شناسهٔ خبر: 35688 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

شاگرد فردید؛ «دوست متفكرِ» شریعتی

این روزها شبكه‌های متنوع اجتماعی خوب یا بد و درست یا غلط فراتر از روابط اجتماعی متعارف میان اعضا و حتی خبررسانی و خبرپراكنی و اظهارنظرهای سیاسیون به فضایی برای واكنش‌های روشنفكران نیز بدل شده است و بسیاری از اهل نظر و روشنفكران و صاحبنظران در آنها دیدگاه‌های خود را بیان می‌كنند یا نسبت به نقد و نظرهای دیگران واكنش نشان می‌دهند. ...

فرهنگ امروز/محسن آزموده:

این روزها شبكه‌های متنوع اجتماعی خوب یا بد و درست یا غلط فراتر از روابط اجتماعی متعارف میان اعضا و حتی خبررسانی و خبرپراكنی و اظهارنظرهای سیاسیون به فضایی برای واكنش‌های روشنفكران نیز بدل شده است و بسیاری از اهل نظر و روشنفكران و صاحبنظران در آنها دیدگاه‌های خود را بیان می‌كنند یا نسبت به نقد و نظرهای دیگران واكنش نشان می‌دهند. علاقه‌مندان به این دست مباحث با نوشته‌های فیس‌بوكی نصرالله پورجوادی آشنا هستند كه حتی در نشریه بخارا نیز منتشر می‌شود. بسیاری از حواشی روشنفكری ایرانی نیز در همین شبكه‌ها منعكس می‌شود. برای نمونه باز آشنایان حتما اظهارنظر سعید لیلاز به جلسه بررسی كارنامه عزت‌الله فولادوند و واكنش مرتضی مردیها به آن را خوانده‌اند. حالا نیز یكی دیگر از چهره‌های نام‌آشنا در صفحه اینستاگرامش نامه‌ای را منتشر‌كرده و نسبت به اظهارنظری در یكی از نشریات در مورد خودش واكنش نشان داده است. هفته پیش رضا داوری اردكانی، استاد قدیمی فلسفه دانشگاه تهران و از سرشناس‌ترین چهره‌های فكری معاصر ایران در واكنش به اظهارات احمدرضا كریمی هم‌سلولی دكتر شریعتی كه در شماره ٤٢ مهرنامه منتشر شده در صفحه اینستاگرامش نوشت: « چندی پیش شخصی كه ظاهرا هم‌سلولی مرحوم آقای دكتر شریعتی بوده در گفت‌وگو با یكی از مجلات نكته‌ای را درباره من و دكتر شریعتی گفته بود كه از دقت و صحت برخوردار نبود. مرحوم شریعتی شخصی با استعداد و تاثیرگذار بود كه با یكدیگر رابطه خوب و محترمانه‌ای داشتیم. » داوری همچنین دو عكس شامل جلد و صفحه‌ای حاوی دستخط دكتر شریعتی منتشر كرد كه این دستخط چنین بود: «به دوست متفكر آزاد اندیش آقای دكتر داوری به امید آنكه تحمل خواندن این كویریات را داشته باشند. علی شریعتی، ١٤/٦/٥٠»

 

هم‌سلولی دكتر شریعتی و ادعایش درباره رابطه شریعتی و داوری

اما ماجرای آن گفت‌وگو چه بود و احمدرضا كریمی كیست؟ احمدرضا كریمی به گفته تاریخ ایرانی « چهره مرموز تاریخ سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) است. مردی كه به همكاری با سیستم‌های امنیتی مشهور است و در پیش و پس از انقلاب به یكی از مراجع نهادهای امنیتی برای اقدام علیه این سازمان و نیز دیگر گروه‌ها و چهره‌های ماركسیستی و ماركسیستی ـ اسلامی بدل شد. » همین منبع البته تاكید می‌كند كه البته « شهرت اصلی كریمی در دوران هم‌سلولی او با دكتر علی شریعتی رقم خورد. » در صفحه ٤٧٤ كتاب مسلمانی در جست‌وجوی ناكجاآباد نوشته تحقیقی و تحلیلی علی رهنما درباره كریمی می‌نویسد: «احمدرضا كریمی چهره مشكوكی كه پس از انقلاب به اتهام همكاری با ساواك محاكمه شد به مدت سه ماه با شریعتی هم‌سلول بود تا بتواند در مورد وی خبرچینی كند. «كریمی به نوشته تاریخ ایرانی «پس از انقلاب تا سال ١٣٦٥ در زندان بود. گزارش‌هایی از همكاری‌های امنیتی او در این دوره هم وجود دارد. به خصوص در دوره‌ای كه در سال ١٣٥٥ با محمدتقی شهرام هم بند بود. به گفته یكی از اصلاح‌طلبان یكی از همكاری‌های امنیتی احمدرضا كریمی رمزگشایی او از یكی از جزوات مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی بوده است.»

حالا نشریه مذكور مصاحبه‌ای مفصل و بسیار طولانی با احمدرضا كریمی با تیتر بحث بر‌انگیز «من شریعتی را لو ندادم» منتشر كرده است كه در آن درباره شمار زیادی از چهره‌های فرهنگی و سیاسی معاصر ایران ابراز شده است. با توجه به سوابق كریمی و نوع اظهارنظرهای او می‌توان این مصاحبه را با كتابی كه یكی، دو سال پیش با عنوان در دامگه حادثه در خارج از ایران منتشر شد مقایسه كرد. در آن كتاب كه حاصل مصاحبه‌ای مفصل میان عرفان قانعی‌فرد با پرویز ثابتی، عضو موثر و نفر دوم ساواك بود، ثابتی نظراتی عجیب و غریب و هنجارشكنانه نسبت به كارگزاران فرهنگی و سیاسی ایران اظهار داشته بود. همان زمان واكنش‌های متعددی درباره این كتاب در مطبوعات و در فضای مجازی منتشر شد و بسیاری با انتقاد از صورت و محتوای اظهارات ثابتی آن را تخطئه كردند. حالا باید منتظر باشیم نسبت به مصاحبه اخیر نیز چنین باشد و شاید واكنش دكتر داوری یكی از نخستین آنها باشد.

اما كریمی درباره داوری چه گفته است؟ او در بحث از فضای روشنفكری آن سال‌ها و چهره‌هایی كه به حسینیه ارشاد رفت و آمد داشتند، اشاراتی هم به داوری دارد و می‌گوید: «من معمولا با محمد رجبی-كه الان رییس كتابخانه مجلس است- به حسینیه ارشاد می‌رفتم. محمد خیلی تلاش كرد تا سید حسین نصر و شریعتی را به هم نزدیك كند. قصد داشت مجموعه مقالاتی به صورت نشریه منتشر كند با عنوان «انسان و جهان» كه فقط یك شماره آن درآمد كه سخنرانی دكتر شریعتی، دكتر نصر، دكتر رضا داوری و مرحوم محمدتقی جعفری در آن بود. آقای رجبی به داوری نزدیك بود و از او خوشش می‌آمد اما دكتر (شریعتی) نسبت به داوری نظر چندان مثبتی نداشت. می‌گفت: ‌«مطلب «انسان بی‌خود» را (كه در انتهای كویر است) دیده گفته: فكر نمی‌كنم خودش نوشته باشد، احتمالا ترجمه كرده. كتاب «شاعران در زمانه عسرت» او (داوری) را هم خواندم و اصلا سر درنیاوردم كه چه نوشته». شریعتی با توجه به برخوردهایی كه با دكتر نصر داشت، می‌گفت: دكتر نصر پایه گذار «ماری‌جوانیسم اسلامی» است. در شرایط آن زمان تنها كاركرد دكتر نصر را خلسه‌آفرینی می‌دانست.»

 

شریعتی و فردیدی‌ها

درباره رابطه شریعتی با نصر پیش از آن نیز خوانده بودیم. به ویژه سال گذشته پس از انتشار كتاب «حكمت و حكومت: خاطرات شفاهی سید حسین نصر در گفت‌وگو با حسین دهباشی» شاهد بحث‌های فراوانی در این باره بودیم. نصر در آن گفت‌وگوها نظر چندان مساعدی نسبت به شریعتی و اندیشه‌هایش ابراز نداشته بود و این اظهارنظرها موجب واكنش علاقه‌مندان به شریعتی به خصوص فرزندانش شد. اما آنچه در این چند سطر تازه است، بحث نظر شریعتی نسبت به دكتر داوری به طور خاص و به شكل كلی‌تر گرایش فردیدی در اندیشه معاصر ایرانی است، به ویژه كه داوری در آن سال‌ها و مخصوصا در كتاب مذكور (شاعران در زمانه عسرت) سخت متاثر از فردید و قرائت او از اندیشه هایدگر است و محمد علی رجبی دوانی كه در این نقل قول از او یاد می‌شود نیز از شاگردان و علاقه‌مندان نامدار فردید است.

بحث مستوفا درباره دیدگاه شریعتی نسبت به فردید و اندیشه فردیدی قطعا در این مجال نمی‌گنجد. شاید آنكه بیش از همه در این زمینه صاحبنظر باشد، احسان شریعتی فرزند ارشد دكتر شریعتی است كه ضمن آشنایی با آرای پدر، تحصیلات اصلی‌اش فلسفه است و در رساله دكترایش نیز با موضوع «تبعات اندیشه وجودی مارتین هایدگر به ویژه در دو بعد دینی و سیاسی» به نقد قرائت احمد فردید پرداخته است. او در زمینه مقایسه شریعتی و فردید می‌گوید: «اهمیت بحث غرب‌زدگی و آنچه فردید و داوری از هویت می‌گویند با بحث بازگشت به خویشتن خویش شریعتی هم از منظر فلسفی و هم از منظر اجتماعی متفاوت هستند. در حالی كه در تحقیقات و پژوهش‌های خارج از كشور این دو نحله كه تبارشناسی متفاوتی دارند، به غلط یك كاسه می‌شود.»

 

شریعتی و فلسفه

درباره دیدگاه شریعتی نسبت به فلسفه نیز معمولا در افواه به آن تعبیر مشهور شریعتی استناد می‌شود كه گفته است: ‌«فلاسفه چهره‌های پفیوز تاریخ هستند» اما صاحبنظرانی چون بیژن عبدالكریمی و احسان شریعتی معتقدند كه نسبت دیدگاه‌های شریعتی با فلسفه را نمی‌توان چنین ساده‌انگارانه تلقی كرد. برای مثال عبدالكریمی در این باره می‌گوید: « مطالعه پدیدارشناسانه آن كتاب نشان می‌دهد، شریعتی برخلاف تصورات رایج به نحو مطلق به تحقیر فلسفه نمی‌پردازد. بلكه از منظر تمثل به شخصیت نبی است كه به نقد فیلسوفان می‌پردازد. » عبدالكریم سروش نیز درباره نگرش منفی شریعتی نسبت به فلسفه می‌نویسد: « مخالفت وی با فلسفه دو منشا اساسی داشت: اول مورخ بودن او و آشنایی او با انسان و موجودات خارجی و تقابل این نگاه به قالبهای كلی‌ای كه فیلسوفان به دست می‌دادند و دوم اینكه فیلسوفان را اهل عمل و ایدئولوژی نمی‌دانست.»

 

شریعتی و اندیشه فردیدی

اما درباره دیدگاه شریعتی نسبت به اندیشه فردیدی چه می‌توان گفت؟ پژوهشگرانی چون مهرزاد بروجردی (روشنفكران ایرانی و غرب) و محمد منصور هاشمی (ضمیمه «علی شریعتی و احمد فردید» بر كتاب دین اندیشان متجدد) در آثارشان به وضوح به نزدیكی‌ها و دوری‌های آشكار و پنهان میان ایده‌ها و اندیشه‌های شریعتی و فردید پرداخته‌اند، اما تا جایی كه به خود آثار شریعتی مربوط می‌شود، چنان كه علی قاسمی، پژوهشگر و محقق آثار شریعتی می‌گوید: در مجموعه آثار دكتر شریعتی صحبتی از فردید و فردیدی‌ها نیست.

او گفت: « البته شریعتی با گرایش هایدگری-كربنی كه مشابهت‌هایی با خوانش فردیدی از هایدگر داشت، آشنا بود. شریعتی نسبت به این گرایش كه در قالب انجمن حكمت و فلسفه توسط چهره‌هایی چون سید حسین نصر و غلامرضا اعوانی فعالیت می‌كرد، دید منفی داشت و معتقد بود این گرایش شاخه فكری- فلسفی فراماسونری در ایران هستند. شریعتی معتقد بود در جایی كه نیاز به این داریم كه مسائل مبتلا به جامعه را بشناسیم، تاكید بر مسائل فرعی چون تقدم وجود بر ماهیت گمراه‌كننده است.»

قاسمی معتقد است از نظر شریعتی گرایش كربنی به دلیل تاكید بر نوع خاصی از عرفان كه او آن را عرفان غالی می‌خواند، بودار است. او گفت: «كربن روی تصوف و گرایش‌های ابن عربی كار می‌كرد و شریعتی ورود این دیدگاه و انتشار آن را بودار می‌دانست و معتقد بود شاخه كربنی با تجدید و صورت‌بندی از عرفان و تصوف سعی می‌كنند ذهن مردم را از مسائل اصلی غافل كنند و به مسائل ذهنی و انتزاعی معطوف كنند. به همین دلیل نگاه شریعتی به این جریان بسیار بدبینانه است زیرا سعی می‌كند عرفان غالی را در مقابل عرفان حالی خراسانی یعنی چهره‌هایی چون حلاج و عطار و ابوسعید ابوالخیر برجسته كند. به همین خاطر شریعتی و اقبال لاهوری به جریان تسخر می‌زنند.»

قاسمی اما در مورد جریان فردیدی تاكید كرد: «این جریان بعد از انقلاب تعین اجتماعی و سیاسی و فكری پیدا كرد. به لحاظ فرهنگی بخشی از پیروان فردید در حوزه هنری سوره بودند. ایده‌های ایشان به عنوان پایه و اساسی برای تقویت نوعی افراط‌گرایی به كار می‌رفت. از میان ایشان می‌توان به محمد مددپور اشاره كرد كه آثاری در حوزه فلسفه علیه مدرنیسم و مدرنیست‌ها نوشت. از دیگر چهره‌های این جریان دكتر رضا داوری بود كه بعدا نشریه نامه فرهنگ را منتشر كرد و در آثار به نقد تجدد می‌پرداخت، ضمن آنكه در انقلاب فرهنگی نیز دخیل بود. دیگر چهره این جریان یوسفعلی میرشكاك بود كه در آن زمان مقالاتی را در كیهان علیه روشنفكران و نویسندگانی چون شاملو می‌نوشت. مهدی نصیری چهره دیگری بود كه در نشریه صبح امروز دیدگاه‌هایش را منتشر می‌كرد.»

قاسمی در ادامه در توضیح رویكرد جریان فردیدی گفت: « این جریان اولا ضد جریانات روشنفكری بود و ثانیا به گفته فردید كه صدر تاریخ ما را ذیل تاریخ غرب می‌دانست، معتقد بود كه روشنفكران ما دچار غربزدگی مضاعف هستند زیرا حتی غرب را نفهمیده‌اند. همچنین جریان فردیدی به نگرش شریعتی نقد داشت و معتقد بود كه اندیشه شریعتی با ایدئولوژیك كردن دین به مثابه ناآگاهی در شناخت و مبانی متدولوژیك غرب همراه است.»

 

داوری درباره شریعتی

اما در مورد نگرش داوری به شریعتی چه می‌توان گفت؟ آیا می‌توان با فردیدی قلمداد كردن او نگرش شریعتی به او را ذیل آن چه آمد دسته‌بندی كرد؟ احسان شریعتی معتقد است كه اگرچه می‌توان نگاه داوری را در تداوم میراث فكری احمد فردید ارزیابی كرد، اما «همان اندازه كه در اندیشه‌های فردید افراط هست، (این دیدگاه‌ها) در آثار دكتر داوری اردكانی به شكل متعادل‌تری مطرح شده است.» نكته جالب توجه اما آنجاست كه داوری اردكانی با وجود آنكه آثار فراوانی نگاشته و در تمام این سال‌ها خواسته یا ناخواسته در عرصه روشنفكری ایرانی حضوری جدی و پر رنگ داشته مشخصا و صریحا درباره شریعتی و اندیشه‌هایش بسیار كم نوشته است. در میان آثار بی‌شمار دكتر داوری تنها می‌توان به مصاحبه‌ای كه اوایل دهه ٧٠ خورشیدی در ششمین ویژه نامه جهان اسلام منتشر شده است، برخورد. داوری در ابتدای این مصاحبه خطاب به پرسشگر درباره نحوه مواجهه‌اش با شریعتی می‌گوید: « شاید شما فقط افسانه او را شنیدید. شریعتی برای شما یك افسانه است. اما من با ایشان دوست و همكار بودم. شما زمان دكتر شریعتی را درك نكردید و شاید آن زمان را از ورای آثار دكتر شریعتی می‌بینید. پس نسبت من و شما با دكتر، دو نسبت است. شما از خلال معانی و مفاهیم سیاسی و اجتماعی با شریعتی تماس می‌گیرید و من با احوال او آشنا بودم. به این جهت احتمال دارد كه حكم من و شما در باب شریعتی یكی نباشد. البته این، به آن معنی نیست كه من و شما نمی‌توانیم به او احترام كنیم یا به بحث جدی در باب آثار او بپردازیم؛ اما تصور من عمدتا به احوال و سكنات و حرف زدن و صمیمیت او و آتشی كه در درونش بود برمی‌گردد. من هروقت به یاد دكتر شریعتی می‌افتم و به احوال قبض و بسط او فكر می‌كنم، درباره مقامش در جامعه‌شناسی، تاریخ، سیاست، انقلاب و تفسیری كه از اسلام و به طور كلی از دین می‌كند، مطلب دیگری است و در آنجاست كه می‌توانم با او بحث كنم.»

او در ادامه به اندیشه شریعتی می‌پردازد و می‌گوید كه شریعتی را با وجود آشنایی‌اش با «ادبیات معاصر غرب و مفاهیم معاصر فلسفی در معنای سیاسی و به خصوص حوزه ادبی اگزیستانسیالیسم و نوشته‌های كسانی چون ژان پل سارتر» نمی‌توان اگزیستانسیالیست خواند، بلكه باید او نزدیك به فرانتس فانون تلقی كرد. داوری می‌گوید: «قرابت دكتر شریعتی با فانون بسیار زیاد است. این دو، در نگاه‌شان به سوسیالیسم، سیاست، انقلاب و مهم‌تر از همه در شور و شیدایی قابل قیاس‌اند. مع‌هذا همه عقایدشان را نمی‌توان بر هم تطبیق كرد.»

البته داوری با نگاه فلسفی خودش سعی می‌كند از این سویه‌های سیاسی و اجتماعی فراتر رود و جنبه‌های فلسفی‌تر ایده‌های شریعتی را نیز بررسی كند. برای مثال وقتی به اندیشه مركزی الیناسیون (ازخودبیگانگی) در اندیشه شریعتی می‌پردازد برخلاف بسیاری از شارحان این ایده را نوعی بازگشت به گذشته نمی‌خواند و می‌گوید: «در نظر دكتر شریعتی، نجات از الیناسیون (ازخودبیگانگی) به معنی بازگشت به گذشته نیست بلكه آزادی از آن است. من هیچ جا در آثار او ندیدم كه سفارش كند به گذشته برگردیم و هیچ‌كس دیگر هم خروج از الیناسیون را با بازگشت به گذشته یكی ندانسته است؛ ولی به هر حال تذكر نسبت به گذشته، شرط آزادی حقیقی است. بازگشت به خویشتن غیر از بازگشت به گذشته است. این خویشتن ممكن است مغلوب و شكست خورده باشد و لازم شود كه سرپا بایستد و نقایص او و موانع كمال بشری‌اش رفع شود. بنابراین، به نظر او نباید به جامعه گذشته برگردیم، بلكه باید رو به سوی آینده داشته باشیم. اگر او مفاهیمی را از گذشته می‌گیرد و آنها را مناسب‌تر می‌داند و فی‌المثل مفهوم «امت» را بهتر از ملت و مفهوم «امامت» را از پیشوایی و رهبری و ریاست بهتر می‌داند، مرادش این نیست كه به سیستم گذشته برگردد بلكه منظور این است كه امت، جامعه‌ای است كه در آن، اتحاد و دوستی و الفت وجود دارد و تعبیری كه از جامعه «امی» دارد ناظر بر جامعه‌ای است كه در آن، دوستی و مهر و وفا وجود دارد و به این جهت این مفاهیم را ترجیح می‌دهد. »

در این گفت‌وگو داوری همچنین نگرش شریعتی به مقولاتی چون اومانیسم و ایدئولوژی نیز اشاره می‌كند و درباره نسبت شریعتی با فلسفه می‌گوید: « اصولا آدم‌هایی كه آتش و شور عمل دارند، وقت خود را صرف چون و چرا نمی‌كنند، اینكه گفته می‌شود یا می‌شد كه او فلسفه نمی‌دانست، اصلا او داعیه فلسفه‌دانی نداشت و در باب هر كس با توجه به داعیه‌ای كه دارد باید حكم كرد. گوش‌هایی كه برای شنیدن سخن شریعتی باز شد طالب فقه و فلسفه نبود. او به این پرسش جواب داد كه چه باید كرد و هنرش در این بود كه مشكل بزرگ را چندان مشكل نیافت و به مخاطبان خود نگفت كه شما از عهده حل مشكل برنمی‌آیید». داوری در پایان این گفت‌وگو نیز همچنان رویكردی مثبت و همدلانه نسبت به شریعتی دارد و می‌گوید: «ما می‌توانیم با شریعتی مخالف باشیم اما نمی‌توانیم برتری او را انكار كنیم. همچنین می‌توانیم برای او مقام بزرگی قایل باشیم اما حق نداریم كه بگوییم چون او فكر كرده است دیگر نیازی به فكر كردن نیست.»

 

فلسفه‌ورزی در آرامش

همان طور كه اشاره شد بیش از ٢٠ سال از این گفت‌وگو می‌گذرد. در این سال‌ها بحث‌های فراوانی درباره اندیشه و زندگی شریعتی منتشر شده و خوانش‌های تازه‌ای از نگاه او پدید آمده است. از سوی دیگر دكتر داوری نیز در تمام این سال‌ها با نگارش كتاب‌ها و مقالات كثیر از تحول اندیشه خود خبر داده است. هگل در پیشگفتار عناصر فلسفه حق می‌گوید كه مینه روا (نماد خردورزی) شباهنگام پرواز می‌كند، اشارتی به این معنا كه فلسفه ورزیدن معمولا در آرامش و سكوت و پس از هیاهوهای رایج روز آغاز می‌شود. شاید بتوان این تعبیر خردمندانه را وام گرفت و این انتظار بحق را از دكتر داوری به مثابه فیلسوفی كه نسبت به حیات اجتماعی-سیاسی خود غافل نبوده و در مواضع گوناگون (موافق باشیم یا نباشیم) دیدگاهش را بیان كرده، داشت كه همچنان كه در صفحه اینستاگرامش از رابطه شخصی با دكتر شریعتی پرده برمی‌دارد، به طور صریح و مشخص نیز به بیان نسبت اندیشه‌اش با دیدگاه‌های شریعتی بپردازد. در پرتو این روشنگری است كه دیگر اظهارنظرهایی از آن دست كه در مصاحبه اخیرالانتشار دیدیم، اعتبارشان را از دست خواهند داد و حاشیه‌پردازی‌ها و اظهارنظرهای من عندی بی‌وجه خواهند شد.

 

رضا داوری اردكانی: چندی پیش شخصی كه ظاهرا هم سلولی مرحوم آقای دكتر شریعتی بوده در گفت‌وگو با یكی از مجلات نكته‌ای را درباره من و دكتر شریعتی گفته بود كه از دقت و صحت برخوردار نبود. مرحوم شریعتی شخصی با استعداد و تاثیرگذار بود كه با یكدیگر رابطه خوب و محترمانه‌ای داشتیم».

متن دستخط دكتر علی شریعتی؛ «به دوست متفكر آزاد اندیش آقای دكتر داوری به امید آنكه تحمل خواندن این كویریات را داشته باشند.

علی شریعتی، ١٤/٦/٥٠»

منبع: روزنامه اعتماد

نظر شما