به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کتاب «دو خطابه» اثر سیدحسن تقیزاده به کوشش رضامختاریاصفهانی به بازخوانی برخی نظریهها و رویکردهای این مبارز مشروطهخواه اختصاص دارد که به نظر میرسد تفاوت بسیاری با نظرات وی در دوران جوانیاش دارد.
نقد و نظر مورخان از رویکرد مشروطهطلبی تقیزاده
کتاب از دو خطابه با عناوین «خطابه نخست» و «خطابه دوم» به اضافه «سرسخن»، «مقدمه واجب»، «مقدمه»، «دیباچه» و «سوالات و جوابهای آنها» تشکیل شده است.
«سرسخن» با قلم محمد جمالی به معرفی مختصر یک سیاستمدار، روشنفکر، ادیب و روزنامهنگار پرداخته و آورده است: «سیدحسن تقیزاده از جمله شخصیتهای تاریخ معاصر است که هماره بحث و گفتگوهای جنجالی حول محور آثار و افکار و اعمال وی فراوان بوده است، به تبع همین موضوع، دیدگاههای مختلف و حتی متضادی حول کم و کیف تأثیرات وی در حوزه سیاست و اندیشههای شکل گرفته است. حتی برخی از این دیدگاهها امروزه مصرف سیاسی نیز یافته و تقیزاده را تجسد و تجسم فرنگیمآبی و شیفتگی تمدن غربی دانسته و نام وی را در این باب مثل ساخته است.» (ص ۷)
در «مقدمه واجب»، نویسنده از دریچه مورخان برخی منابع را ورق زده و در بازتاب شخصیت مشروطهخواه تبریزی و داوری رویکرد وی در مبارزاتش میخوانیم: «تقیزاده در خاطرات خود با عنوان «زندگی طوفانی» از این انجمن و اقداماتش سخنی نگفته است. بعدها هم که جواد شیخالاسلامی در سلسله مقالاتی با تکیه بر گزارشهای سفارت بریتانیا در تهران پرده از نقش تقیزاده در قتل میرزا علیاصغر امینالسلطان و ترور نافرجام محمدعلی شاه برداشت، با واکنش سخت تقیزاده مواجه شد. البته عبدالحسین نوایی در دهه بیست در مقالهای در مجله «یادگار» درباره حیدرخان عمواوغلی در خصوص نسبت دادن ترور اتابک به تقیزاده نوشت و همچنین در رد آن کوشید. به نظر میرسد تقیزاده بعدها حتی دوست نداشته درباره این گمانه و نسبت سخن بگوید. فریدون آدمیت هم در کتابهایش درباره مشروطه بهویژه کتاب «مجلس اول و بحران آزادی» تقیزاده و انجمن مخفی را طیف تندرویی نامید که موجب ناکامی طیف میانهرو شد. طیفی که بخشی از علما و اعیان طرفدار مشروطه را در برمیگرفت.» (ص ۱۰)
مجله «کاوه» ترسیم ایدئولوژی روشنفکری برآمده از مشروطه
نویسنده همچنین در بخش دیگری از «مقدمه واجب» به تفسیر دلایل و اندیشههای سناتور عصر پهلوی دوم پرداخته و مینویسد: «تقیزاده در این زمان به مهمترین اقدام اندیشگی خود دست یازید. انتشار مجله «کاوه» با کمک مالی آلمانها هرچند در تقویت این کشور و مخالفت با دشمنان آلمان بود، اما تقیزاده در این مجله به ترسیم ایدئولوژی روشنفکری برآمده از مشروطه پرداخت. این ایدئولوژی از دو شاخصه ناسیونالیسم باستانگرا و تجدد غربی بهره میبرد. هرچند روشنفکرانی چون میرزاآقاخان کرمانی، پیش از مشروطه پردههایی از این ایدئولوژی را رونمایی کرده بودند، اما در دوره پس از مشروطه بود که این ایدئولوژی به طور جدی با دو شاخصهاش تبیین شد. جالب اینکه نشریات روشنفکری خارج از کشور همچون «کاوه»، «ایرانشهر» و «نامه فرنگستان» بیشترین سهم را در این تبیین داشتند.» (ص ۱۳)
در همین قسمت به دغدغهها و نگرانیهای تقیزاده در دوره پهلوی نخست با توجه به پستهایی که وی عهدهدار آنها بود، اشاره شده که در این رابطه میخوانیم: «پس از وزارت مالیه، او در سمت سفیر ایران در پاریس راهی فرانسه شد. او در این این دوره دچار دو مشکل شد. اولی، مقالهای با عنوان «جنبش ملی ادبی» بود که در انتقاد از اقدام فرهنگستان در واژهگزینی نوشت. در این مقاله که در مجله «تعلیم و تربیت» وزارت فرهنگ منتشر شد، از دخالت شمشیر (بخوانید شاه نظامی) در امور علمی و فرهنگی انتقاد شده بود، تقیزاده در مناصب سیاسی هم که بود، دغدغه ایران و ایرانیت داشت. از جمله وقتی در سمت حاکم ایالت خراسان و سیستان بود، از تیمورتاش خواست مهاجرت فردی یا جمعی از مرزهای خراسان به ایران منع شود. او نگران خط سرحدی نژادی ایران از گذشتههای دور بود و حال با سر برآوردن هیاهوی پانترکیستهای ایران نگرانی افزون شده بود. دومین مشکل تقیزاده در ایام سفارت پاریس مطالب روزنامههای فرانسوی علیه رضاشاه بود. موضوعی که شاه سخت پیگیر آن بود و سفیر هم که نمیتوانست اقدامی علیه روزنامههای مهد سرزمین آزادی انجام دهد، به مأموریتش خاتمه داده شد.» (ص ۱۶)
تاکید تقیزاده بر بازگشت آوارگان آذربایجان و اجرای عفو عمومی
حضور برخی رجال سیاسی عصر مشروطه در صحنه سیاست ادامه مییابد، اما این حضور با رویداد کودتای ۲۸ مرداد تغییراتی پیدا کرد. درباره حضور تقیزاده در مسند سیاسی عصر محمدرضا پهلوی میخوانیم: «کودتا رجالی را که با شهریور بیست از محاق خارج شده بودند، بار دیگر به انزوا فرستاد. در این میان تقیزاده و علاء نامدارترین رجال قدیمی بودند که در صحنه باقی ماندند. علاء به سنت همیشگی خود، یعنی محافظهکاری وفادار ماند و تقیزاده در سمت ریاست مجلس سنا گهگاهی انتقادی از اوضاع میکرد. زمانه اما تغییر کرده بود. محمدرضا شاه از پی بیرون کردن فضلالله زاهدی، نخستوزیر تاجبخش، از صحنه سیاست پا در صراط استبداد نهاده بود. او از نیمه دوم دهه سی در عملی کردن این اندیشه میکوشید. آنچه به عنوان مشروطه تقیزاده و بسیاری رجال ایرانی در راه آن کوشیده بودند، در معرض خطر جدی قرار داشت.» (ص ۱۹)
برای آشنایی با برخی رویکردهای وطندوستانه تقیزاده میتوان به سندی اشاره کرد که وی در آن با مخالفت و سختگیری بر تبعیدیهای جریان تصرف آذربایجان در دوره پهلوی دوم پرداخته و نظر خود را در نامهای به نخستوزیر وقت منعکس کرده، وی در این نامه که اصل آن ضمیمه «مقدمه واجب» شده، آورده است: «میل داشتم به هر نحو است، عقیده خودم را در موضوع مراجعت تبعیدیان آذربایجان به وطن و مسکن خودشان عرض کنم. اینجانب ابدا با مزاحمت این مردم آواره موافق نیستم و نه تنها پس از تصویب قانون عفو عمومی مزاحمت جدید به آنها خلاف صریح قانون است(که بدبختانه هنوز اجرا نشده) بلکه اصولا و اساسا تبعید آنها از ابتدا برخلاف صریح اصل چهاردهم از متمم قانون اساسی بوده است و اگر برای راضی کردن چند نفر ملاک آذربایجانی دولت بخواهد از عودت این تبعیدشدگان مانع شده یا اشکال کند، اینجانب ناچار خواهم بود موضوع را در مجلس طرح و به قدری که قوه دارم، با چنان تصمیمی مقاومت نمایم.» (ص ۲۲)
شکستن طلسم جهالت، تعصب و عقبماندگی با طلوع مشروطیت
در «خطابه نخست» تقیزاده درباره شیوع میل فرنگی شدن با اشاره به برخی روشنفکران ترکیه آمده است: «هوس و شوق و میل شدید به ترک عادات و آداب و سنن قدیمه قومی و پذیرفتن رسوم و راه زندگی مغربیان گاهی به جایی رسید که یکی از متفکرین و پیشروان اصلاحات عثمانی در قریب پنجاه سال پیش میگفت که باید همه چیز اروپایی را بگیریم حتی فرنگی را و شاید غالب حضار ندانند که کلمه «فرنگی» در ترکی عثمانی به معنی مرض منحوس جنسی تناسلی است که من اسم آن را در فارسی و فرنگی چون قبیح است، ذکر نمیکنم (چون آن مرض ظاهرا از آمریکا و به هر حال از ممالک فرنگی به شرق آمده و شاید همان «داء الافرنج» کتب قدیمه عربی باشد. لذا در مملکت عثمانی لفظ «فرنگی» را به آن استعمال کردهاند.) گوینده این حرف که در حضور خود من هم فاش گفت، دکتر عبدالله جودت، ادیب و نویسنده معروف عثمانی بود که با آن که اصلا کرد بود، روح خود را فرانسوی میشمرد و از این قبیل است نسخ کل قوانین شرعی و عرفی ناشی از مقتضیات دینی و عادات قومی و اخذ قانون مدنی و غیره سوئیس به طور مطلق و بدون تصرف و تغییر و بالجمله تبدیل غالب سنن و آداب موجود در مملکت عثمانی حتی خط و بعضی لغات زبان به آداب اروپایی به دست حکومت نظامی بعد از جنگ اول جهانی که آن نیز قسما ناشی از همان میل شدید هیأت حاکمه وقت به ترک اصول و آداب شرقی و استحاله در مغرب بود که به قول خودشان میگویند ما «غربیدیم» (ص ۷)
در همین خطابه، تقیزاده با مهم شمردن مشروطه در کشور ابراز امیدواری میکند که آزادی به تمام نقاط کشور نفوذ کند و تعصبات دینی مانع تکمیل شدن جریانی که مشروطه آغاز کرده نشود. در این قسمت میخوانیم: «هرکس هرچه میخواهد بگوید، به نظر من، بدیهی است که بزرگترین تکانی که در ایران برای شکستن طلسم جهالت و تعصب و عقبماندگی به وجود آمد، در آخر ربع اول قرن چهاردهم با طلوع مشروطیت بود و از آن تاریخ است که فجر تمدن و بیداری ساطع شده و رخنهای در بنیان سد جاهلیت پیدا شد که سال به سال در وسعت بود و نهضتی ولو ضعیف برای کسب تمدن جدیدی عصری و آزادی آغاز شد و اگرچه این تحول بسیار ضعیف بوده و هست و برخلاف آنچه در نظر بعضی متجددین مینماید، هنوز از هزار قدم پنج قدم پیش نرفتهایم و دقایقی بیش از صبح نگذشته و تا طلوع کامل آفتاب تمدن مراحل بسیار در پیش داریم و هنوز در غالب نواحی ایران همان روح شاه طهماسب و اجتناب از غیرمسلم باقی است، شکی در این نیست که آن نهضت قوت میگیرد و خواهد گرفت و قطعا اگر آزادی سیاسی و اجتماعی محدودتر نشود، طی دوره بینالطلوعین یا تاریک و روشنی تا طلوع کامل خورشید خیلی طولانی نخواهد شد و بدون آنکه غیبگویی کنم، امید آن دارم قبل از آخر قرن پانزدهم نور تمدن حقیقی در این مملکت بسط یافته و استبداد و تعصبات جاهلی راه زوال خواهد گرفت و معرفت و تربیت محدود به قلعههای مدارس عالیه تهران و حوزه جوانان آشنا به زبانهای فرنگی نمانده، بین سکنه ولایات دوردست کرمان و سواحل خلیجفارس و بلوچستان و اهالی بشاگرد و لرستان و طبس و غیره نیز انتشار خواهد یافت.» (ص ۲۲)
تعبیر یک تحصیل کرده اروپا از مشروطیت برای ایرانیان عهد مظفری
در «خطابه دوم» نویسنده سراغ تعبیر برخی روشنفکران از عدالت و آزادی رفته و با انعکاس برخی نظرهای آنها در این رابطه آورده است: «در اواخر ایام مظفرالدین شاه که مردم جنبشی برای تحصیل آزادی کردند، بزرگان مملکت استهزاء میکردند و البته درباریان و اعیان به کسر کردن و محدود نمودن خردلی از سلطه پادشاه راضی نبودند و یکی از تربیتشدگان تحصیل کرده در اروپا در مجلس درباری که برای گفتوگو در این موضوع و تقاضای مردم منعقد شده بود، با کمال استخفاف گفت که مشروطیت برای ایران مثل آن است که جوشن رستم را به یک طفل ششماهه بپوشانند. از بعضی اشخاص عاقل و بیغرض در همین زمان خودمان نیز شنیده شده که عدالت مهمتر از آزادی است و آزادی بدون عدالت موجب فساد و هرج و مرج میشود و عدالت بدون آزادی باعث سعادت و رفاه مردم تواند شد. این حرف با منطق سازگار نیست و در مقابل استدلال عقلی دوام نمیکند.» (ص ۳۱)
مرور برخی از سخنان تقیزاده حاکی از بعضی وقایع تاریخی در عصر مشروطه است. از جمله نگاهی که وی به شیوع اتهام بابیگری به جریانهای عدالتخواه داشته و در این باره آمده است: «تیراندازی چند نفر بابی نادان و غافل به ناصرالدینشاه در سنه ۱۲۶۸ خیلی به درد او و دستگاه استبدادی وی خورد و سالیان دراز هر جنبش آزادی و عدالتخواهانه را و هر آنچه را که برخلاف منابع شخصی خود میپنداشتند، به نام بابیگری تعقیب میکردند. از این نکته نباید غافل شد و همیشه باید توجه داشت آزادی وسیله تمرین و تکمیل تجربه است.» (ص ۳۲)
تصفیه زبان فارسی از لغات عربیالاصل؛ افتراق ما با ملتهای همسایه
تقیزاده پس از سالها از برخی نظرها که در گذشته ابراز کرده، عقبنشینی میکند به ویژه آرائی که در حیطه فرنگی شدن و تقلید از آن بیان کرده، بنابراین در سخنرانی که آذرماه ۱۳۳۹ ه.ش داشت و در «خطابه دوم» منعکس شده درباره زیانهای تقلید صرف از فرنگ میگوید: «این ملت بازی افراطی که در بعضی از ملل شرقی در قرن جدید پیدا شده و علامت مزاج غیرسالم است و بعضی اوقات آثار سرایت آن به ایران هم در بعضی محافل دیده میشود، هیچ مناسب تقلید نیست و میخواهم بگویم لغو و خطرناک و مضر و بیهوده بوده و فقط موجب خطر و خصومتها تواند شد و مخصوصا برای مملکت ما که برپایه وطن مشترک و خاک و ایرانیت و وحدت ایرانی و وحدت آداب (کولتور) و وحدت تاریخ و تاج و تخت پادشاهی متکی است، بعضی تفوهات جاهلانه و احداث نفاق و دوتیرگی و اختلاف ابدا صلاح نیست. بعضیها چشم بسته گاهی به عرب و ترک طعنه کرده و بدزبانی میکنند، گذشته از آن که این نوع افراطها و تعصبات مذموم با روح اسلام که برادری بین مسلمین را ترویج کرده، منافات دارد و از جوهر عالی اسلام دور است، برای سیاست داخلی نیز فوقالعاده خطرناک است.» (ص ۳۸)
بنیانگذار مجله کاوه با انتقاد از پاکسازی لغات عربی از زبان فارسی، آرزو دارد که این زبان در کشورهای ترکزبان عربزبان تعلیم داده شود. تقیزاده درباره یکی از عوامل بیگانه شدن کشورهای همسایه با ایران در همین خطابه اظهار میکند: «بدبختانه همین بدعت تصفیه زبان فارسی و افراط در ضدیت با لغات فارسی عربیالاصل که چندی است در بین طبقهای از متجددین شایع شده، نه تنها افتراق ما را با ملت افغان و پاکستان و ترکیب زبانان همسایه زیادتر نموده و ما را نسبت به هم، پاک بیگانه میکند، خود ایرانیان عربیزبان و ترکیزبان هم که تا حالا زبان فارسی فصیح ادبی را به واسطه اشتراک در بسیاری از لغات سهلتر فهمیدند، حالا اکثریت بیسواد آنها به تدریج زبان عجیب تازه را نمیفهمند و به زبان رسمی بیگانه میشوند. ملل اسلامی هرچه زبانشان به هم نزدیکتر شود، در صلاح جامعه شرقی و اسلامی است. جای آرزو است اگر سعی شود زبان فارسی در بین ملل عربی و ترک و زبان عربی در بین ایرانیان و ترکها و زبان ترکی در بین ایرانیان و عربها و حتی زبان اردو در بین این سه قوم اسلامی بیشتر و بلکه به طور عمومی تعلیم شود.» (ص ۴۰)
درخشندهترین ستارگان قدر اول تاریخ ملت ایران
پایان «خطابه دوم» جملاتی را منعکس کرده که حاکی از جامعه آرمانی است که برای ایران متصور است. در این جملات با تاکید بر تساهل در عقاید مختلف آمده است: «ضرورت آزادی اجتماعی و سیاسی و روحانی به اعلا درجه و تا سرحد تجاوز به حقوق غیر (آن هم نه با تأویل و تفسیر)، تمسک به وطنپرستی حقیقی و راستین و استوار بودن و حاضر شدن به فداکاری در دفاع وطن از یک طرف و سعی عظیم در گوارا کردن توطن در آن وطن با فراهم نمودن اسباب رفاه و عدالت و آزادی، برادری با تمام هموطنان و احتراز از نژادپرستی و ملت بازی افراطی و بالاخره تساهل کامل به قدر مقدور برای مدارا با صاحبان عقاید و سلیقههای مختلف.» (ص ۴۹)
دو خطابهای که نویسنده «زندگی طوفانی» ارائه کرده به شکل سخنرانی است که پس از بیان آن، حضار پرسشهایی را بیان کردند. تقیزاده در تشریح مراوده علمی میان ایرانیان و یونانیان میگوید: «خدمات ایرانیان به علم در قرون اولای اسلامی و حتی تا قرن نهم و عهد غیاثالدین جمشید کاشی به حقیقت مایه بزرگترین افتخار تاریخ آن ملت شمرده تواند شد و ابنسینا و بیرونی و محمد بن زکریای رازی و محمد بن موسی خوارزمی و نصیرالدین طوسی و همان غیاثالدین جمشید درخشندهترین ستارگان قدر اول تاریخ این ملت هستند. در باب اینکه یونان در علم و تمدن چیزی از ایران اخذ کرده باشد، اطلاعی ندارم و بعضی روایات افسانهآمیز مبنی بر استفاده افلاطون از مغها یا فیثاغورس از منابع شرقی و تعلیمات جاماسب(؟) و مجموعه اشعار ۲۰ میلیون بیت زردشت که پلین رومی روایت کرده و افسانهای منسوب به هرمس و ارتباط او با منابع شرقی شایان اعتماد نبوده و ارزش تاریخی ندارند و ما ایرانیان لازم نیست که بیرونی و خوارزمی و رازی و ابنسینا را دور گذاشته، سرافرازی خود را مرهون جاماسب بسازیم.» (ص ۵۳)
در پایان باید گفت برآیند این دو خطابه حاکی تغییر در برخی آراء و نظریات سیاستمدار عصر پهلوی دارد. برای دریافت این مطلب میتوان به نتیجهگیری تدوینگر کتاب استناد کرد. در این بخش میخوانیم: «میتوان گفت تقیزاده در این دو خطابه، نقشه راهی برای آینده نظام مشروطه سلطنتی ایران ارائه میکند. الغای سیستم ارباب-رعیتی، ایجاد حکومت به شکل کشورهای غربی، «آزادی کامل و حقیقی مردم در اعمال حقوق سیاسی خود» و «وطن پرستی حقیقی» از جمله راهکارهای تقیزاده برای رسیدن به تمدن موردنظر اوست. نکته مهم اما نگاه تقیزاده به هویت دینی است. آنجا که میگوید «تربیت و تکامل تدین حقیقی خالی از خرافات و موهومات و تعصبات متعدیانه» نشان از توجه وی به حضور دین در جامعه ایرانی دارد.» (ص ۲۱)
کتاب «دو خطابه» اثر سیدحسن تقیزاده به کوشش رضامختاریاصفهانی در ۵۸ صفحه، در شمارگان یکهزار و ۱۰۰ نسخه به ارزش ۱۰ هزار تومان از سوی نشر پردیس دانش روانه بازار کتاب شد.
نظر شما