شناسهٔ خبر: 66346 - سرویس چندرسانه‌ای
نسخه قابل چاپ

تبلور «مسخ» کافکا در «پایتخت۷»

در جدیدترین فصل سریال محبوب «پایتخت»، یکی از شخصیت‌های کلیدی داستان، بهتاش فریبا، به شکلی غیرمنتظره و شوکه‌کننده به یک میمون تبدیل می‌شود.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا:

در جدیدترین فصل سریال محبوب «پایتخت»، یکی از شخصیت‌های کلیدی داستان، بهتاش فریبا، به شکلی غیرمنتظره و شوکه‌کننده به یک میمون تبدیل می‌شود. این اتفاق، در ظاهر یک شوخی و یک عنصر طنزآمیز به نظر می‌رسد، اما در عمق خود می‌تواند ارتباطات معنایی و فلسفی پیچیده‌ای را به همراه داشته باشد. در این قسمت از سریال، با تغییرات هویتی بهتاش، می‌توان اشاراتی به مفاهیم روانشناسی و حتی مسائلی از جنس مسخ در ادبیات و فرهنگ‌های مختلف مشاهده کرد.

تبدیل بهتاش به میمون به نوعی می‌تواند به عنوان یک رویکرد فانتزی در نظر گرفته شود که در آن انسان به موجودی بی‌اراده و بی‌هویت تبدیل می‌شود. این تغییر شکل، که در ابتدا ممکن است به‌عنوان یک شوخی یا اتفاق طنزآمیز به نظر برسد، به تدریج نشان می‌دهد که در دل خود پیامی عمیق‌تر را پنهان کرده است. در دنیای مدرن، که بسیاری از جوانان در چنبره‌ی فشارهای اجتماعی و خانوادگی دست و پا می‌زنند، این اتفاق به نوعی استعاره‌ای از بی‌هویتی و گم‌گشتگی فردی در مواجهه با مشکلات زندگی است.

مسخ شدن در فرهنگ‌های مختلف و در متون دینی و روانشناسی نیز به‌عنوان مجازاتی برای کسانی که از مسیر انسانی منحرف می‌شوند، شناخته می‌شود. اما نکته جالب‌توجه آن است که در آثار ادبی و هنری نیز این مفهوم به شکلی متفاوت و گسترده‌تر به تصویر کشیده شده است. در این میان، اثر معروف فرانتس کافکا، «مسخ» (The Metamorphosis)، که در آن شخصیت اصلی داستان، گرگور سامسا، به حشره‌ای عظیم‌الجثه تبدیل می‌شود، به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های مسخ در ادبیات جهان شناخته می‌شود.

در «مسخ» کافکا، گرگور سامسا که یک انسان عادی است، به دلیل فشارهای اجتماعی و فردی به موجودی غیرانسانی تبدیل می‌شود. این تغییر نه تنها به‌عنوان یک تحول فیزیکی بلکه به‌عنوان نمادی از بحران هویت و بیگانگی انسان‌ها با دنیای پیرامون خود است. برخی از منتقدان بر این باورند که گرگور سامسا، در موقعیتی که در آن قرار دارد، خود از روی ناچاری مسخ شدن را انتخاب می‌کند. این مفهوم به‌ویژه در دنیای مدرن که فرد به صورت روزافزون تحت فشارهای روانی و اجتماعی قرار دارد، به خوبی قابل درک است.

در واقع، «پایتخت» با میمون‌شدن بهتاش، به نوعی به اقتباس از همین مفهوم ادبی پرداخته است. هرچند که این سریال در ابتدا به‌عنوان یک طنز تلویزیونی شناخته می‌شود، اما تبدیل شدن بهتاش به میمون، می‌تواند به‌عنوان یک نوع بازخوانی از همان بحران هویتی که در «مسخ» کافکا دیده می‌شود، در نظر گرفته شود. بهتاش که خود را در میان فشارهای متضاد خانواده و جامعه می‌بیند، به موجودی تبدیل می‌شود که نه قادر به ارتباط صحیح با دیگران است و نه می‌تواند هویت خود را به‌طور کامل درک کند.

در دنیای سینما و انیمیشن نیز، نمونه‌های مشابهی از مسخ را شاهد هستیم. یکی از معروف‌ترین این نمونه‌ها انیمیشن شجاع (Brave) است که در آن پرنسس مریدا با تغییر دادن مادرش از طریق جادو، به اشتباه او را به یک خرس تبدیل می‌کند. این فیلم نه تنها داستانی جذاب و هیجان‌انگیز را ارائه می‌دهد، بلکه در دل خود مفاهیم عمیقی از تغییر، هویت و روابط خانوادگی را نیز مطرح می‌کند. در این اثر، همانند مسخ کافکا، تبدیل به موجودی دیگر نه تنها تغییرات فیزیکی بلکه تغییرات روانی و هویتی را نیز به دنبال دارد.

این نمونه‌های فرهنگی و هنری از مسخ نشان می‌دهند که این مفهوم، چه در قالب طنز و چه در قالب درام، می‌تواند به عنوان یک ابزار قدرتمند برای پردازش بحران‌های هویتی و اجتماعی مورد استفاده قرار گیرد. در «پایتخت»، همانطور که در آثار دیگر نیز دیده می‌شود، مسخ به‌عنوان یک استعاره از گم‌شدن هویت فردی در میانه‌ی فشارهای اجتماعی و فرهنگی به تصویر کشیده شده است.

در نهایت، می‌توان گفت که سریال «پایتخت» با بهره‌گیری از مفهومی چون مسخ، در عین حال که فضای کمدی خود را حفظ می‌کند، به مخاطب این فرصت را می‌دهد که از جنبه‌های عمیق‌تری به تماشای این اثر بنشیند. در کنار این، توجه به اقتباس‌های مشابه در ادبیات و سینما به ما یادآوری می‌کند که آثار هنری نه تنها به بازنمایی صرف واقعیت‌ها می‌پردازند، بلکه از طریق استعاره‌ها و نمادها، مفاهیم پیچیده‌تری را به مخاطب انتقال می‌دهند.

نظر شما