به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ «سفرنامه کلودیوس جیمز ریچ، بخش کردستان» ترجمه و تعلیق دکتر حسن جاف، بهکوشش و تصحیح فرامز آقابیگی منتشر شد. سفرنامه «کلودیوس جیمز ریچ»، جزو سفرنامههای مفصل است که یک جلد از آن به شرح و چگونگی سفر ریچ به کردستان عراق و ایران اختصاص داده شده است و تاریخ نگارش آن به دهه دوم قرن نوزدهم؛ یعنی ۱۸۲۰ میلادی برمیگردد که برابر با بیستودومین سال حکومت فتحعلیشاه قاجار است. این سفرنامه به دلیل آگاهی ریچ به زبان کردی و حشر و نشر طولانیاش با کردها، از نظر کیفی جایگاه ممتازی را به خود اختصاص میدهد.
امروز در کنار سایر منابع، سفرنامهها نقش مهمی در ترسیم اوضاع گذشته دارند و محققان میتوانند در بخشهای گوناگون مطالعات خود، بهعنوان مکمل از آنها استفاده کنند و البته خوانندگان نیز میتوانند بسته به سطح دریافت خود، از سفرنامهها حظ و بهره ببرند. تردیدی نیست که همه سفرنامهها از نظر کمی و کیفی در یک سطح نیستند؛ برخی بسیار مختصرند، بعضی حالت میانه دارند و برخی مفصلترند که بالطبع دقت، نوع نگرش و گزارشهای مضبوط در سفرنامه، نشان کیفی آن را رقم میزند.
ریچ، در بسیاری از گزارشهای خود تنها یک سیاح صرف نیست، بلکه او به درون افرادی که با آنها سروکار داشته است سَرَک میکشد و از بُعد روحی نیز با آنها قاطی میشود. برداشتها و گزارشهای او عموماً عمیق و درست است و گزافه نیست اگر بگوییم که او چون روانشناسی کاربلد، به کُنه دل افراد رخنه کرده است. ریچ در ضمیر خود بدون آنکه کسی پی ببرد درصدد گونهای رفتارشناسی و درونخوانی از افراد بوده است؛ مثلاً در هنگام ارسال محموله به ترکیه از عمرآقا (یکی از همراهانش در طول سفر به کردستان) میپرسد که چیزی لازم ندارد؟ در واقع با طرح این پرسش- آن هم تقریباً در انتهای سفر- خواسته است بهصورت ضمنی او را بیازماید که آیا فردی طماع و مالدوست هست یا خیر؟ پس در نتیجه چنین ریزبینیها است که ریچ در جایی او را میستاید و میگوید تنها شرقیای است که در بین همه تماسهایش، او را شایسته عنوان «جوانمرد» به معنی واقعی کلمه دانسته است.
ریچ در هنگام رفتن به تماشای رقص و عروسی کردها، بهدلیل رعایت پارهای ملاحظات و عادی جلوه نمودنش، لباسی همشکل با لباس بقیه میپوشد. چنین اقدامی سبب شده است بدون جلب نظر دیگران، به مشاهده دقیق خود بپردازد و این دقت در چگونگی رفتار، بیانگر اهمیت اصل مسائل و پدیدهها از دیدگاه او است. ریچ، فقط راوی و مشاهدهگر پدیدهها نیست، بلکه به اقتضای موقعیت یا دانستهها و شنیدههای خود، به علل و چرایی پدیدهها و مسائل نیز اشاره میکند. پرداختن به جزئیات، مشخصه اصلی کار اوست؛ از درجه حرار گرفته تا شرح و توصیف راه، کوه، گردنه، درخت، رود، وضعیت روحی نفرات و... همه را به دقت یادداشت کرده است. گزارشهای سفرنامه، سیر منطقی دارد و خواننده را همانند داستان -همسو با شرح مسیر راه و اتفاقات- با روایتها جلو میبرد.
سفرنامه ریچ، بهطور ناخودآگاه سبب پدید آمدن نگاه مقایسهای نیز میشود؛ به این معنی وقتی خواننده با روایت سفر ریچ از کردستان عراق به کردستان ایران همراه میشود، ناخواسته نگرشی تطبیقی در وی تقویت میشود و بهطور ضمنی، تغییرات این جابهجایی را دنبال میکند. البته خود ریچ نیز در متن سفرنامه گاهی مقایسههایی میان کردها در هر دو کشور انجام داده است. نکته دیگر درباره سفرنامه ریچ این است که نگاه کلی ریچ به کردها و کردستان نگاه مثبتی است. بهویژه در پایان سفرش آنچنان با اندوه خداحافظی میکند که اشک در چشمان آدم مینشاند.
سفرنامه ریچ دربردارنده ۱۱ فصل است. برخی از عناوین این فصلها عبارتند از؛ فصل اول: حرکت از اقامتگاه، چگونگی سفر، ویرانههای ساسانیان، مهماننوازی رئیس ایل بیات، چاههای نفت در طوزخورماتو. فصل دوم: حرکت از طوزخورماتو، دهکده لیلان، اردوگاه یوسف آقا، ورود به کردستان، زراعت و سیمای روستا، تدارک هدیه از طرف پاشای سلیمانیه. فصل سوم: عثمانبیگ، ورود به سلیمانیه، ملاقات با محمود پاشا، حکایات، جنگ کبکها، افغانهای شهر زور. فصل چهارم: گفتوگو با پاشا، کیخسروبیگ، کردهای ایل جاف، آبوهوای سلیمانیه، جمعیت سلیمانیه،تخت سلیمان، کاوش باستانی. فصل پنجم: سرباز دلیر روس، ظلم شاهزاده کرمانشاه، محصولات طبیعی کردستان، خانوارهای حاکم در کردستان.
فصل ششم: حرکت از سلیمانیه به طرف کوهها، گذر از گویژه، کوههای مرتفع، تاکستانها، دهکده زیبا، قصه شیرین و فرهاد سرود دروگران. فصل هفتم: ورود به ایران، دریاچه زریبار، کیخسروبیگ، گذر از زاگرس، ستم والی سنندج. فصل هشتم: ترک سنندج، چادرهای روستاییان گولانه، کردها سیاستمدارانی بزرگ، رودخانه قزلاوزن، اظهارات یک روستایی. فصل نهم: ملاقات با والی، قلعه بانه، مصمم به مبارزه در راه، ورود به قلمرو بابان. فصل دهم: عدم موفقیت واکسیناسیون، آثار باستانی شهرزور، اسکندر کبیر و شاهزاده خانم هندی، نان برنجی، رقص بانوان، وضعیت زنان کرد. فصل یازدهم: پاشا غمگین و افسرده است، دودمان بابان، مقایسه ترکها، کردها و ایرانیها، ویژگیهای شخصیتی کردها، خداحافظی اندوهناک با مردمی بینظیر.
در بخشی از این سفرنامه میخوانیم: «منظره سنندج بیش از آنچه تصور میکردم زیبا بود، بهویژه کاخ دژداری که بر مرتفعترین نقطه شهر بنا شده و همچنین خانههای تازهساز دیگری که در اطراف خودنمایی میکردند. با نزدیک شدن به سنندج به جانب راست پیچیدیم و به سوی باغ خسروآباد رفتیم که در فاصله کمتر از یکچهارم مایل در جنوب غربی شهر واقع شده است. این باغ از دور بهصورت بیشه انبوهی از درختهای چنار بهنظر میرسد، چون حصاری ندارد و حصار آن از یک ردیف درختان کوتاه و انبوه تشکیل شده است. ۱۰ دقیقه به ساعت ۱۰ به مدخل باغ رسیدیم. منظره داخل آن بسیار زیبا و غیرمنتظره بود. از خیابانی عبور کردیم که پر از درختان چنار سربه فلک کشیده بود و به کاخ منتهی میشد. در جلو و پشت کاخ استخرهای مربع شکلی بود که فوارههایی در آن کار گذاشته بودند. درختان پرمیوه، اطراف استخرها را احاطه کرده بودند. در ساختمان نقوش طلایی به شیوه ایرانی برای تزئین به کار رفته بود... این باغ را امانالله خان در حدود ۱۴ سال قبل درست کرد و برای بزرگداشت پدرش خسروخان، آن را «خسروآباد» نامید.»
در بخش دیگری از کتاب درباره ویژگیهای کردها آمده است: «در هیچجا زن و مرد را از حیث تندرستی و نیروی جسمانی، مثل زنان و مردان کرد ندیدهام؛ با وجود اینکه هوای منطقه کردستان چندان تعریفی هم ندارد، کودکان آنها بسیار خوش آبورنگاند و چهرهای همچون گل دارند. اما کودک بغدادی دارای ظاهری کاملاً غیرسالم و شکمی آماس کرده است، دچار یرقان و نرمی استخوان هستند، دیدنشان واقعاً ناراحتکننده است. درحالیکه کودک کرد بانشاط و سرزنده و خندهرو است و با آنها به خوبی رفتار شده است. اکراد مردمی دقیق و در کشف کموکیف اردوگاه دشمن ماهرند. آنان با زبردستی تا قبل اردوگاه دشمن رخنه میکنند و حتی تا خیمه فرماندهی دشمن نیز برای کسب اطلاعات پیش میروند.»
کلودیوس جیمس ریچ (۱۸۲۱- ۱۷۸۷ م.)، نویسنده این سفرنامه در ۲۸ مارس سال ۱۸۷۸ میلادی در نزدیکی شهر دیژون از توابع ولایت بورگندی فرانسه بهدنیا آمد. سپس در اوایل کودکی همراه پدر و مادرش به بریستول انگلستان رفت. سالهای اول کودکی را تحت تربیت پدر و مادر گذرانید. وقتی هشت یا نه ساله بود در کتابخانه یکی از اعیان بریستول، تعدادی نسخه عربی پیدا کرد، بسیار علاقهمند شد که از این زبان آگاه شود و آن را بیاموزد؛ بدینترتیب به کمک مطالعات خود توانست این زبان بیگانه را کاملاً فراگیرد و خواندن و نوشن و حرف زدن با آن را به درستی بیاموزد.
ریچ زبان ترکی، فارسی، عبری، سریانی و کمی چینی را آموخت. در کمپانی هند شرقی بهسرعت ترقی کرد و ۲۱ سال بیشتر نداشت که به نمایندگی مقیم آن کمپانی در بغداد به سال ۱۸۰۸ میلادی منصوب شد؛ وی در حقیقت یکی از برجستهترین خدمتگزاران کمپانی هند شرقی بهشمار میآید. ریچ در مأموریتهای جغرافیایی و باستانشناسی، همه کارهای نقشهکشی و یادداشتبرداریها را شخصاً انجام میداد. ریچ اندکی پس از ازدواجش در ۲۲ ژانویه سال ۱۸۰۸ میلادی به محل مأموریت خود که شامل بغداد و بصره بود، عزیمت کرد و در بغداد که حاکمنشین و مرکز پاشا؛ یعنی والی عثمانی بود اقامت گزید. ریچ خیلی زود توانست توجه حکام محلی را بهسوی خود جلب کند و چون محبوبیت بسیار داشت، ستمدیدگان را پناه میداد. به این ترتیب خانه او پناهگاهی امن و مطمئن بهشمار میرفت.
کتاب «سفرنامه کلودیوس جیمز ریچ» (بخش کردستان) ترجمه و تعلیق دکتر حسن جاف، بهکوشش و تصحیح فرامرز آقابیگی در ۲۸۰ صفحه با شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۶۵ هزار تومان از سوی انتشارات ایرانشناسی منتشر شد.
نظر شما