به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ هفته گذشته خبرگزاری مهر در گزارشی خبر از مزایده منزل پدری جلالآل احمد به منظور تبدیل شدن به یک مرکز پذیرایی داد. این اقدام سازمان میراث فرهنگی اما با واکنش محمد حسین دانایی از بازماندگان خاندان آل احمد مواجه شد. گفتگوی مهر با دانایی در این زمینه در ادامه میآید:
آقای دانایی، گویا مسوولان سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری تصمیم گرفتهاند که خانه زنده یاد جلال آل احمد واقع در خیابان خیام تهران را که یکی از بناهای تاریخی ثبت شده است، به محلی برای «پذیرایی» تبدیل کنند و موضوع را به مزایده هم گذاشته اند تا یک سرمایه گذار پیداشود و این کار را انجام بدهد. شما به عنوان خواهرزاده مرحوم آل احمد از این موضوع خبری دارید؟
بله، خبر دارم و وقتی که آگهی مزایده اش را در روزنامه ایران مورخ ۳ مهر ۱۳۹۵ دیدم، تعجب کردم و بلافاصله این سوال به ذهنم خطور کرد که سازمان میراث فرهنگی واقعاً مسوول حفظ آثار ملی است، یا مأمور حذف آنها؟ هنوز هم نمی دانم که جواب این سوال چیست.
همه به خاطر داریم که سازمان مزبور قبلاً این خانه را به عنوان «خانه باستانشناسان ایران» تعریف کرده بود و در تاریخ ۲ اسفند ۱۳۹۱ هم مراسم افتتاحیه آن را برگزار کردند. پس این تغییر کاربری به عنوان محل پذیرایی و اعلان مزایده چه معنی دارد؟
یکی از مهمترین ویژگی های مدیران شایسته، داشتن قدرت تصمیم گیری بر اساس عقل و منطق است. وقتی که تصمیم-گیری مدیریتی مبتنی بر پایه های منطقی نباشد و به وسیله اطلاعات درست و روشن حمایت نشود، همین وضع پیش می آید، یعنی هرج و مرج و آشفتگی.
اما اجازه بدهید که قبل از پاسخ دادن به سوال خاص شما در این مورد، یک غلط در حال رواج یافتن و شایع شدن را تصحیح کنم و آن هم این است که این خانه که به احتمال زیاد به قصد تحریک افکار عمومی و سوءاستفاده از شهرت زنده یاد جلال آل احمد به عنوان خانه جلال آل احمد معرفی و تبلیغ می شود، خانه واقعی جلال آل احمد نیست، بلکه خانه واقعی جلال آل احمد، همانطور که خود شما هم می دانید، خانه ای است در دزاشیب شمیران که در اردیبهشت سال ۱۳۹۳در اختیار شهرداری منطقه یک تهران قرارگرفت تا آنجا را به یک مرکز فرهنگی به نام خانه- موزه جلال آل احمد و سیمین دانشور تبدیل کنند. بنده و دیگر بازماندگان و علاقمندان به مرحوم آل احمد هم در دو- سه سال گذشته چهارچشمی مراقب بوده ایم که این پروژه دستخوش نظریات غیرعلمی و غیراصولی شبیه همین مورد نشود و از حیز انتفاع نیفتد. در حال حاضر هم میتوانم به اطلاعتان برسانم که اوضاع این پروژه تا حدودی روبه راه است و خطر جدی از قبیل تخریب و تغییر کاربری آنجا را تهدید نمی کند و تنها نگرانی مان از بابت کندی کار است که امیدواریم آن هم به زودی برطرف شود.
پس خانه واقع در خیابان خیام که اخیراً به مزایده گذاشته شده، چه ارتباطی با جلال آل احمد دارد؟
این خانه که از مستحدثات دوره احمدشاه قاجار است، خانه پدر جلال آل احمد، یعنی مرحوم حاج سید احمد طالقانی است. ایشان که از روحانیون متنفذ تهران و پیش نماز مسجد پاچنار بودند، در سال ۱۳۱۰ شمسی از خانه قبلی شان در کوچه جنب امامزاده سید نصرالدین(ع) به این خانه نقل مکان کردند. بنابراین، خانه ای که در حال حاضر به مزایده گذاشته شده، نه خانه جلال آل احمد است، نه زادگاه او، بلکه خانه ای است که جلال و شمس آل احمد و بعدها دیگر جوانان فامیل، از جمله خود من، دوره کودکی و نوجوانی شان را در آنجا گذرانده اند.
این خانه در سال ۱۳۸۹ توسط ورثه به سازمان میراث فرهنگی فروخته شد و همانطور که شما هم اشاره کردید، پس از کلی خرج و مخارج تحت عنوان تعمیرات و بازسازی و غیره، سرانجام در دوم اسفند ۱۳۹۱ با تشریفات و تبلیغات آنچنانی افتتاح شد، آنهم درحالی که نام بی مسما و بی ارتباط «خانه باستانشناسان ایران» را رویش گذاشته بودند. بعد از برگزاری مراسم افتتاحیه هم حضرات درب خانه را بستند و رفتند لابد به دنبال سیاست گذاری ها و برنامه ریزی هایی شبیه آنچه در روزنامه ایران مورخ ۳ مهر ۱۳۹۵ شاهدش بودیم، یعنی برگزاری مزایده برای اینکه خانه یک روحانی شیعه پیش نماز محل را که هیچ سررشته و ارتباطی با باستانشناسی و باستانشناسان نداشته، ولی به غلط و به عبث به عنوان خانه باستانشناسان ایران نامگذاری شده بوده، بار دیگر مورد تفقد! قرار بدهند و این بار به یک محل پذیرایی تبدیلش کنند! منظورشان هم لابد احداث یک سفره خانه سنتی است، یا مکانی برای صرف چای و قهوه و قلیان و کافی شاپ و غیره. اینجاست که بار دیگر سوالی از جنس همان سوال های مزاحم قبلی مطرح می شود که آیا وظیفه این سازمان معظم، حفظ میراث فرهنگی کشور است، یا گسترش قهوه خانه ها و کافی شاپ ها، آن هم به قیمت استحاله اماکن فرهنگی و انهدام آثار تاریخی؟ !
به نظر شما، علت چنین تصمیم گیری هایی چیست و به اصطلاح کجای کار می لنگد؟
به نظر بنده، مهمترین علت اینگونه تصمیم گیری های غیراصولی، پایین بودن کیفیت عامل انسانی در نظام اداری کشور است که آن هم ناشی از کم اطلاعی برخی مدیران و کارشناسان است.
لازم است این نکته را هم توضیح بدهم که البته اشتباه مدیریتی ، یعنی تصمیم به تبدیل این خانه و برخی دیگر از مواریث فرهنگی کشور به رستوران و کافی شاپ و کاربری های نامربوط دیگر، ناشی از دو اشتباه استراتژیک پیشین در سطح سیاستگذاری است. یکی از این دو اشتباه استراتژیک، به درک مفهوم حفاظت از آثار تاریخی مربوط می شود و دیگری به موضوع کاربری و بهره برداری های بعدی از آنها. در مورد اول باید توجه داشت که حفظ یک اثر فرهنگی تاریخی، هم بُعد سخت افزاری دارد و هم بُعد نرم افزاری.
بُعد سخت افزاری مربوط به تعمیر و ترمیم ساختمان و بازسازی و مقاوم سازی کالبد است، ولی بُعد نرم افزاری اش مربوط به مرحله احیاء است که امری است سوای از تعمیر و مرمت کالبدی. احیاء یک اثر، مستلزم دمیدن روح است و لازمه این کار هم حفظ هویت اصلی اثر است. بخش عمده هویت نیز به کاربری اثر برمی گردد. بنابراین، ترمیم و مرمت یک اثر تاریخی بدون حفظ هویت اصلی و بدون اعاده کاربری اصلی و اولیه، کاری ناقص است. در مواردی هم که بنا به عللی تعریف کردن کاربر ی فرعی برای بخش هایی از یک اثر تاریخی ضرورت می یابد، باید کاربری فرعی کاملاً منطبق و هم راستا با کاربری اصلی باشد، نه مخالف و حتی معارض آن. انحراف از این اصل و تحمیل کاربری های غیرمرتبط و نامتناسب به یک اثر تاریخی، دقیقاً نقض غرض و به معنی انهدام آن اثر است و این بلایی است که سازمان میراث فرهنگی می خواهد بر سر خانه حاج سید احمد طالقانی بیاورد.
منظورم این است که می خواهند خانه ای را که سال های سال محل حضور هیأت های مذهبی و دسته های عزاداری و برگزاری مجالس وعظ و خطابه و محل اجتماع علما و روحانیون بوده، به یک سفره خانه یا چایخانه یا کافه تریا تبدیل کنند!
حفظ حرمت و شأن روحانیت، یا حفظ میراث فرهنگی تشیع و روحانیت، مستلزم رعایت اصول در مورد همه اعضای این گروه است، چون تک تک روحانیون و اعضای این صنف در همین حریم قرار می گیرند و همین اصول و ملاحظات را باید برای آنها رعایت کرد. اگر امروز به این نکات توجه نکنیم، از کجا معلوم که فردا این آفت به جاهای دیگر سرایت نکند؟
اشتباه استراتژیک دوم سازمان میراث فرهنگی چیست؟
اشتباه استراتژیک دومی که به آن اشاره کردم، به موضوع بهره برداری از پروژه های فرهنگی برمی گردد، منظورم به طور خاص بهره برداری تجاری از پروژه های فرهنگی تحت عناوین فریب دهنده درآمدزایی و خودکفایی و سودآوری است. در این مورد به طور خلاصه عرض میکنم که از دل این نگاه و این دیدگاه سوداگرایانه، تنها چیزی که بیرون می آید، یک فرهنگ ابزارشده است، آنهم ابزاری در دست تکنوکرات ها و برای تحقق اهداف اداری آنها و نه در راستای توسعه فرهنگی کشور. اگر اینگونه دیدگاه ها بر اندیشه مدیران سازمان میراث فرهنگی غالب شوند، به تدریج همه مواریث و ارزش های فرهنگی مان به کالاهایی بازاری تبدیل خواهندشد و در معرض حراج و مزایده قرار خواهندگرفت و بعد از چند وقت متوجه می شویم که همه چیز را داده ایم و دیگر چیزی برای مزایده گذاشتن و حراج کردن باقی نمانده است!
راه حل چیست و چگونه می توان جلوی اینگونه تصمیمات بی رویه را گرفت؟
تنها راه نظارت است . بنابراین، هم فعالان فرهنگی وفادار به ارزش های فرهنگی ناب و هم اهالی رسانه که چشم و گوش مردم هستند، باید به طور دایم مراقب اوضاع و احوال و عملکرد مسوولان باشند و مردم را مرتباً در جریان امور بگذارند و افکار عمومی را نسبت به رویدادها حساس نگهدارند.
در پایان اگر نکته ناگفته دیگری در رابطه با موضوع به نظرتان می رسد، بفرمایید.
آنچه در اینجا می توانم اضافه کنم، این است که اصولاً پایداری موفقیت در طرح ها و پروژه های فرهنگی، وابسته به سیاست هایی است که برای مدیریت و بهره برداری از آنها اتخاذ می شود. اگر سیاست بهره برداری از یک پروژه فرهنگی، به سمت تجاری سازی میل کند، مطمئناً آن پروژه شکست می خورد و نه تنها به اهداف فرهنگی اش نمی رسد، بلکه به یک ابزار ضد فرهنگی تبدیل می شود. علتش هم این است که سوداگری و کاسبکاری، ذاتاً ضد توسعه فرهنگی هستند.
نظر شما