به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ محمدحسن شهسواری اظهار کرد: طی روزهای گذشته کتاب «حرکت در مه» در ۷۲۱ صفحه توسط نشرچشمه وارد بازار نشر شده و باید بگویم که این کتاب حاصل سالها تجربه من در حوزه نویسندگی و آموزش آن است.
این نویسنده معتقد است که کلمه ناموس نویسنده است و در این راستا گفت: به نظر من بخش قابل توجهی از نویسندگان دچار افراط در بازیهای زبانی میشوند و چنین وضعیتی باعث شده که ادبیات ما ضربه بخورد و رماننویسی در ایران پیشرفت نکند؛ خصوصاً در کشور ما که مملکت شعر است؛ بنابراین نویسنده باید روی استفاده از کلمات دقت کافی داشته باشد و ارزش کلمه را حفظ کند زیرا کلمه ناموس نویسنده است.
وی افزود: در واقع باید گفت، ادبیات ما زمانی دچار ضعف شد که این زبانبازیها وارد داستاننویسی شد؛ البته این شیوه در داستان کوتاه جواب میدهد اما در رمان که بر پایه پلات است، تاثیری ندارد و ضربه میزند. عدهای معتقدند که همه داستان زبان است، از طرفی عدهای میگویند که زبان صرفاً انتقال دهنده معناست اما به نظر من باید تعادلی این بین ایجاد کرد چراکه پرداختن به هرکدام از این دیدگاهها به اثر ضربه میزند. در مجموع مطالب بیان شده بخش کوچکی از دلایلی بود که من را به نوشتن این اثر مجبور کرد.
این مدرس حوزه داستاننویسی در توضیح دلایل نگارش این کتاب عنوان کرد: سالها کارمند صدا و سیما بودم و علاوه بر آن به عنوان مشاوره به دوستان فیلم نامهنویس کمک میکردم. از طرفی حدود ۱۰ سال هم کارگاههای رماننویسی برگزار کردهام، به همین دلیل تجربه کارهای آموزشی را دارم و به خوبی میدانم که نویسندگان جوان با چه چالشهایی روبهرو هستند.
وی ادامه داد: در کارگاههای من به نکات ساده و ابتدایی داستان پرداخته نمیشود چراکه با فرض دانستن این موارد، از ثبتنام کنندگان میخواهم که با ایده نگارش رمان در کلاسها حضور پیدا کنند و به همین شیوه در سالهای گذشته بیش از ۷۰ رمان منتشر کردهایم.
«حرکت در مه» به خلاءهای داستاننویسان میپردازد
این نویسنده با اشاره به مشکلاتی که دانشپژوهان در کارگاهها با آن روبهرو هستند گفت: به خاطر دارم زمانی که روی پروژه پایاننامه کارشناسی ارشدم مشغول فعالیت بودم، تمام کتابهای تالیفی و ترجمه آموزش نویسندگی را خوانده بودم. در چنین شرایطی بود که متوجه شدم، بچههایی که در کارگاهها شرکت میکنند تکنیک را میفهمند اما نمیدانند که نویسنده باید با چه فکری به رمان و هستی نگاه کند.
وی افزود: من عادت دارم که برای کوچکترین کاری که انجام میدهم یادداشتی آمده میکنم و در سالهایی که کارگاه برگزار میشد، این یادداشتها را جمعآوری کردم. از طرفی شروع به مطالعه کتابهای کارگاههای آموزش نویسندگی آمریکا کردم و خلاءهای موجود در کلاسهای ایران و تفاوتها را استخراج کردم. در کل باید بگویم که حاصل سالها فعالیت در حوزه آموزش نویسندگان و مطالعاتم، در این کتاب جمعآوری و منتشر شده است.
۲۵ درصد مردم جهان استعداد نویسندگی دارند
شهسواری با اشاره به ویژگیهای این اثر اظهار کرد: سعی کردم در این کتاب اثر کاملی بنویسم اما از بیان حرفهای تکراری خودداری کردهام و توضیحات ابتدایی و تکراری را به کتابهای خوبی که توسط دوستان و اساتید منتشر شده است، ارجاع دادهام. در این کتاب تاکید ویژهای روی تلاش و کوشش نویسندگان جوان داشتهام، البته به هیچ وجه عنصر استعداد را نادیده نگرفتهام.
وی ادامه داد: در اوایل شروع کار کارگاههای نویسندگی به استعداد اعتقادی نداشتم و به نظرم تلاش بسیار میتوانست از یک علاقهمند، نویسندهای خوب بسازد اما هرچه جلوتر رفتم نظرم تغییر کرد چراکه اگر علمی هم بخواهیم به این موضوع نگاه کنیم بر اساس دیدگاه روانشناسان، بین ۲۰ تا ۲۵ درصد مردم جهان استعداد نوشتن دارند و مابقی هرچقدر که تلاش کنند نویسندگان مهمی نخواهند شد. البته این میزان، درصد کمی نیست زیرا از هر چهار نفری که در اطراف ما هستند، یک نفر استعداد نوشتن دارد.
نویسنده باید مدیریت افسردگی داشته باشد
این نویسنده با اشاره به رابطه استعداد و تلاش گفت: در مجموع هیچکدام از اینها ملاک مناسبی برای نویسنده شدن نیست چراکه نویسندگان در کنار استعداد و تلاش باید بتوانند مدیریت افسردگی داشته باشند. شاید برای عدهای سوال باشد که مدیریت افسردگی چیست. در توضیح این آیتم مهم باید بگویم که نویسنده در سه مرحله دچار افسردگی میشود.
وی افزود: نویسنده نخستین بار در هنگام نوشتن دچار افسردگی میشود و احساس میکند که شاید مخاطبی نداشته باشد. در ادامه او کتاب مینویسد و به ناشر مراجعه میکند اما کسی اثرش را چاپ نمیکند و این دومین مرحله افسردگی نویسنده است؛ در این مرحله نویسنده باید بتواند به شرایط روحی خود مسلط باشد، کتاب را کنار بگذارد و به سراغ اثری بهتر برود. مرحله آخر نیز مربوط به زمانی است که نویسنده اثر خوبی مینویسد و ناشر کتاب را منتشر میکند اما از اثر استقبال نمیشود؛ اگر نویسنده در این مرحله نتواند به بهبود وضعیت روحی خود بپردازد، بدون شک افسرده میشود و نویسندگی را کنار میگذارد.
شهسواری با اشاره به افسردگی برخی نویسندگان اظهار کرد: متاسفانه همه ما روی دو گزینه تلاش و استعداد متمرکز شدهایم و ضلع سوم این مثل را فراموش کردهایم در حالی که این نکته مهم باعث خودکشی نویسنده بزرگی مانند همینگوی شده است یا شما به تولستوی دقت کنید که بعد از آناکارنینا دیگر نتوانست کار خوب بنویسد چراکه دچار افسردگی شده بود.
این نویسنده در توضیح فصلهای جذاب این اثر گفت: در فصلی با عنوان «خودتان را اندکی دقیقتر بشناسید» به مراحلی که یک علاقهمند به ادبیات طی میکند تا به یک نویسنده حرفهای تبدیل شود، اشاره کردهام. در این پروسه، مرحله اول نادانی است یعنی زمانی که فرد حتی فرم و محتوا را نمیشناسد. مرحله بعدی توهم دانایی است، این حالت زمانی اتفاق میافتد که فرد علاقهمند چیزهایی یادی میگیرد و احساس میکند به انتهای داستاننویسی رسیده است و دیگر کسی بهتر از او نمیتواند بنویسد.
وی ادامه داد: مرحله سوم ذوقزدگی است که اگر فردی وارد این مرحله شود، میتوان گفت که او به یک نویسنده جدی تبدیل شده است. مرحلههای بعدی استادی و نبوغ است و هر چه به این دو مرحله نزدیک میشویم تعداد نویسندگان کمتر و کمتر میشود.
نویسنده نابغه نداریم
شهسواری در پاسخ به این سوال که «آیا ما نویسنده نابغه داریم؟» اظهار کرد: من به نویسنده نابغه اعتقادی ندارم و معتقدم که ما در ادبیات اثر نبوغآمیز داریم چراکه زمانی میتوانیم ادعا کنیم که فلان نویسنده نابغه است که همه آثار او خوب باشد اما متاسفانه هیچ وقت ما شاهد چنین وضعیتی در ادبیات نبودهایم.
این مدرس داستاننویسی در پایان اظهار کرد: برای تهیه این کتاب تلاش بسیار زیادی کردهام و این کتاب به نوعی حاصل سالها تجربه من در حوزه داستاننویسی و آموزش داستان است، به همین دلیل امیدوارم که کتاب خوانده شود تا بتواند کمکی هرچند کوچک به بهبود وضعیت فعلی ادبیات ما بکند.
نظر شما