شناسهٔ خبر: 32223 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

تحلیل گفتمان شخصیت‎های چندسبکی سینمای معاصر ایران؛

خانواده‎ی مدرن و مسئله‌ی نفاق

بهمن نامورمطلق تعداد قابل توجهی از فیلم‎های ایرانی شخصیت‎هایی را به تصویر می‎کشند که به طور هم‌زمان چندین سبک زندگی دارند؛ در واقع با توجه به بافت‎ها و گفتمان‎های گوناگون، سبک زندگی این افراد تغییر می‎کند. برخی به دلیل سودجویی اقتصادی و برخی دیگر برای کسب قدرت یا حتی مسائل اخلاقی و روانی دچار زندگی چندشخصیتی و چندسبکی شده‎اند.

 

فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: این نوشتار آخرین بخش از یازدهمین هم‎اندیشی نشانه‎شناسی تهران است که «بهمن نامورمطلق» از اعضای هیئت علمی گروه «زبان و ادبیات فرانسه» دانشگاه شهید بهشتی و یکی دیگر از اعضای حلقه‎ی نشانه‎شناسی تهران به ایراد سخنان خود پرداخت. نامورمطلق در بحث خود به ظهور سبک‎های مختلف زندگی در یک شخصیت می‎پردازد که در سینمای معاصر ایران به تصویر کشیده می‎شود.

 

بهمن نامورمطلق: سبک زندگی به شیوه‎ی زیستن و کنش یک فرد مربوط می‎شود

موضوع صحبت بنده در این همایش زندگی چندسبکی[۱] است، نشانه‎شناسی اجتماعی- فرهنگی شخصیت‎های چندسبکی سینمای معاصر ایران است. همان‌طور که برای مطالعه‎ی موضوع مورد بحث به جامعه نگاه می‎کردم و از سویی دیگر به آثار ادبی و هنری، به چیزی برخورد کردم که احساس کردم خوب است که مورد مطالعه قرار بگیرد، اینکه برخی از این شخصیت‎ها در زندگی عادی یا شخصیت‎ها در هنر و ادبیات، چند سبک زندگی دارند؛ به این معنی که یک سبک زندگی را دنبال نمی‎کنند و این موضوع نظر من را به خود جلب کرد؛ ازاین‌رو، واژه‎ی چند سبکی را -بنده در جایی ندیدم- ابداع کردم و سعی کردم بیشتر با روش تحلیل گفتمان با مکتب فرانسه که از فوکو[۲] شروع می‎شود و به شکل حماسی ادامه می‎یابد -و کمتر نیز در ایران شناخته‌شده است- کار را انجام دهم. تفاوت آن نیز در این است که بااینکه آن‎ها میراث‎دار فوکو هستند، اما به متن‎ها همچنان توجه ویژه دارند و به همین جهت در استفاده‎ از واژه‎ی Discourse (مباحثه) امتناع دارند و کمتر استفاده می‎کنند؛ درصورتی‌که ارتباطات تنگاتنگ با متن، هنوز در مکتب‎های گوناگون از جمله نشانه‎شناسی[۳] و بقیه‎ی مکاتب حتی اسطوره‎شناسی[۴] دیده می‎شود.

افراد چندسبکی می‎توانند دلایل مختلفی داشته باشند از جمله: دلایل اقتصادی یا سودجویی اقتصادی، کسب قدرت، قرار گرفتن در یک جایگاه مقامی بهتر و همین‌طور دلایل اخلاقی یا روانی. آن چیزی که مدنظر من در این پژوهش است، بیشتر شرایط اجتماعی است؛ یعنی افرادی که به دلیل شرایط خاص اجتماعی، زندگی آن‎ها به‌سوی چندسبکی شدن سوق پیدا کرده است.

سبک زندگی به شیوه‎ی زیستن و در اجتماع بودن، کنش یا واکنش‎های یک فرد یا یک گروه است که در رفتارها، نحوه‎ی مناسبات اجتماعی، تصمیم‎گیری فردی یا گروهی متجلی می‎شود. گفته می‎شود سبک زندگی را می‎توان الگوهایی از کنش دانست که تمییزدهنده‎ی افراد جامعه هستند و نیز موجب هویت می‎شوند. شاید بتوان گفت که گفتمان دارای دو بخش ایدئولوژی و سبک زندگی است؛ آنجایی که در ساحت اجتماع متجلی می‎شود «سبک زندگی» می‎شود و آنجایی که به باورها و اعتقادها مربوط می‎شود «ایدئولوژی» نام می‎گیرد.

باید این را قبل از آن متذکر شوم آن چیزی که در سبک زندگی به‌عنوان چندسبکی می‎خواهم به آن بپردازم، شامل یک چندسبکی درزمانی و یک چندسبکی هم‎زمانی می‌باشد.

 

چندسبکی «درزمانی» و «هم‎زمانی»

بحث چندسبکی درزمانی: چیزی تقریباً معمول است؛ یعنی اینکه انسان‎ها با گذر زمان سبک‎های گوناگونی را اخذ می‎کنند و بر اساس آن سبک‎هایشان تغییر می‎کند، به طور مثال، ما نسبت به ۱۰ و ۲۰ سال پیش سبک دیگری را اتخاذ کرده‎ایم و این طبیعی است. آن چیزی که شاید نادر و معنادارتر باشد و مورد توجه‎ است، اینکه یک فرد به طور هم‎زمانی چندین سبک زندگی را استفاده می‎کند.

نکته‎ی دیگر اینکه یک جامعه می‎تواند چندین سبک داشته باشد و نیز امری طبیعی است، به خصوص برای جامعه‎ای چندفرهنگی. اما اگر یک فرد چند سبک داشته باشد این امر قابل توجه است، چون امری طبیعی نخواهد بود.

دوباره باید یادآوری کنم که وقتی می‎گوییم چندسبکی که در هنر این مسئله رایج است؛ یعنی چندسبکی در موسیقی، در دکوراسیون و طراحی دکور که امری رایج است در این مطالعه مورد نظر من نیست.

همچنین چندسبکی با چندموقعیتی متفاوت است؛ چندموقعیتی بدین معناست که ما در موقعیت‎های مختلفی زندگی می‎کنیم، به قول گفتمان‎پردازانی چون لاکلائو[۵] و موفه[۶] سوژه تنها به یک شکل و صرفاً یک گفتمان در یک موقعیت واحد قرار نمی‎گیرد، بلکه گفتمان‎های مختلف، موقعیت‎های متفاوتی را به آن نسبت می‎دهند؛ هنگام انتخابات سوژه‎ی رأی‌دهنده، به هنگام میهمانی شام «یک میهمان» و احتمالاً در خانواده هم «یک مادر، همسر و دختر» است. یا به طور مثال ما وقتی از این مکان بیرون برویم وارد یک موقعیت دیگری می‎شویم و به یک شهروند ساده تبدیل می‎شویم. اتفاقاً مشکلی که در اینجا پیش می‎آید -و در خیلی از فیلم‎های کمدی نیز مورد استفاده قرار می‎گیرد- عدم درک از همین جابه‎جایی موقعیت‎ها، وقتی که بخواهد فردی یک موقعیت را تعمیم دهد، به یک موقعیت‎های دیگر است و در جاهای دیگر مثلاً نقش مادر را بازی کند یا بخواهد نقش استاد دانشگاه را در اتوبوس بازی کند و ... که همین امر دستاویزی برای بسیاری از فیلم‎های کمدی شده است. این نیز مورد توجه این مطالعه نیست؛ زیرا چندموقعیتی امری عادی است و اصلاً بدون آن جریان زندگی ممکن نخواهد بود و ما باید دائماً موقعیت‎های خود را در شرایط گوناگون تغییر دهیم.

من برمی‎گردم به بحث اصلی و معتقدم که چندسبکی هم باید درزمانی و هم‎زمانی باشد، البته برای یک فرد واحد. برای توضیح بیشتر چند مثال بزنم. البته خیلی بیشتر از آنچه تصور می‎کردم در فیلم‎ها و همین‌طور در متن‎های گوناگون نمونه‎های مختلف وجود داشت. در بسیاری از فیلم‎ها وقتی روی این موضوع متمرکز شدم، احساس کردم این وضعیت را دارند؛ یعنی انسان‎ها در یک وضعیت چندسبکی قرار دارند.

 

«سعادت ‌آباد» و زندگی چندسبکی

برای مثال فیلم سینمایی «سعادت ‌آباد» یکی از چهار فیلمی بود که من برای این پژوهش به آن مراجعه کردم. کسانی که این فیلم را دیده‎اند، می‎دانند سعادت آباد به نمایش زندگی مغشوش و شوربختی‎های طبقه‎ی متوسط جامعه در تهران می‎پردازد. آن چیزی که در این فیلم مدنظر من بود نقش «کراوات» در نشان دادن شخصیت بهرام (حسین یاری) بود که دارای دو زندگی متفاوت است که آن زندگی دوم مخفی باقی می‎ماند. توجه محسن (حامد بهداد) در گروه دوستان که می‎گوید: «کارت کراواتی دوست دارد» و همین‌طور همسر بهرام (هنگامه قاضیانی) که می‎گوید این چه کاری است که این کراوات را لازم داشت، نشان می‎دهد که کراوات بستن برای بهرام معمول نبوده است و حداقل حاضر شدن در نزد خانواده و دوستانش با آن لباس غیرمعمول بوده است و این نشان می‎دهد که او چیزی را از خانواده و دوستان در حال پنهان کردن است.

مورد بعدی، تلفن‎های گاه‌وبی‎گاه محسن است که اولاً، دو و سه تلفن متفاوت است که نشان‎دهنده‎ی دو و سه زندگی خصوصی و گاهی سبک زندگی است -نمی‎گویم همیشه سبک زندگی است- به‌ویژه وقتی می‎خواهد به این تماس‎ها پاسخ دهد مجبور است که جمع را ترک کند و در خفا به پاسخ بپردازد.

 

اعضای نشانه شناسی

 

«جدایی نادر از سیمین» و زندگی چندسبکی

فیلم دیگر «جدایی نادر از سیمین» است که شخصیت سیمین (لیلا حاتمی) در اینجا مدنظر من است. در بخشی از فیلم می‎بینیم که سیمین در یک محیط آموزشی در حال تدریس است و مقنعه سر کرده است، ولی به محض اینکه از آن محیط بیرون می‎آید مقنعه را با شال عوض می‌کند.

اگر در فیلم سعادت ‌آباد «کراوات» بیانگر این بود که دو سبک زندگی برای بهرام وجود دارد، در فیلم جدایی نادر از سیمین «مقنعه و شال» دو سبک زندگی را برای سیمین ایفا می‎کند. فضایی که سیمین در آن قرار دارد، یک فضای آستانه‎ای است؛ یعنی کسی که می‎‌خواهد مهاجرت کند و گفتمان جامعه‎ی مهاجرپذیر را از پیش پذیرفته و در آن شرایط در حال زندگی است و سبک زندگی او مخلوطی از این دو است. برای این مهاجر، فضای پدر همسر (علی‎اصغر شهبازی) به‌عنوان فضای سوم است و من آستانه‎ی مهاجرت را برای این فیلم به‌عنوان فضای چهارم یاد می‎کنم که فضایی خاص است و آن فضای هارمونیکی که مهاجر با آن مواجه می‎شود کاملاً متفاوت است که در جای خودش باید در موردش گفت‎وگو کرد.

جالب است وقتی که سیمین مقنعه‎ی خود را درمی‎آورد و شال سر می‎کند، در سکانس بعدی زنی (ساره بیات) را می‎بینید که در خانه‎ی او کار می‎کرده و در این سکانس چادر خود را سر می‎کند که بیاید در جلسه‎ای که گذاشته شده است تا نادر (پیمان معادی) به خاطر اتفاقی که در فیلم افتاده، پول را به شوهر او (شهاب حسینی) بدهد.

اصغر فرهادی در این فیلم خوب کار کرده است و در ادامه توضیح خواهم داد که چرا این فیلم در نسبت با فیلم‎های دیگری که در حال مطالعه هستم، فیلمی عمیق‎تر است.

 

«زندگی خصوصی» و زندگی چندسبکی

فیلم دیگری که نظر من را به خود جلب کرد، «زندگی خصوصی» بود که در این فیلم ما به وضوح سبک‎های مختلف را می‎بینیم؛ هم دو سبک زندگی در شرایط زمانی گوناگون و هم دو سبک زندگی هم‎زمان قابل مشاهده است. در این فیلم می‎بینیم یک حزب‌اللهی (فرهاد اصلانی) که بعدها از پست خود اخراج می‎شود و تبدیل به یک منتقد می‎شود و سردبیری یک روزنامه‎ی پرحاشیه را نیز بر عهده می‎گیرد و با زن جوانی رابطه پیدا می‎کند و این زندگی دولایه و دوسبکی را هم در بُعد رفتاری، اعتقادی و اخلاقی ادامه می‎دهد و نهایتاً به تراژدی می‎انجامد.

در این فیلم نیز نشان سبک‎های متفاوت، «پیراهنی» است که رامین کیانی می‎پوشد. در بخش‎هایی که مربوط به اوایل انقلاب یا جنگ تحمیلی بود این نشانه (پیراهن بسیجی و جبهه‎ای) کاملاً مشخص بود، اما زمانی که جنگ تمام می‎شود و هنگامی که با یک سردار جنگ یا کسی که در نیروی انتظامی است ملاقات دارد لباس یقه آخوندی یا دیپلماتی می‎پوشد و هر بار که با دیگران در ارتباط است کلاً سبک لباس پوشیدن این شخصیت تغییر می‎کند. در این فیلم در واقع پیراهن نماد این دوگانگی است.

 

«معراجی‎ها» و زندگی چندسبکی

فیلم آخر «معراجی‎ها» است که در تلویزیون پخش شد (یک فیلم معراجی‎ها داریم که سینمایی است)، اگر این فیلم را دیده باشید شخصیت رئیس دانشکده‎ای در این مطالعه مورد نظر من است. در دانشکده دو گروه وجود دارند، گروه جبهه‌رفته و حزب‌اللهی که می‎خواهند شهدا را در دانشکده به خاک بسپارند و گروه دیگر، هنری‎ها هستند و می‎خواهند مجسمه‎ای از دوران باستان در دانشکده کار کنند و در این موقعیت یک چالش بسیار جدی به وجود می‎آید. رئیس دانشکده (محمود عزیزی) برای اینکه بتواند موقعیت خود را حفظ کند یک چفیه روی جا لباسی گذاشته است و هر وقت بخواهد با حزب‌اللهی‌ها صحبت کند آن چفیه را روی دوش خود می‎اندازد و شروع می‎کند با یک ژست مذهبی گفت‎وگو کردن و هر زمان که نیروهای اپوزیسیون می‎آیند این چفیه را مخفی می‎کند و ژست دیگری می‎گیرد.

بسیاری از فیلم‎ها و متون دیگر من را به این فکر واداشت که بحث چندسبکی در زندگی ما در حال تبدیل شدن به یک بحث رایج و عرفی است و خیلی از شخصیت‎ها و بسیاری از اشخاص به وضعیت چندسبکی دچار شده‎اند.

 

گفتمان‎های موجود در مقابل گفتمان مسلط

سؤال من این است که چرا بسیاری از شخصیت‎ها نظر کارگردانان را به خود جلب کرده‎اند و چرا ما دچار چنین شرایطی می‎شویم؟ من آن را یک بیماری اجتماعی می‎دانم، همان‌طور که چندشخصیتی یک نوع بیماری روانی است، البته این دو با هم تفاوت دارند. برای این موضوع که چرا ما ایرانی‎ها در طول مقطع‎های تاریخی خودمان دچار یک چنین عارضه‎ی اجتماعی شده‎ایم، دلایل زیادی می‎تواند وجود داشته باشد. من در این همایش می‎خواهم روی یکی از این دلایل یعنی بحث «هژمونی توسط گفتمان‎های مسلط» تأکید کنم.

وقتی که گفتمان مسلط سعی می‎کند که یک هم‎گرایی و هژمونی مطلقی را ایجاد کند، خودبه‌خود واکنش‎های گوناگونی را در سطح جامعه توسط افراد یا گفتمان‎های دیگر ایجاد می‎کند. همان‌طور که فوکو می‎گوید هر جا که قدرت هست مقاومت نیز وجود دارد؛ یعنی این واکنش یک واکنش طبیعی از سوی گفتمان‎هایی است که ما می‎توانیم آن‎ها را به گفتمان‎های متفاوت، معترض و متعارض تقسیم کنیم؛ سه نوع گفتمان در مقابل گفتمان مسلط وجود دارد که از خود واکنش نشان می‎دهند.

گفتمان حاکم و مسلط باید بتواند هژمونی ایجاد کند، زیرا بدون هژمونی نمی‎تواند یک‌پارچگی و نهایتاً اهدافی که در نظر دارد را دست یابد، بی‎شک یکی از وظایف گفتمان مسلط هژمونی است و همه‎ی جوامع نیز به این امر می‌پردازند. اما آن چیزی که شاید مورد نقد است این هژمونی مطلق و شدید و غیراقناعی است که اینجا استفاده می‎شود. برای اینکه بتواند هژمونی یا هم‎گرایی را ایجاد کند از چندین عامل استفاده می‎کند.

 

عوامل هژمونی حاکم برای هم‎گرایی و تسلط

یکی از این عوامل، «محدود کردن امکان دسترسی» است؛ برای نمونه گفتمان مسلط می‎کوشد تا دسترسی را کنترل کند و از آن به‌عنوان اهرمی برای فشار بر گفتمان‎های معترض یا متعارض استفاده کند. اصلاً باید توجه داشت که قدرت یعنی دسترسی، دسترسی بیشتر و کنترل دسترسی‎ها؛ این یکی از تعریف‎های قدرت است.

وقتی که دسترسی به داده‎ها و اطلاعات، دسترسی به امکانات مثل لباس یا خوراک و دسترسی به تفریح و گردش، دسترسی به علم و دیگر سوژه‎ها محدود شود این منجر به این می‎شود که سوژه‌ی اجتماعی در فشار قرار بگیرد و همین امر موجب شود که سوژه یا مطیع گردد یا واکنش‎های دیگر از خود بروز دهد. درهرصورت، محدود کردن این دسترسی‎ها سوژه را دچار بحران اجتماعی خواهد کرد. یکی از دسترسی‎ها، دسترسی داشتن به تریبون است؛ یعنی صدا داشتن، زیرا صدا داشتن یعنی بودن. محدود کردن صدا خود بیشترین فشاری است که می‎شود به سوژه و به خصوص سوژه‎ی فعال وارد کرد.

مورد دیگر «کناره‎گذاری» است. یکی از روش‎‌ها برای ایجاد هم‎گرایی مطلق کناره‎گذاری از مخالفان است؛ این یکی از شیوه‎های بسیار قدیمی است. کناره‎گذاری از موقعیت‎های شغلی، تحصیلی، اقتصادی یا سیاسی در ایجاد هژمونی در همه جای دنیا رایج است، این عامل تنها در ایران نیست، بلکه در همه‎ی دنیا این‌طور است.

به یاد دارم در فرانسه که بودم دوستی داشتم که اسم او محمد بود و قرار بود که در جایی کار کند. تمام اطلاعاتش در این رابطه خوب بود؛ مارکتینگ را خوب می‎شناخت، بازاریاب بسیار خوبی بود و در این مرکز به او گفته شد تمام شرایط را دارد و تنها اسم او مناسب نیست و باید اسمش را تغییر دهد تا استخدام شود. او مجبور شد که حداقل در اتکتی که روی لباسش به‌عنوان بازاریاب نصب می‎شود در جلوی مردم فرانسوی، فیلیپ باشد و به‌این‌ترتیب استخدام شد و کار را انجام می‎داد. منظور از بیان این داستان این بود که بگویم ازاین‌دست چیزها زیاد است. یا مثالی که در بالا ذکر شد، درآوردن مقنعه و سر کردن شال توسط سیمین در فیلم جدایی نادر از سیمین در واقع سیمین مجبور بود در یک فضای رسمی مقنعه سر کند. در این باره نیز یادم می‎آید که یک خانم فرانسوی با یک مرد الجزایری ازدواج کرده بود و او زمانی که به مدرسه می‎رفت -معلم زبان انگلیسی بود- مجبور بود که حجاب خود را بردارد و زمانی که خارج می‎شد حجاب خود را می‎گذاشت. بحث هژمونی مشکلی است که در همه جا وجود دارد با شدت و ضعف‎های مختلف.

عنصر بعدی «دیگری‎سازی» است. یکی از شیوه‎های حذف مخالف، مخالفان و گفتمان‎های مخالف و وادار کردن به هژمونی، دیگری‎سازی از دیگران، از گفتمان‎های رقیب است. در فیلم زندگی خصوصی، سردبیر روزنامه‎ی دولتی به ابراهیم کیانی می‎گوید، روزنامه‎ی شما با چیزهایی که این روزها به چاپ می‎رسانید خوراک برای خارجی‎ها تهیه می‎کند. این یعنی دیگری‎سازی، برای اینکه به دیگری فشار بیاورد و او را وادار به همراهی با خود کند.

شیوه‎ی دیگری که برای هم‎گرایی و همراهی استفاده می‎شود «آلوده‎سازی» است؛ یعنی با تهمت، تصویر رقیب را آلوده کردن. در همین فیلم نیز سردبیر روزنامه‎ی دولتی به سردبیر روزنامه‌ی مخالف در بخشی دیگر از فیلم می‎گوید، شما حقوق‎بگیر اجنبی هستید؛ یعنی از یک جایی برای شما پول می‎آید و از جایی کمک می‎گیرید. در واقع با این شیوه رقیب را آلوده‎ می‎کند تا به او برای ایجاد هم‎گرایی مطلق فشار بیاورد.

عنصر بعدی «اسطوره‎پردازی» است. با اسطوره‌‎سازی از خود و از الگوهای خود و اسطوره‎زدایی از گفتمان رقیب، فشار آورده می‎شود که یا با تخریب گفتمان رقیب او را وادار به انقیاد سازد یا اینکه او را به‌طورکلی از صحنه‎ی رقابت حذف کند.

وقتی که این فشارها وارد می‎شود واکنش‎هایی را ایجاد می‎کند، واکنش‎های گوناگونی که ایجاد می‎شود، هم می‎تواند تعارض باشد و هم می‎تواند اعتراض باشد.

یکی دیگر از واکنش‎ها «نفاق و ریا» است. بعضی افراد برای اینکه بتوانند فشارها و مخاطرات را کم کنند درعین‌حالی که هویت گفتمانی خودشان را نیز حفظ کرده باشند «روش‎های دوگانه و دولایه» را اتخاذ می‎کنند. در اینجاست که دوزبانگی و دورفتاری و به‌طورکلی دوسبکی زندگی، شیوه‎ی برخی گفتمان‎ها یا افراد می‎شود؛ یعنی نفاق و ریا کردن راهی می‎شود که گفتمان‎ها و افراد رقیب بتوانند هم گفتمان خودشان را تا حدودی حفظ کنند و هم اینکه همراه باشند در گفتمان مسلط تا حذف نشوند.

نمونه‎ی معراجی‎ها که در بالا توضیح داده شد یکی از بهترین نمونه‎هاست که برای طرد و حذف نشدن فردی که سرگشته است و معلق در بین دو گفتمان قدرتمند قرار گرفته است و نیز برای اینکه بتواند به حیات اجتماعی خودش ادامه دهد، مجبور می‎شود که دو سبک زندگی را به طور هم‎زمان بپذیرد.

به این نکته توجه کنیم که هم‎گرایی یکی از وظایف قدرت حاکم است و دولت که نماینده‎ی این قدرت حاکم است با هژمونی می‎تواند به یک‌پارچه‎سازی یک ملت یا کشور پردازد. اما لازم است به این نکته نیز توجه شود که نخست این هم‎گرایی نباید چنان شبیه و غیراقناعی باشد که سوژه احساس تحمل‎شدگی کند، در این صورت شرایط آن‎ها را مجبور به اتخاذ موضع‎گیری به شیوه‎های گوناگون می‎کند و همان‌طور که توضیح داده شد، می‎تواند تبدیل به معترض یا متعارض شود؛ یعنی برخی گفتمان‎ها که متفاوت هستند در تقابل با گفتمان مسلط قرار نمی‎گیرند (وقتی که متفاوت باشد) و بلکه صرفاً متفاوت هستند و آماده‎ی هم‎زیستی مسالمت‎آمیز نیز می‎باشند. برخی دیگر از گفتمان‎ها معترض هستند؛ یعنی انتقاد و به دنبال آن انتظار اصلاح دارند، درصورتی‌که برخی دیگر از گفتمان‎ها اختلاف بنیادین با گفتمان حاکم دارند و به‌هیچ‎وجه امکان مصالحه وجود ندارد که آن‎ها را گفتمان‎های متعارض می‎نامند.

مدارا و تحمل توسط گفتمان مسلط می‎تواند موجب شود تا گفتمان معترض و متفاوت و حتی گفتمان متعارض، معترض تلقی شود، اما برعکس، نحوه‎ی برخورد شدید و غیراقناعی می‎تواند گفتمان معترض را به‌سوی موضعی متعارض سوق دهد.

 

تحلیل گفتمانی و امکان صدادار شدن سوژه

نتیجه‎ی بحث این است که بر اساس مطالعه‎ای که در بین فیلم‎ها صورت گرفت، می‎توان گفت گاهی در شرایطی، نفاق و ریا به‌اجبار به شیوه‎ای از مقاومت تبدیل می‎شود. گفتمان مسلط و به شدت هم‎گراطلب با گروه یا کسی که سبک زندگی‎اش را نپذیرد مقابله می‎کند، یا از آن‎ها به دیگری‎سازی یا آلوده‎سازی می‎پردازد و به دنبال آن امکان طردشدگی و کنارگذاری را فراهم می‎آورد و یا دسترسی آن‎ها را محدود و از آن‎ها اسطوره‎زدایی می‌کند. در این صورت برخی با دورویی و دوسبکی در زندگی می‎کوشند تا به ظاهر، انطباق خویش را با گفتمان مسلط به رخ بکشند، اما در خفا در گفتمان‎های موازی و متفاوت یا معترض یا حتی متعارض شرکت می‎کنند؛ در این باره می‎توان به مقوله‎ی موسیقی اشاره کرد؛ وقتی که یک کنسرت موسیقی لغو می‎شود آن را از حالت کنترل‎پذیری خارج می‎کند، شاید عده‎ی زیادی به کنسرت دیگری نروند، اما عده‎ای از این افراد در مقابل به باغ‎ها و زیرزمین‎ها و یا در کویرها می‎روند و به برگزاری همان موسیقی می‎پردازند که حالا دیگر غیرقابل کنترل شده است.

در انتها، نکته‎ی بسیار مهم دیگر در اغلب فیلم‎های یادشده این است که شخصیت‎های چندسبکی، شخصیت‎های منفی فیلم هستند، چنانچه که آن‎ها به‌عنوان کنشگران منفی به تصویر کشیده شده‎اند. ابراهیم در زندگی خصوصی و رئیس دانشکده در معراجی‎ها به‌صراحت شخصیت‎های منفی هستند، ولی سیمین و بهرام به طور ضمنی چنین نقشی را دارند که البته مخاطب را با یک تعلیق نسبی در داوری مواجه می‎سازد. اما بر اساس تحلیل گفتمانی مشخص می‎شود که این نوع شخصیت‎ها در عین فعال بودن، منفعل نیز هستند؛ یعنی درعین‌حالی که به‌عنوان شخصیت‎های ریاکار و منفی هستند، در واقع شخصیت‎های شوربخت و مظلوم نیز تلقی می‎شوند، آن‎ها خود قربانی محسوب می‎شوند. تحلیل گفتمانی این امکان را می‎دهد تا خوانشی دیگر یا حتی خوانشی وارونه از این شخصیت‎ها نسبت به خوانش عامه یا حتی خوانش خود کارگردانان ارائه شود. خوانش گفتمانی امکان صدادار شدن سوژه‎هایی را می‎دهد که فیلم، آن‎ها را بی‎صدا کرده است.

 

[۱]. Several life style

[۲]. Michel Foucault

[۳]. Semiology

[۴]. Mythology

[۵]. Ernesto Laclau

[۶] Chantal Mouffe

نظر شما