فرهنگ امروز/زهرا نبوی: اینکه متخصصان و اندیشمندان حوزههای مختلف دور هم بنشینند و موضوعاتی را به بحث و گفتوگو بگذارند تا نقاط ضعف و قوت آن را بررسی کنند و راهحلی برای برطرف کردن ضعفهایش بیندیشند، کاملاً متمدنانه است. شیوهای که در تمام دنیا مرسوم است و با آن، چه گرهها که از مشکلات نمیگشایند. اما در بعضی از نقاط دنیا، مثل ایران، برای بررسی و حل یک مسأله صدها سمینار و جلسات هماندیشی و میزگرد تشکیل میشود، اما معمولاً نتیجهای در بر ندارد و کاری از پیش نمیرود یا اگر هم پیش رود مورچهای و کند است. موضوع نخستین میزگرد تخصصی خبرگزاری کتاب نیز از حیث مطرح شدن در جلسات و سمینارها و میزگردها سابقهای بس طولانی دارد. اما هنوز در بند «حرف» مانده و به مقصد «عمل» نرسیده است.
متن پیش رو، سخنان کامل شرکتکنندگان اولین میزگرد تخصصی «کتابهای کمکآموزشی؛ کمک یا کاسبی؟» است. در این جلسه دکتر شهداد شعبانی، مدیر «مؤسسه فرهنگی آموزشی سنجش اول»، مهران فتحی «معاون پژوهشی مؤسسه مدرسان شریف»، مهندس مسعود پایدار، مدیر «نشر کتاب دانشگاهی و نایب رئیس انجمن فرهنگی ناشران کتاب دانشگاهی و سید مرتضی خلخالی صاحبنظر حوزه برنامهریزی درسی و مؤلف بیش از 50 عنوان کتاب در حوزههای کمک آموزشی و پژوهشی در این گفتوگو شرکت داشتند.
عنوان نشست ما «کتابهای کمکدرسی؛ کاسبی یا کمک؟» عنوان مصاحبههایی بود که خبرگزاری کتاب با برخی از دوستان انجام داده بود. در این جلسه سؤال اول ما از مهمانان این است که اصلاً با این تیتر موافقند یا خیر؟ بعد هم در ادامه، این موضوع را آسیبشناسی کنیم و در نهایت به یک جمعبندی برسیم.
مرتضی خلخالی: به نظر من این عنوان یک ایراد دارد. چون این عنوان، کتابهای کمکآموزشی را در دو مسیر قرار میدهد و انتخاب را مطرح میکند. در دو مسیرِ «کمک به آموزش و یادگیری» و «کاسبی». در صورتی که فعالیتهای کلی آموزشوپرورش و سنجش آنها یک طیف است که یک سر آن سفید و یک سر دیگرش سیاه است. پس کتابهای کمکآموزشی، هم میتوانند کمک باشند و هم در عین حال کاسبی.
اما این همزمانی مشروط بر آن است که بر اهداف آموزشی کشور، کلنگری داشته باشیم و اهداف انسانی را در نظر بگیریم. مثل تأمین فرصتهای کموبیش مشابه برای تمامی دانشآموزان کشور، نه فقط برای توانمندان و مدارس خاص و نخبگان. باید در این مسیر قرار بگیریم، این مسیر درست است. هر دو باید باشد. هم این باید باشد هم آن.
ما باید هم به منطق برنامهریزی درسی توجه داشته باشیم هم به تجارب جهانی. اگر مطالعه تطبیقی داشته باشیم میبینیم آمریکا، انگلستان، استرالیا و جاهای دیگر همین کار را کردهاند. نظام برنامهریزی بر مبنای اصول علمی و تاریخ علمی مشخص میکند اهداف، راهکارها و مؤلفههای سامانه چیست. بعد وقتی به استناد اینها اهداف، روشها و استانداردها مشخص شد، ناشران میتوانند با توجه به این اهداف، روشها، نظریههای یادگیری و ... کار بسیار عظیمی انجام دهند. آنوقت است که ناشران این مسیر فعلی را که مورد بحث و انتقاد است تغییر خواهند داد. بههرحال ناشران، بخش خصوصی هستند و بخش خصوصی دلسوز خودش است. و پتانسیل و انرژی دارد. ناشران در انگلستان، آمریکا و... میتوانند متخصصان را جذب کنند و آنها را در جهت نظام آموزشی و نظام سنجشی قرار دهند که در جهت این اهداف است. البته نظام سنجشمان آن وضع را ندارد. اما منظورم آن است که خیلی راحت هر دو را میتوانیم بپذیریم. ناشر کارهای خودش را انجام میدهد. به کاسبی خودش میرسد و در عین حال آموزشوپرورش و آموزش عالی هم از وجودشان، پتانسیلهایشان و ابتکارات و خلاقیتهایشان استفاده میکنند. مشروط بر آنکه اصل نظام برنامهریزی درسی ما بر اساس اصول علمی جهانی و با توجه به شرایط خودمان درست باشد. پس هر دو درست است و به این صورت انتخابی «یا این» «یا آن» نباید نباشد.
شهداد شعبانی: اگر سؤالتان را درست متوجه شده باشم، بحث ما در خصوص عنوان نشستمان است. اینکه آیا کتابهای کمکآموزشی اساساً یک کمک محسوب میشوند یا کاسبی. بهتر است همین ابتدای عرایضم عنوان را شفاف کنم تا ادامه بحث برای خودم روان شود. اساساً کلمات بار دارند و انسانها در فرهنگهای مختلف با مقاصد مثبت یا منفی، کلمات متفاوتی به کار میبرند. اگر منظور برگزارکنندگان این نشست از کاسبی، کسبوکار باشد، یک بحث است. اگر منظور از کاسبی، کاسبی به معنای سودجویی باشد، یک بحث دیگر است. بنابراین ممنون میشوم ابتدای فرمایشاتتان این را دقیقاً برای ما مشخص کنید که کدامیک از این دو مفهوم مدنظر جلسه است تا جلسه را به همان شکل پیش ببریم.
در مطالعهای که قبل از شروع این نشستها داشتیم، یکسری آمار از سال 1390 تا کنون از مؤسسه خانه کتاب دریافت کردیم. تا ببینیم پرکارترین و فعالترین ناشران کشور در زمینه تعداد عناوین، کدام ناشران بودند.پنج شش ناشر اول آن لیست که پرتیراژترین و پرفروشترین بودند، ناشران کمکآموزشی یا تحصیلات تکمیلی بودند. از نظر تیراژ کتاب، مدرسان شریف رتبه اول را داشت. ما با یکی از ناشران دانشگاهی که صحبت میکردیم میگفتند دانشگاه تهران با 66 سال قدمت، چهار هزار کتاب توانسته منتشر کند، در حالیکه یک ناشر کمکآموزشی همین تعداد کتابی را که ما در 66 سال توانستیم چاپ کنیم در عرض سه یا چهار سال چاپ کردند. میگفتند این از نظر ما منطقی نیست که اسم آن کتابها را تألیف بگذاریم، اسم این کتابها را هم بگذاریم تألیف. یا این کتابها تألیف نیستند، یا سازوکار قانونی ما ایراد دارد و به نظر میآید بیشتر برای کسب سود است تا کمک به آموزش کشور. میگفتند امکان ندارد سه چهار هزار عنوان کتاب با کیفیت به عنوان تألیف واقعی در عرض سه سال در کشور منتشر شود. این پیشزمینه اصلی بود که ما هر دو طیف را در نظر بگیریم. چون ما هیچ پیشزمینهای برای خودمان در نظر نگرفتیم. هیچ پیشداوری و سوگیری نکردیم. فقط نظرات را ارائه دادیم. یعنی گفتیم هرکس چه چیزی گفته است. این میزگرد هم به این منظور برگزار شد تا با حضور نمایندگان این طیف در این مورد گفتوگو کنیم تا به راهکاری برسیم.
مهران فتحی: من فکر میکنم بهتر بود برای این نشست یک عنوان زیباتر انتخاب میشد و این عنوانی را گفتید، یکی از محورهای صحبتمان انتخاب میکردیم. موضوعی که اینجا بولد شده، زیبای این مجلس نیست. چرا که به نظر من و تمام عزیزانی که در زمینه نشر مشغول فعالیتاند، میدانند اگر سرمایهشان را در جای دیگر هزینه میکردند، بسیار بسیار کلمه کسب بهجا بود. آنها میتوانستند شغلی بدون دغدغه انتخاب کنند و بسیار بیشتر منفعت ببرند. و مسلما عزیزانی که در این راه سرمایهگذاریهای هنگفت میکنند، دغدغه آموزش هم دارند. شاید این عنوان را بولد کردن چیزی نیست جز نصفه خالی لیوان را دیدن. و ما این را نمیپذیریم.
فکر میکنم بهتر بود موضوع این نشست را از قبل با تمام عزیزان هماهنگی میکردید. بههرحال از لحاظ مالی، سیستم ما در مدرسان شریف یک سیستم خصوصی است، و بسیار بسیار سعی میکنیم اصولی و حسابشده کار کنیم. هزینههایی هم که صرف میکنیم بسیار هنگفت است. جزو ناشرانی هستیم که با کوچکترین ایرادی که در زمینه کتابهایمان پیدا بشود، بدون لحظهای تأمل، فیلم، زینگ و ... عوض میکنیم و همه میدانند عوض کردن فیلم و زینک چه هزینههایی دارد. حالا اینکه چرا این کتابها پرفروش میشوند، نکته دیگری است که باید آن را بررسی کرد و این چرایی را پیدا کرد. ما تلاش میکنیم کتاب خوب به بازار ارائه کنیم و بررسی میکنیم که مخاطب واقعا به این کتابها نیاز دارد یا خیر. این باعث میشود انگیزه ما دوچندان شود برای اینکه کارمان را بهتر و بهتر انجام دهیم. شاید ما در یکسری از کتابهایمان، نمیگویم همه، از لحاظ مالی استفادهای هم نبریم، ولی در جهت آموزش و دغدغهای که داریم آن را به بازار عرضه کردهایم.
آقای فتحی خیلی خوب اشاره کردند. اینکه چرا منابع کمکآموزشی پرفروش هستند. روی این خیلی خوب میتوانیم بحث بکنیم. آقای مهندس پایدار میخواهیم از نظر شما استفاده کنیم؛ منابع کمکآموزشی فقط در کشور ما مهم هستند یا آنکه کل نظام آموزشی دنیا به منابع اهمیت میدهند.
مسعود پایدار: اگر اجازه بدهید من خیلی کوتاه به سؤالی که دوستان دیگر پاسخ دادند، پاسخ دهم. شاید بشود راحت نیتخوانی کرد از اینکه چرا موضوع نشست به این شکل عنوان میشود، ولی من مایلم بگویم هیچچیز را به خودمان نگیریم و وارد گفتوگو و بحث بشویم و هرچه سریعتر به موضوع اصلیمان بپردازیم. پاسخی که بخواهد بگوید یا این یا آن، خیلی مناسب نیست. برای اینکه فکر میکنم با توجه به ضرورتهای نظام آموزشی امروزین، این کتابها میتواند کمک باشد و در عین حال مقدمات کاسبی نه، سودجویی را هم فراهم کند. من مایلم عنوان را اینگونه تصحیح کنم: کتابهای کمکآموزشی؛ فرصت یا تهدید.
به نظرم اگر صحبتها و گفتوگوها صرفا بر اساس این باشد که چند هزار عنوان کتاب آموزشی در چند سال یا چند صد عنوان در یک سال شده منتشر شده، خیلی مبنای درستی برای ورود به بحث نباشد. ممکن است سازمانی از قوت و قدرتی برخوردار باشد که این کار را انجام بدهد. بنابراین من فکر میکنم با توجه به ضرورتهای نظام آموزشی امروزی که قابل اصلاح هستند و باید هم اصلاح شوند، وجود سازمانها و ناشران و مؤسساتی که کتابهای کمکآموزشی را منتشر میکنند ناشی از آن ضرورت امروزی است. مثل این میماند که بپرسند آیا شما با نمایشگاه بینالمللی کتاب موافق هستید یا خیر. ما میگوییم نمایشگاه بینالمللی کتاب را با توجه به ضرورتهای امروزی نشرمان ایرانیزه کردهایم. یعنی آن را تبدیل به یک فروشگاه بزرگ کردهایم؛ فرصتهایی دارد، تهدیدهایی دارد و یک ویترین بزرگ است. درست است چنین چیزی نشان از یک نقص بنیادی دارد ولی فکر میکنم اینکه نقص نظام آموزشی ما چیست و کجا است ممکن است باعث شود من کتاب کمکآموزشی به معنی حل مسائل یا پاسخ آزمونهای کاردانی یا کارشناسی را منتشر کنم و به سطحی بالاتر در این موضوع آموزشی ارتقا پیدا بکنم.
شهداد شعبانی: وقتی کتاب کمکآموزشی به وجود میآید فقط یک معنا دارد. معنایش این است که آن نظام آموزشی نتوانسته به یک بخشهایی پاسخ دهد و نتیجا پدیده دیگری کنار آن به وجود آمده است. ما جلوی به وجود آمدن اینجور پدیدههها را نمیتوانیم بگیریم. یعنی وقتی شما یک نیاز را در یک محیط میبینید، یک انسان کارآفرین که دید دقیقی در محیط دارد این نیاز را میبیند و بعد سعی میکند آن نیاز را برآورده کند و به طور قطع اگر یک نظام، انتفاعی و خصوصی باشد، میتواند به درآمدهایی هم برسد. بنابراین فکر میکنم اینکه چرا منابع کمکآموزشی مهم هستند دلیلش آن است که چون متقاضی دارد و فروش میرود. اینکه در لیست 10 ناشر برتر کشور، 6 تایشان کمکآموزشی است، این پیام را دارد که نظام آموزشی ما با مشکلات ریشهای مواجه است. این مشکلات ریشهای اقتضا میکند در کتابهای درسی، کتابهای کمکدرسی هم باشد.
این کتابهای کمکآموزشی که توسط مدرسانی که متفاوت با نظام آموزشی فکر میکنند تدوین شده، منابعی هستند که کاستیهای موجود در کتابهای درسی را برطرف میکنند. یعنی یک نفر با ذهنیت خودش یا ذهنیت جمعی یک کتاب آموزشی با متدهای دقیق و صحیح طراحی کرده است، ولی این کتابها بهروز نشده و در گذر زمان کیفیت آن پایین آمده است. به همین دلیل دیگر نمیتواند به نیازهایی که روز اول بر اساس آن طراحی شده پاسخ دهد. حالا یک نفر با یک نگاه نو میآید و این را در قالب کتاب کمکآموزشی اصلاح میکند. اگر هم کتاب از ابتدا اشتباه یا دقیق طراحی نشده است، باز کسانی وارد صحنه میشوند و آن را اصلاح میکنند. ما به این پدیده میگوییم کتاب کمکآموزشی. کتابی که در یک نظام آموزشی به عنوان یک کتاب کمکی در قالب حلالمسائلها، کتابهای تقویتی، خلاصه درسها و ... مطرح میشود. به نظر من طی دو دهه گذشته، یعنی زمانی که شاید اولین کتابهای کمکآموزشی بعد از انقلاب بیرون آمد، کمک بسیار زیادی در برابری دانش و اطلاعات نسبت به مرکز، یعنی تهران و سایر نقاطی که دورافتاده بودند و به اساتید و معلمان خوب دسترسی نداشتند ایجاد کرده است. دلیل این مسأله هم آن است که کنکور 20 سال قبل به لحاظ کیفی با کنکوری که امسال برگزار شده زمین تا آسمان متفاوت است. یعنی سؤالات پیچیدهتر، دقیقتر و رقابت افراد تنگاتنگتر شده، و اساسا کیفیت آموزش ارتقا پیدا کرده است که من فکر میکنم بخش زیادی از این مدیون مراکز و مؤسساتی است که به نحوی از انحا در این عرصه طی این سالها تلاش کردهاند تا مسائل را سادهتر کنند.
طبق صحبت آقای شعبانی، چاپ کتابهای کمکآموزشی به صورت ویژه و پررنگتر بعد از انقلاب آغاز شده است. با توجه به تجربه این سی سال و در مقایسه با کشورهای دیگر که از این کتابها استفاده میکنند، ما کجا ایستادهایم؟ آنها کجا ایستادهاند؟ آیا ما میتوانیم از تجربیات خوبی که آن کشورها داشتهاند، استفاده کنیم؟ تا به حال چقدر از تجربیات دیگر کشورها در تألیف، تنظیم و انتشار این کتابها استفاده کردهایم؟
مرتضی خلخالی: اگر بخواهیم ریشهیابی کنیم، باید کل مسأله را بررسی کنیم، یعنی مسأله اصلاح نظام سنجش را. من بحثم همین است. ابتدای جلسه عرض کردم 60 سال است در اینگونه جلسهها شرکت میکنم و همین مسائل مطرح بوده و مدام تکرار و تکرار میشود اما کیفیت آموزش یادگیری کشورمان بالا نمیرود. یعنی بر اساس تحقق اهداف آموزشی، رشد، فلسفه اجتماعی کشور، جهانبینیمان و ... پیشرفتی حاصل نشده است. اینها برخورد کیفی با مسئله است. جناب آقای شعبانی فرمودند کیفیت نسبت به 20 سال گذشته بالا رفته است. برای من که در خط برنامهریزی درسی و سنجش از نظر کیفی کار کردهام، بلافاصله این سؤال مطرح میشود که مطابق چه معیارهایی کیفیت بهتر از آن موقع است؟ ما افول داشتهایم. چون 20 سال پیش ناشران محترم انواع کتابهایی که مفهومی و کانسپچوآل باشد منتشر میکردند. کتابهایی که رویکردها و خود مطلب را یاد میدادند. دانشآموزان و دانشجویان به دنبال درک مطلب بودند. اما الان کتابهایی که میبینیم مرور تستهای 10 سال گذشته است که ناشران سعی میکنند با کیفیت خوب و روشهای مختلف به متقاضیان بفروشند. این روند، روند نزولی است که الان دنبال این هم نیستند. بیشتر به دنبال مکانیسمها و مهارتهای تست زدن هستند. تبلیغاتی هم که ما در رادیو و تلویزیون میبینیم، وحشتناک است. تنم میلرزد وقتی اینها را میبینم. کل کاری که ناشران دارند انجام میدهند آمادهسازی بچهها برای عبور از پل کنکور است، پلی که سازمان سنجش برایمان فراهم کرده است. اشکال در همین پل است، در سازمان سنجش است، در برنامهریزان درسی و کتابهای درسی است. چرا کتابهای درسی اشکال دارد؟ ما باید کلنگری کنیم و کل مسأله را در نظر بگیریم. اگر جز این باشد، ما مرتب دور خودمان میچرخیم. 50 سال است دور خودمان میچرخیم. وزیر آموزش و پرورش جدید وقتی میخواهد بیاید یک شعاری میدهد، و بر اساس این شعار صدادار، بلافاصله دستور اقدام میدهد. همین مشکلی که ما الان داریم 50 سال پیش، انگلستان به آن مبتلا بود. یعنی ناشران مطالبی که تهیه میکردند بر اساس تستهایی بود که در نظام سنجش انگلستان رایج بود. آنها آمدند بررسی کردند و مطالعات فراوانی در این زمینه صورت گرفت. مادام تاچر آن زمان رئیس حزب محافظهکار بود ولی حاکم، رئیس کارگر بود. ایشان میخواست بیاید و حزبش ببرد. وزیر سایهاش گفت اگر حزب محافظهکار بیاید سر کار، ما در مورد آموزشوپرورشمان، در مورد سنجشمان، شعارمان این است «سنجش خدمتگزار برنامه است نه اربابِ آن».
ما گرفتار نظام سنجشایم. سنجش مانع است نه کشور به اهدافش برسد، نه بچهها به اهداف آموزشی، اهداف رشد، مهارتهای حل مسأله، مهارتهای شهروندی، مهارتهای برخورد با مسائل، مهارتهای انتخاب همسر، ... یک عامل مهم این مسأله نظام آموزشیمان است که بچههایمان را برای تحقق اهداف آموزشی آماده نمیکند. قبل از انقلاب هم من بودهام. مشکل این است که نظام سنجش ما در این 50 سال گذشته ارباب بوده است. البته در همه جهان، نه فقط ایران. مسئولان برنامهریزی، تربیت معلم، نظام سنجش و ... باید برنامهای تنظیم کنند که در جهت اهداف ما باشد.
سازمان سنجش ما کلا از نظریههای یادگیری و نظریههای رشد دور است. فقط در مسأله انتخاب و مسأله گزینش، کارهای آماری و کارهای گزارشی انجام میدهد. بنابراین ما این مسائل را که بررسی کنیم ما را به نتیجه نمیرساند، 50 سال هم هست ما را به نتیجه نرسانده است. تصور من این بود که برای این مسأله آمدهام، اما حالا میبینم تکرار مکررات 50 سال گذشته است. من نمیدانم چه باید کرد. مشکل ما عدم رعایت سیستم است. ما نمیتوانیم کتاب کمکدرسی خوبی تنظیم بکنیم. در نظام سنجشمان اگر بخواهیم انسانی عمل کنیم و عدالت را اجرا کنیم، اگر بخواهیم بچهها به فطرت انسانی خودشان در مراحل بالاتر برسند، ... نباید ذهنیتی را که خداوند به ما داده قفل کنیم و فقط بیاییم به آنها مهارتهای تست زدن بیاموزیم. زمان کنکور خانوادهها تمام تفریحات و دیدوبازدیدها را کنسل میکنند چون بچهشان کنکور دارد. یعنی همه ما اسیر هستیم. خدمتگزار نظام سنجش هستیم. ما در ایران تا وقتی کلنگری نکنیم و سیستمی همفکری نکنیم مشکل ما حل نمیشود.
من ماجرایی برایتان تعریف کنم؛ سال 1354 یک دوره کارشناسی ارشد رشته برنامهريزی و آموزش علوم در دانشگاه تهران، دانشکده علوم تربیتی، برگزار شد. من خوشبختانه موفق شدم در آن شرکت کنم. و چون تدریس به زبان انگلیسی بود تعداد پذیرفتهشدگان بسیار کم بود. استاد برنامهریزی هم نداشتیم و به همین دلیل اساتید اغلب از آمریکا و انگلستان میآمدند. استاد برنامهریزی درسی ما، مشاور رئیسجمهور آمریکا در مسائل آموزشوپرورش، رئیس دانشگاه علوم تربیتی فلوریدا و استاد مشهوری بود در آمریکا. خدا رحمت کند دکتر کاردان را که موفق شد نظر او را برای برگزاری این دوره درسی، جلب کند. آن زمان من مسئول پخش برنامهریزی علوم بودم در سازمان پژوهش و برنامهریزی درسی. وقتی کارش در ایران تمام شده بود، روز قبل از بازگشتش به آمریکا رفتم از او پرسیدم استاد من آخرین نسخه شما را برای اصطلاح نظام آموزشی و کیفیت آموزش و پرورشمان میخواهم. یک نگاهی کرد و گفت من که همهچیز را گفتهام و درس دادهام. شما هم رسالههایتان را نوشتهاید، و گزارشی هم برای شاه دادم و آمدم در کنفرانسی هم که برگزار کردم، همهچیز را شرح دادم. به او گفتم استاد درست است، از همه اینها استفاده کردهایم. اما میخواهم بدانم آخرین نسخهتان چیست. گفت به صراحت بگویم؟ گفتم بله. گفت شما راهحل ندارید. برای اینکه شما سیستمی فکر نمیکنید. هر بخشی برای خودش ملوکالطوایفی است.
بنده چهل سال است به همه وزرا گزارش دادهام، از قبل از انقلاب تا حالا. در زمان وزارت آقای نجفی، گزارشی نوشتم که ما چه بکنیم و چگونه مسائل را حل کنیم. من دو طرح داده بودم. یک؛ ایجاد دورههای کارشناسی ارشد و دکترا برای برنامهریزی درسی و روشهای آموزش و سنجش. چون مختصص و استاد نداریم و با توجه به تجربه قبلی لازم است نیمی از اساتید را از خارج بیاوریم و نیمی از استادان از خودمان باشند. آقای دکتر حدادعادل هم پشتیبان این مسأله بود. دوم اینکه ما نیاز داریم کل عوامل مؤثر در تعریف برنامه از اهداف آموزشی، نظریه یادگیری، تکنولوژی آموزشی، فناوری و... را بررسی کنیم، وگرنه مسأله حل نمیشود. بر این اساس ما یک شورایی میخواهیم به نام «شورای عالی نظام برنامهریزی درسی» که این شورا اعضایی از سازمان سنجش، برنامهریزی درسی، دانشگاهها، متخصصان، اداره امتحانات و ... داشته باشد.
من میخواستم سلب اختیار شود از یک واحد و کل واحدها در یک جهت و با چند متخصص برنامهریزی درسی، استادان، ناشران و همه کسانی که در تولید و اجرای برنامه درسی دخیلاند تصمیم بگیرند. اما در پاسخ به من گفتند اگر یک شورای واحد نظام برنامهریزی درسی تشکیل بشود این و آن موی دماغ ما میشوند! یعنی نظام برنامهریزی درسی معتقد است اگر نظام سنجش و دیگری و دیگری با هم شرکت کنند در یک سو، یک جا، بروند جلو، آنها موی دماغ ما میشوند! تجاربم با نظام سنجش هم همینطور است. دهها سال من برای نظام سنجش نامه نوشتم، شرح دادم اما فایدهای نداشت. خودستایی نمیکنم و دنبال پول هم نبودم.
خلاصه، نظام سنجش به هیچوجه و به هیچ صراطی مستقیم نشد. من فکر کردم، باز عمیقتر فکر کردم چرا نمیشود؟ به این فکر افتادم که ما از 100 سال پیش از انقلاب مشروطه یک اشتباهی کردیم و آن این شعار «و شاورهم فیالامر» است. ما دو آیه در قرآن داریم یکی و شاورهم فیالامر است و دیگری «و امرهم شورا بینهم». ما، و امرهم شورا بینهم را زدیم کنار. خداوند به حضرت رسول میفرماید شما مشورت کن با دیگران. یعنی افرادی را انتخاب کن و به مفهوم شورا نبوده است. مفهوم شورا در آیه و امرهم شورا بینهم است. یعنی برای رسیدگی به هر مسألهای باید شورایی فکر بکنیم. نگرش، شورایی باشد. 50 سال است نظام برنامهریزی درسی شورایی تشکیل میدهد و خودش چند نفر را انتخاب میکند. 6 ماه مینشینیم بحث میکنیم، بعد هم به جایی نمیرسیم. 50 سال است این مسأله دارد تکرار میشود. کارشناس شیمی چه کسی است؟ کارشناسی فیزیک چه کسی است؟ یک دبیر معروف موفق فاضل. چهار پنج استاد فاضل انتخاب میکنند میشود شیمیدان. آن برنامه درسی واقعی را درک نمیکنیم. من اگر بخواهم مسائل را بررسی کنم اشکال در کتاب درسی است. باز هم میگویم مشکل حل نمیشود و به جایی نمیرسیم مگر اینکه ریشهای، کل مسأله، نظام برنامهریزی و کل نظام سنجش را اصلاح کنیم.
ادامه دارد...
نظر شما