فرهنگ امروز/محسن آزموده
موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران سیزدهم دی ماه امسال 47 ساله میشود. خانهای برای بحث و گفتوگوی اهل فلسفه، آکادمیایی کوچک و دلنشین برای همنشینی شیفتگان دانایی و مکانی برای تلاقی دو سنت گرانبار و ارزنده فلسفه غرب و حکمت ایرانی- اسلامی. البته عموم مخاطبان و فلسفهدوستان این مکان را تحت عنوان انجمن حکمت و فلسفه میشناسند؛ همان که در سال 1353 به همت سیدحسین نصر و با همراهی و همکاری شماری از زبدگان نامآشنای حکمت و فلسفه در ایران تاسیس شد. انجمن یا موسسه در هر حال این نهاد امروز در آستانه میانسالگی قرار گرفته و در طول این سالها همسو با تحولات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، سرنوشتش دستخوش دگرگونیها و تغییراتی شده و فراز و نشیبهایی را طی کرده است. غلامرضا زکیانی دانشیار فلسفه و منطق دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی از دی ماه 1397 با حکم وزیر علوم،تحقیقات و فناوری، ریاست این موسسه را عهدهدار شده است. به مناسبت سالروز تولد این بیتالحکمه معاصر با او گفت وگویی صورت دادیم که از نظر میگذرد.
وقتی قرار شد برای ریاست موسسه انتخاب شوید، چه واکنشی داشتید و حالا در پی دو سال ریاست اینجا،آیا هنوز هم نگرش ابتدایی خود را نسبت به آن حفظ کردهاید یا نگاهتان تغییر کرده است؟
ابتدا نسبت به پیشنهادی که شد، تعجب کردم. البته از اتفاقاتی که در چند سال اخیر اینجا رخ داده بود، دورادور اطلاع داشتم. پیش از آن در دانشگاه علامه رییس دو دانشکده ادبیات و الهیات بودم. اما وقتی این پیشنهاد شد و مشکلات موجود را مطرح کردند و گفتند حتما باید یک نفر آشنا به فلسفه و موسسه از بیرون مجموعه بیاید، شما هم که تجربههای موفقی دارید، به همین خاطر در این حالت بحرانی از میان کاندیداهای از بیرون در نهایت قرعه به نام من افتاد. با چند نفر از افراد بیرون از موسسه که به مسائل واقف بودند، مشورت کردم، به اتفاق گفتند که فرصت و انتخاب خوبی است و شما احتمالا میتوانید دوقطبیهایی که در موسسه پدید آمده و باعث حاشیهسازی شده را جمع و جور کنید. من با این بینش آمدم. روند پیشنهاد و انتخاب هم دو هفته بیشتر طول نکشید. البته از همان ابتدا گفتم که انتخابم دو اشکال عمده دارد. اول اینکه این فرد از بیرون آمده در حالی که اینجا خودش دستکم 30 عضو هیات علمی دارد که برخی از آنها سمت استادی برای من دارند و میتوانند خودشان اینجا را اداره کنند دوم اینکه حتی اگر میخواستند از بیرون بیاورند، افراد ذیصلاحتری از خودم سراغ دارم، همچنان که همان زمان به معاون پژوهشی وقت وزارت علوم گفتم اما به دلایلی این پیشنهادها را رد کردند. خلاصه با این نگاه تلاشم را کردم که اول شرایط را بشناسم و ببینم که اوضاع میدانی موسسه هم از حیث هیات علمی و هم از حیث غیر هیات علمی و اداری و حواشیای که پدید آمده بود به چه صورت است و طبق اولویت آنها را با مشورت دوستان حل کنم. مهمترین مشکلاتی که من دیدم، اول عدم رعایت مسائل اداری بود، دوم اینکه چنین نبود که اعضای هیات علمی و گروههای علمی آنچنان که باید مورد توجه باشند و تصمیمات به صورت جدی و علمی از گروهها شروع شود و به شورای پژوهشی بیاید و شورای پژوهشی آخرین ملاک برای تصمیمگیریهای علمی باشد. تمام تلاشم را کردم که چنین نباشد. یعنی گروهها محل تصمیمگیریهای علمی شدند.
وقتی ریاست موسسه را دریافت کردید وضعیت به چه صورت بود؟ در طول دو سال گذشته چه کارهایی در موسسه صورت گرفته و در آینده قرار است چه کارهایی صورت بگیرد؟
عمدا تمایل ندارم که مستقیما وارد مسائل دو سال پیش شوم و به اشکالاتی که برخوردم، اشاره کنم و ترجیح میدهم به این موضوع از طریق اقداماتی که صورت گرفته، اشاره کنم. ما شأن تصمیمگیری علمی را به گروهها و شورای پژوهشی بازگرداندیم. یعنی هیات رییسه طبق قانون فقط به مسائل مالی بپردازد و مسائل علمی باید در گروهها و شوراهای پژوهشی تصمیمگیری شود. البته چند قرارداد از گذشته مانده که همچنان مفتوح است. این قراردادها قبلا در شورای علمی تصویب نشده بودند و شرایط علمی لازم را نداشتند و ناظر یا پژوهش یا نحوه پرداختشان درست نبود. یکی از دردسرهای ما در دو سال اخیر رسیدگی به این پروندههاست که هنوز هم تمام نشده. تا الان حدود 30-20پرونده را بررسی و سعی کردیم که با کمترین ضرر و زیان آنها را تمام کنیم. دیگر از کارها اصلاح فرآیندها بود. این فرآیندها در تصویب طرحهای موظف و غیرموظف و همایشها و بررسی و تصویب کلان طرحها و جذب نیروهای علمی و غیرعلمی موثر است. چند نفر نیروی علمی و یک نفر نیروی غیرعلمی نیز با رعایت تمام قواعد جذب کردیم. برای این عضو غیرهیات علمی بیش از 40 نفر متقاضی داشتیم که بیش از 20 نفر از آنها مدرک دکترا داشتند که از همه مصاحبه گرفتیم و بهترین آنها را انتخاب کردیم. همچنین مسائل مربوط به گرنت را هم حل کردیم. در حوزههای دیگری مثل تفکر انتقادی و فلسفه برای کودکان هم دورههای خوبی برگزار کردیم که مورد توجه دستگاهها و سازمانهای دیگر قرار گرفت. الان چندین دستگاه و سازمان در نوبت داریم که برایشان دورههای تفکر انتقادی و فلسفه برای کودکان برگزار کنیم. همچنین همکاریهای فرادستگاهی با پژوهشگاهها و سازمانهای دیگر داشتیم و تعامل علمی ما با موسسات دیگر تسهیل شده است. وقتی من آمدم اینجا یک استاد و 5-4 نفر دانشیار داشتند و الباقی همه استادیار بودند. الان از همکاران خواستهایم که طرح برونسازمانی خود را سامان دهند و این هفته پرونده ارتقای نزدیک 10 نفر از دوستان تکمیل میشود و برای پژوهشگاه علوم انسانی میرود. یک نفر متقاضی استادی و باقی کسانی هستند که قرار است از استادیاری به دانشیاری ارتقا یابند. یکی دیگر از کارهای انجام شده، بحث انتشارات و فروش کتابهای ماست که قبلا محدود به مغازه ما در ضلع جنوبی موسسه بود اما الان خوشبختانه سامانههای خودمان را تقویت کردیم و به رغم اینکه امسال نمایشگاه کتاب نبود، خوشبختانه از طریق درگاه مجازی چندین برابر سالهای گذشته کتاب فروختیم. محل کتابفروشی جنوبی و3 مغازه دیگر را هم با همکاری بخش خصوصی به کافه کتاب تبدیل کردیم که به زودی افتتاح خواهد شد. با این کار کتابفروشی ما هم تقویت خواهد شد. بحث دیگر همایشهاست. ما همیشه در موسسه نشستهای زیادی داشتهایم مثلا در یک سال 18 نشست داشتیم. اما متاسفانه محصول اینها به صورت مکتوب در نیامده است. به همین مناسبت تصمیم گرفتهایم، نشستها را از نظر کیفی ارتقا دهیم به طوری که حتما بتوانیم محصول را به صورت کتبی منتشر کنیم. بنابراین رویکرد نشستمحور به رویکرد همایشمحور بدل شده و امسال 6 همایش تعریف کردهایم. در تابستان همایش سهروردی و در پاییز همایش روز جهانی فلسفه برگزار شد. همه اینها معطوف به چاپ مقالات و سخنرانیها هستند. در ماههای پیش رو هم همایشهای بورکهارت و فلسفه و ترجمه و عقلانیت و خداباوری و همایش عالم را در برنامه داریم و در تابستان سال آینده همایش بینالمللی ابنسینا را برگزار خواهیم کرد.
اصولا کار و بار موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه در ایران چیست و چه باید باشد؟ از دید شما به عنوان استاد فلسفه و منطق اصلا آیا جایی مثل اینجا چه ضرورتی دارد؟
ما یک سنت فلسفی قدرتمندی داشتیم که مکاتبی چون مکتب اصفهان، شیراز و تهران و بزرگانی چون فارابی، ابن سینا، خواجه نصیر، سهروردی، ملاصدرا و ملاهادی سبزواری را به فرهنگ بشری عرضه کرده است. علامه طباطبایی و شهید مطهری در دهههای 1320 و 1330 شمسی با تکیه بر سنت قدیم خودمان با موج بسیار عظیم و توفنده مارکسیسم مواجه شدند، آن را به خوبی شناختند و به پرسشهای آن پاسخ دادند که نتیجه در 14مقاله به صورت کتاب 5جلدی مشهور اصول فلسفه و روش رئالیسم منتشر شد. با گذشت بیش از 70 سال از زمان انتشار هنوز کتابی مثل آن سراغ نداریم و در حوزههایی ورود کرده که هنوز برای ما بکر است، مثل بحث اعتباریات و اصالت اجتماع و روشهای خداشناسی و بحث قوه و فعل و پیدایش کثرت در ادراکات و نحوه تولید آنها و تفاوتشان با ادراکات اعتباری و... این دو بزرگوار به عنوان نماینده فلسفه اسلامی با مارکسیسم به عنوان رایجترین جریان فکری آن زمان رویارو شدند. روشن است که در هر رویارویی فکری، حریفان ضمن تلاش برای شکست رقیب از او میآموزند. ما هم در دهه 1320 و 1330 قرن چهاردهم شمسی شاهد پویایی و حیات و بالندگی و قدرت فلسفه اسلامی در مقابله با قویترین فلسفههای دنیا از جمله مارکسیسم هستیم. اما بعد از آن دوران، این رویارویی فلسفه اسلامی ما با افکار و اندیشهها و فلسفههای دیگر جدید وارد تعامل و گفتوگوی جدی نشد. به همین میزان که این اتفاق رخ نداده، حیات فلسفه اسلامی نیز دچار رکود و انزوا شده است. حتی بعد از انقلاب تلاشهای زیادی جهت استخراج مبانی فلسفی برای ابعاد سیاسی اسلام و حکومت اسلامی صورت گرفت.کاری ندارم که این تلاشها چقدر موفق بوده یا خیر. اما خود این تلاشها، تا جایی که درگیری جدی با سنت فلسفی ما نداشته باشد، به رکود حیات فلسفه اسلامی منجر میشود. از این حیث ضرورت موسسه حکمت و فلسفه روشن میشود تا به شناخت و گفتوگو و تعامل مکتبها و افکار و گفتمانهای موجود دنیا که خیلی جدی هستند با سنت فلسفه اسلامی دامن بزند. مثلا یکی از مشکلات بنیادین ما بحث رابطه حقیقت و قدرت است که باید به صورت جدی و مبنایی از سوی دانشمندان علوم عقلی مورد ارزیابی قرار گیرد. وظیفه نهادهایی چون موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه، توجه به مبانی معرفتی آن است. ما باید در زمینه تبیین این مبانی معرفتی گام برداریم.
به نظر میآید در روز نخست که بزرگانی چون دکتر نصر و دیگران این محل را پایهگذاری کردند، دو چشمانداز اصلی داشتند،یکی پرداختن و احیای حکمت و فلسفه ایرانی- اسلامی و دیگری گفت وگو و مفاهمه با فیلسوفان و متفکران دیگر اعم از شرقی و غربی و در این زمینه نیز اقداماتی صورت گرفته بود. ارزیابی شما از عملکرد موسسه در این دو زمینه در طول این چهل و اندی سال چیست و خودتان در این زمینه چه کار کردهاید؟
این گفت وگو و مفاهمه در مدت 5 سال قبل از انقلاب که مدیریت اینجا با دکتر نصر بود، صورت میگرفت و کسانی چون پروفسور ایزوتسو، مرحوم سیدجلالالدین آشتیانی، هانری کربن، ویلیام چیتیک، مرحوم حائری و شهید مطهری در موسسه حضور داشتند. اما بعد از انقلاب تا سال 1381 که موسسه مستقل شد، یعنی حدود 24 سال، انجمن به پژوهشگاههای دیگر ملحق بود. از سال 1381 به این سو با زحمات دکتر اعوانی، اینجا مستقل شد و انجمن حکمت شکل گرفت. در این سالها تلاش شد که هم حکمت اسلامی احیا شود و هم آن گفتوگو صورت بگیرد. تا حدی این تلاشها نتایجی در برداشت اما هیچوقت به آن حدی که قبل از انقلاب بود، نرسیدیم. بعد از سال 1390 تا 1397 هم مدیریت جدید با رویکرد آقای دکتر خسروپناه خیلی بحث احیای حکمت اسلامی و گفتوگوی آن با فلسفههای غربی و شرقی فعال نشد. در این دو سال ضمن اینکه میکوشیم کاستیهای پیشین را رفع کنیم، تلاش میکنیم در حوزه حکمت اسلامی- ایرانی، همکاران خود را فعال کنیم و فعالیتهایمان را گسترش دهیم البته در زمینه روابط با دیگران مشکلاتی به دلیل تحریمها و کرونا حادث شده. با وجود این ما در همایشها تلاش میکنیم باب گفتوگوی فلاسفه ایرانی و فلاسفه دنیا باز شود. مثلا ما در حال تلاش هستیم که محوریت پژوهش موسسه را به سمت ابنسینا پژوهی سوق دهیم.
یکی از مسائل و مشکلات ماهوی فلسفه، انتزاعی بودن سرشت آن و در نتیجه دوری و گسست آن از متن زندگی روزمره است. البته در سالهای اخیر بحثهای مفصل و متنوعی درباره ضرورت بازگشت فلسفه به متن زندگی روزمره صورت گرفته و بسیار از این بحث شده که تخصصی شدن بیش از پیش فلسفه و تبدیل شدن آن به یک دانش دانشگاهی فوق تخصصی با گرایشهای متنوع با هدف آغازین آن که از سوی فلاسفه بزرگی چون سقراط دنبال میشد، منافات دارد. از این رو بسیار میشنویم و میخوانیم که باید فلسفه را به متن زندگی روزمره بازگرداند. شما در موسسه در این زمینه چه کار کردهاید یا قصد دارید بکنید؟ اصلا با این دیدگاه موافق هستید؟
رابطه فلسفه با جامعه یکی از مسائل موجود در میان فلاسفه است. عموم اساتید فلسفه معتقدند که فلسفه دانشی انتزاعی است و از فیلسوف نباید انتظار نظریه برای جامعه داشت بلکه باید او را رها کرد که با علایق فردی خودش بیندیشد. اما گروه قلیلی هم معتقدند که فلسفه هم مثل سایر علوم برای جامعه است. اما نیازهای اجتماع متفاوت هستند و در یک سطح قرار نمیگیرند، برخی نیازهای جامعه را مهندسان و پزشکان و اقتصاددانها و... پاسخ میدهند در حالی که گروهی دیگر از نیازهای جامعه را باید اصحاب علوم انسانی پاسخ دهند. مثلا تعلیم و تربیت اجتماعی ما و نسبت ما با قانون از مسائلی است که در حوزههای معرفتشناسی، انسانشناسی و حتی هستیشناسی باید مورد بحث قرار گیرد و فیلسوفان ما باید در این زمینه نظریههایی ارایه کنند که توسط نویسندگان کتابهای درسی ما به کار گرفته شود و در این کتابها بازتاب پیدا کند تا آموزش و پرورش ما انسانی را تربیت کند که با تاریخ و فرهنگ خودش بیگانه نباشد. متاسفانه الان ما در همین مدارس آموزش دیدهایم و صددرصد با ادبیات و تاریخ و جغرافیای خودمان بیگانهایم. حتی درسهای عقلی و منطقی در کلاسهای ما به صورت حافظهمحور ارایه شده است و دانشآموزان فرمولها را حفظ میکنند. در نتیجه فارغالتحصیلان این مدارس، مسالهشناس نمیشوند. فلاسفه ما باید درباره فلسفه آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت بیندیشند و نظریه ارایه کنند تا نویسندگان کتابهای آموزش و پرورش بتوانند آثاری بنویسند که محصولش حافظهمحوری و شرایط کنونی نباشد. مساله دیگر بحث ملیت و مذهب ماست که همچنان یکی از بحثهای داغ است. عدم طرح آن یا طرح شعاری آن مشکل را به سادگی حل نمیکند. بالاخره باید تکلیف ایرانی بودن و مسلمان بودن و شیعه اثنا عشری بودن مشخص شود. ما نمیتوانیم شیخ شهابالدین سهروردی و بزرگانی چون او را که آموزههای اسلامی به ویژه شیعی با فرهنگ ایران باستان را درهم آمیختهاند از تاریخ خودمان حذف کنیم. به هیچوجه این آموزهها را از یکدیگر نمیتوان تفکیک کرد. شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران نشان میدهد که هیچ کشور مسلمانی به اندازه ایران به اسلام خدمت نکرده است. یعنی اتفاقی اینجا رخ داده که به ایرانی بودن ما هم مربوط است. شما نمیتوانید این را نادیده بگیرید. من تنها طرح مساله میکنم. این مساله را صرفا مورخین یا جامعهشناسان یا سیاسیون نمیتوانند حل کنند و این بحث ریشههای جدی در بحث فرهنگ و فلسفه فرهنگ دارد. باید مشخص شود که فرهنگ ایرانی چه عناصر و ویژگیهایی دارد که وقتی با دین اسلام و فرهنگ تشریع مواجه میشود، خوانشی از این مذهب ارایه میدهد که تاثیری چنین شگفت میگذارد. تاریخ ما مملو از فلسفه و عرفان و ادبیات و بزرگان فلسفی- عرفانی و شیعی و مسلمان است. اینها را نمیتوان حذف کرد. نباید به قضیه صرفا سیاسی نگاه کرد. قبل از انقلاب عدهای با نام پانایرانیسم با مذهب مخالفت میکردند و بعد از انقلاب درست عکس آن صورت گرفت و عدهای با اسم مذهب با ملیت ایرانی مخالفت کردند. این کارها مشکلی را حل نمیکند. تا زمانی که تکلیف ملیت ایرانی را به خوبی روشن نکرده باشیم، اقوام اعم از کرد، لر،ترک، بلوچ و... برایمان مساله خواهند ماند. زیرا نتوانستهایم نشان دهیم که هنر ملیت ایرانی وحدت در کثرت است یعنی ایرانی بودن فرهنگی است که میتواند اقوام مختلف را چنان در خودش جای دهد که اولا آنها استقلال خودشان را صددرصد از دست ندهند ثانیا در عین حال خودشان را ایرانی بدانند. فلاسفه بزرگ ما قبلا در این زمینهها کار کردهاند و ما باید امروز به این موضوعات توجه کنیم.
گفته میشود که در آکادمیای افلاطون به روی عموم باز بود و فقط از کسانی که وارد میشدند، خواسته شده بود که اهل منطق و گفتوگو باشند. اصولا انتظاری که از محلی مثل موسسه حکمت و فلسفه میرود، این است که مکانی گشوده به روی جامعه باشد، محلی برای بحث و گفتوگو و حضور مردم از اقشار مختلف. تا چه اندازه با این دیدگاه موافق هستید و در این زمینه چه اقداماتی صورت دادهاید یا قصد دارید انجام دهید؟
در حال حاضر موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه بیش از همه موسسات دیگر به روی عموم مردم باز است. در طول هفته، به ویژه روزهای دوشنبه، البته غیر از ایام کرونا، اینجا کلاسهای آزاد داشتیم و استادان بزرگی چون دکتر دینانی، دکتر محقق و دکتر اعوانی در اینجا تدریس میکردند.گاهی تعداد حاضران در کلاسها به 300-200 نفر هم میرسید. بسیاری از شهرستانها میآیند و از صبح تا عصر اینجا هستند و از کلاسها استفاده میکنند. اما بحث سوال صرفا در جلسات به صورت یکجانبه نیست. درست این است که همگان بتوانند در اینجا به صورت گفتوگویی حضور پیدا کنند و سوالات خودشان را به صورت فردی و جمعی مطرح کنند و این مباحث در فضای مجازی تعقیب پیدا کند. البته این فضای گفتوگویی فعلا برقرار نیست و امیدوارم به این سمت حرکت کنیم.
روزنامه اعتماد
نظر شما