فرهنگ امروز/ سحر عصرآزاد: جشنواره فجر ششمين روز خود را با نمايش يك كمدي خوش ساخت و متفاوت، يك فيلم ضعيف و قابل پيشبيني، درامي با محوريت آلزايمر و فيلم گرم و ساده يك فيلمساز خوشسليقه با محوريت تهران غبارآلوده پشت سر گذاشت.
«باركد» پنجمين فيلم مصطفي كيايي است كه بر اساس فيلمنامهاي مشترك با مهيار شاهرخي به تصوير درآمده است. فيلمي كمدي با ساختاري متقاطع كه تجربهاي جديد در كارنامه كيايي و ژانر كمدي در سينماي ايران محسوب ميشود.
فيلم از الگوي كمديهاي هجوآميز تارانتينويي تبعيت كرده و با محوريت دو رفيق مسير خاص تبديل شدن آنها از دو آدم سادهدل و معمولي به دو خلافكار را به تصوير ميكشد كه جامعه و كدهاي اجتماعي روز در اين مسير نقش مهمي دارند.
كيايي با انتخاب ساختار روايي كه با تكيه بر روايت زمان حال در يك شركت ميگذرد، به تدريج با سير فلاشبكها عقب رفته و گذشته اين دو جوان را در تضاد با زمان حال آنها قرار ميدهد و در انتها با چرخشي جذاب، روايت زمان حال را در راستاي فلاشبكها و ادامه منطقي آنها قرار ميدهد كه به يكدست شدن و يكپارچگي كليت فيلم كمك ميكند. زوج بهرام رادان و محسن كيايي در نقش اين دو جوان، تركيب جالبي را شكل دادهاند كه دور از نقشآفرينيهاي قبلي آنها و به سبك اين نوع كمديها بر مرز بين بلاهت و هوشمندي قرار ميگيرد و به همين دليل باورپذيري دارد. همچنين پژمان بازغي حضوري متفاوت و جالب در نقش پليس مخفي عجيب و غريب فيلم دارد.
«آبنبات چوبي» چهارمين فيلم حسين فرحبخش بر اساس فيلمنامهاي از علي اصغري ساخته شده است؛ فيلمي كه طبق انتظارات از فرحبخش و علاقهاش به چند مضمون اجتماعي خاص با نگاهي اغراقشده پيش ميرود و متاسفانه حضور نويسندهاي خوشقريحه همچون اصغري نتوانسته سطح فيلم را تغيير داده و رنگ و بوي جديدي به كار بدهد.
طيف بازيگران پرتعداد فيلم هم نتوانستهاند كمكي به جذابيت و باورپذيري فيلم كنند و اكثر آنها ضعيفترين حضور خود را بر پرده سينما ثبت كرده از رضا عطاران تا نگار عابدي و... طبعا از سحر قريشي سطح انتظار مشخص و معلوم است اما واقعيت اين است كه باز بودن دست او در نقشآفريني و دست زدن به هر نوع شوخي و بازي، اين حضور را نيز در سطحي پايينتر از كارهاي ضعيف قبلياش قرار داده است.
«كفشهايم كو؟» نوزدهمين فيلم كيومرث پوراحمد است كه بر اساس فيلمنامهاي مشترك با فريد مصطفوي ساخته شده است. فيلمي با محوريت بيماري آلزايمر كه بر اساس تحقيقات پزشكي شكل گرفته و در عين حال قصهاي دراماتيك را دنبال ميكند. فيلم هرچند در نقطه اوجي همچون فيلمهاي ماندگار پوراحمد قرار نميگيرد اما از فيلمهاي متاخر او همراهيبرانگيزتر است به خصوص از اين جهت كه نوعي حديثنفس را بازگو ميكند كه تاثيرگذار است و آن رابطه يك پدر و دختر بعد از ساليان است. درحالي كه پدر به آلزايمر دچار شده و دخترش را نميشناسد و دختر هم فرصت كوتاهي دارد تا به عنوان پرستار خاطرههاي كودكياش را مرور كند.
بخش اعظم فيلم متكي بر بازي حسي بازيگران است كه در اين ميان رضا كيانيان با تكيه بر نمونههاي واقعي توانسته تصوير اين مرد ميانسال مبتلا به آلزايمر را باورپذير جلوه بدهد هرچند بازي او به شكلي ناخواسته با نوعي اغراق همراه است.
«وارونگي» سومين فيلم بهنام بهزادي است كه بر اساس فيلمنامهاي از خودش ساخته شده است. فيلمي گرم و ساده و روان كه به زندگي دختري ميپردازد كه ميخواهد خودش درباره زندگياش تصميم بگيرد و اين تصميم او را در مقابل خواهر و برادر و مرد زندگياش قرار ميدهد.
بهزادي بدون ادعا آنچنان اين قصه به ظاهر ساكن و آرام را با التهابي در درون پيش ميبرد كه نميتوان لحظهاي فيلم را رها كرد و به همين دليل هم نقاط اوج و فرود دراماتيك آن به شكل حسي و عميق مخاطب را با خود درگير ميكند.
قهرمان زن فيلم آنچنان با نمونههاي واقعي اين كاراكتر در جامعه تطابق دارد كه انگار نيلوفر با همه مصايب و مشكلات و زير و بمهايش يك كيس واقعي و موجود است. آلودگي هوا به عنوان مولفهاي دراماتيك و مهم كه هم مسير درام را تغيير ميدهد و هم حضوري تهديدكننده در شهر تهران دارد، به شكلي ظريف در لايههاي قصه و دورنماي تصاوير غبارگرفته تزريق شده كه اغراق نيست اگر بگوييم تهران فيلم «وارونگي» قهرمان اصلي و پيشبرنده موتور درام است.
سحر دولتشاهي با نقشآفرينيهاي متعددي كه در فيلمهاي مختلف دارد در فيلم بهزادي حضوري به اندازه، حسابشده و تاثيرگذار دارد و به خوبي ميتوان ظرافتهاي بازي او را در بازآفريني دختري كه هيچ كس او را براي خودش نميخواهد، پذيرفت. دختري كه حتي مردي كه در زندگياش حضور دارد او را به واسطه مسووليتپذيرياش در موقعيت يك كيس ازدواج قرار داده است. طبعا رسيدن به چنين جايگاهي در ميان اطرافيان، تجربه تلخي است كه مخاطب همراه با نيلوفر از سر ميگذراند.
روزنامه اعتماد
نظر شما