شناسهٔ خبر: 39163 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

انتشارات بین‌المللی «شمع و مه» برنامه‌های خود در آلمان را لغو کرد

انتشارات «شمع و مه» حضور خود و تمامی نویسندگانش را در نمایشگاه کتاب فرانکفورت و نیز برنامه‌های جانبی پس از آن را در احترام به تصمیم ارشاد برای تحریم این نمایشگاه لغو کرد.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر، موسسه انتشاراتی «شمع و مه» در راستای اعتراض به حضور سلمان رشدی در نمایشگاه کتاب امسال فرانکفورت و همچنین تعامل با دولت و نظام جمهوری اسلامی در تحریم این نمایشگاه تمامی برنامه‌های خود اعم از رونمایی و نشست‌های ادبی در این نمایشگاه و نیز حضور در یک انجمن ادبی از شهر مونیخ برای معرفی کتاب من قاتل پسرتان هستم را لغو کرد.

افشین شحنه‌تبار مدیر این انتشارات به همراه احمد دهقان، سعید رمضانی، کارولین کراسکری، آنشلا ورنر و زهرا رضازاده از جمله نویسندگان و مترجمانی بودند که پیش از این قرار بود از سوی این ناشر ایرانی انگلیسی در فرانکفورت حضور پیدا کنند.

بنابر اعلام مدیر این انتشارات، برنامه‌های آینده این موسسه در جهت شناخت چهره واقعی پیامبر اسلام(ص) در فضای بین المللی بازار نشر و کتاب خواهد بود.

لغو نشست مشترک از سوی شاعر ایرانی

همچنین سعید رمضانی شاعر ایرانی که با همکاری مشترک با یک شاعر آلمانی و با الهام از نقاشی‌های استاد فرشچیان اقدام به سرایش شعر کرده بود، با لغو نشست مشترک خود با شاعر آلمانی برای معرفی این اثر سروده‌ای به شرح زیر در مدح پیامبر اکرم(ص) سروده است که برای نخستین بار از سوی خبرگزاری مهر منتشر می‌شود:

به نام خداوند بخشنده مهربان

پیامبرا؛

ای با شكوه ترین جلوه هستی، در آینه تمام نمای آفرینش؛

ای زیباترین تبسم  لاهوت، در كنگره كبریایی خلقت!

آن گاه كه خداوند صاحب جبروت؛

قلم در قلمدان عشق می نهاد، تا داستان خلقت عالم  امكان را بنگارد،

از جوهر خون تو بود، كه سرخط  لوح ازلیت كرد و سرمشق  دیوان ابدیت نمود و

از آتش نفس های تو بود، كه شراره در رگ های پر طنین گیتی، ریشه دوانیده بود،

از خاك تا به افلاك؛ در تمنای وصال روی تو؛ در ساز و آوازند .

از فرش تا به عرش؛ آواره در كمال خوی تو؛ در سوز و گدازند .

از ملك تا به ملكوت؛   در تماشای قامت رعنای تو؛ در ناز و پروازند .

از كرسی تا به سماوات؛ ایستاده به حرمت  معراج  تو؛ در راز و نیازند .

و تو به اندازه دو قوس ربانی با خداوندگار وجود، فاصله داری!

كه خدا سخت مشتاق لقای توست!

كه تو رحمت تمام جهانیانی  و هرچه در آسمان و زمین است،

دم به دم و نفس به نفس به تو درود  می فرستند و

از تو رنگ آرامش می گیرند و

همانا؛

آدم صفی، از درد خاكستر نشینی ، با دم سرخ  تو  برخاست و آدم گشت!

نوح نبی، در تلاطم طوفان، از فریاد تو مدد  خواست و به ساحل ایمان رسید.

ابراهیم خلیل، در گلستان آتش، از تو آرام گرفت و آیین بت ها را شكست .

موسا ی كلیم، در طور سینا، با زبان تو سخن گفت  و سینه اش آتش گرفت .

عیسای مسیح ، در وداع در شام آخر، از تو تنفس كرد و گلبانگ عشق بر آورد .

كه تو اولین منادی توحید و آخرین منجی بشریتی و

اسلام تو؛ تسلیم انسانیت، به بارگاه حق و حقانیت و

پیام تو؛ ایمان و یقین  و صلح و آرامش و مهربانی و فداركاری است؛

نه برای امتت، و نه برای بشریت؛

بلكه برای هفت  زمین و نه آسمان،

بلكه، برای كل كاینات هستی  و تمام عناصر گیتی !

تو ابرمرد تمامی ادوار تاریخ و بزرگمرد نو به نو شدن تكامل جهان و تعالی انسانی!

دوستان تو، هم چون پروانگانی  آزاد و رها؛

 در هوای شرافت مندی و آرزوی سعادت افروزی،

 گرد شمع روشنایی و آگاهی می سوزند و

بال و پرشان را به شعله باور و ایمان طهارت می دهند و

به سوی آفتاب نوظهور دانایی و بینایی  می تازند و

دشمنان تو؛ هم چون كرم هایی حقیر و ذلت بار؛

در زندان ننگ بار هواجس و زیر یوغ بردگی  نفس،

در پیله جهل  و نادانی خود، داغ حقارت  و زبونی  بر بدن هایشان حك می كنند و

به درد فلاكت و سیه روزی خویش،

در آن لانه تنگ و تاریك  تهجر و عقب ماندگی، و خفقان خفت بار آن می پوسند .

و سلمان رشدی ابلیس و خبیث، حقیرتر از آن كرم ذلیل؛

در صف اول شیطان شوم، در عقده های حقارت خود،

دخمه پستی بر سیرت سیاه و پیله زشتی به كینه كریه خود تنیده است و

در قهقرای وقاحت و رذلی  خود  می پوسد و

در جهنم  جهالت و ارتداد خویش می سوزد.

او كه  لباس شیطان رجیم به تن كرده و ادا و شكلك او را در می آورد،

هرگز نمی داند كه آن قبای چرك طاغوت، برای قامت ننگین و پلیدش،

چه  گشاد و بی آبروست!

رسولا،

تو آیات شرافت عشق و سوره های قداست انسانیتی و

قرآن تو؛ آرامگاه قلوب عاشقان درگاه احدیت است و

كلام به كلامش؛ آفتاب مهربانی و 

حرف به حرف اش؛ انوار محبت!

محمدا؛

تو اگر ماه سما را دو نیم كردی، تا  مشرق ها و مغرب ها  را،

به ضیافت طنازیات دعوت كنی،

ما قلب  عاشق خود را به  درد محبت تو دو شقه كرده‌ایم،

تا دنیا و آخرت را، به سینه مجروح خود هدایت كنیم .

ما دنیا را به بهای تو می فروشیم تا  آخرت را به بهانه تو بخریم،

ما آخرت را به یك دم پاك  تو می خریم تا به یك نگاه گرم تو آزاد كنیم .

ای هم طنین با نوح  نبی  و ای هم تپش با ابراهیم خلیل؛

ای هم صدا با موسی كلیم و ای هم نفس با مسیحای مجرد؛

صور اسرافیل در آتش عشق تو سوخته است و

آه جبراییل به گرد براق تو هرگز نرسیده است .

و تو آن دردانه بت شكنی، كه از شكوه و جلال  و از هیبت و هیمنه تو؛

شیاطین مفلس و پست و ابلیسان مفلوك و رذل،

گریزی از تازیانه  ننگ، بر پشت و پیشانی و

مجالی جز سیاهه مرگ، در  شرم و رسوایی  خویش ندارند .

بزرگا؛

تو گفتی؛

اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم، بگذارند،

به خداوند خورشید و ماه  قسم؛

هرگز دست از رسالتم بر نمی خواهم داشت،

ما می‌گوییم؛

اگر هزاران خورشید  را در چشم راست و هزاران ماه را در چشم چپ مان بگمارند،

به آفریدگار تو سوگند؛ هرگز چشم از تو بر نخواهیم داشت،

ای محمد(ص)!

نظر شما