فرهنگ امروز/ گووانمهر اسماعیلپور:
بیگمان شما هم این جمله را به یاد میآورید که «فقط تئاترهای طنز و نمایشهای خندهآور مورد استقبال مردم قرار میگیرند و کارهای جدی، بفروش نمیشوند»؛ اعتقادی پوچ که مدتها بنیان فرهنگی جامعه را دچار تزلزل کرده بود و هنرمند و هنردوست را در باتلاق نابودی فرومیبرد. آری سالهای زیادی از جولان این باور یاوه نمیگذرد؛ سالهایی شاید بهشمار روزگاری که از نخستین اجرای تئاتر سقراط، اثر حمیدرضا نعیمی در تالار بزرگ وحدت میگذرد. در آن ایام شاید خود کارشناسان و مدیران تالار وحدت هم باور نداشتند که یک درام تاریخی، انتقادی با مضمونی فلسفی شاهد چنان استقبالی شود که همه رکوردهای گیشه را دستخوش دگرگونی مثبت کند، اما نعیمی به همه مدیران و دستاندرکاران تئاتر نشان داد که «مخاطب تئاتر، داری درکی بالاست، هنر را میفهمد و از اثر ارزشمند استقبال میکند»! پس از آن در بین هنرمندان نسل جوان تئاتر، حرکتی تازه پدید آمد جهت ساخت آثار «خوب» بهجای آثار «خندهآور»؛ حرکتی که با همراهی و پشتیبانی مردم توأمان و موجب رونق تئاتر و تعدد و شکوفایی تماشاخانههای خصوصی شد.
با این آگاهی، هنگامی که پیشاپیش نام اثر تازه جناب نعیمی - شوایک، سرباز سادهدل- عبارت «تئاتر کمدی» را میخوانیم، اندکی به فکر فرومیرویم. در آثار دیگری که پس از اجرای سقراط از او سراغ داشتهایم، شاهد ادامه همان مسیر و احترام به شعور و درک مخاطب بودهایم. هرچند کمدیبودن یک اثر به خودیخود دلیل بر ضعف کیفی و سطحینگری نیست؛ اما آویختن از رشتههایی مندرس برای خندهگرفتن از تماشاگر، پوچ و دور از شأن هنر است. چه کنیم که حکایت ما و کمدی، حکایت مارگزیده و ریسمان سیاهوسفید است.
در روزهای نخستین اجرا، ساعتی پیش از شروع نمایش، خود را به ورودی تالار وحدت میرسانیم و با صف طویل و چندلایه مردمی روبهرو میشویم. نکته جالب توجه درباره این جمعیت، وجود اقشار گوناگون جامعه میان آنهاست. این را میتوان هم از ظاهرشان فهمید و هم از سخنان و مباحثی که مطرح میکنند. پیر و کودک و جوان گردهم آمدهاند و در هوای پاییزی شب نیمه مهرماه برای تماشای اثر هنرمند مورد اعتماد خود انتظار میکشند.
نمایشنامه – چنانکه در بروشور قید شده- اقتباسی آزاد از رمانی به همین نام، نوشته یاروسلاو هاشک (۱۹۲۳-۱۸۸۳) نویسنده مجار است. رمان هاشک چهار بخش دارد؛ ۱. در پشت جبهه ۲. در جبهه ۳. کتککاری پرافتخار ۴. دنباله کتککاری پرافتخار. هرچند که بخش چهارم با مرگ نویسنده در ۴۰سالگی ناتمام میماند و حسرتی در دل خواننده برجای میگذارد. هاشک با خلق شخصیت شوایک به نقد شرایط سیاسی، نظامی امپراتوری میپردازد. بعد از هاشک، نویسندگان زیادی از این شخصیت استفاده کردند که نامدارترین آنان برتولت برشت است. او میگوید: چنانچه لازم باشد از سه اثر نام ببریم که ادبیات جهانی قرن ما را آفریدهاند، بیتردید یکی از آنها، شوایک، سرباز سادهدل است. شوایک چکتبار، در زمان جنگ جهانی نخست، هنگامی که چک بخشی از امپراتوری اتریش- مجارستان محسوب میشد، با وراجیها و پرحرفیهای طنازانه خویش به ماجراهای اجتماعی آن روزگار اشاره میکند. هاشک، شوایک را چنین معرفی میکند: «روزگاران بزرگ مردان بزرگ میطلبند. هستند قهرمانان فروتن و ناشناختهای که تاریخ آنان را بهسان ناپلئون نستوده است، حال آنکه خصالشان سرفرازیهای الکساندر مقدونی را هم بیرنگ میکند. این روزها، هنگام گردش در کوچههای پراگ به مرد شندرپندری برمیخورید که خودش هم نمیداند در رویدادهای بزرگ کنونی، چه نقش بزرگی بر دوش داشته است. سرش به کار خودش است. آزارش به کسی نمیرسد و روزنامهنگاران هم با درخواست مصاحبه مزاحم او نمیشوند. اگر اسمش را بپرسید با سادگی و فروتنی پاسخ خواهد داد:
شوایک هستم...».
در تالار وحدت، تمام صندلیها پر است و همه چشمانتظار بالارفتن پرده هستند. فهرست بازیگران بهجز نام هنرپیشههای ثابت آثار نعیمی، نام تعدادی از بازیگران مشهور دنیای تصویر را هم در خود دارد؛ ترکیبی جالب که بر اشتیاق مخاطب برای دیدن نمایش میافزاید. فرهاد آییش، بازیگر توانمند نقش سقراط، اینبار در جامه نقشی متفاوت درآمده است. شوایک، به عیب سفاهت از خدمت نظام معاف شده و در پراگ با خرید، فروش و تربیت سگهای ولگرد و بیاصلونسب بهعنوان سگهای اصیل روزگار میگذراند. استفاده دراماتیک و بدیع گروه بازیسازان در نقش سگها، هم به بافت تصویری اثر در خلق و پویایی میزانسنها یاری رسانیده و هم به پیشبرد صحنه و ایجاد ریتم کمک کرده است. در صحنههای ابتدایی، نمایشنامه نزدیکی زیادی با متن رمان دارد، اما رفتهرفته از آن فاصله گرفته و هرچه بیشتر میتوان شاهد بیان افکار و جهانبینی ویژه حمیدرضا نعیمی بود. صحنههای موزیکال موردعلاقه نعیمی که فصل مشترک تمام آثار او هستند، اینبار نیز با قدرت و زیبایی بسیار بر صحنه جاری میشوند. او از صحنههای موزیکال برای بیان روحیات جامعه مورد بحث در نمایش بهره برده است؛ مردمی که شادی و حماسه و اندوه خود را در ترانههایشان بازگو میکنند. این نحوه بیان ضمن رعایت ایجاز و ضربآهنگ به رنگآمیزی حسی اثر نیز کمک شایانی کرده است. از آنجا که فرهنگ مجارها و سراسر امپراتوری بزرگ اتریش نیز آمیخته با موسیقی و بیان آهنگین است، شناخت کارگردان از موزیک و موزیکال باعث شکلگیری صحنههایی بجا و چشمنواز در طول نمایش شده است. رضا مهدیزاده، در طراحی صحنه تأکید خود را بر استفاده از عمق صحنه و ایجاد لایههای متعدد قرار داده است. اینبار نیز شاهد نوعی طراحی مینیمالیستی و اختصارگرا از جانب او هستیم که با نشانهشناسی مخصوص به خود، به فضاسازی و کارگردانی خلاقانه نعیمی یاری میرساند و مجال آن را فراهم میکند تا صحنهها در عین گویایی در دل هم بلغزند و پیش روند. این میان وجود اغراقآمیز یک اراده توپ جنگی غولپیکر و قرص کامل ماه، تأملبرانگیز است. از میدان جنگ و ادوات سنگین نظامی فقط همین توپ بر صحنه دیده میشود که میتوان بهروشنی آن را نماد جبهه نبرد دانست. در مقابل این سلاح هولناک عظیمالجثه، ماه درخشانی بر صحنه خودنمایی میکند که شاید بتوان آن را جنبه روحانی انسان دانست. خورشید در آسمان نیست زیرا جنگ روزگاری تاریک است و شبی طولانی که این ماه درخشان تمام بغض و اندوه آن را به زبانی شاعرانه در خود جلوهگر میکند. شوایک سادهدل که دربهدر میدود تا جنگسالاران را یافته و چاره خود برای پرهیز از جنگ و خاتمه دعوا را به گوش آنها برساند، با پیشرفت جنگ هرچه بیشتر به پوچی و فساد علل شکلگیری و پیشبرندگان آن پی میبرد. اگر در ابتدا میتوان به سختیها خندید یا صحنههای زیبایی را در دل بیرحمی محیط سراغ گرفت، اما رفتهرفته همه آن زیباییها زیر چرخ سنگین ماشین نظامی له میشوند. سربازی که مظهر عشق و شور زندگی بود، با قنداق تفنگ به چهره معشوق خویش ضربه میزند و بر خود آتش میگشاید. جنگسالاران نیز از این بلا در امان نمیمانند و در محاصره حلقه آتشی که خود روزگاری از آن سود میبردند، گرفتار آمده و یکیک از پای درمیآیند. شوایک، از این نابسامانی رنج میبرد و با همه توان در رفع آن میکوشد اما کار مفیدی از او ساخته نیست. سرانجام، دستگاه زباننفهم کشتار او را نیز در کام مرگ فرومیکشد و آرزوهای وی برای پرسهزدن در خیابانهای پراگ و ازسرگرفتن زندگی ساده و باصفایش به باد میرود. نه این یک نمایش خندهآور نیست! نعیمی، همچنان به مشی هنری خود پایبند مانده و از حالوهوای شوخطبعانه رمان هاشک سود برده تا دلنگرانی و بیم و امیدهای خود در حوزه مسائل روز جامعهاش را به رشته بیان درآورد؛ نمایشی که در زیر پوسته شاد و مفرح خود حقیقتی فجیع را نمایان میکند.
روزنامه شرق
نظر شما