به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ آنچه که پوپر را طی سالهای پس از انقلاب ایران برای ایرانیان مهم ساخت گره خوردن آراء او با مباحث عبدالکریم سروش بوده که طی دورهای تاریخی بیان شد. پس از آن همواره پوپر یکی از متفکران مورد توجه ایرانیان بوده، به گونهای که در برهههای مختلف متفکرانی چون رضا داوری اردکانی یا احمد فردید به آن تاختهاند. سیامک عاقلی، مترجم کتاب «عطش باقی» ـ خودزندگینامه نوشت کارل پوپر ـ در گفتوگویی که به مناسبت انتشار ویراست جدید این کتاب انجام شده، به بررسی آراء و اندیشههای پوپر در ایران پرداخته است.
پس از انقلاب اسلامی، طی دهههای ۷۰ و ۸۰ پوپرخوانی در ایران رواج یافت، در حالی که شاید در غرب برای پوپر جایگاه فیلسوفی قائل نباشند، چرا در ایران از میان فلاسفه به پوپر توجه شد؟
خیر پوپر در غرب بهعنوان فیلسوف شناخته میشود ولی اگر فیلسوفی را به معنی متافیزیکپردازی نامحصل به شمار آوریم، پوپر فیلسوف یا متافیزیسین نیست هرچند با بحثهای متافیزیکی دستوپنجه نرم کرده است. وی معتقد بود باید بهدنبال بحثهای محصل و نتیجهبخش بود و بسیاری از بحثهای متافیزیکی محصل نیست. درباره اشاره شما به دهههای ۷۰ و ۸۰ بیشتر از آنکه پوپرخوانی در ایران رواج یابد، نام پوپر مطرح شد و کتابهای بیشتری از وی ترجمه شد و علت این امر پیوند سروش با پوپر بود هم در زمینه نقد مارکسیسم و هم در زمینه جامعه باز و مدنی و مخالفان موضعگیریهای فکری سروش، مخالفت با پوپر را هم به میان آوردند.
مواجهه غربیها با پوپر بیشتر از منظر آراء فلسفیاش است یا آراء او در حوزه سیاست؟
آرای او در حوزه سیاست خارج از حوزه فلسفه نیست، آن هم بخشی از تلاشهای فلسفی اوست. اگرچه پوپر خود را معرفتشناس به معنی کلی میشناسد، در غرب او را بیشتر به عنوان فیلسوف علم میشناسند. پوپر در واقع روش راهحلیابی برای مسائل را به دست میدهد و روشهای نادرست در حل مسائل اعم از سیاسی و اجتماعی و علمی را نقد میکند.
جایگاه پوپر در ایران به چه صورت بوده است؟ آیا بیشتر به دلیل نظریههایش در فلسفه علم شهره شده یا به عنوان یک چهره حامی لیبرال دموکراسی؟
پوپر دارای منظومه فکری است که نمیتوان آرامش در زمینه اجتماعی و سیاسی را از آرایش در زمینه فلسفه و فلسفه علم جدا کرد. اما اظهارنظرهایش در زمینه مارکسیسم و دفاع از جامعه باز سبب توجه بیشتر به او شده است.
افرادی مانند داوری اردکانی و فردید در دورههایی با پوپر مواجهه داشتهاند و او را نقد کردند. رویکرد آنها به پوپر از منظر فلسفی بوده یا سیاسی؟
پوپر اگرچه پایه بحثهای متافیزیکی نداشت، اما برخلاف تحصلگرایان منطقی و ویتگنشتاینیها لزوماً بحثهای متافیزیکی را رد نمیکرد و برای بسیاری از آنها ارزش و اهمیت قائل بود. او معیار ابطال پذیرش در زمینه فلسفه علم را در فلسفه محض هم وارد کرد و گفت که مسائل فلسفی هم باید قابلیت نقد و ابطالپذیری (البته ابطالپذیری عقلانی) داشته باشند. شاید مخالفت آقایان با پوپر بدیل موضعگیری نه چندان مثبت او در برابر متافیزیک بوده باشد.
طی دهههای اخیر اختلافی بین پوپرها و هایدگریها رخ داده است. منشاء این اختلافات به چه برمیگشت؟
تا آنجا که من اطلاع دارم چنین برخوردی در کشورهای غربی وجود ندارد که در یک طرف پوپر را نشانده باشند و در طرف دیگر هایدگر را. به گمانم چنین رویاروی ساختن دو فیلسوف منشأ سیاسی داشته باشد. هرچند تفاوتی ماهوی بین این دو متفکر وجود دارد.
کتاب جامعه باز و دشمنان آن در برهه تاریخی در ایران مورد توجه قرار گرفت. جایگاه این کتاب در منظومه فکری پوپر کجاست؟
پوپر این کتاب را در زمان جنگ جهانی دوم در رد نظامهای تمامت خواه استالین و هیلتر و موسولینی نوشت. در دفاع از جامعه باز میبینیم نگاه پوپر در زمینههای مختلف از فلسفی و اجتماعی و تاریخی و ... فرآوردههای چشمگیری دارد. پوپر در ایام جنگ دوم جهانی در زلاندنو مبادرت به نوشتن کتاب «فقر تاریخی گری» کرد و سوالاتی که دوستان و حامیان فکریاش درباره برخی مباحث مطرح در آن میکردند، موجب شد پوپر به تشریح بیشتر آرایش بپردازد و از دل این اهتمام «جامعه باز و دشمنانش» به دست آمد که به عقیده برخی صاحبنظران قویترین کتاب در رد جوامع بسته و در دفاع از جامعه باز است. وی در این کتاب توضیح میدهد اصلاح جوامع نیازمند مهندسی گام به گام اجتماعی است و با یک حرکت و تغییر زیربناهای اجتماعی نمیشود جوامع را اصلاح کرد.
اقبال از این کتاب در شرایطی که ما انقلاب کردیم و خلاف نظر او عمل کردیم چگونه قابل تفسیر است؟ بهویژه اینکه پوپر به هر حال به انقلاب اعتقاد ندارد. پس چگونه این کتاب مورد توجه قرار گرفت؟
زمانی که حدت و شدت انقلاب تا حدی کاسته شده بود و بحث جامعه مدنی و آزادیهای فردی مطرح شده بود، این کتاب مورد توجه قرار گرفت.
کتاب «عطش باقی» در نظام فکری پوپر چه جایگاهی دارد؟
این کتاب نظریه جدیدی مطرح نکرده تا نسبت آن را با منظومه فکری پوپر بیان کنیم، بلکه سرگذشت حیات فکری پوپر با اشاره به سوانح زندگی شخصی اوست و در آن گذرا هم شده به دستاوردهای فکریاش اشاره میکند. اندیشه پوپر اکنون چه کمکی میتوان به جامعه ما بکند. او قائل به مهندسی گام به گام است و معتقد به عقلانیت انتقادی در سایه بحث آزاد. چنین امری بهترین فرصت را برای یافتن بهترین پاسخها برای مسائل ما به وجود میآورد.
با توجه به ساختارها و محدودیتهای جامعه ما امکان بهرهگرفتن از این عقلانیت انتقادی وجود دارد؟
لازمه آن امکان بحث آزادی و نقد و تحلیل اندیشههاست در سایه چنین امری فرصت برقراری عقلانیت انتقادی فراهم میآید. در زمینه فلسفه سیاسی که با این سوال روبهروست «حاکم چه کسی باید باشد؟ پوپر تجدیدنظری به عمل آورد و سوال را بدین نحو تغییر داد که «حکومت به چه نحوی باید باشد؟» البته سوال اول را افلاطون مطرح کرده بود و پاسخش هم فرمانروایی فیلسوف بود
از افلاطون سخن گفتید. پوپر افلاطون و هگل را پیامبران دروغین میداند. منشأ این سخن پوپر در کجاست؟
فلاسفه ایدهآلگرایی که به دنبال ساخت مدینه فاضلهاند یا قائل به جبر تاریخ در بهوجود آمدن چنین جامعهای هستند با نقد سنگین پوپر روبهرو میشود برای آن که دست آخر انسانها را پیچ و مهرهها نظام خود میسازند که محکوم جامعه تک صدای توتالیتر میشوند.
ویراست جدید کتاب چه تغییراتی داشته است؟
چندان تغییر خاصی نداشته چون سالیان درازی بود از کتاب دور افتاده بودم از بازخوانی آن احساس بسیار مطبوعی داشتم که از دل آن تغییراتی در شفافسازی متن به وجود آمد. از دوبارهخوانی کتاب بسیار لذت بردم.
و سخن آخر؟
این کتاب نگاهی اجمالی به آرای پوپر دارد و بسیاری از بحثهای کتاب نیازمند آشنایی قبلی خواننده با بحث است به همین دلیل ابتدا سعی کردم با پانوشتهایی این نیاز را برطرف کنم و در آخر در معرفی آرا و اندیشههای پوپر مقدمه نسبتا بلندی تهیه دیدم.
نظر شما