شناسهٔ خبر: 31104 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

سبک زندگی در ترجمه؛

نشانه-پدیدارشناختی سبک زندگی مهاجر

امیرعلی نجومیان تعریف نشانه‌شناختی و پدیدارشناختی سبک زندگی این است که آن امری از-پیش-ساخته نیست که ما در آن قرار بگیریم. سبک زندگی در یک رابطه‌ی التفاتی معنی پیدا می‌کند و در سطحی کلان‌تر، تبادل التفاتی میان سوژه و ابژه به هر یک از دو سوی تبادل دلالت، ارزش و هویت می‌بخشد. هر سبک زندگی معنی دارد، دارای ارزش‌هایی است و نهایتا هویت‌ساز است.

 

فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: در ادامه‎ی گزارش از یازدهمین همایش هم‎اندیشی حلقه نشانه‎شناسی تهران با موضوع «سبک زندکی»، بعد از سخنان «حمیدرضا شعیری-از شیوه حضور اجتماعی تا شکل و سبک زندگی: چالش‎های نشانه-انسان‎شناختی»، «مرتضی‎بابک معین-چهار سبک زندگی در ارتباط با گروه هنجار مرجع و مساله اغراق در حذف و اغراق در اضافه»، «فرهاد ساسانی-تغییر در سبک زندگی مشترک در آینه تغییر معنای واژه ازدواج»، «فرزان سجودی-سبک زندگی: بزنگاه چالش‎های بین‎گفتمانی»، «احمد پاکتچی-نشانه‎شناسی تغییرات در الگوی خواب و بیداری در نسل‎های اخیر جامعه ایران» و «علی عباسی-تجزیه و تحلیل نظام معنایی سبک زندگی در ایران معاصر: تقابل سبک زندگی واقعی با سبک زندگی توهمی، با تکیه بر مربع واقعیت‎نمایی مکتب پاریس» مشروح سخنان «امیرعلی نجومیان-دانشیار ادبیات انگلیسی و نظریه ادبی، دانشگاه شهید بهشتی» یکی دیگر از اعضای حلقه‎ نشانه‎شناسی می‎آید که به موضوع سبک زندگی مهاجر پرداخته است.

 

تجربه در آگاهی به صورت نشانه پدیدار می‌شود

به گمان من، آن چه ما با عنوان «نشانه‌شناسی» از آن یاد می‌کنیم با نشانه‌شناسیِ مطرح در فلسفه پدیدارشناسی نزدیکی غریبی دارد. پدیدارشناسی و نشانه‌شناسی در پایه و اساس با هم نسبت نزدیکی داشته‌اند. به ویژه، دیدگاه‌های ادموند هوسرل[۱] با اندیشه و الگوی نشانه‌شناسی چارلز ساندرز پرس[۲] همخوانی کاملی دارند. پس می‌توان نتیجه گرفت که آنچه من از آن به «نشانه-پدیدارشناسی» یاد می‌کنم پدیده نوی نیست. نشانه‌شناسی در رویارویی با پدیدارشناسی علاوه بر دو مفهوم کلیدیِ دلالت[۳] و نسبت[۴] با دو محور مهم دیگر یعنی التفات یا نیت[۵] و تجربه[۶] همراه می‌شود. پس در واقع نشانه-پدیدارشناسی با استفاده از این چهار محور به تحلیل متن می‌پردازد.

به این ترتیب، می‌توان چنین صورت‌بندی کرد که «تجربه در آگاهی به صورت نشانه پدیدار می‌شود». به عبارت دیگر، نخست امری را تجربه می‌کنیم و این تجربه در حوزه‌ی آگاهی ما تبدیل به یک نشانه می‌شود و این التفات یا نیت ما به آن نشانه است که به نظام نشانه‌ها معنا و دلالت می‌دهد.

 

نسبت میان سبک زندگی با نشانه-پدیدارشناختی

حال باید پرسید، شیوه یا سبک زندگی چه نسبتی با نشانه‌-پدیدارشناسی دارد. بر اساس صورت‌بندی بالا، تجربه‌ی سبک زندگی در آگاهی التفاتی، به صورت نشانه پدیدار می‌شود و سپس دلالت پیدا می‌کند. در واقع ما نخست سبک زندگی را تجربه می‌کنیم (فراموش نکنیم که سبک زندگی در پایه و اساس امری تجربی است) و آنگاه در آگاهی التفاتی و دوسویه میان سوژه و ابژه آن را تبدیل به نشانه می‌کنیم. به عبارت دیگر ما به عنوان سوژه با التفات و نیتِ ویژه نسبت به ابژه‌ها و کنش‌های جهان اطرافمان، به این ابژه‌ها و کنش‌ها ویژگی نشانه‌ای بودن می‌دهیم (یعنی برای آنها دلالت می‌سازیم) و در مقابل، این ابژه‌ها و کنش‌های زندگی هستند که به ما هویت می‌بخشند. پس سبک زندگی، بر این اساس، در نسبت متقابل ما با ابژه‌ها و کنش‌ها شکل می‌گیرد.

پس تعریف من از سبک زندگی تعریفی نشانه‌شناختی و پدیدارشناختی است. سبک زندگی امری از-پیش-ساخته نیست که ما در آن قرار بگیریم و، در مقابل، انتخابی کاملا فردی و شخصی نیز نیست. سبک زندگی در یک رابطه‌ی التفاتی معنی پیدا می‌کند و در سطحی کلان‌تر، تبادل التفاتی میان سوژه و ابژه به هر یک از دو سوی تبادل دلالت، ارزش و هویت می‌بخشد. پس تجربه‌ی فرد از ابژه یا کنشی به واسطه‌ی آگاهی التفاتی، تبدیل به نشانه می‌شود و این نشانه دارای دلالت، ارزش و هویت می‌شود. هر سبک زندگی معنی دارد، دارای ارزش‌هایی است، و نهایتا این سبک زندگی هویت‌ساز است. تعریف انسان بر اساس سبک زندگی او شکل می‌گیرد و در برابر، انسان‌ها سبک‌های زندگی متفاوتی دارند.

 

الگوی زمانی و مکانی

به گمان من، سبک زندگی با دو الگو شکل می‌گیرد: الگوی زمانی و الگوی مکانی. در الگوی زمانی ما با «تداوم» و «انسجامِ» یک رفتار روبه‌رو هستیم که با الگوی هم‌نشینی[۷] نسبت دارد. در الگوی مکانی ما با «اشتراک»، یا به عبارت بهتر «اشتراک رفتاری»، روبه‎رو هستیم که به واسطه‌ی این «اشتراک» سبکی از سبکی دیگر متمایز می‌شود که این الگو با الگوی جانشینی[۸] نسبت دارد.

سبک زندگی یک رمزگان نمادین یا فرهنگی است که ساحت‌های آن می‌تواند رفتارها، نیازها، مناسبات و به طور کلی جنبه‌های فیزیکی، فکری و عاطفی تجربه زیستی انسان باشد. خانواده و سبک‌های زندگی درون آن یکی از نمونه‌های خوب است؛ ما خانواده را (کارکردها، اهداف، هنجارها و مناسبات آن را) بر اساس سبک زندگیِ آن تعریف می‌کنیم. در نهایت می‌توان چنین نتیجه‌گیری کرد که سبک زندگی گونه‌ای سامان‌بخشی به فضا، زمان، مناسبات یا عادات است.

 

شاخص‌های سبک زندگی

چه ویژگی‌هایی سبک زندگی را متمایز می‌کند؟ این شاخص‌ها می‌تواند مکان، زمان، طبقه‌ی اجتماعی، هویت جنسی و نژادی و سن باشد. آدورنو[۹] سبک زندگی را با «الگوی مصرف» تعریف می‌کند و معتقد است که سبک زندگی تنها مصرف یک کالاست. بر اساس این دیدگاه، کالا باید به شیوه ویژه‌ای (سبک زندگی ویژه‌ای) «مصرف» شود یا درون سبک زندگی ویژه‌ای «کارکرد» داشته باشد تا ارزش نمادین پیدا کند. این دیدگاه در نظریه‌های جامعه‌شناسی دهه‌های شصت و هفتاد میلادی بسامد بالایی پیدا کرد و به گمان من دیدگاهی بسیار تقلیل‌گراست که بحث در این باره مجال دیگری می‌طلبد.

تئو ون‌لون[۱۰] در کتاب معرفی نشانه‌شناسی اجتماعی[۱۱] سبک زندگی را هم در حوزه انتخاب فردی و هم در حوزه تحمیل یا برساخته‌ی اجتماعی ارزیابی می‌کند و بر این باور است که سبک زندگی نه تنها ارزش هویت‌سازی فردی دارد بلکه کارکرد پذیرفته شدنِ فرد درون هویت‌های جمعی را هم دارد. ما هم با سبک زندگی، خود را از دیگران متمایز می‌کنیم و هم سبکی از زندگی را انتخاب می‌کنیم تا درون یک جمع پذیرفته شویم.

 

همایش نشانه شناسی-نجومیان

 

نشانه-پدیدارشناسی سبک زندگی مهاجر

نشانه-‌پدیدارشناسیِ سبک زندگی مهاجر بنا دارد تا نشانه‌های این گونه سبک‌های زندگی را در آگاهی التفاتی یا نیت‌مند مهاجر، در نسبت با فضایی که در آن قرار گرفته است (مثلا سرزمین میزبان) بررسی کند. من گمان می‌کنم که سبک زندگی برای تجربه‌ی مهاجر دارای همین سه مفهوم فرهنگیِ هویت، دلالت و ارزش هست.

استراتژی‌هایی که مهاجر برای روبرو شدن با سبک زندگی انتخاب می‌کند چهار گونه است:

۱) نخست تفاوت[۱۲] است که در آن مهاجر با ایجاد تفاوت در سبک زندگی خود نوعی تشخیص یا تمایز با سبک زندگی میزبان خلق می‌کند.

۲) دوم همسانی[۱۳] است که در آن مهاجر سبک زندگی سرزمین میزبان را می‌پذیرد یا تقلید می‌کند تا مورد پذیرش قرار گیرد. البته این تقلید[۱۴] به قول هومی بابا[۱۵] هیچگاه تمام و کمال اتفاق نمی‌افتد. به عبارت دیگر این همسانی «تقریبا همان است ولی نه کاملا».

۳) استراتژی چهارم پیوند[۱۶] است که باز هومی بابا مطرح می‌کند، بدین شکل که مهاجر سبک زندگی پیش از مهاجرت خود را با سبک زندگی سرزمین میزبان به هم می‌آمیزد.

۴) استراتژی آخر به گمان من ترجمه[۱۷] است. واژه ترجمه خود با تکواژ ترا[۱۸] به مفهوم «عبور» یا «انتقال» نسبتِ زبانی دارد. بر این اساس، مهاجر پیوسته در حال ترجمه سبک‌های زندگی است. مهاجر شاید بیش از این‌که با استراتژی‌های تفاوت، همسانی یا پیوند نسبتی داشته باشد، در حال ترجمه‌ی سبک‌های زندگی است.

در مورد استراتژی‌های «تفاوت» و «همسانی» پیش از این مقاله‌ای منتشر کرده‌ام که در کتاب نشانه‌شناسی فرهنگی آمده است. در آن مقاله به نسبت بین میزبان و مهمان پرداخته‌ام و ادعا کرده‌ام که میزبان در رابطه‌ای التفاتی مطالبه‌ای دوگانه از مهاجر دارد. او از مهاجر هم طلبِ «تفاوت» و هم «همسانی» در آنِ واحد می‌کند. در مورد استراتژی «پیوند» هم ذکر این نکته ضروری است که سبک زندگیِ یک‌دست و خالص وجود ندارد. سبک زندگیِ همه‌ی انسان‌ها آمیخته است. اما در استراتژی «ترجمه»، سبک زندگی در فرایند بی‌پایان ترجمه میان نظام‌های نشانه‌ای متفاوت، دلالت‌ها و ارزش‌های متفاوت می‌سازد. بر این اساس، مهاجر به طور پیوسته در حال ترجمه مجموعه‌ای از سبک‌های زندگی سرزمین مادری‌اش به سبک‌های زندگی سرزمین میزبان است و برعکس. در واقع، به این ترتیب، مهاجر خود درون این سبک‌های زندگی «ترجمه می‌شود».

 

«سومین و آخرین قاره»

سومین و آخرین قاره[۱۹] داستانی از مجموعه داستان‌های کوتاه با عنوان مترجم دردها[۲۰] نوشته جومپا لاهیری[۲۱] است. «سومین و آخرین قاره» داستان زندگی مهاجری بنگالی است که در دوران جوانی به انگلستان می‌رود و مدتی را در لندن زندگی می‌کند و سپس در دانشگاه ام. آی. تی. در امریکا کاری پیدا می‌کند و به امریکا مهاجرت می‌کند. در این داستان، شخصیت اصلی در برابر سه سبک زندگی در سه قاره آسیا، اروپا و امریکا قرار می‌گیرد. در این داستان سبک زندگی هم هویت این سه قاره را تعریف می‌کند و هم شخصیت اصلی هویت خود را از این سبک‌های زندگی کسب می‌کند.

داستان «سومین و آخرین قاره» داستان مهاجری است که پی در پی در حال ترجمه میان سبک‌های زندگی است. او که در آغاز داستان به لندن رفته است، با چند مهاجر دیگر بنگالی هم‌خانه می‌شود و یا سبک زندگی متمایز با محیطِ میزبان، یا همسان با آن، و یا آمیخته‌ای از این دو (هیبرید) را تجربه می‌کند، «همه از یک حمام و توالت» استفاده می‌کنند، «به نوبت کاریِ تخم‌مرغ» می‌پزند، «سرمیزی که با روزنامه روش را پوشانده»اند می‌نشینند و «با دست لقمه» بر‌می‌دارند (۱۸۹). او ادامه می‌دهد که «آخر هفته‌ها پابرهنه با پیژامه توی خانه می‌پلکیدیم، چای می‌خوردیم و سیگار روتمن می‌کشیدیم؛ گاهی هم به تماشای کریکت به باشگاه لرد می‌رفتیم» (همان).

زمانی که مهاجران بیشتری دور هم جمع می‌شوند وزنه‌ی سبک زندگی به سوی قاره نخست (آسیا) بیشتر حرکت می‌کند: «بعضی تعطیلات آخر هفته خانه پر می‌شد از بنگالی‌هایی که با آنها در میوه‌فروشی یا مترو آشنا شده بودیم. این‌جور وقت‌ها کاریِ تخم‌مرغ را بیشتر می‌کردیم و در یک ضبط‌صوت گراندیک آوازهای موکش را می‌گذاشتیم. ظرف‌های کثیف را هم می‌بردیم می‌گذاشتیم توی وانِ پرآبِ حمام خیس بخورد» (۱۹۰-۱۸۹).

همان طور که می‌بینیم، داستان از همان آغاز با توصیف‌های دقیق سبک زندگی شروع می‌شود و مسیر روایت با این توصیف‌ها ادامه پیدا می‌کند. ابژه‌ها (خوراک، دمپایی، موسیقی) و کنش‌هایی (پابرهنه راه رفتن، غذا پختن، شستن ظرف‌ها، تماشای بازی کریکت، موسیقی گوش کردن) در سبک زندگی بنگالی به سبک زندگی در قاره دوم «ترجمه» می‌شوند یا با آن «آمیخته» می‌شوند. این ابژه‌ها و کنش‌ها مرتب به نظام‌های نشانه‌ای جدید ترجمه می‌شوند و یا با این نشانه‌های جدید آمیخته می‌شوند و دلالت‌های جدیدی کسب می‌کنند. اما این ارتباط میان سوژه با ابژه یا کنش رابطه‌ای دوسویه و پدیدارشناختی است. هر سو سوی دیگر را طلب می‌کند.

سبک زندگی در داستان بیش از هر چیز در شکل دادن هویت بسیار پرقدرت و موثر است: «هرازگاه یکی از همخانه‌ها اسباب و اثاثش را جمع می‌کرد می‌رفت با دختری که خانواده‌اش در کلکته پسندیده بودند زندگی کند. یک روز هم نوبت به من رسید» (۱۹۰). به هنگام مهاجرت به امریکا باز نخستین مسئله شناخت سبک زندگی است و بنابراین قهرمان داستان «در طول پرواز کتاب راهنمای دانشجویان برای سفر به امریکای شمالی» را می‌خواند که سبک زندگی را در امریکا معرفی می‌کند، مواردی از قبیل طرز رانندگی تا استفاده از آسانسور و تلفن را توصیف می‌کند و به «آهنگ زندگی» در امریکا اشاره می‌شود که از اروپا پرشتاب‌تر است (۱۹۰). در شب نخست زندگی در امریکا سروصدای اتوموبیل‌های خیابان را او به سروصدای موتورخانه‌ی کشتی هند به بریتانیا ترجمه می‌کند (۱۹۱).

ترجمه اما تازه از اینجا شروع می‌شود: «اونس را به گرم تبدیل کردم، قیمت‌ها را با انگلیس مقایسه کردم و آخر سر یک کارتن شیر خریدم با یک قوطی برشتوک» (۱۹۱) که باز نوعی تمایز با خوراک امریکایی که «همبرگر و هات‌داگ» (۱۹۱) است و بازگشت به سبک زندگی انگلیسی است که خود همسانی با سبک زندگی میزبان قاره دوم است. سبک زندگی هیبرید تا جایی پیش می‌رود که او فلاسکی که برای مشروبات الکلی استفاده می‌شود را برای نوشیدن چای به کار می‌برد (۱۹۲). عبور و ترجمه‌ی مدام میان سه سبک زندگی در داستان ادامه می‌یابد: «هنوز به سکه‌های تلفن که کوچک‌تر و سبک‌تر از شیلینگ انگلیسی بود و سنگین‌تر از پایسای هندی عادت نکرده بودم» (۱۹۳).

سبک غذا خوردن شاخص مهمی است برای هویت شخصیت داستان و فضایی که در آن زیست خود را تجربه می‌کند. قهرمان داستان در ابتدا با دست غذا می‌خورد، به مرور این با دست خوردن را کنار می‌گذارد و با کارد و چنگال می‌خورد، در پایان داستان که او مرد میان‌سالی امریکایی است، به نشانه بازگشتی به هویت آسیایی خود با دوستانش گاه‌گاهی غذا را با دست می‌خورد. جالب است که در پایان داستان هنگامی که فرزند این خانواده در شهر دیگری در امریکا زندگی می‌کند، برای حفظ هویت او باز سبک غذا خوردن و زبان مهم می‌شود: «آن وقت برای دیدنش با ماشین به کمبریج می‌رویم یا او را برای آخر هفته پیش خودمان می‌آوریم تا بتواند همراه ما با دست برنج بخورد و بنگالی حرف بزند – کارهایی که می‌ترسیم بعد از مرگ ما هرگز نکند» (۲۱۲).

«سومین و آخرین قاره» روایتی از سه دنیای متفاوت، سه نظام نشانه‌ای متفاوت، و سه سبک زندگی متفاوت است. شخصیت داستان در عبور مداوم میان این نظام‌های نشانه‌ای و سبک‌های زندگی در حال ساخت و بازسازی هویت است. در این راه او سوژه‌ای است که با تجربه‌ی نیت‌مند یا التفاتی به ابژه‌ها و کنش، آن‌ها را به نشانه بدل می‌کند و از این راه برای آن‌ها دلالت می‌سازد. شاید امروز تجربه‌ی همه‌ی ما به گونه‌ای همین تجربه‌ی مهاجر داستان جومپا لاهیری باشد.

 

[۱]. Edmund Husserl

[۲]. Charles Sanders Peirce

[۳]. signification

[۴]. relation

[۵]. intention

[۶]. experience

[۷]. syntagmatic

[۸]. paradigmatic

[۹]. Theodor W. Adorno

[۱۰]. Theo Van Leeuwen

[۱۱]. Introducing Social Semiotics

[۱۲]. difference

[۱۳]. assimilation

[۱۴]. mimicry

[۱۵]. Homi Bhabha

[۱۶]. hybridity

[۱۷]. translation

[۱۸]. trans

[۱۹]. The Third and Final Continent

[۲۰]. Interpreter of Maladies

[۲۱]. Jhumpa Lahiri

نظر شما