فرهنگ امروز/ علیرضا صدقی: اندلس نامی است که مسلمانان به بخشی از شبه جزیره ایبری، در کنار مدیترانه، واقع در جنوب اسپانیا و جنوب شرقی پرتغال و گاه به تمام آن دادهاند. اندلس از نام واندالها، قبیلهای از مردم ژرمن، گرفته شده است که در اوایل سده ۵میلادی، پس از تجزیه امپراتوری روم غربی، چندی در جنوب اسپانیا سکنی گزیدند.
ورود اسلام به اندلس مربوط به سال ۹۲قمری است که موسیبننصیر، حاکم افریقیه، سپاهی به سرداری طارقبنزیاد به اندلس فرستاد و سال بعد خود نیز بدو پیوست و آن دو توانستند کل این منطقه را تسخیر کنند. از این زمان تا تاسیس دولت امویان اندلس در سال ۱۳۸قمری، اندلس توسط والیانی اداره میشد که از شمال آفریقا برگزیده میشدند. این دوره به دوره والیان معروف است.
بعد از سقوط دولت امویان در شام یکی از افراد این خاندان به نام عبدالرحمانبنمعاویه که از آنجا گریخته بود به اندلس آمد و توانست یوسفبنعبدالرحمان فِهری را شکست دهد و سلسله امویان اندلس را بنا نهد که مدت سه قرن ادامه یافت.
پس از سقوط حکومت امویان اندلس، وحدت سیاسی بخش اعظم این سرزمین از هم پاشید و در هر قسمتی از آن هر یک از مدعیان قدرت برای خود دولتی تشکیل دادند. تعداد این دولتها را تا ۲۶ عدد برشمردهاند که از معروفترینشان بنیجَهوَر در قُرطبه، بنیعَبّاد در اِشبیلیّه، بنیزیری یا بنیمناد در غرناطه و بنیذوالنون در طُلَیطِله بود.
پس از سقوط طلیطله در سال ۴۷۸قمری به دست مسیحیان، ملوکالطوایف که خود را در خطر میدیدند یوسفبنتاشفین، حاکم مرابطون در مغرب (مراکش) را به اندلس دعوت کردند و وی نیز با لشکری بزرگ آمد و آلفونسو را در محلی به نام «زَلّاقه» در نزدیکی بَطَلیوس به سختی شکست داد. اما به زودی دریافت که دولتهای ضعیف و رقیب مسلمان در اندلس توان مقابله با مسیحیان را ندارند و به زودی اندلس به دست مسیحیان سقوط خواهد کرد و بلاد مغرب نیز از تهدید آنان در امان نخواهد ماند. از این رو در ۴۸۳قمری به قصد برانداختن ملوکالطوایف بیرون آمد و به تدریج بر سراسر اندلس دست یافت. در این دوره که نزدیک به نیم قرن طول کشید میان مسلمانان و مسیحیان جنگهایی در شمال شرق اندلس رخ داد که در نتیجه آن برخی از شهرها از جمله سَرَقُسطه دبه دست مسیحیان افتاد.
باید در نظر داشت که اطلاعات تاریخی ما درباره اندلس اندک است و غالباً تصور میکنیم زندگی مسلمانان در سال ۱۴۹۲ میلادی، با سقوط خلافت اندلس و اخراج مسلمانان از اسپانیا پایان یافت؛ ولی تحقیقات جدید مورخان، نشان میدهد، مسلمانان اسپانیا، تا مدتها در مقابل سیاستها و تفتیش عقاید مسیحی مقاومت کردند و این مقاومت تا اوایل قرن هفدهم میلادی، یعنی تا زمان اخراج نهایی آنها ادامه یافت.
امروزه در اسپانیا، دلایل زیادی برای ارج گذاشتن به میراث فرهنگی و معماری مسلمانان اندلس وجود دارد. مسلمانانی که اکنون در اسپانیا زندگی میکنند، تا حد زیادی از آزادی فعالیت مذهبی و سیاسی برخوردارند و قانون اساسی اسپانیا، حقوق آنان را به رسمیت میشناسد. ولی بین این مسلمانان با مسلمانانی که بعد از سال ۱۵۰۰ میلادی در این سرزمین زندگی میکردند، هیچگونه قرابتی وجود ندارد.
اولین گروه مسلمانان به سال ۷۱۱ میلادی وارد شبه جزیره ایبریا شدند و آخرین اخراج دسته جمعی مسلمانان از این منطقه، بین سالهای ۱۴-۱۶۰۹ میلادی صورت گرفت. این واقعیتی است که بخشی از جمعیت مسلمانان اندلس بعد از اخراج و تبعید اجباری به سال ۱۴۹۲ میلادی، در این منطقه باقی ماندند.
اسپانیای معاصر کشوری یکپارچه است؛ ولی در قرن ۱۵ میلادی این کشور مرکب از چندین شاهنشین بود. شبهجزیره ایبریا، شامل اسپانیا و پرتغال در بین سالهای ۱۵۴۱ و ۱۵۹۱ میلادی، ۷/۵ تا ۸/۵ میلیون نفر جمعیت داشت. از این میان، ۱/۵ میلیون نفر ساکن پادشاهی آراگون، ۳۵۰ هزار نفر ساکنان استانهای باسک و ناواره و ۶/۶۰۰۰۰۰ نفر ساکن پادشاهی کاستیل بودند. در این زمان، جمعیت مسلمان نشین این مناطق ۳۰۰ تا ۳۳۰ هزار نفر بود.
مسیحیان اسپانیایی در آخرین کوشش برای اخراج مسلمانان از شبه جزیره ایبریا، طی سالهای ۱۴-۱۶۰۴ میلادی بیش از ۰۰۰/۳۰۰ مسلمان را از این منطقه اخراج کردند. این آخرین بقایای مسلمانان اندلس بود. مسلمانها مجبور به اخراج سرزمینی شدند که مدت ۹ قرن در آن زندگی میکردند. در این سالها اقلیتی از مسلمانان به اجبار به مسیحیت گرویدند ولی بخش عمده آنها به مراکش و سایر سرزمینهای تحت حکومت عثمانی مهاجرت کردند.
تاریخ در سال ۱۵۰۰ میلادی آغاز میشود، و یا دقیقاً در ۱۸ دسامبر ۱۴۹۹ میلادی. اهالی مسلمان شهر غرناطه (گرانادا) و آلبابایتسین دست به شورشی علیه حکام مسیحی این شهر میزنند. علت شورش، عدم رعایت حقوق اولیه مسلمان توسط حاکمان مسیحی است. حاکمان مسیحی هشت سال قبل قول داده بودند تا مسلمانها براساس آیین و رسوم خود زندگی کنند. در جریان این شورش، مسلمانها بخشی از شهر غرناطه را به تصرف در میآورند. این شورش؛ سه روز بیشتر به طول نمیانجامد. شورش شهر آلباتیسن هم به سادگی سرکوب میشود. ولی این حادثه آغاز یک پایان است، روندی که ۱۱۴ سال بعد به پایان اسلام اسپانیایی منتهی میشود.
چهار قرن قبل از سال ۱۴۹۹ میلادی، حکام مسیحی پادشاه نشینهای مختلف اسپانیا، بر بخشی از جمعیت مسلمان و مسیحی فرمانروایی میکردند. مسلمانها در این دوران زندگی امنی داشتند. حکومت اندلس در جنوب اسپانیا به اندازهای قوی بود که بر وضعیت زندگی مسلمانان در سایر مناطق اسپانیای مسیحی تاثیر بگذارد. در همه مناطق با حاکمیت مسیحی، چنین آرامشی برای مسلمانان نبود، هم زمان با اوج گرفتن جنبشهای مسیحی در اروپا، به تدریج نفرت و خشم علیه مسلمانها افزایش یافت. ولی از سوی دیگر، علیرغم همه این مسائل، مسلمانها و مسیحیهایی که در قلمرو اسپانیا به دنیا آمدند، اهل آن سرزمین به حساب میآمدند. در دوره قرون وسطا: «مورها و مسیحیها» به طور کلی به هر کسی در اسپانیا اطلاق میشد. ولی به تدریج کلمه مور یا موریسکو، مفهوم اولیه خود یعنی مسلمانان اسپانیایی را از دست داد و بین مفهوم مسلمان و مور تفاوت معنایی وسیعی ایجاد شد.
در قرن دوازدهم میلادی؛ واژه مور به مسلمانان شمال افریقا و مشخصاً مراکش اطلاق میشد. در طی قرون بعدی، واژه مور تغییرات مفهومی کرد، در دوران تفتیش عقاید بعد از سال ۱۵۰۰ میلادی، این واژه به مسلمانی اطلاق شد که تحت فشار عمال دولتی و کلیسا، مسیحیت را پذیرفته بود.
در سال ۱۴۹۹ میلادی، اخراج و کشتار گسترده مسلمانها از اندلس آغاز شد، ولی این برای کندن ریشه اسلام کافی نبود. مسلمانها به ظاهر مسیحیت را پذیرفتند؛ ولی در نهان به دین اسلام وفادار باقی ماندند. حادثه شورش غرناطه و آلباتیسن نشان داد که مسلمانها همچنان میتوانند برای حکومت اسپانیا دردسر ایجاد کنند و بنابراین از سال ۱۵۰۰ میلادی، روند جدا ساختن مسلمانان باقیمانده از جامعه اسپانیا و دوران تفتیش عقاید آغاز شد. این روند با مسیحی ساختن اجباری سکنه مسلمان شروع شد. شاه اسپانیا و کلیسا هجوم گستردهای برای اسلامزدایی از اسپانیا آغاز کردند. انجام این تصمیم آسان نبود. مسلمانان اسپانیا بخشی عرب و بخش عمده بومی بودند. از سال ۱۵۲۰ میلادی، حکومت اسپانیا قوانین سختی برای مسیحی کردن مسلمانها در پیش گرفت. از این تاریخ تا ۱۶۱۴ میلادی، دادگاههای تفتیش عقاید مسلمانها فعال بودند.
پروفسور هاروی، در بررسی تاریخ زندگی مسلمانها از سال ۱۵۰۰ تا ۱۶۱۴ میلادی، کوشیده تا از منابع تاریخی و دینی هر دو طرف مسلمان و مسیحی سود جوید. اهمیت این کتاب استفاده از منابعی است که توسط مسلمانان اسپانیایی در دوره مورد بحث نگاشته شده است. مسلمانان اسپانیایی، به دو زبان عربی و اسپانیایی با الفبای عربی کتاب مینگاشتند. اثر پروفسور هاروی در شناسایی منابع مسلمانان اندلس، برای مطالعات عمیقتر درباره اندلس، یک اثر درخور تحسین است.
کتاب هاروی پاسخی به رشد مطالعات تاریخی درباره مسلمانان اندلس است. توجه محققان اروپایی، به ویژه مورخین اسپانیایی در اواسط قرن بیستم به مساله اندلس جالب توجه است. وقی مسلمانها از این سرزمین اخراج شدند، از خود تمدن عالی و باشکوهی را برجای گذاشتند. سیستم آبیاری مسلمانها در زمینهای کشاورزی چنان در زمان خود پیشرفته بود، که هم اکنون در اسپانیا مورد استفاده قرار میگیرد. مسیحیان اسپانیایی دریانورد، دزد دریایی و استعمارگر بودند؛ ولی در مقابل مسلمانها، شهرنشین و پیشرفته بودند. خانهها و قصرهای مجلل مسلمانها، باغهای زیبا و سیستم اجتماعی در اندلس اسلامی چنان بود که این منطقه به عنوان یکی از مهمترین مراکز فرهنگی و تمدن اسلامی حداقل در طی ۴۰۰-۳۰۰ سال فعال بود. لذا این سوال برای مورخین اسپانیایی قرن بیستم مطرح بود چرا و چگونه مسلمانها تا این حد پیشرفته بودند و چرا اسپانیا به ناگهان در قرن نوزدهم و بیستم میلادی، بخش اعظم مستعمرات خود را از دست داد. این سوال، کمابیش مساله اصلی هاروی در نگارش این کتاب است. او جزئیات زندگی مسلمانها طی سال های ۱۵۰۰ تا ۱۶۱۹ میلادی و سیاست حاکمان مسیحی را نشان میدهد.
بخشهای مختلف کتاب، به حضور اسلام در شبهجزیره ایبریا، مسلمانان اسپانیا تحت نظم نوین، فشار بر مسلمانان آراگون و والنسیا برای پذیرش مسیحیت، مسلمانان در سرزمینهای پادشاهان کاستیل و آراگون، حیات فکری مسلمانان اسپانیا، بحران و جنگ در غرناطه طی سالهای ۱۵۶۷ تا ۱۵۷۱ میلادی، پذیرش یا رد مسیحیت طی سالهای ۱۵۷۰ تا ۱۵۸۰ میلادی، آخرین کتابهای نوشته شده در آندلس به زبان عربی و مساله یکسانسازی و غیره میپردازد.
پروفسور هاروی نشان میدهد، کلیسا در اخراج و مسیحی ساختن مسلمانها، نقش اساسی را ایفا کرد. مساله اصلی برای حکومت این بود که مسلمانها از روی صداقت و اخلاص، به مسیحیت بگروند. ولی در عمل چنین نبود. مسلمانها ظاهراً مسیحی، همچنان مسلمان باقی ماندند لذا گرویدن کامل به مسیحیت در صدر فعالیتهای کلیسا قرار گرفت. در طی سالهای دهه ۱۴۹۰ میلادی، کلیسا به آموزش کشیشانی پرداخت که زبان عربی میدانستند و بر متون و منابع اسلامی آگاهی و وقوف داشتند. ولی بعد از سالهای ۱۵۰۰ میلادی، کلیسا یادگیری زبان عربی را برای کشیشان ممنوع اعلام کرد. بعدها پاپ ژزوئیتها را مامور مسیحی ساختن مسلمانها کرد. ژزوئیتها در خدمت پاپ برای پیشاهنگی در امر گسترش مسیحیت در «سرزمین مقدس، اورشلیم» بودند. ژزوئیتها در انجام ماموریت خود موفق نبودند، لذا از سال ۱۵۷۰ میلادی، هدف، اخراج مسلمانها از پادشاهی گرانادا قرار گرفت. دیگر سیاست جداساختن نومسیحیان (مسلمانانی که به اجبار مسیحیت را پذیرفتند) از مناطق افریقای شمالی بود. هدف قطع ارتباط تازه مسیحیان یا طرد دیگر ساحل یعنی مغرب و الجزیره بود. سیاست دیگر، وادار ساختن تازه مسیحیان به زندگی با دیگر مسیحیان در شهرها و محلات خاص بود. حکومت به وضع مالیاتهای سنگین برای مسلمانان پرداخت که اکثراً به کشاورزی اشتغال داشتند. بردهگیری از مسلمانها، از روشهای خشنی بود که حکام اسپانیا در اواخر قرن ۱۶ میلادی، آن را آزمودند. جداساختن نخبگان از مردم عادی مسلمان، به روشهای گوناگون انجام شد، یک راه این بود که با فشار نظامی و سیاسی نخبگان ثروتمند از اسپانیا به شمال افریقا مهاجرت کنند. اجرای این سیاست از اوایل سالهای ۱۵۰۰ میلادی شروع و نتایج مثبتی داشت. مردم عامی مسلمان به تدریج، از نظر اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ضعیف شدند. شاه مادرید در تاریخ ۹ دسامبر ۱۶۰۹ میلادی، طی فرمانی از ارتش خواست تا اخراج نهایی مسلمانها را از اندلس، گرانادا و هورناخوس انجام دهند، در همان سال، طی فرمانی در شهر سیویلا، در دستورالعملی اعلام شد خانهها و زمینهای مسلمانها متعلق به شاه است. در ۱۰ جولای ۱۶۱۰ میلادی، آنتونیو د آروزتگوی وزیر شاه طی فرمانی اعلام کرد که تمامی مسلمانها بدون استثنا از شهرهای کاستیل، لامنچها و ایگسترامادورا باید اخراج شوند، در این فرمان تنها زنان مسلمانی که در عقد مسیحیان بودند، مصون باقی ماندند.
طی سالهای ۱۵۰۰ تا ۱۶۱۴ میلادی، مسلمانان اسپانیا به رغم فشارها و محدودیتها به حیات فکری خویش ادامه دادند. مسلمانها در بسیاری موارد ناگزیر بودند مخفیانه به حیات دینی و فرهنگی خویش ادامه دهند. یکی از کتابهایی که به صورت گسترده مورد استفاده قرار میگرفت، کتاب منهاجالعابدین غزالی بود. ولی جای تعجب است چگونه مدرکی از مطالعه آثار ابنعربی، بزرگترین مولف آثار صوفیانه، زاده اندلس در این دوره دیده نمیشود. یک علت میتواند ترس حکومت از ظهور فرقههای صوفیانه باشد. حکومت به هر شکلی مانع از ظهور اجتماعات مسلمان شد و آن را بالقوه خطری برای مسیحیت حاکم دانست.
شکی نیست مسلمانان اسپانیا طی سالهای ۱۵۰۰ تا ۱۶۱۴ به حال خود رها شدند. ما اطلاعی از فعالیت حکمرانان مسلمان مغرب و سایر مناطق شمال افریقا در ارتباط با جنوب اسپانیا نداریم. مسلماً، مسلمانان ابتدا به شمال افریقا مهاجرت کردند و بسیاری از آنها در مراکش باقی ماندند.
سرگذشت اسلام در اندلس، شباهت زیادی به سناریوی پاکسازی مسلمانها توسط صربها و کرواتها، طی جنگ بوسنی و هرزگوین به سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵، میلادی دارد. در طی دو قرن اخیر، جمعیت مسلمان بلغارستان، رومانی، صربستان، مونته نگرو و بوسنی هرزگوین هدف پاک سازی نژادی و دینی مسیحیان قرار گرفتند. اگر در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی، شهر صوفیه معروف به شهر مساجد بود و مسلمانها اکثریت جمعیت را تشکیل میدادند، اکنون در این شهر بیش از یک مسجد نیست و اکثریت جمعیت مسلمان بلغارستان در اوایل قرن بیستم میلادی، مورد پاک سازی نژادی قرار گرفت. مطالعه دقیق تاریخ مسلمانان اسپانیا، برای درک علل عقبماندگی تاریخی مسلمانان اروپا ضروری است.
منبع: ابتکار
نظر شما