به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ مجتبا پورمحسن: در نوامبر سال ۱۹۴۵ میلادی فیلسوف مشهور فرانسوی، ژان پل سارتر، سیمون دو بووار را به کافهای در سن ژرمن پاریس برد تا مرد جوانی را ملاقات کند که نخستین رمانش برنده جایزهای ادبی مهمی شده بود. سارتر به دو بووار گفت که او میخواست به او نشان دهند چه کسی رمانی هیجانانگیز و استعاری درباره مقاومت فرانسه نوشته است.
زوج فرانسوی، مردی بلندقامت، موسیاه و خوشسیما را دیدند که لباس نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا را به تن داشت. رومن گاری ۳۱ ساله بود، اما چند بار مرده بود و زنده شده بود و در عرصه ادبیات، دروغهای خلاقانهای ساخته بود؛ از جمله اینکه آثارش را نامهای غیرواقعی منتشر میکرد.
گاری، ۲۱ ماه می ۱۹۱۴ میلادی با نام رومن کاتسف در شهر ویلینوس، پایتخت لیتوانی امروز که آن زمان بخشی از امپراطوری روسیه بود، به دنیا آمد. اما در ۱۴ سالگی مادر بلندپروازش او را به شهر نیس فرانسه برد. پسر خوشقریحه خانم مینا، وقتی نخستین غروب خورشید دریای مدیترانه را دید، زبان فرانسه را به عنوان زبان اصللیاش انتخاب کرد.
او زبانهای روسی و ییدیش را همچون زبان مادریاش تکلم میکرد و به زبان لهستانی نیز آشنا بود. رومن در مدرسه، زبان آلمانی را نیز آموخت، اما در دبیرستانی و در شهر نیس او جایزه اول قطعه هنری را دریافت کرد و در دوره جوانیاش رمانهای بسیاری به زبان فرانسه نوشت که الان گم شده است. او سپس در پاریس در رشته حقوق تحصیل کرد.
رومن گاری در سال ۱۹۳۸، هنگامی که ۲۱ ساله بود به خدمت سربازی فراخوانده شد. وقتی جگ جهانی دوم آغاز شد، او در ارتش خدمت میکرد. در سال ۱۹۴۰ میلادی که آلمانها به فرانسه حمله کردند، گاری با هواپیمایی دو نفره نخست به الجزایر و بعد به کازابلانکا گریخت، و از طریق دریا از جبلالطارق به بریتانیا رفت. او در آنجا به نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا پیوست و با ۶۵ ساعت پرواز به خاطر آزادی فرانسه جنگید.
از ۲۰۰ عضو نیروی هوایی که در این پروژه داوطلب شده بودند، تا سال ۱۹۴۵ تنها پنج نفر زنده ماندند. او در زمان جنگ به ماموریتهای خطرناکی رفت و جان سالم به در برد. رومن گاری به پاس زحماتش برای آزادی فرانسه، نشانهای صلیب جنگ، لژیون دونور و همچنین مدال برای آزادی را دریافت کرد. تنها هزار نفر از نیروهای مبارز ژنرال دوگل موفق شدند به چنین جایگاهی برسند.
زندگی ادبی با دروغهای بزرگ
او در ایام جنگ نیز نویسندگی را دنبال کرد و کتابی تحت عنوان «جنگل خشم» منتشر کرد که پیش از ترجمه، به زبان انگلیسی انتشار یافته بود.
رومن گاری در طول ۳۵ سال فعالیت ادبیاش، بیش از ۳۰ رمان و مجموعه مقالات به زبانهای انگلیسی و فرانسه نوشت. جالب است که او آثارش را با چهار نام مستعار از جمله؛ رنه دویل و جان مارکم بیچ منتشر کرد.
او تنها نویسندهای است که دوبار جایزه ادبی کنگور فرانسه را گرفته است؛ یکبار به خاطر رمان «ریشههای آسمان» به نام خودش و بار دیگر برای نوشتن رمان «زندگی در پیش رو» با نام مستعار امیل آژار.
زندگی رومن گاری، پس از جنگ بهتر از پیش شد. او سرکنسول فرانسه در لس آنجلس شد؛ به عبارت دیگر، سفیر فرانسه در هالیوود. او در مهمانیهای شام دیپلماتیک با آن چشمان آبی کمرنگش، مجذوب بازیگر فیلم مشهور «از نفس افتاده» ژان لوک گدار شد. رومن گری و جین سیبرگ در یک لحظه عاشق همدیگر شد. او از شغلش استعفا داد و به همره جین ساکن پاریس شدند. ازدواج این دو دیری نپایید. گری در مقابل خود رقیب عشقی قدرتمندی به نام کلینت ایستوود را دید که البته ایستوود عقبنشینی کرد.
اما اندوه اصلی رومن گری، به دلیل نگاه نامهربان منتقدین ادبی به او بود. او کتابی درباره حسابداری تنها نوشت که در آپارتمانش در پاریس یک مار پیتون داشت. گاری کتاب را با نام مستعار امیل آژار برای ناشرش فرستاد. کتاب مورد توجه خوانندگان قرار گرفت. کتاب «آغوشها» برای او همراه با موفقیت بود.
رمان دومی که با نام آژار منتشر شد، «زندگی در پیش رو» نام داشت. این کتاب در مسیر جایزه کنگور قرار گرفت، جایزهای که یکی از قوانینش این بود که دو بار به یک نویسنده تعلق نمیگیرد. گاری در سال ۱۹۵۸ به خاطر نوشتن رمان «ریشههای آسمان» جایزه کنگور را دریافت کرده بود.
گاری برای کمک به نام مستعار آژار، نام دیگری برای او خلق کرد؛ پل پاولوویچ. آقای پاولوویچ تنها در مصاحبه با رسانهها لباس واقعیت به تن میکرد. گاری پاسخ سوالات رسانهها را به جای پاولوویچ مینوشت. اما همه چیز آنطور که گاری میخواست پیش نرفت. هویت واقعی آژار آشکار شد و خبرنگاران آپارتمان گاری را در پاریس محاصره کردند. او که حالا نمیتوانست جلوی رمان «زندگی در پیش رو» را در مسیر دریافت جایزه کنگور بگیرد، دروغ بعدیاش را برجسته کرد. او برای حفظ امنیت خود، اعترافاتی به قلم آژار منتشر کرد که در آن نوشته بود که نام واقعی آژار، پاوولویچ است و او که با اوهام دست و پنجه نرم میکند در آسایشگاه زندگی میکند. همه باور کرده بودند که آژار، پاولوویچ است و پاولوویچ دیوانه است.
مرگی خودخواسته
بهشت رومن گری البته خیلی زود به جهنم تبدیل شد. جادوگر پیر حالا رفیق شفیقی برای نابودی او یافته بود. او که در صدد جمعآوری همه کارهای قبلیاش بود، دو رمان بسیار درخشان نوشت؛ «پاشاده سلیمان» به قلم آژار و «بادبادکها» با امضای رومان گری. و در دوم دسامبر ۱۹۸۰ میلادی، یک سال پس از آنکه جسد سیبرگ را پشت ماشینش پیدا کردند (احتمالا بر اثر خودکشی جان سپرده بود)، گاری نیز با شلیک گلولهای در سرش به زندگی خود پایان داد.
سه سال پیش در فرانسه سالروز تولد رومن گاری را با برگزاری کنفرانس، نمایشگاه و انتشار آخرین مصاحبه و آثارش جشن گرفتند. اما طنزآمیز است که گاری بزرگترین موفقیتهایتش را نخست در آمریکا به دست آورد؛ بسیاری از رمانهایش که به زبان انگلیسی نوشته شده بود و هنوز به فرانسه ترجمه نشده بود، در آمریکا انتشار یافت.
رومن گاری در ایران نویسنده محبوبی است. بسیاری از آثارش به فارسی ترجمه شدهاند؛ از جمله «خداحافظ گری کوپر»، «زندگی پیش رو»، «لیدی ال»، «سگ سفید»، «میعاد در سپیده دم»، «پرندگان میروند در پرو بمیرند» و «ریشههای آسمان» برخی آثار ترجمه شده از رومن گاری به زبان فارسی است.
نظر شما