به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ هیچکاک مردی بود که بسیار درباره ما میدانست. فیلمهای او ترسهای دائمی ما بهره گرفتهاند. منتقدانی که درباره هیچکاک مینویسند با یک معمای انسانشناسی مواجهند. چرا وقتی فیلمهایی مانند پرندگان، سایه یک شک، سوءظن یا روانی را نگاه میکنیم از عذابآور بودن آنها لذت میبریم؟
تازهترین کتابها درباره هیچکاک به طرق مختلف به این سؤالات پاسخ دادهاند. «پیتر آکروید» هیچکاک را نمونهای برای درمان فرویدی معرفی کرده که ترسها و نگرانیهای او جهانی فرض شده است.
او یک کاتولیک به دنیا آمد و آکروید بر فضای "رمز و راز معنوی" که در قالبی وحشتناک بر فیلمهای او سایه افکنده تأکید کرده است؛ همچون فیلم «سرگیجه» که با ظهور یک راهبه غمزده پایان می یابد.
اما از نظر «مایکل وود» فیلمهای هیچکاک نگرانی و ناراحتیای را منتشر میکنند که بیش از آنکه اعتقادی و معنوی باشد روانی است. وود معتقد است هیچکاک از "کاربرد حدس و گمان" بهره برده که پایانهای شاد فیلمهایش را خدشهدار کرده است. آیا شخصیتهای فیلم پرندگان واقعا پس از آخرین حمله توانستند به آرامی بگریزند؟
آکروید و وود به لحاظ زندگینامه نویسی با وجود کمی تفاوت، روایت یکسانی ارائه میدهند. وود فقط اشاره میکند که هیچکاک در شرق لندن متولد شد ولی آکروید کمی جزئیتر به دوران کودکی او در لیتوناستون پرداخته و حتی خواننده را با فضای فروشگاه تره بار پدر هیچکاک آشنا میکند. او رد پای این ملیت و اصالت انگلیسی هیچکاک را در آثار او که در آمریکا ساخته شده نیز دنبال کرده و حتی نقش او را به عنوان یک منتقد مورد بررسی قرار داده است.
به گفته آکروید مزرعهای که او برای گوشهگیری و خلوت گزینی آخر هفته خود در کالیفرنیای شمالی انتخاب کرده بود بسیار شبیه یک کلبه روستایی انگلیسی بود. اما وود یک استاد دانشگاه انگلیسی که در آمریکا مشغول به کار است، چندان معتقد به دلتنگی هیچکاک برای وطن نیست. او فیلمهای هیچکاک پیش از جنگ جهانی دوم را نوعی حمله به رضایت انزواطلبانه انگلستان توصیف میکند: در "خانم ناپدید میشود" یا اولین فیلم "مردی که زیاد میدانست" کشور قدیمی معنی تعصب احمقانه میدهد. آکروید به هیچکاک آمریکایی به عنوان یک لندنی در تبعید نگاه میکند در حالی که وود معتقد است مهاجرت هیچکاک لازمه پیشرفت او بود.
وود به عنوان یک منتقد ادبی بسیار عمیقتر به بررسی فیلمهایی که برای او حکم "متون بصری" را دارند پرداخته و گوش شنوا و دقیقی برای دیالوگها و مفاهیم پیچیده دارد.
از سوی دیگر آکروید در توصیف ویژگیهای شخصیتی هیچکاک بهتر عمل کرده است. او همچنین به درستی به یک نقطه ضعف هیچکاک در کارگردانی اشاره کرده و آن این است که طرح و پیرنگ های داستان برای او بیش از افراد و شخصیتهای واقع در آنها اهمیت داشته و این برای یک رمان نویس بدترین خطا است.
فیلمنامه نویسانی که با هیچکاک کار میکردند گاهی از رفتار و حرفهای غیر منطقی او مأیوس میشدند یا وقتی بازیگران از او میپرسیدند انگیزه آنها در یک صحنه چه باید باشد، اغلب جواب میداد: "دستمزد شما."
اختلافنظر میان آکروید و وود درباره هیچکاک را میتوان چنین خلاصه کرد: آکروید توصیف هیچکاک از بازاری در تریلر "جنون" را در کتاب خود آورده: "اینجا ممکن است میوه های شر و سبزیجات ترس بخرید." وود نیز به اعتراف هیچکاک که فیلمهای جناییاش از او مانند پدر "یک بورس باز در میان مواد فاسدشدنی" ساختهاند، اشاره کرده است. آیا این یک شوخی نگرانکننده درباره تباهی و انحطاط اجتناب ناپذیر ما است یا یک تفکر تأسفبار تر؟ نیازی به پاسخ نیست باید هر دو کتاب را خواند و از هر دو بیشتر آموخت.
نظر شما