به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه اعتماد؛ هشتم اردیبهشت ماه سالروز قطع رابطه ایران با عربستان سعودی است. پس از یورش رژیم آل سعود در نهم مرداد ١٣٦٦ که منجر به کشته شدن زایران ایرانی خانه خدا و وقوع حادثه جمعه خونین مکه شد روابط ایران با این کشور به پایین ترین حد خود و تعداد دیپلمات های ایرانی در عربستان سعودی به حداقل رسید در حالی که اعضای سفارت سعودی در ایران نیز از مدت ها قبل، تهران را ترک کرده بودند. تا اینکه سرانجام در تاریخ هشت اردیبهشت ١٣٦٧ روابط سیاسی دو طرف کاملاقطع شد و حتی در اعزام زایران بیت الله الحرام و حرم شریف نبوی نیز برای چندین سال، وقفه ای پدید آمد.
این روزها نیز شاهد بروز تنش هایی دیپلماتیک میان کشورمان با عربستان سعودی هستیم که تعرض ماموران خاطی این کشور به دو نوجوان ایرانی آتش آن را شعله ور ساخت. این مساله با واکنش های بسیار متعددی در سطح جامعه روبه رو شد و در شبکه های مجازی این واکنش ها به حوزه هایی بعضا غیرمنطقی که به نوعی تحقیر نژادی محسوب می شود نیز منجر شد. در این شماره «سیاستنامه» به بررسی واکنش ها به اقدام ناهنجاری پرداخته ایم که ناشی از عصبانیت بخش هایی از جامعه بود.
ناصر فکوهی، مدیر انسان شناسی و فرهنگ و استاد دانشگاه تهران، ایران را کشوری می داند که در طول هزاران سال توانسته تفاوت های موجود در خود از جمله وجود ده ها زبان، صدها گویش، هزاران سبک و سیاق زندگی و موقعیت های بسیار متفاوت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی را در نوعی سازگاری مدیریت و از به وجود آمدن بحران های مخرب جلوگیری کند. او معتقد است که در ایران، نوعی فرزانگی تمدنی تاریخی مانع از آن شده است که تفاوت های فرهنگی بدل به ابزاری در دست این یا آن گروه علیه یکدیگر شود. فکوهی، در گفت وگو با «اعتماد»، درباره گرایش های نژاد پرستی درکشور و اتفاقاتی که در پی رفتار توهین آمیز ماموران سعودی با زایران ایرانی، در سطح جامعه صورت گرفت، گفت: هیچ اعتراضی در هیچ مورد و در واکنش به هیچ برخوردی نمی تواند خود «مجرمانه» باشد. بنابراین در پاسخ به یک عمل جنایت بار، نه می توان و نه مشروعیتی وجود دارد که با عمل مجرمانه دیگری پاسخ دهیم. این یک اصل حقوقی شناخته شده است. کسی که از حق الزام قانونی برخوردار است فقط مامورانی هستند که برای این کار باید دارای مجوز قانونی مشروعیت یافته باشند و نه مردم عادی.
پس از توهین ماموران سعودی به مسافران ایرانی واکنش هایی را در سطح جامعه شاهد بودیم، تحلیل شما از این وقایع چیست؟
پس از انتشار اخبار مربوط به رفتارهای خشونت آمیز و جنایت بار ماموران رژیم عربستان با گروهی از زایران ایرانی، شاهد واکنش هایی در کشور بودیم که برخی از آنها شکل موضع گیری های رسمی مسوولان را داشت که از مجرایی عموما معقولانه تبعیت می کرد، جز چند مورد که تریبون های رسمی مورد سوءاستفاده قرار گرفت و از آنها بر خلاف عرف، اعتقادات و قوانین، عباراتی نژاد پرستانه و عرب ستیزانه به بیان در آمد. در این میان تجمعی غیرقانونی نیز در برابر سفارت عربستان اتفاق افتاد که در آن زشت ترین شعارهای نژاد پرستانه داده شد هرچند به دلیل واکنش درست و خونسردانه و قانونی نیروهای انتظامی، به موارد مشابهی نظیر حوادث سفارت بریتانیا در چند سال گذشته که موجب هزینه های سنگین برای کشور شد، نینجامید. در سال های اخیر بارها و بارها پس از به وقوع پیوستن یک جنایت به وسیله مهاجران غیر ایرانی یا در رقابت های ورزشی به ویژه فوتبال در یکی از استان ها شاهد بروز بوده ایم. این گرایش ها تاکنون عمدتا در قالب درگیری های کوچک و دادن شعارهای توهین آمیز و به خصوص نوشته های زشت و تحقیرآمیز در محیط شبکه های مجازی اتفاق افتاده است که چندین سال است به مرکزی برای همه عقده گشایی ها و نوشته های توهین آمیز همه علیه همه بدل شده است. با وجود این، نبود تنش ها و درگیری های شدید در این زمینه دلیل و مانعی برای آن نیست که ما در آینده با بالاگرفتن این گرایش ها با موقعیت های خطرناک روبه رو نشویم هم از این رو باید از هم اکنون در برابر این گرایش ها اعلام موضع کرد و با شناخت و تحلیل آنها راه حل هایی را برای فرو نشاندن این گونه روندهای آسیب زا و بیمارگونه در جامعه ارایه داد. در این راستا، شاید لازم باشد بر نکته ای بیش و پیش از هر چیز تاکید کنم و آن اینکه، بروز گرایش های فاشیستی، نژاد پرستانه، ملی گرایی های افراطی و قوم پرستانه، خاص یک کشور نیست و امروزه در اکثر کشورهای جهان به گونه ای مشاهده می شود. اغلب کشورهای اروپایی و امریکا سال هاست به ویروس «اسلام هراسی» مبتلاشده اند و این آسیب بسیاری از دستاوردهای دموکراتیک را در آنها به نابودی کشانده است و خطر سرایت آن به سایر اشکال نژاد پرستی و نفرت اجتماعی نیز وجود دارد. کما اینکه در کشوری همچون امریکا این گرایش ها با بازگشت گرایش های نژاد پرستانه علیه سیاهان و آدم کشی نیروهای پلیس علیه شهروندان (در فرگوسن و سایر شهرهای امریکا) همراه بوده و در کشورهای اروپایی بنا بر مورد گرایش های اسلام هراس همراه با گرایش های یهود ستیزانه، توهین و حمله به مهاجران اروپای شرقی و... همراه بوده است. اینجا این سوال مطرح می شود که آیا ما در ایران نیز شاهد یک جریان جهانشمول هستیم؟ واقعیت این است که پاسخ این پرسش ساده نیست، از یک سو، آنچه در کشور ما می گذرد نتیجه بحران جهانی است یعنی بحرانی که به شدت همه مردم جهان را قربانی سودجویی های بی پایان سرمایه داری مالی متاخر کرده است. اما در مورد ایران ما با مشخصات ویژه ای نیز سروکار داریم: ایران کشوری بوده است که در طول هزاران سال توانسته است تفاوت های موجود در خود از جمله وجود ده ها زبان، صدها گویش، هزاران سبک و سیاق زندگی و موقعیت های بسیار متفاوت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی را در نوعی سازگاری مدیریت و از به وجود آمدن بحران های مخرب جلوگیری کند. از این لحاظ می توان با اطمینان گفت اروپا و امریکا نمی توانند درسی به ما بدهند، زیرا گذشته حتی بسیار نزدیک آنها همواره آکنده از بدترین بی رحمی ها و زشت ترین تجاوزها به حقوق همه مردم جهان و حتی مردم کشورهای خودشان بوده است. این در حالی است که در ایران، نوعی فرزانگی تمدنی تاریخی مانع از آن شده است که تفاوت های فرهنگی بدل به ابزاری در دست این یا آن گروه علیه یکدیگر شود. این بدان معنا نیست که ما هرگز تنش ها و برخوردهای قومی و نژادی و فرهنگی نداشته ایم، اما همواره توانسته ایم آنها را در حدود قابل مدیریتی نگه داریم و مانع از تخریب پهنه تمدنی خویش بشویم. معنای انعطاف ایرانی نیز همین است، دو عنصر ایرانیت و اسلامیت را با یکدیگر تلفیق کنند. انقلاب ایران توانسته است تاکنون از حوادثی چون قتل عام های گسترده و نظام مند، جنگ های داخلی و تبعیض های وحشیانه که در انقلاب های دیگر امری رایج بوده است، جلوگیری کند و به تدریج به طرف انسجام و آشتی ملی برود- البته این مساله قابل انکار نیست که در انقلاب های بزرگ برخی جریان ها ممکن است به تندروی و خشونت روی بیاورند. با این وجود بسیاری مثال های دیگر نشان می دهد مسائلی همچون برخوردهای توهین آمیز ماموران یک رژیم استبدادی، مشکلات مهاجران و زمینه های موجود برای ایجاد تفرقه های قومی در ایران، چندان موانع بزرگی برای کشوری که هزاران سال تجربه مدیریت تنوع فرهنگی را دارد، نیستند. اما این امر مسوولیت همه ما را به مراتب بیشتر می کند. اگر در طول هزاران سال این مدیریت توانسته است، انجام بگیرد به دلیل آن نبوده است که گرایش هایی از نوعی نژاد پرستانه که بیشتر باید آنها را ثمره استعمار اروپایی دانست بر ای ما الگو قرار بگیرند، بلکه دقیقا به این دلیل بوده است که همواره توانسته ایم از این گرایش ها فاصله بگیریم. امروز اما به دلایل بی شماری، هر روز بیش از پیش مشکلات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی در حال سوق دادن ما به طرف چنین گرایش هایی هستند. دلیل، بدون شک آن نیست که این گرایش ها راه حلی برای گره گشایی از آن مشکلات باشند: سخن گفتن از ملی گرایی و نژاد پرستی در جهانی که امروز تقریبا در همه ابعاد خود به هم پیوسته و جهانی شدن در آن حرف اول و آخر را می زند، نمی تواند جز نوعی جنون و خودکشی ایدئولوژیک باشد. به نظر من این گرایش را باید بیشتر حاصل نوعی نومیدی و مستاصل شدن دانست که خود از انفراد و نشناختن روندهای جاری در جهان نیز ناشی می شود. سقوط اخلاقی جامعه ما عمدتا به دلیل همان استیلای سرمایه داری مالی و متاخر اتفاق افتاده است، اما شدت یافتن این سقوط به دلیل از کار افتادن یا از کارکرد ضعیف و به هر حال عدم کارایی لازم ابزارهایی دموکراتیک و فضای بازی بوده است که برای مقابله با چنین مشکلاتی به آن نیاز داریم. متاسفانه وقتی سطح اخلاق به حدی سقوط می کند که به اصطلاح روشنفکران و نخبگان جامعه روی شبکه های اجتماعی و درون مجله ها و روزنامه زرد «فکری» سخن می گویند و ظاهرا هیچ کاری جز تحقیر کردن و توهین های مستقیم به یکدیگر ندارند، نباید تعجب کرد که این سقوط مردم عادی را به موقعیت هایی بسیار بدتر از آن نخبگان بکشاند و تصور کنند که با این کار به فرهنگ ملی شان خدمت کرده اند در حالی که خیانتی بالاتر از این به فرهنگی بردبار و بزرگوار که همیشه همه فرهنگ های دیگر را پذیرفته و در ترکیب غنی خود به کار برده است، نمی توان کرد.
پس از این اتفاق، به نظر می رسد تب نژاد پرستی آریایی و پان ایرانیستی در کشور تا حدی بالاگرفت. چرا با وقوع اتفاقاتی مشابه واقعه جده، اغلب شاهد چنین واکنش هایی در جامعه هستیم؟
جالب آن است که امروز بیش از پیش در برخی تلویزیون های ماهواره ای که با سرمایه بیگانگان اداره می شوند، در شبکه های اجتماعی و در پیش پا افتاده ترین ابزارهای کنترل الکترونیک جامع جدید، یعنی تلفن های همراه و روابط ارتباط الکترونیک، شاهد زشت ترین اشکال بروز «آریا پرستی» و نژاد گرایی باستان گرا و به اصطلاح ملی هستیم. در اشعار خوانندگانی که در سویی دیگر از جهان جا خوش کرده اند و «ایران» را به یک برند و ابزاری برای تجارت خود تبدیل کرده اند به سهولت امروز صحبت از «خون ایرانی»، «خون کورش» ، «خاک مقدس»، «ایران بزرگ» و این قبیل شعارها می رود که به ادبیات فاشیستی جنگ جهانی دوم تعلق دارد و میلیون ها نفر را به فجیع ترین شکل به کشتن داد. پان ایرانیسم و نژاد پرستی در تاریخ ایران معاصر هرگز چیزی جز فاشیسمی آشکار و نزدیک به عقاید هیتلریسم و نازیسم آلمانی نبوده است. همان گونه که هیتلر به دنبال برپایی «آلمان و رایش بزرگ» بود و گمان داشت که حکومت بزرگ آریا های ژرمن هزار سال به طول می انجامد: اما دیدیم که در کمتر از ٢٠ سال آلمان را به پهنه ای سوخته و تخریب شده از آوارهایی تبدیل کرد که بر سر مردم نگون بختش خراب شده بود و یک بی آبرویی تاریخی برای این کشور باقی گذاشت: بیش از ٤٠ سال اشغال خارجی را به آن تحمیل کرد و میلیاردها دلار هزینه نظامی و تحقیری که شاید تا ابد نثار آلمانی شود که هنوز برای بسیاری یادآوری فاشیسم هیتلری است. ملی گرایان نژاد پرست و «میهن پرست» ایرانی آیا چنین آرزوهایی برای «ایران بزرگ » خود در سر می پرورانند؟ احزاب پان ایرانیست ایرانی از سومکا تا امروز، تمایلات نژادپرستانه خود را پنهان نکرده اند و عملی نداشته اند جز گرد آوردن افرادی بی فرهنگ که توهماتی به نام «بزرگی و قدرت و شکوه و عظمت ایران بزرگ» در سر دارند . کشور ما، به مثابه یک پهنه غنی و ارزشمند تاریخی و فرهنگی که یکی از پر ارزش ترین پهنه های فرهنگی در میراث مشترک انسانی است نیازی به چنین مدافعانی ندارد. ایران همواره توانسته و خواهد توانست بدون نگاه تحقیر آمیز نسبت به فرهنگ ها و زبان های دیگر، بدون جنگ طلبی و شعارهای افراطی و هیجان های کاذب و خیانت پیشه به حیات آرام خود ادامه دهد. فاشیست ها تاکنون نتوانسته اند فرهنگ ما را تخریب کنند و باید آرزو کرد که هرگز نتوانند از حدی که امروز به آن رسیده اند بالاتر روند زیرا این خطری اساسی و تاریخی برای تمدن ایرانی به شمار می رود زیرا با تمام تاریخ این تمدن در تضادی آشتی ناپذیر قرار دارد.
شعارهای قوم گرایانه و ضد قوم گرایانه ای را که در برخی نقاط کشور شاهد آن بودیم چگونه تحلیل می کنید؟
در این میان گروهی نیز در دو سوی بازی قوم گرایی قرار گرفته اند. درباره این گرایش ها نیز باید گفت که به تقلید پهلوی اول برای ساختن ایران مدرن بر اساس الگوی انقلاب فرانسه و نسل کشی ها، قوم کشی ها و زبان کشی های رایج در آن، ریشه آنها نیز در همان دوران است. پروژه ای که از ابتدا با وجود خشونت گسترده ای که در آن به کار رفت با شکست روبه رو شد. اقوام ایرانی بر پهنه های قومی و فراتر از خطوط سیاسی استقرار دارند و بر ریشه های زبانی، سنتی، دینی و مناسک قدرتمندی قرار گرفته اند که نمی توان آنها را از چنین ریشه هایی جدا کرد بنابراین دو راه حل بیشتر وجود ندارد: نخست راه حلی ابلهانه که همواره از دوره پهلوی اول به آن فکر می شده و آن اینکه با سرکوب و ممنوعیت و الزام های مختلف مساله قومی را در یک قوم و زبان واحد حل کرد که نه تنها موفق نخواهد بود بلکه هر چه بیشتر به دشمنی ها دامن می زند اما راه حل دیگر پذیرفتن تفاوت
به مثابه عاملی برای همگرایی و نه واگرایی است به این ترتیب با به رسمیت شناختن زبان های محلی، سنت ها و روش ها و سبک های زندگی مردمان و اقوام گوشه و کنار کشور می توانیم در راستای تمام قدرت های بزرگ ایرانی از دوران باستان تا امروز قرار بگیریم یعنی در راه سازگاری میان آنها در جهت تحکیم قدرت عمومی ایران به مثابه یک مجموعه فرهنگی و نه یک زبان و فرهنگ و شیوه زندگی واحد که هرگز نه وجود داشته و نه وجود خواهد داشت.
بد رفتاری با برخی مهاجران و اصولاگرایش به برتر دیدن خود و برخوردهای تحقیر آمیز با سایرین، یکی از تبعات نژادپرستی به حساب می آید. این موضوع در کشور ما به چه صورت دیده می شود؟
نژاد پرستی می تواند به صورت های مختلف با پیامدهای متفاوت در یک پهنه بروز کند: از یک سو نژاد پرستی می تواند علیه اقلیت ها و گروه های ضعیف تر یک جامعه بروز کند مثلامهاجران که طبعا به دلیل شکننده بودن شان بیشتر در معرض خطرات و تهدید شدن به وسیله انحراف های اجتماعی هستند و در این حالت، عدم درک همین نکته بدیهی که انحراف اجتماعی ناشی از فقر و شکنندگی یک موقعیت است می تواند افراد را به آنجا بکشد که به جای حل اساسی مشکلات خود به سوی پیدا کردن بهانه ای برای خالی کردن نفرت خود بروند. متاسفانه در این زمینه نیز ما تجربیات نه چندان مناسبی داشته ایم و برخی برخوردهای ما با کسانی که به دلیل فقر و فشار و جنگ در کشور خود به ما پناه برده اند در خور و شایسته فرهنگ ایرانی نبوده و نیست. نژاد پرستی می تواند شکل بیرونی نیز داشته باشد همچون برخوردهایی که پس از حوادث جده در این اواخر پیش آمد و در این میان کسانی که دم از
وطن پرستی می زنند دقت نمی کنند که چطور با تندروی های خود منافع ملی را به خطر انداخته و آنها را زیر پا می گذارند.
راه های مدنی برای واکنش به چنین معضلاتی چیست؟ در واقع راه حل هایی که مردم بتوانند بنابر حق طبیعی خود به توهین هایی اینچنینی عکس العمل نشان دهند اما واکنشی باشد که هم منطقی باشد و هم به نژادپرستی تعبیر نشود.
مساله اساسی در آن است که اگر مردم ما بتوانند به اندازه کافی درباره فرهنگ خود و سایر فرهنگ ها و به خصوص درباره رابطه بین فرهنگ ها دانش داشته باشند و نگاه شان را به پدیده فرهنگ عمیق تر کنند، به نظر من رفتارهایی کاملامتفاوت خواهند داشت. نخستین اصل در این راه آن است که ما متوجه باشیم که در جهان مدرن از موقعیت های جماعتی مثلااشتراک در قومیت و زبان و قشر اجتماعی و غیره به موقعیت های فردی و سوژه عبور می کنیم. ترجمان این سخن در سطح جرایم و معضلات اجتماعی آن است که دیگر چیزی به نام جرم جماعتی و بنابراین مجازات جماعتی نداریم. برای توضیح بیشتر نگاه کنیم به نظام هایی که هنوز به این موقعیت مدرن گذار نکرده اند: در یک نظام قبیله ای، مثلادر منطقه ما تا حد زیادی در کشوری همچون پاکستان وقتی جرمی به وسیله یکی از افراد قبیله «الف» اتفاق می افتد، چندان مهم نیست که چه «فرد» ی این جرم را مرتکب شده است، قبایل دیگر
به ویژه قبیله ای که جرم مستقیما به آن ضربه زده است، بگوییم قبیله «ب»، مثلایکی ازاعضای آن کشته شده است، «همه» افراد قبیله «الف» را مجرم می دانند و این را قبیله «الف» هم می پذیرد و ممکن است به جای فردی که واقعا جرم را مرتکب شده است، فرد دیگری را برای کشته شدن متقابل در اختیار قبیله «ب» قرار دهند. روشن است که در نظام های مدرن ما کاملاباید متوجه غیر عادلانه و غیر قابل پذیرش بودن این امر باشیم اما در جامعه باستانی و قبیله ای این شیوه قابل پذیرش بوده است. اکنون در سوال شما تا حدی ما با پرسمانی روبه رو هستیم که به خودی خود متناقض است: در شرایطی که افراد مدرن بودن خود را نه تنها می پذیرند بلکه بسیار نیز بر آن تاکید دارند، چگونه می توان واکنش های جماعتی از نوع قبیله گرا، نژاد پرستانه، قوم گرایانه را پذیرفت؟ پاسخ روشن است: به هیچ رو. آیا امروز می توان پذیرفت که اگر فردی از محله «الف»، فردی از محله «ب» در شهری را به قتل رساند، مردم محله «الف» تجمع کنند و خواستار تحویل گرفتن یک نفر از افراد محله «ب» شوند تا «انتقام » خود را بگیرند؟ بدون شک، امکان ندارد. مسوولیت ها در جامعه مدرن در درجه اول فردی است یعنی هر فردی مسوول عمل خود است و نه جماعت و گروهی که به آن تعلق دارد. البته یک مسوولیت جمعی نیز وجود دارد و آن مسوولیت همه در برابر شرایطی که در آن زندگی می کنند. حال تلاش کنیم این بحث را در چارچوب واقعه جنایت انجام شده به وسیله ماموران سعودی ببینیم: اولامسوولیت لزوما متوجه جامعه و حتی مسوولان این کشور نیست ولو آنکه ما معتقد باشیم که این دولت، دولتی مستبد و زور گو باشد، اگر نتوانیم ثابت کنیم که این جنایت به دستور مستقیم مقامات این دولت انجام شده باشد، نمی توانیم آن دولت را برای این جنایت به زیر سوال ببریم و باید خواستار آن باشیم که در عرف و قانون بین المللی عاملان شناخته شده و بر اساس قراردادها و معاهداتی که بین دو کشور وجود دارد، مجازات شوند اما یک مسوولیت عمومی نیز وجود دارد و آن به روابط دیپلماتیک کشور ما با کشورهای دیگر بر می گردد: ما باید خواستار آن باشیم کشوری که جنایت در آن اتفاق افتاده است درباره مسوولیت قانونی خود پاسخگو باشد یعنی مسوولیت حفظ جان و امنیت مسافران. مجرای این خواست ما نیز روشن است: باز هم مقامات کشور خودمان یعنی مثلامسوولان وزارت امور خارجه و منافع ملی کشور در چارچوب روابط بین المللی. حال اگر موضوع به این مربوط باشد که چگونه فراتر از این روابط اعتراض کنیم، به نظر من ابتدا باید تشخیص داد که مسوولان کار خود را به درستی انجام داده اند یا نه و اعتراض مان باید
در صورت بی مسوولیتی به آنها باشد. این اعتراض نیز باید بر اساس مجاری قانونی انجام بگیرد. بنابراین به نظر من وزارت کشور در عدم صدور مجوز در برگزاری تجمع در برابر سفارت کشور مزبور کاملابر حق است زیرا اعتراض مردم نمی تواند به آن کشور یا دولت باشد بلکه اگر کوتاهی از طرف مسوولان ما انجام شده، باید به روش های قانونی اعتراض خود را به گوش آنها بسپارند. حال این پرسش مطرح می شود که در مورد کشورهایی که با آنها رابطه ای وجود ندارد مثلاایالات متحده چه باید کرد. در اینجا روشن است که اعتراض ها می تواند از مجاری صرفا مدنی انجام بگیرد ولی در این اعتراض ها نیز هر چیزی نشانه از نفرت نژادی، ملی، قومی و غیره داشته باشد مشروعیتی ندارد. به هر حال اعتراضات مدنی مشروعیت دارند به شرط آنکه از مجرای قانونی و درست انجام بگیرند و می توانند مکمل اقدامات قانونی باشند. اما از تمام این مسائل گذشته، هیچ اعتراضی در هیچ مورد و در واکنش به هیچ برخوردی نمی تواند خود «مجرمانه» باشد. بنابراین در پاسخ به یک عمل جنایت بار، نه می توان و نه مشروعیتی وجود دارد که با عمل مجرمانه دیگری پاسخ دهیم. این یک اصل حقوقی شناخته شده است. کسانی که از حق الزام قانونی برخوردارند فقط مامورانی هستند که برای این کار باید دارای مجوز قانونی مشروعیت یافته باشند. متاسفانه در کشور ما در حال حاضر ظاهرا در زمینه جرایم مربوط به ابراز نفرت های نژادی، قومی و توهین هایی از این دست قوانین مشخصی وجود ندارد یا با دقت لازم اجرا نمی شوند زیرا به صورت گسترده ای شاهد جرایمی از این دست به ویژه در سطح زبانی یعنی توهین های مختلف در قالب نوشته ها، شعارها و سخنان توهین آمیز علیه نژاد ها، اقوام و گروه های مختلف اجتماعی در محیط هایی مثل شبکه های اجتماعی و مطبوعات و رسانه ها و در کوچه و خیابان ها هستیم و این وضعیت نباید تحمل شود. در کشورهای اروپایی که تجربه سختی از آزاد گذاشتن این قبیل احساسات دارند، به دلیل هزینه سنگینی که در دو جنگ جهانی به صورت میلیون ها کشته داشتند، هر گونه ابراز این گونه احساسات در هر شکل و در هر مکانی جرم محسوب می شود و با آن برخورد قانونی می شود. ما نیز باید همین قوانین را به اجرا در بیاوریم به گونه ای که افرادی که به قوم، مذهب و جماعت افراد دیگری توهین می کنند، متوجه باشند در حال ارتکاب جرم هستند و می توان با آنها برخورد قانونی کرد. عدم توجه به این موضوع امروز کار را به جایی رسانده است که به صورت گسترده حتی نخبگان فکری و به اصطلاح روشنفکران ما نیز مستقیما به یکدیگر توهین می کنند و از هیچ پیگرد قانونی هراس ندارند.
چنین تبی چگونه امکان مهار شدن دارد و چه کسانی می توانند در فرونشاندن آن مشارکت کنند؟ آیا دولت باید دخالت مستقیم کند یا روشنفکران، جامعه شناسان و گروه هایی از این دست باید به دنبال راه حل باشند؟
بروز چنین واکنش هایی هر اندازه جامعه زیر فشارهای بیشتر باشد و هر اندازه ابزارهای اخلاقی، دینی و عرف های مربوط به کنترل عدم بردباری در جامعه ای سست تر شده باشد، کاملاقابل انتظار است. در جامعه ای مثل امریکا که به شدت زیر فشار نابرابری های اجتماعی است یا جوامع اروپای غربی که نابرابری در آنها در حال افزایش سرسام آوری است در سال های اخیر همه جا احزاب و گرایش های تند رو و فاشیستی رشد کرده اند. روشن است که وظیفه مسوولان و به خصوص جامعه شناسان، انسان شناسان، روانشناسان و سایر نخبگان فکری جامعه آن است که با توجه به تجربیات تاریخی و معاصر و خطراتی که از این منظر هر جامعه ای را تهدید می کند، شروع به ارایه توضیحات لازم به مردم کرده و با دخالت های خود سبب شوند که مردم واقعیات را بهتر دیده و از افتادن به دام واکنش های احساسی پرهیز کنند و متوجه باشند که این گرایش ها تقریبا همیشه در طول تاریخ معاصر همان کسانی را به باد داده است که خواسته اند خود را بیش از دیگران به میانه میدان انداخته و «دایه مهربان تر از مادر» شوند.
برش
بروز گرایش های فاشیستی، نژاد پرستانه، ملی گرایی های افراطی و قوم پرستانه، خاص ایران نیست و امروزه در اکثر کشورهای جهان به گونه ای مشاهده می شود. اغلب کشورهای اروپایی و امریکا سال ها است به ویروس «اسلام هراسی» مبتلاشده اند و این آسیب بسیاری از دستاوردهای دموکراتیک را در آنها به نابودی کشانده است و خطر سرایت آن به سایر اشکال نژاد پرستی و نفرت اجتماعی نیز وجود دارد.
ایران همواره توانسته و خواهد توانست بدون نگاه تحقیر آمیز نسبت به فرهنگ ها و زبان های دیگر، بدون جنگ طلبی و شعارهای افراطی و هیجان های کاذب و خیانت پیشه به حیات آرام خود ادامه دهد. فاشیست تاکنون نتوانسته اند فرهنگ ما را تخریب کنند و باید آرزو کرد که هرگز نتوانند از حدی که امروز به آن رسیده اند بالاتر روند زیرا این خطری اساسی و تاریخی برای تمدن ایرانی به شمار می رود زیرا با تمام تاریخ این تمدن در تضادی آشتی ناپذیر قرار دارد.
نظر شما