به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایسنا؛ عباس مخبر درباره روند شکلگیری اسطوره میگوید، فرایند اسطوره شدن خیلی روشن و ساده نیست. عوامل بسیار پیچیدهای در این قضیه دخیل هستند که نمیتوان آنها را از قبل مشخص کرد. بهعنوان مثال، از بین دهها هزار چریکی که همه به طرز قهرمانانهای کشته میشوند، یکی از آنها مثل ارنستو چه گوارا به اسطوره تبدیل میشود.
همه انسانها کم و بیش با اسطورهها آشنا هستند و آگاهانه یا ناآگاه با این اسطورهها زندگی میکنند. بسیاری از اسطورهها در دوران باستان شکل گرفتهاند و تا امروز باقی ماندهاند، اما در جهان امروز هم انسان همچنان به ساخت و بازتولید اسطورهها میپردازد.
در پی درگذشت مرتضی پاشایی، هواداران پُِرشمار این خوانندهی پاپ تجمعاتِ عزاداری متعددی برگزار کردند؛ عزاداریها و تجمعهایی که همچنان ادامه دارد. درگذشت این هنرمند هوادارانش را به غمی عمیق فرو برد و این غمِ عمومی تحلیلگران و رسانهها را به شگفتی رساند.
کسی پیشبینی نمیکرد، اما این هنرمند ظرف مدتی کوتاه به قدری محبوب شد و مرگش به اندازهای مردم را دچار اندوه کرد که حالا این سؤال مطرح میشود که آیا ممکن است مرتضی پاشایی به اسطوره تبدیل شود؟ پرسش اساسیتر این است که در جهان امروز اسطورهها چگونه شکل میگیرند؟ اسطورهها چقدر با پایههای قوی و منطقی اوج میگیرند؟
عباس مخبر - مترجم و اسطورهشناس - گفت: یکی از رویکردهای اسطورهشناسی که نمایندگان برجستهاش کارل یونگ و جوزف کمبل هستند، رویکرد روانشناختی است. در این رویکرد، نظریههای متفاوتی وجود دارد. به طور کلی، نگاهی که در این رویکرد وجود دارد، این است که اسطورهها مرتب ساخته و بازتولید میشوند و اسطورهها به دنیای کهن اختصاص ندارند.
او ادامه داد: در این دیدگاه، به طور مثال: هواپیما، ماشین، قطار، سینما، هنرپیشهها و بسیاری از قهرمانان دقیقا بازتولید اسطوره هستند؛ یعنی ذهن انسان مدام در حال ساختن و بازتولید اسطورههاست. بنابراین اسطوره به جهان باستان محدود نمیشود. در این دیدگاه، اسطوره نوعی رؤیای عمومی و نوعی خواب عمومی است؛ یعنی به محض اینکه چیزی به رؤیای عمومی و رؤیای عامه مردم وارد میشود، حرکتش را به سمت اسطوره شدن آغاز کرده است.
مخبر سپس درباره عوامل طی شدن این فرایند گفت: عوامل بسیار پیچیدهای در این قضیه دخیل هستند؛ یعنی این موضوع چیزی نیست که شما بتوانید آنرا از قبل مشخص کنید. بهعنوان مثال، از بین دهها هزار چریکی که همه به طرز قهرمانانهای کشته میشوند، یکی از آنها میشود ارنستو چه گوارا که به اسطوره تبدیل میشود. این فرایند خیلی روشن و ساده نیست. مثلا قیافه، سن، زمانی که آن اتفاق میافتد و نیروهایی که در جهان پشت آن قرار میگیرند یا علیه آن موضعگیری میکنند، مهم است.
او ادامه داد: یک دفعه میبینید کسی که تا دیروز و پریروز اصلا انتظار نمیرفته که چنین نقشی را ایفا کند، در عرصه سیاست، هنر یا عرصههای گوناگونِ دیگر، واردِ این نقش میشوند. به عنوان مثال 10 کاندیدا در این زمینه در ذهن مردم بودهاند که ممکن است هیچکدام اسطوره نشوند، اما یک نفر که معمولا خیلی هم انتظار نمیرفته اسطوره شود، وارد این فرایند شود.
این اسطورهشناس تأکید کرد: این موضوع به عوامل بسیار زیادی بستگی دارد. سن، قیافه، زمانی که اتفاقی رخ میدهد، شیوه آن اتفاق - مثلا اگر مرگ است، نحوه مردن فرد و اگر فعالیت سیاسی است، نحوه ایستادن آن فرد -، واکنشهایی که نیروهای مختلف اجتماعی؛ یعنی دولت، گروههای صنفی و اجتماعی یا رسانهها نشان میدهند و عوامل بسیار زیاد دیگری در اینکه پدیدهای به ساحت اسطوره وارد شود یا نشود، دخیل هستند. بعد از آن هم عوامل متعدد دیگری هم در اینکه این موضوع ادامه پیدا کند یا نکند، دخیل هستند.
مخبر در ادامه در پاسخ به این پرسش که چقدر امکان دارد که شخصی مثل مرتضی پاشایی به اسطوره تبدیل شود، گفت: حرفی که جوزف کمبل میزند این است که هر چیزی وارد رویای عمومی میشود، وارد فرایند اسطوره شدن شده است. اما درباره اینکه بعد از آن چه اتفاقاتی میافتد و اینکه آیا این موضوع تداوم پیدا میکند یا نه، ما نمیدانیم. هیچکس نمیداند. فرض کنید دولت یک واکنش نسنجیده نشان بدهد، این موضوع ممکن است به ساخته شدن آن اسطوره کمک کند. همچنین تأسیس یک جایزه موسیقی، یا نهادهایی به نام او، یا برای جمعآوری میراث او میتواند تأثیرگذار باشد. اتفاقاتی را که ممکن است بعدا بیفتد، ما نمیدانیم. ما فقط میدانیم طبق یک نظریه وقتی چیزی وارد رؤیای عمومی میشود به سمت اسطوره شدن حرکت کرده یا وارد حیطه اسطوره شده است.
این اسطورهشناس سپس در پاسخ به این پرسش که آیا میتوان ویژگیهای اسطورههای ایرانی را که بر مبنای «ثنویتِ مینویی» (ستیز میان اورمزد و اهریمن، خیر و شر، مرگ و زندگی، تندرستی و بیماری و...) شکل میگیرند، در ماجرای مرتضی پاشایی جستوجو کرد و یکی از عللی را که او به راه اسطوره شدن میرود، در مبارزه او با بیماری سرطان یافت، گفت: شاید ربط ثنویت به این موضوع این باشد که ما در ایران اسطورههای سیاه و سفید میسازیم. افراسیاب و سیاوش یکی خیر مطلق و یکی شر مطلق است. دستگاه اسطورهسازی ما اصولا مطلقساز است. معمولا خوب و بد میسازد. وقتی خوب میسازد آن طرف را از همه عیبها بری میکند و وقتی بد میسازد دیگر هیچ حسنی در او باقی نمیگذارد.
او افزود: ما معمولا آشیل نمیسازیم که یک پاشنه داشته باشد. درباره اسفندیار و اینکه آیا از یونان گرفته شده یا تحت تأثیر یونان بوده، نیز بحث مفصل است، اما این بحث جزو عواملِ مهم است. مثلا مبارزه کردن با بیماری سرطان که نماد چنگ انداختن به جان آدمی و چنگ انداختن به زندگی است و انسان در مقابلش بیدفاع و بیسلاح است و انسان را به سکنج و کوچه بنبست میبرد و اینکه یک جوان هست که در مبارزه با آن جان باخته است، میتواند عامل بسیار مؤثری باشد.
مخبر سپس درباره نقش رسانهها در شکلگیری اسطوره در جهان امروز گفت: رسانهها واقعا اهمیت زیادی دارند. حضور در رسانه و اینکه رسانهها کسی را وارد افکار عمومی کنند، بسیار مهم است. اگر دنیای باستان را با دنیای امروز مقایسه کنید، میبینید که رسانهها در دو سو مهم هستند؛ هم در اسطوره شدن و هم در اسطوره نشدن. رسانهها میتوانند همزمان کاندیداهای متعددی را برای اسطوره شدن معرفی کنند.
او افزود: در دنیای باستان، سالها بعد از یک موضوع، باید کسی مثلا کتاب هومر را میخواند که بفهمد اینجا آشیل هم وجود داشته است، اما الآن این موضوعها خیلی سریع منتقل میشود، برداشتهای یکسان بهسرعت انتشار پیدا میکند و به ذهن مردم میرود. در شرایطی هم که مردم آمادگی داشته باشند برای ساختن و پرداختن چنین چیزهایی، خیلی سریع این کار را میکنند.
مخبر همچنین اظهار کرد: اسطورهای که امروز ساخته میشود، طبعا با اسطوره دنیای باستان تفاوتهایی دارد و پیچیدهتر شده است. درست است که از نظر جوهر، بازتولیدِ همان است، اما بازتولید در شرایط کنونی است. به عنوان مثال فرض کنید میگویند سینما نوعی معبد است؛ یعنی شما به داخل آن میروید، مثل معبد تاریک است. باید سکوت کنید، بعد تصویری روی پرده میآید، بعد آدمی که در آن تصویر بازی میکند میتواند همانجا روی صندلی کنار شما نشسته باشد. این به این معناست که یک انسان همزمان میتواند در دو مکان و دو زمان مختلف حضور داشته باشد. این کاری بود که در گذشته فقط خدایان میتوانستند انجام دهند. وقتی از بازتولید حرف میزنیم، بازتولید با شرایط خودش و شرایط دنیای جدید انجام میگیرد. بنابراین رسانهها نیز پیچیدهای هم در ساختن اسطوره و هم در نساختن آن، نقش بسیاری دارند.
او سپس گفت: شیخی با مریدانش به قلعهای رسید که درِ آن قلعه قفل بود. شیخ به مریدان گفت همینجا بخوابید تا صبح شود و در قلعه را باز کنند تا ما بتوانیم داخل برویم. مریدان گفتند یا شیخ! شیخهای قدیم کراماتی داشتند، وقتی به درِ قلعه میرسیدند، یک فوت میکردند و در باز میشد. شیخ پرسید مثلا کدام شیخ؟ گفتند فلان شیخ. گفت چند سال قبل این کار را کرده؟ گفتند 500 سال. شیخ گفت 500 سال دیگر راجع به ما هم همین را میگویند. بگیرید بخوابید.
مخبر اضافه کرد: معلوم نیست واقعا بعدا چه اتفاقهایی میافتد ولی به هر حال این مکانیسمها و اینکه آدم بداند اسطورهها در دنیای معاصر چگونه ساخته میشوند، جالب است. بعضی وقتها یکی از نیروهای اجتماعی مشخصا به سمت اسطورهسازی حرکت میکند. مثلا درباره بسیاری از کالاها و چیزهایی که میخواهند بفروشند، هنرها، آدمها، نقاشها، نقاشیها، سیاستمداران، سیاستورزان و قهرمانان اسطوره درست میکنند. یعنی بعضی اوقات اسطوره آگاهانه و بهوسیله کسانی که در رسانهها، اقتصاد، سیاست و... در موضع قدرت هستند، ساخته میشود.
او همچنین گفت: اسطوره به شکلهای مختلف ساخته میشود. بعضی مواقع هیچ تعمدی وجود ندارد و نیروی اجتماعی خاصی در کار نیست. بعضی موقعها نیز یک نیروی اجتماعی خاص به صورت هدفمند اسطوره میسازد.
مخبر در پاسخ به این پرسش که آیا اسطورهسازیهای تعمدی ممکن است به اندازه اسطورههایی که مردم میسازند موفق شوند، گفت: بعضی مواقع خیلی بیشتر و بعضی موقعها کمتر. این موضوع واقعا خیلی فرمول روشنی ندارد؛ چون به خیلی چیزها بستگی دارد. عوامل دخیل و دستاندرکار در این موضوع آنقدر زیادند که شما نمیتوانید به آسانی بگویید این اتفاق میافتد. بعضی اوقات حکومتها با تمام اقتدارشان نمیتوانند یک اسطوره سیاسی بسازند، ولی ناگهان یک اسطوره سیاسی دیگر از آن میان ایجاد میشود.
نظر شما