فرهنگ امروز/ نازنین رفیعیان*:
مهر ماه امسال به همت انتشارات مهراندیش، اثری منحصر به فرد از نویسنده و فیلسوف فرانسوی قرن هجدهم "ولتر" به نام “رسالهای در باب مدارا و بردباری” با ترجمهی احسان دستغیب منتشر و روانه کتابفروشیها شد. این اثر اگرچه نخستین بار در سال ۱۷۶۳ میلادی انتشار یافته ، اما با توجه به مباحثی که نویسنده در این نوشته مطرح کرده و مقولاتی که از آن ها سخن میگوید، این کتاب اهمیت خود را در دوران معاصر و خصوصا یکی دو دههی اخیر کاملا حفظ کرده است. به طوری که این اثر در خود فرانسه بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۵ یکصد هزار نسخه فروش داشته، و در سالهای اخیر نیز به علت چند قطبی شدن جامعهی فرانسه همچنان جزء کتب مطرح میباشد. آلمان نیز به زودی در همین سال ۲۰۲۰ ترجمه ی دیگری از این کتاب را مجدا منتشر خواهد کرد. این امر می تواند بیان گر این نکته باشد که نه تنها جوامع در حال توسعه که در دوران گذار سیاسی- تاریخی خود قرار دارند، نیازمند بهرهوری از اندیشههای فلاسفهی عصر روشنگریاند، بلکه دنیای غرب و به اصطلاح بلوک توسعه یافته نیز همچنان برای حفظ صلح اجتماعی و بالطبع رشد مدنی و اقتصادی خود محتاجِ توجه جدی به مباحثی همچون مدارا، تسامح و تساهل و تنشزدایی بوده و مباحث کلیدی و چالش برانگیز این کتاب همچنان در این جوامع از اهمیتی حیاتی و بنیادین برخودار است .
قرن هجدهم میلادی در اروپا، از منظر تاریخی و ادبی دورهی پرتلاطم و با اهمیتی قلمداد می شود. اصطلاح عصر روشنگری در واقع اشاره به جنبش فلسفی و نهضتی ادبی دارد که در اروپای قرن هجدهم بر اساس خِرَدورزی شکل گرفته و هدف آن خارج کردن جامعه از فضای پیشقضاوتی، تعصب و خشونت و ایجاد تحول و اصلاحات بنیادین بوده است. از همین رو در این برههی زمانی است که شاهد توسعه و بسط مکاتب فلسفی نوین میباشیم. اندیشمندانی چون ژان ژاک روسو، مونتسکیو، دیدرو و ولتر را میتوان از سردمداران این مکاتب فلسفی در اروپا ،خصوصا در فرانسه دانست. وضعیت سیاسی و اجتماعی در اروپا و فرانسهی قرن هجدهم به سمت تغییر و تحول بنیادینی توام با دوران گذار پرتلاطمی است که در آن شاهد تغییرات گستردهی سیاسی و اجتماعی میباشیم که از مرگ لویی چهاردهم تا بروز انقلاب فرانسه و ظهور ناپلئون را شامل میشود.
فیلسوفان و اندیشمندان عصر روشنگری تفکرات و اندیشههای اجتماعی خود را بر اساس منشی انتقادآمیز و خردمندانه با به زیر سوال بردن بنیان نظام های سیاسی، خصوصا در پادشاهی فرانسه پایهریزی کردند. آنها شرایط ناسالم و به بنبست رسیده ی جامعه را زیر سوال برده و سیاستهای حاکمیت و طبقهی اشراف و روحانیون را مورد نقد قرار داده و بر آن میتاختند. آنها با زیر سوال بردن حق الهی پادشاهی، تمرکز قدرت و عدمبردباری مذهبی، در تلاش برای ایجاد طرحی نو جهت برونرفت از انسداد اجتماعی بوده و در پیگیری اهدافی کلان ،برای پیشرفت و توسعهی پایدار کشور به خود تردید راه نمیدادند و در نظر داشتند تا به جهان’ سبک نوینی از زندگی که بر محوریت سعادت،رفاه و امنیت اجتماعی استوار بوده را بشناسانند.
کتاب " رساله ای در باب مدارا و بردباری " قسمتی از نهضت و پردهای از مبارزهای است که در قرن هجدهم ، فیلسوفان برای اشاعهی بردباری و سعهی صدر به پیش برده اند. این مبارزه با هدف ارتقای سطح اندیشهی انسان در برابر ظلمت و جهل و بسط تفکری که مدارا و سعهی صدر را بر حذف و خشونت ارجح میداند شکل گرفته تا از خلال آن نیز، آرزوی نویسنده برای جبران عقب افتادگی در زمینهی روشنفکری و اخلاق، و بالطبع رشد سطح اجتماعی،اقتصادی و سیاسی کشورش حاصل شود. رسالهای در باب مدارا و بردباری از جمله نگارش های مطرح قرن هجدهم محسوب می شود، از این رو که علاوه برمباحث مربوط به دستگاه عدالت و قضا در دوران خود، تعلق و پیوند آن با جریان فلسفی عصر روشنگری نیز بسیار حائز اهمیت است.
وُلتِر ( فرانسوا ماری اَروئِه )، نویسنده، فیلسوف و شاعری که از جمله اصلیترین چهرهّهای فرانسویِ عصر روشنگری در قرن هجدهم میلادی است.او از حامیان اصلاحات اجتماعی و آزادیهای مدنی و مذهبی و تجارت آزاد در دورهای است که تیغ سانسور و اختناق ،جامعه ی فرانسه را درنوردیده است. در فرانسه از وی به عنوان متفکری دلیر که در دفاع از حقوق مدنی، آزادی بیان و اندیشه، پیوسته کوشیده و به تقبیح و انتقاد از بی عدالتی ها و جو نفاق و تزویز در نظام سیاسی قبلی فرانسه پرداخته یاد میکنند.
نویسندهای جامعنگر که آثار ادبی غنی و متنوعی از خود به جا گذاشته است. بسیاری از آثار و رمان های او به سبکی مباحثه برانگیز و جدل آمیز نگاشته شده است ضمن اینکه ولتر پیوسته منتقدِ شرایط عدم توازن قدرت و مالیات بین طبقه ی اول جامعه (روحانیون)، طبقهی دوم (اشرافیان) و طبقهی سوم (شامل طبقه ی متوسط و عوام که عمده ی مالیات ها را بر دوش میکشیدند) در زمان خود بوده است. مبارزه و چالشِ ولتر در این اثر با قلمی منحصر به فرد و گاهاً تیز ، که هنر استدلال و طنز را با هم در می آمیزد همراه شده است. نویسنده با عبور از روایات تاریخی و تفاسیر متون دینی و تشکیک در برخی از آنها، خواننده را دعوت به اندیشیدن، تامل و تفکر نموده و تشویق به مدارا و بردباری مذهبی مینماید و جامعه را ترغیب میکند که به آزادی هر شهروند احترام بگذارد.
در این اثر، نویسنده به تقبیحِ سوءاستفادههای مرسوم و نهادینه شده توسط حاکمیت سیاسی و خصوصا مذهبی پرداخته و رویداد قضایی معاصر زمان خود ،که همان پرونده ی اعدام ژان کالاس است را مبنا و بستری برای آغاز اثر مکتوب خود بیان میدارد.
او با روایت محکومیت ژان کَلَس، بازرگانی پروتستان که قربانی افراطیگری مذهبی شده داستان خود را آغاز میشود. پرونده ژان کالاس پروندهای قضایی است که در آن به صورت سراسیمه حکم به اعدام پدر خانوادهای پروتستان داده شده است. فضا و جو حاکم در شهر آکنده از تعصب و جهل، فریاد میزند که ژان کالاس پسر خود را به قتل رسانده است. پسری که به زعم دستگاه قضایی میخواسته کاتولیک بشود و از این رو خانوادهاش رو در روی او قرار گرفته اند. این رویداد که بین سالهای ۱۷۶۱ تا ۱۷۶۵ در جریان بوده و از جمله قضایای با اهمیت در میان مناقشات بین کاتولیکها و پروتستانها در دوران معاصر تلقی میشود.
ولتر کارزاری به دفاع و حمایت از او (ژان کالاس) تشکیل می دهد و به دنبال آن با انتقاد و نقد از دستگاه قضایی وقتِ فرانسه و نقصها و سوءاستفادههای فراوانی که در دادگاهها وجود دارد، افراطیگری مردم و قوانین و مقررات ضد پروتستانی را مورد بررسی قرار می دهد ، و بدین طریق به دفاع از اندیشه ی خود در باب مدارا و بردباریِ جهانشمول ، و روشنگری پیرامون این تفکر و نظریهاش میپردازد.
او با بررسی فرآیند حقوقی این پرونده در شهر تولوز، غیر مستقیم به فساد موجود در قوه قضاییه تاخته و جهل و خرافات مردم را از جمله علل به انحراف کشیده شدن دستگاه عدالت قلمداد میکند و همچنین با زیر سوال بردن توحش بخشی از مسیحیان در طول تاریخ به انتقادی شدید از افراطیون مسیحی، خصوصاً انجمن عیسویها (ژزوئیت) میپردازد و آنها را ازجمله سردمدارانِ اختلافات و تفرقه و مناقشهها در جامعه عصر خود توصیف مینماید.
ولتر تلاش دارد تا تصویری و خلاصهای از تاریخ تعصب و سبعیت را ترسیم کند و و رویدادهای برجستهای که در آن میل به تعصب، افراط و خشونت’ دنیا را تحت تاثیر قرار داده گوشزد نماید. او از قتلعامهایی که به نام دین و آیین رخ داده و در برابر آن از سودمندیها و فوایدی که بردباری و تحمل در طول تاریخ داشته سخن میگوید. نویسنده از این منظر به بررسی تاریخ اروپا، آسیا و دنیای جدید که همان آمریکاست میپردازد و تا تاریخ روم باستان و یونان قدیم پیش میرود و به این نکته اشاره میکند که آنان که اینک منش و دیدگاه روشنفکر و اندیشمندانهای دارند متوجه سوءاستفاده های بسیاری از سمت کلیسا در طول تاریخ شدهاند.
همچنین بارها در طول کتاب تاکید می نماید که حقوق انسانی بههیچوجه نمیتواند بر مبنایی غیر از حقوق طبیعی قرار بگیرد، و اصل اساسی و فراگیر جهانیِ این دو حقوق این است که: «آنچه را که برای خود نمیپسندی، برای دیگران هم نپسند.» حال با پیروی از این اصل چگونه میتوان پذیرفت که شخصی به شخصی دیگر بگوید: «آنچه را که من اعتقاد دارم،تو نیز اعتقاد داشته باش، و از اعتقاد خودت دست بردار، وگرنه هلاک خواهی شد.».
ولتر از کتاب مقدس به عنوان منبعی برای موضوع مورد بحثش بهره میگیرد و از جنبههای مختلف به تحلیل آن میپردازد.او از متون انجیلی به این نتیجه میخواهد برسد که در این کتاب برعکس آنچه بسیاری از پیروانش قلمداد و تفسیر میکنند ، تشویق به تعصب و عدم مدارا نشده است و معتقد است که پیام مسیح را منحرف کردهاند و از اینجا حمله ی جانانهای را متوجه مدعیان دین کرده وبر خرافات و انحرافات و تحریف تاریخ به شدت میتازد. او همچنین به انتقاد از مناسک بیشمار مذهبی میپردازد و آنها را سرچشمه ی مناقشهها بین مردم میداند و ورای این تقبیح مذهبی ، توصیه ی اکید و واجب بر ایجاد مدارا و بردباری بین ملتها، نشان میدهد که این مناسک مذهبی تا چه اندازه میتوانند تفرقه انگیز بوده و باعث شوند که انسان در پوسته ی دین مانده و پیام اصلی و بنیادین مذهب را دریافت ننماید. او دعوت به آزادی در انجام مناسک مینماید و محور تفکر خود را براساس خداباوری قرار میدهد و عبور از پوستهها را لازم، و هرگونه شکل و شمایلی از خشونت ، چه در عرصه ی مذهبی و چه در عرصه ی اجتماعی را تقبیح میکند. و بالاخره نویسنده معتقد است که مسئولیتها ابتدا نزد خود انسان است و عنوان میکند: خداوند به مردم قابلیتهای بسیاری داده است اما آنها از این قابلیت ها به بدی استفاده میکنند”. از نظر او این بر عهدهی خود مردم است که روابط بین خود را اصلاح کنند و بهینه سازند و با کمک عقل و خرد، مهرورزی و بردباری، در عرصه جامعه و مذهب به صلح برسند.
نویسنده در این اثر در تلاش است که اهدف چندوجهی و چندگانهی خویشتن را به جامعه انتقال دهد که از جمله ی آن: دعوت به بردباری و مدارا، تقبیح و رسوا کردن افراطیگری مذهبی و تحسین و ستایش خردورزی و عقلگرایی است. ولتر در پایان نیز بسط اندیشه و گسترش تفکر در سطحی جهانی را توصیه میکند. او با ذکر نمونه های تاریخی واقعی، به پوچی،بطلان و بیهوده گی سبعیت، تعصب و عدمبردباری پرداخته وبه سردمداران مدعی دینداری ،طبقه ی روحانیت و بزرگان کلیسا تاخته انتقاد و عده ای از آنان را متهم به قدرتطلبی،مالاندوزی وثروت طلبی مینماید.
در واقع با نگاهی به آثار ترجمهشدهٔ ادبیات فرانسه به زبان فارسی می توان گفت جای خالی این کتابِ ‘رسالهای در باب مدارا و بردباری” که پرسمان و مباحث آن پیوسته محلی از مناقشه و جدال بوده و اهمیت بیبدیل خود را نیز همچنان حفظ نموده، احساس میشد.با مطالعه دقیق و عمیق این کتاب می توان ادعا کرد که مترجم این اثر، «احسان دستغیب » ،با آگاهی از این موضوع قدم به ترجمهی این کتاب گذاشته است؛ با این دریافت که مباحث مطرح شده توسط نویسنده از اهمیتی بنیادین در توسعهی عرصههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برخوردار بوده، و ناگزیر و پیوسته در جوامع امروزی و در بحث حکمرانی مورد نیاز است .
مشخصات کتاب: رسالهای در باب مدارا و بردباری، ولتر، ترجمه احسان دستغیب، انتشارات مهراندیش
*فارغالتحصیل علوم ارتباطات اجتماعی
نظر شما