به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ پل لوئیس ربورا عضو آکادمی بین المللی هنرهای زیبای «کبک»، مدیر گروه بینالمللی «هنر، رنگ، ماده» و رئیس کمیته انتخاب انجمن «جایزه بین المللی عقاب نیس»، پایه گذار سبکی جدید در هنر انتزاعی است که در زبان فرانسه «لوسِقِی» نامیده می شود. ربورا خود این مفهوم را این گونه تعریف می کند: «مهفومی همراه با یک متد و سبکی از نقاشی که مانند رویکردی جدید به هنرهای زیباست؛ ترکیب نور و رنگ به شیوه ای جدید که می تواند به راحتی در موزه ها، هنرهای کاربردی و معماری معاصر مورد استفاده قرار گیرد.»
این هنرمند چندی پیش به دعوت مدیران سرا موزه دکتر رهگشای که در بادرود کاشان که زوجی ایرانی-فرانسوی هستند، به ایران سفر کرد. در یک بعد از ظهر در دفتر سینمایی «فیلمنگاران» با مدیریت عباس رافعی به دیدار این هنرمند نقاش و مجسمه ساز فرانسوی که در عین حال آخرین بازمانده از شاگردان پابلو پیکاسوست رفتم تا درباره سبک منحصر به فردش، دوستی اش با پیکاسو و شناختش از هنر ایران گفتگو کنم. او با ۸۹ سال سن با حوصله تمام پرسش ها را شنید. زحمت ترجمه این گفتگو را میریام گوتس همسر محمد دلگشای که در سرا موزه دکتر رهگشای سکونت دارند و آن را مدیریت می کنند، کشید.
وی در ابتدای مصاحبه درباره چگونگی ورودش به عالم هنر و رسیدن به سبک ابداعی خود در هنر انتزاعی به خبرنگار مهر گفت: اولین روزهایی که شروع به نقاشی کشیدن کردم مانند بقیه فیگوراتیو کار می کردم و یا از اشیا طراحی می کردم. من در مراکش به دنیا آمدم و همانجا کلاس های هنرهای زیبا را گذراندم و بعد به فرانسه رفتم. یادم می آید هر چه بیشتر کار فیگوراتیو و طراحی از طبیعت انجام می دادم بیشتر از خودم ناراضی می شدم و احساس می کردم پیشرفتی نمی کنم، بعد به سمت هنر آبستره گرایش پیدا کردم. سالها مطالعه کردم که هر کدام از سبک ها از کجا آمده و به کجا رسیدند. مدام آنها را با هم مقایسه می کردم. دوست داشتم به سبک خودم در هنر آبستره برسم.
وی در ادامه بیان کرد: هر چه بیشتر مطالعه می کردم و نگاه می کردم می دیدم با هنر آبستره هیچ ارتباطی برقرار نمی کنم و باید به سبک جدیدی در هنر آبستره برسم. ۳۰ سال پیش شروع کردم به کار روی سبک جدید خودم. هنوزم با ۸۹ سال سن عاشق این سبک هستم.
بازی با نور و رنگ در اثری انتزاعی
وی در توضیح بیشتر سبک خود اظهار کرد: از همه مهمتر این بود که می خواستم چیزی خلق کنم که وقتی مخاطبی به آن نگاه می کند احساس کند جزئی از آن تابلو شده است و به یک حالت رویا و یا خوابی فرو برود. در واقع دوست داشتم یک احساسات قوی را در او بیدار کنم تا وقتی رو به روی تابلو قرار می گیرد به فکر پرواز از زمان و مکان واقعی بیافتد. اینکه خوشحال یا ناراحتش می کند، در این فرایند برایم آنقدر مهم نبود که دوست داشتم دست روی احساسات او بگذارم.
نمای نزدیک از بخشی از اثر پل لوئیس ربورا
پل لوئیس ربورا که بخشی از نسلی است که تکاملی در هنر آبستره ایجاد کردند درباره شیوه کارش نیز توضیح داد: سبکی که به اسم «لوسِقِی» به نام من ثبت شده است و دیگر کسی نمی تواند از روی آن کپی کند از کلمه نور و کلمه ویترای گرفته شده است. ویترای یا همان شیشه های رنگی که نور از آنها رد می شود و شما در اکثر کلیسا می توانید آنها را ببینید، الهام بخش من بودند. در شیوه کار من که به نوعی نقاشی پشت شیشه است شما گویی رو به روی تابلویی ایستاده اید که نور از آن رد می شود. نور عنصر مهمی برای خلق آثار من است. دگرگونی که در مخاطب به دنبالش بودم از طریق همین تابش نور به اثر به دست می آید. من نقاشی را در چند لایه پشت شیشه می کشم و نقاطی را خالی می گذارم و بعد سوراخشان می کنم که بعد با ورقه های طلا یا مس یا نقره (بستگی به حسی که کل اثر دارد این زرورق ها انتخاب می شوند) بخش های خالی را می پوشانم. سپس پشت آن تابلوها چراغی روشن می کنم. مخاطب رو به روی اثر بیشتر مسافرتی با نور و رنگ خواهد داشت، این اتفاقی است که باعث می شود حسی در او بیدار شود.
نمای نزدیک از بخشی از اثر پل لوئیس ربورا
وی درباره انتخاب متریال شیشه به عنوان بوم نقاشی بیان کرد: من ایده تغییر در کارم را داشتم اما دنبال متریال مناسب می گشتم. از پارچه بوم، نور رد می شود اما افه خاصی ایجاد نمی کند. این در حالی است که نور از شیشه مستقیم عبور می کند. دنبال لاک و رنگ خاصی هم می گشتم که حالتی متالیک روی شیشه ایجاد می کند.
مردم برای فهم هنر انتزاعی نیاز به شناخت مبانی هنری دارند
ربورا در پاسخ به این پرسش که آیا درباره نقاشی پشت شیشه که سبکی قدیمی در نقاشی ایرانی است چیزی می داند؟ با اشاره به اینکه تا به حال این نقاشی ها را ندیده اما می تواند این نقاشی ها را تجسم کند و اینکه این اولین سفرش به ایران است، بیان کرد: مهمترین فاکتور در سبک ابداعی من همانطور که اشاره کردم آن بخش هایی است که شیشه را سوراخ می کنم و ورقه های مس و طلا و نقره را روی آن نقاط می گذارم و نور را از این ورقه ها عبور می دهم تا در ترکیب با رنگ ها جلوه خاصی ایجاد کند. ضمن اینکه من بر عکس در پشت شیشه نقاشی می کشم. یعنی از آخر به اول نقاشی می کشم.
نمای نزدیک از بخشی از اثر پل لوئیس ربورا
وی درباره این موضوع که در ایران هنرمندان زیادی به خصوص جوان ترها به نقاشی آبستره علاقه دارند اما در عین حال مخاطب عام چندان با این آثار ارتباط برقرار نمی کند، اظهار کرد: به طور کلی وقتی شما به عنوان مخاطب رو به روی یک اثر آبستره قرار می گیرید خیلی سخت است که معنای نقاشی را درک کنید یا بفهمید در ذهن نقاش چه گذشته است. دوم اینکه مردم برای فهم آثار انتزاعی حتما نیاز به یک پشتیبانی مبانی هنری دارند. باید سبک ها و فلسفه آنها را بدانند. آن وقت متوجه می شوند یک نقاش وقتی لکه ای گوشه تابلو گذاشته است آن لکه بی دلیل نبوده است.
این نقاش فرانسوی ادامه داد: به طور طبیعی مردم هنگامی که وارد یک گالری می شوند ترجیح می دهند چیزی را که می شناسند و از آن لذت می برند، ببینند و وقتی برایشان علامت سوال ایجاد می شود و یا با کاری مواجهه می شوند که نه زمان پیدایش آن سبک بوده اند و نه در مکان آن بوده اند و در واقع هیچ پس زمینه فلسفی و زیبایی شناسی درباره اش ندارند، از آن خسته می شوند. شما رو به روی یک اثر آبستره مدام باید از خودتان سوال کنید و اگر جوابی پیدا نکنید آن را رها می کنید. سبک پیشنهادی من به نوعی رهایی از این پرسش ها است چون من بیشتر حس را درگیر می کنم. از طریق نور و فرم و رنگ سعی می کنم حسی را در مخاطب زنده کنم تا اینکه او را با پرسشی رو به رو کنم.
دوست دارم در ایران نمایشگاهی بگذارم
ربورا در پاسخ به این پرسش که دوست دارد نمایشگاهی از آثارش را در ایران برپا کند یانه؟ بیان کرد: خیلی علاقه دارم اما به تنهایی نمی توانم این کار را بکنم. نیاز هست یک موسسه یا گالری در ایران با من همکاری کند. ضمن اینکه برایم مهم است خودم هنگام چیدمان آثارم در ایران باشم. در حال حاضر دیگر مادیات برایم مهم نیست بلکه برایم مهم این است که موقع برپایی یک نمایشگاه آنجا باشم و با مخاطب همراه باشم و ببینم چه حسی از رویارویی با آثارم می گیرد.
ربورا که او را آخرین بازمانده شاگردان پیکاسو می نامند درباره این نقاش، شاعر، طراح صحنه، پیکرتراش، گراورساز و سرامیک کار اسپانیایی که یکی از مبدعان سبک کوبیسم بود نیز بیان کرد: پیکاسو یک امپراطوری بود. به هر هنری دست زد و در هر راهی که وارد شد، کارش فوق العاده بود. هیچ نقصی در کارهای او پیدا نمی کنید. ما با هم خیلی دوست بودیم. نظر همدیگر را می پرسیدیم. البته او زمان زیادی است که فوت کرده است اما در زمان زنده بودنش از او بسیار آموختم. در واقع چیزی نیست بتوانم درباره او بگویم که امروزه همه درباره اش ندانند. او پر از ایده بود و تسلط بسیار زیادی به کارش داشت. مهمتر اینکه در شاخه های متعددی کار می کرد که در واقع نسل ما هم اینطور بود. الان دیگر هنرمندهایی که در چند شاخه کار کنند کمتر پیدا می شوند. خود من گرافیک کار می کنم، با ذغال کار می کنم، با برنز و سرامیک کار می کنم و مجسمه می سازم و نقاشی می کشم. خیلی ها به من می گویند پیکاسوی دوم (می خندد). البته در این عنوان زیاده روی نباید کرد.
در بخش دیگری از این گپ و گفت صمیمانه این هنرمند فرانسوی درباره عادت گالری رفتن فرانسوی ها نیز گفت: فرانسوی ها به دیدن آثار هنری بسیار علاقه دارند اما هیچ وقت بدون مطالعه به دیدن نمایشگاهی نمی روند. یعنی برای رفتن به یک نمایشگاه حتما مطالعه می کنند. عموم مردم در فرانسه بعد از کلاس پنجم درس ثابت هنری دارند که سبک ها را در آن می خوانند و شناختی از روال سبک های هنری پیدا می کنند و حتما اسم تابلوهای معروف هنرمندان مطرح هر سبک را می دانند.
نظر شما