به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه شرق؛
امید طاهری: تلاش کارگردان بر این است که اثرش از نرمهای معمول نمایشهای مذهبی خارج شده و اندام تکینه و منحصربهخودش را پیدا کند. شاید به همین دلیل است که نه در اسم نمایش و نه در تبلیغات آن، اشارهای به موضوع نمیشود تا مخاطب را بدون پیشفرضهای معمول نمایشهای تاریخیمذهبی با خود همراه کند. این تمایل به دوری از پیشفرضهای کلیشهای، پس از گشودهشدن پرده و آغاز نمایش نیز ادامه مییابد. دکور آهنین و شبکههای فلزی شکلدهنده آن، به کلی از ساخت معمول یک اثر تاریخیمذهبی خارج میشود و از همان ابتدا ما را با پرسشی بزرگ درباره چیستی و چرایی این حجم عظیم فولادی مواجه میکند.
مؤلفههایی که در دکور و لباس نمایش ترور وجود دارد، زمان کلیشهای و شناختهشده داستان را در هم میریزد تا در بافتی جدید، زاویه تازهای بر روی حادثهای تاریخی بگشاید و این روایت مذهبی را تا جایی که ممکن است، به واسطه قابلیتها و توانشهای تئاتریکال به نمایش بگذارد. در نمایش «ترور» به جز موضوع و نام کاراکترها که براساس مستندات تاریخ صدر اسلام پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) آمده است، سایر عناصر اجرا به نوعی تاریخ گریز و زمان گریز هستند.
ابنملجم مرادی در ابتدای نمایش، پیچیده در لباس احرام، کف صحنه دراز کشیده و در خواب است. برکبنعبدالله و عمروبنبکر تمیمی بالای سر او میآیند و او را به نام مرادی میخوانند. از همین آغاز، نمایش سعی دارد فضایی ایجاد کند که چندان به تاریخ و مکانی مشخص ارجاع ندهد. لباس احرام لباسی است که امروزه نیز استفاده میشود و نامهایی که کاراکترها یکدیگر را به واسطه آن میخوانند، خصوصا در ابتدای اثر، لزوما به اعراب اشاره نمیکند. مرادی، سعدی و... . اما رفتهرفته، درمییابیم شاهد واقعهای تاریخیمذهبی درباره شهادت حضرتعلی(ع) هستیم. اما در این اثر، کمتر از علی میشنویم و بیشتر به هزارتوی ذهن انسانی وارد میشویم که در آستانه یک تصمیم تاریخی و از نظر خودش موجه قرار دارد.
همه آنهایی که در تحریک عبدالرحمان برای قتل علی(ع) نقش داشتند، اکنون در یک وضعیت انتزاعی و در فضایی غیرعینی جمع شدهاند. در این تجمع، هم بزرگان کوفه را میبینیم و هم جادوگران تمثیلی را. هم قطام بنتشجنه را میبینیم و هم مادر مرادی را با نوزادی که میگوید خود اوست و ٣٥ سال است که مرده. هم مکه را میبینیم و هم کوفه را. گویا همه چیز در یک ذهن پریشان جمع شدهاند تا عملی تاریخی صورت بگیرد که اثر آن تا قرنها باقی بماند. تصمیمی که برای همیشه تاریخ، نام ننگی از یک انسان باقی بگذارد و بار سنگین آن واقعه شوم را بر دوش او قرار بدهد تا دیگران در سایهاش پنهان شوند و حقارت خود را در ابعاد عظیم عملی که گویا تنها از دستان عبدالرحمان ساخته بود، مخفی کنند.
نعیمی در ترور، ما را به هزارتوی ذهن ابنملجم مرادی میبرد. هیأتی از او نشان میدهد که نه کجومعوج است و نه زشت و کریهالمنظر. اتفاقا معقولتر و انسانتر از سایر کاراکترها به نظر میرسد. کاراکتری است که بیشتر سکوت میکند. سخت عبادت و راز و نیاز میکند، قران میخواند. حرفهایش تند و آتشین و معنادار است. درگیر هواوهوسهای سطحی دیگر دسیسهکنندگان نیست. گویا هدفی والاتر و آرمانی بزرگتر از دیگران را جستوجو میکند. او در قتل امام اول شیعیان مصمم است، اما آنچه در کوفه و در پیرامون خود میبیند، چالشهای عمیقی در نهادش به وجود میآورد. حقارت آدمهای اطرافش، هرچه میگذرد، به جای اینکه او را در تصمیمش ثابتقدم کند، بیشتر به شک فرومیبرد. تا اینکه در آخر شمشیر را میگذارد و میرود. انتهای قصه این نمایش از بافت مستند و تاریخی خارج شده و در فضایی معنایی شکل میگیرد. نعیمی پیش از آنکه شهادت حضرتعلی(ع) را نشان دهد مرگ مردی را نشان میدهد که اسیر هزارتوی ذهن آشفته خویش است. آنان که به هزار افسون سعی در تشویق مرادی به قتل علی(ع) داشتند، در انتهای نمایش، پیروزمندانه بالای جسم به خاک افتاده مرادی میایستند. این تصویر معنایی و جسورانه، ازجمله نقاطی است که ماهیت این اثر را به نسبت دیگر نمایشهای تاریخی مذهبی، دگرگون میکند و تعمق مخاطب را در برابر لایههای ذهنی یک تروریست رقم میزند.
طراحی رضا مهدیزاده برای دکور این نمایش، تلاش میکند واقعه تاریخی و مستند موجود در قصه اثر را در راستای درونمایه نمایش، محدود به مکانهای بیرونی و شناخته شده نکند. این دکور، این لباسها و این نشانههای امروزی از قبیل ساعت مچی و عینک، در این اثر چه نقشی دارند؟ این کشش و میل هنرمند امروزی برای بیرونکشیدن وقایع مهم تاریخی و نمایش آن در بافتهای دگرگون شده و قالبا امروزی، از کجا ناشی میشود؟ ما در تاریخ چه چیزی را جستوجو میکنیم؟ کدام حلقه گمشده را مییابیم؟ در نمایش ترور همهچیز در یک ذهن آشفته رخ میدهد. در صحنهای که مرادی در حال خواندن قرآن است، زنی از لایههای ذهنی او میگذرد. این زن مادرش است. آمده تا او را منصرف کند. و این خود مرادی است که در همان لایههای ذهنی، مادرش را در کیسه میکند و بدون توجه به ضجههایش مدفونش میکند. در سفری که مخاطب به ذهن مرادی دارد، عینیت ملموس رنگ میبازد و کوفیان هزارو ٤٠٠ سال پیش، ساعت مچی به دست دارند. این تصاویر را گویا ما مخاطبان به کاراکترها میافزاییم. این ذهن ماست که ساعت را اضافه میکند، عینک را اضافه میکند و انسانهای هزارو ٤٠٠ سال پیش را با اشکالی امروزی، شوخیهایی امروزی و در اندامی امروزی بازآفرینی میکند، تا حادثهای کهن را در روزگار خویش معنا کند. شبکههای تودرتو و پیچیده ذهن عبدالرحمان، میتواند شبکههای ذهن ما هم باشد. شبکههایی که جادوگران و شیاطین از آن بالا و پایین میروند. اعمال ما را توجیه میکنند تا به دستان ما عملی رخ دهد که ذهنمان توانایی درک نحوست آن را نداشته باشد. اگرچه نعیمی در پرداخت این نشانهها، گاه از حدود انسجام در پیشبرد وقایع نمایش خارج میشود، اما در مجموع موفق میشود شکل تازهای از نمایشی مذهبی تاریخی را ارائه دهد. آن هم در دورانی که نمایشهای مذهبی، عموما درگیر کلیشه و تکرار شدهاند.
نظر شما