیکه در کتابفروشیها و نمایشگاه کتاب سری به آنها میزنیم، متوجه میشویم که ظاهرا اوضاع اقتصادی و فروش آنقدر هم که گله میکنند، بد نیست.
ایرانشناسی رشته نوپایی در ایران محسوب میشود، وقتی بازار کتابهای تخصصی ایرانشناسی با رکود مواجه است آیا دانشجویان این رشته برای دسترسی به منابع معتبر با مشکل روبه رو نمیشوند؟
بدون تعارف باید بگویم این مشکل کاملا حس میشود. ما کتاب درسی کم داریم چون در آغاز راه هستیم اما کتاب و مقاله کم نداریم. کتابها ممکن است در قالب و چارچوب کتاب درسی نباشد ولی کتاب خوب بسیار است. شاید کمبود کتاب درسی در نگاه اول این یک ضعف باشد و باید بکوشیم تا این ضعف را برطرف کنیم. اما به عقیده من یک اتفاق خوب دیگر با کمبود یا نبود کتابهای درسی در رشته ایرانشناسی میافتد و آن این است که بلایی که بر سر بقیه رشتهها با کتاب درسی آمده، در اینجا منتفی است. یعنی دانشجو صرفا به چارچوب کتاب درسی اکتفا نمیکند و پا را به اجبار و ناچار یک قدم فراتر میگذارد. دانشجوی ایرانشناسی نسبت به دیگر رشتههای علوم انسانی با آثار بزرگان و کتابهای پربار و مفصل، بیشتر سروکار دارد.
مشکل دیگری که آثار ایرانشناسی دارند، ایرادهایی است که در برخی از آنها دیده میشود و بدون برطرف شدن این ایرادها وارد بازار کتاب میشوند. به عقیده شما چه نهادی باید متولی این امر باشد؟ آیا بنیاد ایرانشناسی با توجه به اهدافی که در اساسنامه آن آمده و یکی از این اهداف نیز نظارت بر تولیدات ایرانشناسی است نباید این مهم را برعهده بگیرد؟
متاسفانه بیشتر ناشران کتابهای ایرانشناسی از داشتن بخش ویرایش و همکاری با ویراستاران ورزیده بیبهرهاند و کمتر برای ویرایش هزینه میکنند. فکر میکنم مسوولیت چنین کار بزرگی را نباید به یک نهاد یا نهادی خاص سپرد. اگر هم میخواهیم چنین سفارشی انجام دهیم، باید ببینیم که آیا همه امکانات و اختیارات لازم را به آن سازمان یا نهاد دادهایم یا نه. درباره بنیاد ایرانشناسی معتقدم که هنوز در آغاز راه و نوپاییم. برنامهای که زندهیاد دکتر حبیبی در ذهن داشته و مکتوب کرده است، کاشت گردو بُن است. او درخت گردو کاشته نه بوته توتفرنگی. کسی که میخواهد از ثمره این گردو بن بهرهمند شود، نخست باید صبرکردن را بیاموزد. نباید توقع داشته باشیم که در مدت زمان کوتاهی نتیجهاش را ببینیم. چون من با برخی دانشجویان و همکاران آن بنیاد آشنا هستم، مژده میدهم که در سالهای آینده از میان دانشآموختگان ایرانشناسی محققان خوبی در کنار خود خواهیم داشت که بعدها به بهبود وضعیت نشر ایرانشناسی کمک خواهند کرد. باید به فکر آینده باشیم تا دانشجویان و محققان مستعد این رشته درصدر امور قرار گیرند و بتوانند تواناییها و آموختههای خود را در کار پیاده کنند. در کشورهای دیگر میبینیم که مطالعات ایرانی چند صد سال سابقه آکادمیک دارد، درست است که در این میان ایرانیانی (ایرانشناسان قدیمی و صاحبنام و بنیانگذاران شاخههای مختلف پژوهشی) هم دستاندرکار ایرانشناسی بودهاند اما در فضای دانشگاههای امروز ما تازه در آغاز این راه هستیم و نباید این نکته را فراموش کنیم. پس باید زمان بدهیم تا هر دانشگاه و موسسهای بتواند در طول زمان کاشتههایش را برداشت و تقدیم جامعه کند.
از دیدگاه شما آثار ایرانشناسان داخلی و خارجی تاچه حد دچار تعصب و غرضورزی شدهاند؟
در میان ایرانشناسان غیر ایرانی پژوهشگران برجستهای بوده و هستند که شرط انصاف است که به بزرگی از آنها یاد کنیم چون در کار خود صاحب روش و مکتب بودند. درمیان ایرانیان نیز پژوهشگران برجستهای بوده و هستند که در عصر خود اثرگذار بوده اند. شاید امروزه ما بسیاری از آنها را فراموش کرده باشیم، ولی فراموشی ما دلیل نمیشود اینگونه قضاوت کنیم که ایرانیان خود دستاندرکار نبودهاند. من برای ایرانشناسی ایرانی و بومی قدمتی دست کم هزارساله قایل هستم. چون پدر ایرانشناسی را ابوریحان بیرونی میدانم. کمتر کسی از بزرگان دانش و ادب کهن ماست که شیوهای علمی شبیه شیوه علمی نوین در زمان قدیم در کار خود به کار برده باشد و در اندیشه پژوهش در کار پیشینیان باشد. تعداد کمی از نامداران فرهنگ ما چنین شیوهای در کار خود داشتهاند. آثار فاخری داریم اما روش علمی در آن آثار در سطوح مختلفی است. به نظرم پژوهشهای ابوریحان از این منظر در صدر است. اما این پیشینه هزارساله یک نقطه ضعف دارد و آن این است که پیوسته نیست و گسست دارد. بسیار افت و خیز داشته و همیشگی نبوده است. غرب دیرتر از خود ایرانیان آغاز میکند اما کوشیده است که کارش تا جای ممکن با برنامه و پیوسته باشد.
اما در جامعه جهانی دانشگاهی در حوزه ایرانشناسی، من پژوهشگران و استادان ایرانی و غیرایرانی را از یکدیگر جدا نمیکنم. اینها را اعضای یک خانواده میدانم که همه خادم فرهنگ ایران هستند. گاهی بعضی ایرانشناسان غیرایرانی را که از نزدیک میبینیم، درمییابیم که چقدر ایران را دوست دارند و عالمانه دلبسته کار خود هستند. اما این دوست داشتن و علاقه دلیل نمیشود که پا را از دایره انصاف علمی فراتر بگذارند و دچار تعصب در تحقیق شوند. البته پژوهشگران ایرانشناسی نه در همه جای جهان که در برخی کشورهای خاص از ابزار و امکانات بهتری برخوردارند. این امکانات بهتر و بودجههای کلانتر باعث میشود که آن گسست کمتر اتفاق افتد. ما در نیروی کاری و پژوهشگر کمبودی نداریم. کمبود ما بیشتر در مدیریت، برنامهریزی و نیز در امکانات سختافزاری و ابزاری است. این قابل حل است اما باید در کارمان به آن اولویت دهیم. یعنی در برنامهریزیهای کلان کشوریمان باید به آن اولویت بدهیم. چون آبروی ماست و ایرانشناسی باید برای ما با بقیه رشتهها فرق کند. حتی اگر احساس کنیم آنچنان برای ما بازگشت مادی ندارد. چون امروزه نگاهها بیشتر به این سمت و سو است. بازده و بازگشت مالی شرط انجام هر کاری است. این کار یک کار بنیادی است. و نباید در آن دنبال سود کوتاه مدت باشیم. مطمئن باشیم که در درازمدت همه جوره برای ما سود خواهد داشت. چه معنوی و چه مادی.
گاهی در کار کسانی که در حوزه ایرانشناسی فعالیت میکنند ایراندوستی افراطی وجود دارد. این مساله چه آسیبی به پژوهشهای این حوزه وارد میکند؟
متاسفانه گاهی احساس میکنیم در کار ایرانشناسی دو گونه ایرانشناسی وجود دارد؛ یک ایرانشناسی راستین و در مقابل آن یک ایرانشناسی ناراست. یک ایرانشناسی که در راه حرکت میکند و یک ایرانشناسی که به بیراهه میرود. این آسیب از دو سمت وارد میشود. یکی ایراندوستی افراطی دوستان و دیگری ایرانهراسی دشمنان. این هر دو آفت برای کار ایرانشناسی است و باید تلاش کنیم دوستان در کار ایرانشناسی، ایراندوستیشان غالب نشود و آنها را از انصاف در کار پژوهش دور نکند و از طرف دیگر با معرفی شایسته تاریخ و فرهنگ ایران به جهان، توطئه دشمنانی را که میکوشند چهره ما را دگرگون به نمایش بگذارند، خنثی کنیم. کار ایرانشناسی در نهایت پاسخ به این ایرانهراسی است. پس صرف بودجه، هزینه و زمان برای آن به راه دوری نمیرود و سود آن در کوتاه مدت و درازمدت به همه ما بازمیگردد. پس باید به ایرانشناسی اهمیت دهیم.
نظر شما