فرهنگ امروز/ سمیه زمانی: آلن تورن جامعهشناس نومارکسیست و از پایهگذاران جامعهشناسی مدرن فرانسه است که در میان جامعهی علمی ایران تنها به ترجمهی برخی نظریاتش بهویژه پیرامون جنبشهای اجتماعی، آن هم بهصورتی محدود شناخته شده است. این در حالی است که نظریات وی حول مفهوم سوژه و یا همان فاعلشناسا میتواند درگاهی نوین برای حل بزنگاه همیشگی ساختار و کارگزار باشد. او در میان دوگانهی ساختار و کارگزار، «سوژه» را پیش میکشد و با نقد فلسفههای تاریخ و فاصله گرفتن از پسامدرنیسم، محور اصلی اندیشهی خود را حول این مفهوم قرار میدهد. نوشتار زیر قصد دارد تا سوژه را در نظریات آلن تورن انتظام بخشد تا نشان دهد چگونه آلن تورن، آن را جانی دوباره بخشید.
محورهای مهم جامعهشناسی تورن
آلن تورن، جامعهشناسی را همان فهم و شناخت کنشهای آدمی میداند؛ بنابراین تورن موضوع تحقیق جامعهشناسی را نه در ارتباط با امور واقع اجتماعی، بلکه بهمثابه مطالعهی کنشها و روابط اجتماعی میفهمد. روابط اجتماعی که نه تنها جنبههایی عینی رفتار فرد را بلکه احساسات و نیتهای فرد در رابطه با دیگری را نیز شامل میشود. روابط اجتماعی، نهادهای جامعه و حتی اشکال سازماندهی آن با دستگاه یا نظامی از معانی روبهرو است که بهراحتی در گفتار و کلام بازیگران قابل رؤیت نیست، ولی در کنشهای او نقش مهمی بازی میکند. جامعهشناس در تلاش است تا جنبههای پنهان رفتار و اعمال بازیگران را نشان بدهد، [1] از منظر وی، برای اینکه نظریهای جامعهشناختی پدید آید، گفتن اینکه جامعه جایگاه فرد را تعیین میکند کافی نیست، بلکه باید نشان داد چگونه افراد و گروههای اجتماعی، جامعه را ساخته و ساختارهای آن را بازسازی میکنند. در این منظر، سوژه را نباید محدود به ذهنیت کرد. تورن خود را نه شیفتهی فردگرایی جامعهشناختی بر مبنای انتخاب عقلانی فرد استوار میداند و نه متأثر از ساختارگرایی در روایت گوناگون آنکه جایی برای انتخاب و آزادی فردی باقی نمیگذارد، بلکه از منظر وی تحولات دنیای امروز باعث ظهور نوعی فردیت نوین شده است. [2]
از نظر تورن، جامعهشناسی امروز باید با در نظر گرفتن تحولات جهان معاصر در جستوجوی الگوهای تازهای برای شناخت و فهم مسائل دنیای کنونی باشد. شاید همین امر موجب شد تا در کتاب «پارادایم نوین برای فهم جهان معاصر» (2005) به دنبال تدوین چارچوبی برای فهم جهان معاصر باشد. وی در این کتاب، فهم کنش اجتماعی را به فهم هیستوریسیتهی هر دوران وابسته میداند. هیستوریسیته از نظر تورن به معنای درک کنشگران اجتماعی از شرایط منحصربهفرد خود و اقدام به کنش جمعی بر پایهی درک حاصله است؛ لذا هیستوریسیته در عین پذیرفتن فضای اپیستمیک، برای درک و کنش سوژه، جایگاهی مستقل قائل است.[3]
پیشتر از این، تحقیقات تورن با پرسشی چنین آغاز شد، در چه شرایطی آگاهی طبقاتی در دنیای کارگری شکل میگیرد؟ مرجع وی در آن زمان جامعهی صنعتی بود. با زوال جامعهی صنعتی، جامعهشناسی کار و ظهور جامعهشناسی دین و خانواده، وی پرسش نوینی را مطرح کرد که مسیر کار وی را دچار تحول کرد و او را حول خویشتن و سوژه متمرکز کرد. کارنامهی تحقیقاتی تورن در سه دوره قابل تفکیک است: نخست بررسی آگاهی کارگری، سپس جنبشهای جدید اجتماعی و در نهایت مسئلهی سوژه؛ هرچند در دورههای پیشین نیز بر مبنای گفتههایش معتقد به سوژه بود، اما بررسی تحولات جامعهی صنعتی آن هم در فضای پس از پایان جنگ جهانی دوم به مسئلهی مهم وی بدل شده بود. بنابراین تورن با توجه به مسائل روز جامعهی خویش، پرسشهای جامعهشناسانهاش را طرح کرد، بدینترتیب از تحلیل نظام اجتماعی و بازیگران آن به تحلیل سوژه رسید. کتابهای «نقد مدرنیته»، «دموکراسی»، «آیا قادریم با هم زندگی کنیم» و «پاردایمی نوین برای فهم جهان معاصر» نمایانگر این امر است. او با توجه به تحولات در جهان معاصر، پرسش جدید جامعهشناسی را چنین مطرح میکند: چگونه فرد یا گروهی از افراد قادر هستند در عین حفظ ارزشهای جهانشمول، فردیت خاص خود را خلق و متحول کنند؟ [4] همین امر موجب میشود تا در برایند میان کلها و خاصها، سوژگی را بیافریند.
آغازی برای یک زایش
مسیر دریافت و احیای سوژه در نظرگاه تورن از نقد او بر تعبیر غالب از مدرنیته آغاز میشود،[5] او به جای اینکه تصویر جهان مدرن یکپارچه حول عقل را ارائه دهد تصویری از جهان مدرن تکهشده بین عقل غیرشخصی و جستوجوی فاعلشناسایی شخصی را ارائه کرد. از نظر وی تجددجدایی، امر عینی و ذهنی است، در واقع دوگانگی است -از این منظر امروزه این دوگانگی به حد اعلای خود رسیده است-، پذیرش این جدایی اعلان پسامدرنیته است. تورن میپذیرد که میان جامعه و فرد در جوامع مابعد صنعتی جدایی وجود دارد و در این میان خود را متأثر از فوکو میداند، اما با یک تفاوت؛ فوکو همانند تورن از فرایند ذهنی شدن صحبت میکند، اما فوکو در این فرایند، القا را اصل میگیرد و تورن عکس این را باور دارد. تورن ظهور فاعل عاقلی را نوید میدهد که خود مرجع خویش است و دیگر نمیخواهد خود را با نظم جهان یا نظم اجتماعی منطبق سازد.[6] آنچه که تورن «فردیت خودبنیاد» مینامد، هیچ مرجع بیرونی و فرابیرونی را منبع مشروعیت بهحساب نمیآورد.[7]
با پدید آمدن «فردیت خودبنیاد» که حاصل فرو ریختن جهان قدیم و تحولات دنیای جدید است، فرد از ذهنیت قائم به خود تهی شده[8] و در این دنیای بیکران خود را بیش از پیش تنها احساس میکند. در چنین شرایطی مفاهیم دینی، افسانهها، نظامهای اخلاقی مبتنی بر شریعتهای گوناگون جای خود را به نظام ارزشی تازهای دادهاند که مبتنی بر استقلال و خودمختاری فرد است. تورن از جایگزینی شرم به جای احساس گناه در مسیحیت یاد میکند، آن هم زمانی که فرد احساس کند که در برابر حوادث و رویدادهایی که شاهد آن است بهمثابه فاعل خودمختار عمل نکرده است.[9]وی شکلهای گذشتهی ظهور فرد را همراه با حضور ضامنهای فرااجتماعی از قبیل تاریخ، روح، خدا و طبیعت میداند، اما با باور به فرو ریختن این ضامنها، سوژه را به تنهایی به خود واگذاشته نمیبیند. از نظر او چیزی که جایگزین خدا، طبیعت، تاریخ و عقل شود، تلاش فرد، تمنا و خواست او برای تبدیل زندگی خود به تاریخی شخصی است. بدینترتیب است که تورن بر نقش مهم خواستهای فرهنگی در تثبیت هویتهای ویژه تأکید میکند.[10]
تورن در کتاب «آیا خواهیم توانست با هم زندگی کنیم؟» بهصورتی واضح و با اصلاح نظرات پیشین خود آورد: در جهان مدرن در یک سو جهان عقل ابزاری (جهان اقتصاد، محاسبه و... ) و در سویی نیز جهان فاعلشناسایی قرار ندارد، بلکه در یک سو همین جهان عقلانیت ابزاری و در سوی دیگر جهان هویت (و نه سوژه) و تعلقات وجود دارد -تعلقات شامل اعتقادات دینی یا تعلقاتی چون بازگشت به گروه نخستین و یا بازگشت به آنچه که قبیله نام دارد که این موارد در قالب مفهومی «جهان هویت» پردازش میشود-. در میان جهان عقلانیت ابزاری و جهان هویتها و تعلقات اگر بتوانیم پلی برقرار کنیم، موضوع «سوژه» قرار میگیرد.
او در همین کتاب، سوژه را تعریف میکند. از منظر وی، سوژگی، سکولاریزاسیون خدا نیست، بلکه یگانه اقدام ممکن برای آمیختن ویژگی فرهنگی با کلیت یک اقتصاد مدرن است؛ بنابراین تورن دو اصطلاح سوبژکتیو و ابژکتیو و افراط در آنها را کنار میگذارد. سهگانه وی مؤید این است که فقط در سطح شخصی (خاص) و در تجربهی زندگی واقعی این دو موضوع میتوانند هماهنگ شوند؛ بدین معنا همزمان میتوان در جهان امکانات (اقتصادی، کار و یا نبود آن) شرکت و در همان حال با نظامهای غایتمند نیز حرکت کرد؛ یعنی طرحوارهای شخصی بر مبنای بنیادها و اعتقادات شخصی پیرامون نظم فرهنگی و شخصی ارائه کرد. بنابراین تعریف تورن از سوژه، فردی است که قادر به حفظ وحدت میان تعلقات جمعی (اجتماعی، قومی، ملی، مذهبی و محلی) از یک سو و عقلانی ساختن به کمک بازار و صنعت و قانون از سوی دیگر باشد. ترکیب این دو عامل از طریق اندیشهی ساختن زندگی شخصی خود میسر میشود. فاعل باید بتواند هویت فرهنگیاش را در زندگی شخصیاش درآمیزد و بتواند درعینحال در صنعت و بازار شرکت کند؛ از اینجاست که سوژه زاده میشود. بنابراین سوژه آن چیزی است که اجازه میدهد از طریق تأکید بر فردیت و خاص بودن، جهان هویتها و جهان ابزارها در هم آمیخته شوند.[11] در این شرایط فرد به دنبال آن است که زندگی خویش را داشته باشد و بنابراین یک جنبش بزرگ فردیتبخشی[12] وجود دارد که چیزی اساسی است؛ وی این را تجدد میخواند.
فرایند تغییر و آفرینندگی موجب میشود تا سوژه در کشمکش مستتر باشد، او گاه توسط جهان ابزارمند و گاه توسط جهان هویتها جذب میشود. گاهی در جوامع پیشرفته و برخوردار از رشد و توسعهی اقتصادی در جهان ابزارمند هضم میشود و به یک موجود مصرفکننده تقلیل مییابد. گاهی نیز در جامعهای تحت رهبری سیاسی و یا ایدئولوژیک که بر جهان هویت و تعلقات پای میفشرد، در جهان هویت جذب میشود. اما جهان ابزارمندی بههیچوجه جهانی نیست که صرفاً بر مبنای جهان عقلانیت عمل کند، به همین خاطر فرقهها، با واکنشهای غیرعقلانی و مردمانی جذبشده در جستوجوهایی از سنخ دینی یا معنوی یافت میشوند و حتی رو به افزایش هستند. وظیفهی اصلیای که تورن بر دوش فاعلشناسا قرار میدهد همین بازترکیب است؛ بازترکیب جهان عقلانیت ابزاری و جهان هویت و تعلقات و آفرینشهای نوین. بر این مبنا عملکنندهی فردی یا جمعی، کسی است که محیطش را تغییر میدهد، تغییری که به دست او انجام میگیرد.[13] افزون بر این، سوژه در نظرگاه تورن در هر جامعه با فاصلهگیری نسبت به قواعد دینی، سیاسی، اقتصادی و قواعد دیگر نشان داده میشود؛ بنابراین حرکتی وجود دارد که با آن فاعلشناسایی از جامعه فاصله میگیرد و سپس در این حرکت خواهد کوشید نفوذ و اعتبارش را تثبیت کند و برای توسعهی فضای خود به مبارزه برمیخیزد.[14]
توجه تورن به سوژه، در جایی که برای ضمانت چنین وضعی به سراغ ساختهای قانونی میرود تعدیل میشود و در واقع تعامل ساختار و کارگزار را پیش میکشد. از منظر وی، چنین وضعیتی باید توسط قوانین و نهادهای دموکراتیک تضمین شود و شخص این قابلیت را بیابد که خود رابطهاش را با زندگی عمومی تنظیم کند.[15] بنابراین با دفاع از بازیگران اجتماعی، اعتقادش به لائیسیته را نیز اظهار میکند؛ چراکه بر این باور است تفکیک دولت و کلیسا، زمینهی رشد ارتباط میان گروههای اجتماعی و اندیشههای مختلف را فراهم میکند. وی لازمهی چنین حرکتی را نظام پلورالیستی و دموکراسی مبتنی بر نمایندگی میداند و معتقد است که امر اجتماعی را باید از قیومیت دولت رها کرد. تورن همچنین، رهایی جسم را شرط ضروری جهت شکوفایی سوژه میداند. با وجود این، در خود جوامع غربی به نابرابری میان زنان و مردان و استفادهی ابزاری جهت ارضای تمنای مردان از زنان یاد میکند، آنچه که از نظر تورن بازنگری در رفتار جنسی مردان را میطلبد.[16] وی با چنین نگرشی، به تعریف خوبی و بدی بر مبنای معیار میزان تأثیر بر بارور شدن توانایی فرد جهت تبدیل به سوژه میپردازد.[17]
او با انتقاد به حاکمیت مفاهیم دوقطبی بهویژه در جهان غربی همچون تولید/ بازتولید، مردانی آفریننده و عقلانی/ زنانی غیرآفریننده و عقلانی، جامعهشناسی را که بر محوریت همین مفاهیم دوپاره بنا شده است را نقد میکند. در نظرگاه تورن سوژه برای زیستن و بقای خود باید به تنظیم و آمیختن مجدد این دوگانهها بپردازد. انواعی که تحت سلطه بودهاند و بنابراین نشانه تسلط تحمیلی یعنی ذهنیت را دارند باید به ترکیب این دوگانهها بپردازند و بر قطب مثبت عقلانیت چیره شوند. از نظر تورن زنان در همین بازه دارای اهمیت ویژهای هستند؛ چراکه هم جهان عقلانیت و کار را فتح میکنند و بیش از مردان به جهان عاطفی، هویت و روابط بین افراد وابستهاند. بنابراین، از این منظر آنان بیشتر سوژه هستند؛ چراکه بهنحوی آگاهانهتر در تلاش هستند تا دوگانههای جداشدهی مدرنیتهی نخستین غرب را از نو در هم بیامیزند.[18]
اما اینکه چگونه میتوان نشانههای سوژگی را یافت، او نشانهی سوژگی را فاصلهگیری مدبرانه نسبت به مقولات عمل میداند؛ بدین معنی که وقتی من در وضعیتی هستم، دنبالهروی مقولات عمل هستم، ولی اگر برای اندیشیدن همواره تا حدی تلاش کنم، میتوانم بگویم که برای اندیشیدن به این وضعیت موجود تا حدی ظرفیت دارم و بنابراین میتوان نسبت به من یک معنا به آن داد؛ یعنی نسبت به استمرار و استقلال تجربهی شخصی، معنایی به آن داد. برای نمونه یک فرد این امکان را دارد که از دریچهی تجربهی معنیدار خود به کارش بیندیشید، بدین صورت زندگی حرفهای شخص با مقاومت مهارت در برابر سازمان آغاز میشود؛ یا غریزهی جنسی به شیوهی فروید بهصورت ضرورت بازتولید کشیده میشود، اما فرد میتواند خود را تسلیم رفتار عاشقانه کند. از نظر تورن، یک نیاز یا یک میل جنسی نسبت به افراد گوناگون، ساختهای مستقل مییابد. بر مبنای معیار فاصلهگیری مدبرانه نسبت به مقولات عمل است که تورن بر این باور است در رژیمهای اقتدارگرا نیز میتوان سوژه را یافت. او میاندیشد هرقدر سایهی رژیم اقتدارگرا سنگینتر باشد، همانقدر سوژگی مشاهده میشود؛ بدینترتیب فرد میتواند جهانی را خلق کند که با شخص وی نسبت دارد، جهانی که بر مبنای پیشبینیپذیری و استمرار و نه همسازی با محیط شکل میگیرد و نمود فاعلشناسایی میشود.
مصادیق برجستهی سوژه در نظر تورن، ناراضیان در اتحاد جماهیر شوروی و مقاومتکنندگان در برابر نازیسم هستند، بدین خاطر که تصویر فرد عریان، تهی و آزاد از همهی آنچه جنبهی اجتماعی در او وجود دارد را بازنمایی میکنند. درعینحال تورن اینکه سوژه بهصورت قهرمانی بزرگ تصور شود را خطرناک میخواند. وی در این باره میگوید من برعکس، بهصورتی عمیق متقاعد شدهام که فاعلشناسایی یا شناسنده شدن در زندگی شخصی، اغلب اوقات کمتر با قهرمانی، اعجاب، شهرت و بیشتر با اثبات خود از طریق یک رابطهی عاشقانه مشخص میشود؛ برای نمونه، مادری که آمادهی نثار زندگی خویش برای فرزندانش است، در چنین سازهی نظری، مفاهیمی مانند اندیشمندی، فاصلهگیری و آگاهی برجسته میشوند؛[19] بنابراین سهگانه دیگری در نظریه سوژگی تورن مشخص میشود، سهگانهای که فضای دیگری را میسازد که از طریق احترام به خود بهمثابه یک موجود آزاد و برابر با دیگران مشخص میشود. حتی مراد وی در تحلیل جنبشهای اجتماعی، بحرانها و زیرورو شدن نظام اجتماعی نیست، بلکه حرکتی جمعی است که بر مبنای اراده جهت تغییر جامعه استوار است. حتی هنگامی که از جنبش کارگری سخن میراند، ارادهی جمعی کارگران در مقابل تضادها و بحران کاپیتالیسم برایش اهمیت خاص و برجستهای دارند.
فرجام سخن
آلن تورن با انتقاد به مفهوم مدرنیته و جهان مدرن، مسیر احیای سوژه را هموار ساخت. با تعریف سهگانهی جهان عقلانیت ابزاری، جهان هویت و تعلقات و سوژه، طرحوارهی نوینی از دوگانهی ساختار-کارگزار ترسیم کرد. هرچند نظریهی تورن زوایای تاریکی نیز دارد، اما پرسشگری مسائل روز و تلاش برای ارائهی راهحل و توسل به کنشگری فعال از نقاط برجستهی این جامعهشناس است. هرچند او لائیسیته را راهی برای حمایت از سوژه عنوان میکند، اما در سهگانهی جهان عقلانیت ابزاری، جهان هویت و تعلقات و سوژه، توانمندی سوژه را در بازیابی دو جهان میبیند، گویی که هنر سوژه میتواند ترکیباتی دیگر از این دو جهان باشد و بتواند بر ظرفیت سوژه بیفزاید. تورن توانست با خلق مفاهیم و اصطلاحات نوین، جانی دوباره به سوژه ببخشد و مسیر تازهای پیش روی اندیشمندان جهان توسعهنیافته بگذارد که دغدغهی دوگانهی ساختار-کارگزار در ارائهی حل مسائل مبتلابه جامعهشان را دارند.
پینوشتها:
[1] آلن تورن و فرهاد خسروخاور، جستوجوی خویشتن گفتوگو دربارهی سوژه، ترجمه سید محسن متقی، کتاب ماه، اسفند 1379 و فروردین 1380، صص 72-73
[2]همان، ص 73
[3] سرمشقی جدید برای فهم جهان امروز: «نیمنگاهی به خاورمیانه»؛ موضوع نشست گروه روندهای فکری، پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 7 آبانماه 1392.
[4] آلن تورن و فرهاد خسروخاور، جستوجوی خویشتن گفتوگو دربارهی سوژه، ص 70
[5] Alain Touraine, New Paradigm for Understanding Today's World, Gregory Elliott (Translator),Cambridge:polity Press,2007,p.
[6] آلن تورن در گفتوگو با رامین جهانبگلو، گفتوگو، شماره 3، فروردین 1373، صص 156
[7][7] آلن تورن و فرهاد خسروخاور، جستوجوی خویشتن گفتوگو دربارهی سوژه، ص 73
[8] Desubjectivation
[9] آلن تورن و فرهاد خسروخاور، جستوجوی خویشتن گفتوگو دربارهی سوژه، ص 71
[10] همان
[11] آلن تورن، از مدرنیتهی نخستین تا مدرنیتهی متأخر، کتاب ماه علوم اجتماعی، اسفند 1379 فروردین 1380، صص 6-7
[12] Individuation
[13] آلن تورن در گفتوگو با رامین جهانبگلو، گفتوگو، شماره 3، فروردین 1373، صص 157-158
[14][14] آلن تورن، از مدرنیتهی نخستین تا مدرنیتهی متأخر، صص 7-8
[15] آلن تورن در گفتوگو با رامین جهانبگلو، گفتوگو، شماره 3، فروردین 1373، صص 157-158
[16]آلن تورن و فرهاد خسروخاور، جستوجوی خویشتن گفتوگو دربارهی سوژه، ص 72
[17] همان، ص 73
[18] آلن تورن، از مدرنیتهی نخستین تا مدرنیتهی متأخر، ص 7
[19] همان
نظرات مخاطبان 0 2
۱۳۹۳-۰۷-۰۱ ۱۷:۱۴دیبا 0 5
۱۳۹۳-۰۷-۰۳ ۱۲:۳۶ترنج 0 4