به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ داوود غفارزادگان از نویسندگان نام آشنای سه دهه گذشته ادبیات انقلاب اسلامی است که در سالهای اخیر حضور کمرنگتری نسبت به گذشته در فضای ادبیات داستانی ایران داشته و مدتی مدیدی است که کتابی تازه از وی به انتشار نرسیده است.
غفارزادگان در گفتگو با خبرنگار مهر درباره علت این دوری از فضای ادبی کشور گفت: نوشتن را کنار نگذاشته ام شاید حتی بیش تر از قبل هم می نویسم اما واقعیت این است نشر در کشور ما تبدیل به زمینی شده که من مایل به بازی در آن نیستم.
غفارزادگان ادامه داد: جدا از این نویسندگی به صورت حرفهای اقتضائات خودش را میطلبد که ما فاقد آنیم. در سالهای گذشته برای انتشار برخی از کتاب هایم خیلی اذیت شدم و حاصلش هم برایم نتیجهای نداشت جز خون دل خوردن.
مشکلات حوزه نشر باورنکردنی است
وی ادامه میدهد: من شاید بیشتر از سی عنوان کتاب تالیفی از کودک و نوجوان تا بزرگسال دارم اما از این سی عنوان کتاب اغراق نکردهام اگر بگویم در این چند سال سی ریال هم درآمد نداشتهام. مسایل و مشکلات زیاد و گاه باورنکردنی ست و من نمیخواهم وارد جزییات شوم. چه طور ممکن است هزار نسخه کتاب در انبار ناشری توی ۵ سال تمام نشود. مگر انباره چاه ویل است؟ و ناشر اگر توان پخش و فروش ندارد بیجا میکند که کتاب چاپ میکند و نویسنده چرا باید تاوان اهمال کاریهای او را بدهد.
نویسنده رمان تحسین شده «فال خون» ادامه داد: من حوصله نوشتن دارم. گاه گداری هم توی مطبوعات این جا و آن جا داستان چاپ میکنم. کتاب تمام شده و نیمه تمام هم توی دست دارم اما فکر نمیکنم دیگر چیزی منتشر کنم.
کتاب خریدار ندارد اما ناشران روز به روز وضعشان خوب میشود!
غفارزادگان میگوید: هر طور که حساب میکنم انتشار کتاب در ایران کار بیخودی است چون ظاهرا نه خواننده دارد نه خریدار و نه قانون درست و حسابی و نه تشکیلات صنفی که از طریق آن بتوان صدایت را به جایی برساند. با این تناقض عجیب که ناشرها الحمدلله تا جایی که من میشناسم روز به روز وضعشان خوب میشود که امیدوارم بهتر از این هم بشود. این حرفم هم شامل ناشرهای خصوصی ست هم خصولتی و هم دولتی. اگر نه پس از کجا پول این تشکیلات عریض و طویلشان را میآورند میدهند؟
این نویسنده ادامه داد: وزارت ارشاد بعد ۴۰ سال هنوز یک قانون مدون و درست در برخورد با کتاب و مساله نشر ندارد و هر ممیزی با چهره پنهان ساز خودش را می زند و قانون من درآوردی خودش را دارد. من چرا باید کتابی را که با عرق ریزان روح نوشته ام مطابق نظر آدمی که نمیشناسم عوض کنم؟ چه طور ممکن است من نوعی که دلم برای فرهنگ و ادبیات و اعتلای این مملکت میتپد و زندگیام را سر آن گذاشتهام کمتر از این چهرههای پنهان مصالح کشور و مردمم را تشخیص دهم؟
غفارزادگان افزود: یک وقت هایی آدم فکر میکرد عاشق است که مینویسد اما الان آدم باید دیوانه باشد که کتاب منتشر کند!
نظر شما