به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ مراد ثقفی در گفتگو با شماره دوم مجله «فرهنگ امروز» تصریح میکند که مارکس در مورد شرق اشتباه میکرد، چون شرق را نمیشناخت، و البته خود او هم به این مسئله اذعان کرده است.
مراد ثقفی درباره تئوری ویتفوگل به صراحت میگوید: «به نظر من، داستان استبداد شرقی، استبداد آسیایی و غیره، همه انحراف است. تک استدلالی است. به خاطر آنکه آب عنصر مهم تولید بوده و و استخراج آن، کار سختی بوده، یک سیستم مرکزی لازم داشته که بتواند این را سامان دهد؛ یعنی دولت قبل از منازعات طبقاتی شکل میگیرد، اما سر تا ته این بحث پوچ است، جز شرقشناسی هیچ چیز نیست. نه به جامعه و تغییراتش نگاه دارد، نه به چگونگی رشد سایر ابزارهای تولید، نه به سواد و آگاهی مردمی، نه به خرده مبارزات واقعی مردم برای نان و آزادی.»
وی در مورد باور به نفی عنصر تفکر در شرق معتقد است: «دنبال دلایل برای امتناع از تفکر که بگردید، در همه جای دنیا دلایل خوبی پیدا میکنید. اما این خود بدترین امتناع از تفکر است.»
مراد ثقفی «تغییر اجتماعی» را کلیدواژهای اصلی میداند و میگوید: «تغییر اجتماعی باید ما را به فکر وادار کند و بر اساس آن سیاستها را بسنجیم و به سیاست مناسب خال خودمان برسیم. سیاست، امر آزمون کاو است.»
ثقفی همچنین در مورد ادعای نفی شکل گیری مالکیت خصوصی و نفی شکل گیری طبقه در ایران میگوید: «چه کسی میگوید شکل نگرفته است؟ پس این سه میلیارد دلار و این چند هزار میلیارد تومانها که از این بانک به آن بانک میرود چیست؟ این همه سرمایه ایرانی که دارد در چرخه اقتصاد سرمایه دارانه جهان میگردد چیست؟ این پتروشیمی ما چیست؟ مشکل این است که ما تحلیل اخلاقی از اینها ارائه میدهیم. مشکل از ضعف تحلیلی ماست. نه واقعیت انباشت حیرت انگیز سرمایه و اینکه هم اوست که الآن دارد خیلی از چیزها را دیکته میکند. این همه برج و بارو در شهرها ما اگر نشانههای آشکار از تفوق سرمایه نیست، پس چیست؟»
وی در مورد اصلاحات اراضی و عوض شدن مکرر مالکیت اراضی نیز معتقد است: «مگر در فاصله برآمدن لویی شانزدهم، که آغاز تأسیس دولت به اصطلاح مستبد قدرتمند است، همین اتفاقات در اروپا نیافتاد؟ مگر بعد از انقلاب فرانسه چندین و چند بار مالکیتها دست به دست و مصادره نشد؟ اینها بهانه است برای نجنگیدن و تلاش نکردن.»
او درباره اینکه مدلهای تکرار شوندهای در تاریخ ایران وجود دارد پاسخ میدهد: «در اروپا هم هست. برآمدن فاشیسم در باسوادترین و پیشرفتهترین کشور اروپایی را چگونه توضیح میدهید؟ این بازگشت قهقرایی به دروان توحش را الگوی تکراری نمیدانید؟ فقط ما هستیم که باید در مورد یک گام به پیش و دو گام به پسهای تاریخیمان توضیح دهیم؟ فقط ما هستیم که باید سرکوفت بخوریم؟ و به چشم ملتی که فکر نکرده و نمیکند به خود نگاه کنیم؟ آلمانها و فاسیسمشان، فرانسویها و دولت ویشی، یا همین خانم مارین لوپین نباید توضیح داده شوند؟»
وی در این باره اضافه میکند: «آن چیزهای تکرار شونده، ذاتی بشر است. آن چیزی که ذاتی بشر نیست این است که من شما را به اندازه خودم محق بدانم. من باید توانم این برابری را کشف کنم. حالا یک عده میگویند این برابری صوری است، پس باید برود کنار و برابریهای بسیار عمیق تری هست. برابری امکانات، برابری فرصتها، برابری نامها، نامیده شدنها. ما یک جایی باید این کشف کنیم. ما باید یاد بگیریم به چشم برابر به هم نگاه کنیم.»
مدیر مسئول فصلنامه گفتگو همچنین با اشاره به اینکه ما هیچ کُندی خاصی در زمینه مدرنیزاسیون و دموکراتیزاسیون نداریم میگوید: «اگر انقلاب فرانسه را آغاز پروسه دمکراتیزاسیون بیگیریم که نیست، یعنی باید از اصحاب دایره المعارف شروع کنیم و از قرن هفدهم، تازه بعد از جنگ دوم جهانی واقعا به تن این جوامع نشسته است. یعنی چیزی حدود ۲۵۰ سال در اروپا طول کشید تا به یک وضعیت نسبتا با ثباتی برسند که در آن قوانین و قواعد دمکراسی، چه پیش فرضها و چه ابزارهایش، پذیرش عمومی بیابند و تازه هنوز هم که هنوز است دعوا ادامه دارد.»
وی در مورد عقب نبودن ایران از بحث مدرنیزاسیون میافزاید: «اگر اروپا را ملاک قرار دهیم، هیچ کُندی در کار نیست. صد و چند سال از انقلاب مشروطه که بیشتر نمیگذرد. ۱۵۰ سال از اولین باری که ما کلمه قانون را به کار بردیم بیشتر که نمیگذرد. تاریخ جهان نشان داده که اینها زمانهایی کاملا طبیعی است.»
*مصاحبه فوق الذکر در صفحات ۸۳ تا ۸۷ از شماره دوم از مجله «فرهنگ امروز» با عنوان «استحاله سوژه انقلابی در رخداد» منتشر شده است.
نظر شما