به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ سوم شهریور ۱۳۲۰ برابر با ورود متفقین (نیروهای روس و انگلیس) به کشور است. گاهی نوشتن از روزهایی که وطن لگدمال چکمه سربازان بیگانه شده دشوار است. اشغالی که شاید گوشهای از تقصیر آن به عهده شاه بیخبر از تحولات جهان و فرمانداران نظامی وی است و بخش دیگر آن موقعیت استراتژیک سرزمین ما بود که گاه و بیگاه زخمی اهداف و مطامع استعمارگرایانه میشد.
شاید انعکاس روزگار تلخی که سوم شهریور ۱۳۲۰ بر این مرز و بوم گذشت، از عهده کمتر قلمی بربیاید، با این حال کنکاش در روایت پژوهشگران میتواند ما را از احوالات آنروزها آگاه کند. از این رو با تورق صفحاتی از کتاب «روزگار بیقراری، مازندران و گرگان در اشغال ارتش سرخ» تالیف مصطفی نوری و «رابطه ایران و آمریکا از ابتدای کودتای ۲۸ مرداد» گردآوری داود افشاری به شرح حضور برخی جزئیات آن روز پرداختهایم.
امیدواری رضاشاه به شکست روسها در جبهه جنگ با آلمانها
مصطفی نوری دلیل اشغال ایران از سوی متفقین را در کتاب «روزگار بیقراری، مازندران و گرگان در اشغال ارتش سرخ» چنین شرح میدهد: «در حالی که متفقین در آغاز تابستان طی یادداشتهایی از دولت ایران خواسته بودند تا اتباع آلمانی را از کشور اخراج نماید، رضاشاه ظاهرا با امیدواری به شکست روسها در جبهه جنگ با آلمانها، به درخواست آنان روی خوش نشان نداد. آخر یادداشتهای دولت شوروری و انگلیس در تاریخ ۲۵ مرداد ۱۳۲۰ تسلیم دولت ایران شد. متفقین موضوع حضور آلمانها را بهانه حمله قرار دادند؛ حملهای که هدف اصلی آن حفظ منافع استراتژیک و نفتی انگلستان، پیشگیری از تصرف آنها به دست آلمانها، و در اختیار گرفتن راههای کمکرسانی به شوروی بود.» (ص ۳۲)
نوری درباره چگونگی آگاهی یافتن نیروهای نظامی کشور از ورود قشون شوروی به مرزهای شمالی و وضعیت سربازان ایرانی در مقابله با آنها مینویسد: «به هر روی، در سپیدهدمان سوم شهریور ۱۳۲۰ نیروهای نظامی روس و انگلیس از مرزهای ایران گذشتند. در همان حال سفرای روسیه و انگلستان طی یادداشتهای جداگانه پیشروی نیروهای خود را به دولت ایران خبر دادند. روسها از سه راه خشکی، دریا و هوا به ایران حمله کردند. پاسگاه مرزی ایران در حوالی تنگلی در ساعت چهار بامداد متوجه حرکت قشون شوروی در امتداد رود اترک شد و به هنگ بیست و سه سوار مستقر در گنبد قابوس هشدار داد که شورویها مشغول عبور از رودخانه هستند. این هشدار به سرهنگ معتضدی کفیل فرماندهی لشکر ده مستقر در گرگان منتقل گردید. اگرجه یکی از هنگهای پیاده معتضدی در کنار رود اترک موضع گرفته بود، اما پاسگاههای مرزی و پراکنده آن حدود دفاعی صورت ندادند. «... ایرانیان تفنگهای خود را به زمین انداختند و گریختند. چند نفری ضمن حمله به قتل رسیدند. سپاه ۵۸ پیاده شوروی به فرماندهی سرلشکر م. ف. گریگورویچ در دو محور به پیشروی پرداخت: لشکر ۳۹ سوار با یک هنگ از لشکر ۶۷ پیاده نظام کوهستانی به سوی گنبد قابوس پیش رفت. در حالی که مابقی لشکر ۶۷ به سوی گرگان روانه شد». در همین هنگام انگلیسیها نیز پیشروی خود را به سوی مرکز ایران ادامه میدادند. سرتیپ ریاضی رئیس رکن دو ارتش در اطلاعیه شماره سه اعلام داشت؛ نیروهای شوروی در مرکز گرگان در حال پیشروی و در کنار دریای خزر بین بندر پهلوی و آستارا در حال پیاده شدن هستند. تا آخرین ساعات روز پنجم شهریور شهرهای گرگان، بندرشاه، رشت، و بندر پهلوی بمباران شدند. علاوه بر آن شهرهای تبریز، اردبیل، اهر، مهاباد، میانه و قزوین نیز هدف بمب هواپیماهای روسی قرار گرفت.» (ص ۳۳)
تاثیرات مخرب حضور متفقین در شمال ایران
در بخشی از کتاب «روزگار بیقراری، مازندران و گرگان در اشغال ارتش سرخ» به نمونههای عینی از اثرات مخرب ارتش متفقین در شهرهای شمال کشور از جمله دستدرازی روسها به اموال ایرانیان اشاره شده و آمده است: «هر چند روسها در پیمان اتحاد سه گانه در بهمن ۱۳۲۰ متعهد شده بودند که کمترین مزاحمت را برای سکنه ایران داشته باشند و مجازات شدیدی برای سربازان متخلف ارتش سرخ در نظر گرفته بودند، با این حال تمهیداتی از این دست نتوانست مانع از برخی حوادث ناگوار گردد. گزارشهایی از سرقت سربازان شوروی، آزار نسبت به مردم و به ندرت دستدرازی به نوامیس در دست است. براساس یکی از این گزارشها، در اواسط شهریور ۱۳۲۱«.... سه نفر از سربازان شوروی مسلح به تلوستان ، شش کیلومتری مینودشت که در حدود پنج خانوار رعایا سکنا داشتهاند، وارد و کلیه اثاثیه کدخدا را جمعآوری نموده و اشخاص که در محل بودند، دست و پای آنها را بسته، وسیله چند اسب اثاثیه را از آبادی خارج مینمایند.» نماینده سفارت شوروی با اظهار تعجب از این پیشامد «... اعلام داشت که مرتکبین امر حتما دزد و راهزن بودهاند و گرنه سربازان نیروی شوروی با اطلاع از مجازات شدیدی که برای این اعمال مترتب است بعید به نظر میرسد به چنین اقدامی مبادرت ورزیده باشند.» (ص ۵۱)
با همه تلخی که حضور متفقین در کشور به جا گذاشت، اما برکناری رضاشاه پس از ورود آنها به ایران، شکوائیههای تظلمآمیز مالکان و زمینداران را نیز در پی داشت. نوری درباره هجوم شکایتهای استرداد املاک از سوی شاکیان رضاشاه به مراکز قانونی آورده است: «اشغال ایران در سپیدهدمان سوم شهریور به یکباره جو خفقانآور حکومت رضاشاه را شکست. اگر در دوره اقتدار رضاشاه تعداد انگشتشماری سکوائیه بدون امضاء از سوء رفتار مأموران اداره املاک اختصاصی به مجلس شورای ملی میرسید، پس از سوم شهریور سیلی از شکایات به مراجع ذیربط ارسال شد. این شکایات که از شهسوار و کجور گرفته تا بهشهر و دشت گرگان مخابره میشد، بخشی به اجحافاتی که از سوی مأموران اداره املاک اختصاصی رضاشاه یعنی سرلشکر کریم آقا بوذرجمهری، سرگرد محمود افشار طوس، سرگرد صفاری، قوانلو و مباشرین و سربلوکها صورت گرفته بود، و بخش دیگر آن به استدعای استرداد املاک غصب شده و گزارش از اوضاع اسفبار تبعید مالکان در دوره رضا شاه مربوط میشد.» (ص ۸۱)
تلگراف دادخواهانه رضاشاه به روزولت سودی نداشت!
داود افشاری در کتاب «رابطه ایران و آمریکا از ابتدای کودتای ۲۸ مرداد» نیز گذری به شهریور ۱۳۲۰ دارد. وی در این کتاب با تمرکز بر حضور آمریکا به عنوان یک قدرت نوظهور در شهریور ۲۰ و جلب توجه رضاشاه در استمداد کمک از این کشور مینویسد: «سوم شهریور ۱۳۲۰ش/۱۹۴۱م تلگراف مفصلی به امضای رضاشاه بهعنوان روزولت رئیسجمهور آمریکا مخابره شد که میتوان آن را سرآغاز دوران جدیدی از روابط ایران و آمریکا دانست. رضاشاه در این تلگراف از فرانکلین روزولت رئیسجمهور آمریکا که در آن زمان وارد جنگ نشده بود میخواهد به این قضیه که برای ایران پیش آمده و یک کشور بیطرف را دچار مصائب فراوانی کرده، متوجه نماید و با اقدامات مؤثر در رفع این تجاوزات مساعی لازم را مبذول دارد: «... بر طبق بیاناتی که آنجناب همواره درخصوص لزوم دفاع از مبانی عدالت بینالمللی و حق برخورداری از آزادی برای ملتها اظهار داشتید، الطاف خود را با دخالت در این واقعه که کشوری بیطرف و صلحجو را که هیچگونه همی جز حراست از آرامش و اصلاح کشور ندارد درگیر جنگ مینماید، مبذول نمایید...» (ص ۶۱)
اما رئیسجمهوری وقت آمریکا که با منافع انگلیس همراهی داشت با اتخاذ سیاست زمانسوزی یا تاخیر در پاسخ به تلگراف شاه ایران چنین نوشت: «روزولت با توجه به روابط سردی که با رضاشاه داشت و نیز به احتمال زیاد در ضمن کنفرانس آتلانتیک از طریق چرچیل از نقشههای انگلیس درباره ایران آگاه شده بود، چند روزی از پاسخ دادن به درخواست رضاشاه طفره رفت و سرانجام پس از آنکه نیروهای انگلیس و شوروی در شمال و جنوب ایران مستقر شدند، در جواب رضاشاه پاسخی فرستاد که «اخلاقی بودن عملیات انگلیس و شوروی را نه تایید میکرد و نه تکذیب بلکه سعی میکرد لزوم آن را اثبات کند.» و اظهار داشت که وی به دقت جزئیات مسائل ایران را زیر نظر داشته و مایل است تا از نتیجه آنها آگاه شود ولی درباره میانجیگری بین متفقین و ایران مطلب مؤثری عنوان نکرد:
«... به عقیده من وضعیت کنونی، رسیدگی جدی تمام ملل آزاد از جمله کشور مرا نیز طلب مینماید و شما اعلیحضرت [رضاشاه] میتوانید با آسودگی خاطر اطمینان یابید که ما چنین توجهی را مبذول داشته و موضع دیرین خود نسبت به اصول اساسی مزبور را حفظ مینماییم. در عین حال امیدواریم که اعلیحضرت با من در قبول این نکته که ما باید موقعیت را با توجه به تمامی جنبههای وقایع و تحولات کنونی جهان مد نظر قرار دهیم موافق باشند.» (یوناه و آلن نانز، ۱۳۱:۱۳۷۸) چنین به نظر میرسد که روزولت تعمدا ارسال جواب تلگراف رضاشاه را به تعویق افکند تا نیروهای متفقین وقت کافی داشته باشند تا به هدفها و خواستههای خود در ایران دست یابند به نحوی که وقتی در ۱۱ شهریور اقدام به ارسال جواب نموده بود، عنوان کرده بود که مسائل به قدری پیشرفته است که کاری از دست او ساخته نیست.» (ص ۶۲)
افشاری با مطرح کردن تلگراف رضاشاه در شهریور ۲۰ سراغ شکلگیری روابط سیاسی ایران و آمریکا میرود ضمن اینکه بر همسویی سیاست آغازین آمریکا با انگلیس در ایران در همان شهریور ۲۰ و هجوم متفقین به ایران تاکید دارد.
نگاهی به دو کتاب بالا و به ویژه اثر پژوهشی مصطفی نوری حاکی از انعکاس جزئیاتی از ظلم متفقین و به ویژه ارتش سرخ در شهرهای شمال کشور پس از شهریو ۱۳۲۰ است. از آن سو افشار در کتاب خود تلاش دارد تا این رویداد تاریخی را زمان آغاز حضور به تدریج پررنگ امریکا در ایران مطرح کند.
کتاب «روزگار بیقراری، مازندران و گرگان در اشغال ارتش سرخ» به کوشش مصطفی نوری در ۴۲۵ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و به بهای ۲۰ هزارتومان از سوی انتشارات کتابخانه ملی منتشر شد.
نظر شما