شناسهٔ خبر: 54632 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

مسئولیت‌های پساباور انسان/ نسبت قضایای عقل نظری و عقل عملی

آیت الله اراکی گفت: مسئولیت اجتماعی و فردی یعنی مسئولیت اطاعت فرامین الهی زیرساخت اصلی نظام فرهنگی جامعه و شکل‌دهنده هویت اصیل فرهنگی و جمعی جامعهٔ بشر است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر مشروح جلسه چهارم درس خارج فرهنگ آیت الله محسن اراکی است که در ادامه می خوانید؛

مقدمه

فرهنگ یک نظام ارزشی است که همه فعّالیّت‌های ارادی انسان را در برمی‌گیرد؛ مجموعه‌ای از داوری‌های ارزشیِ به هم پیوسته و متکامل درباره کلیه رفتارهای انسانیِ انسان که مجموعه ساختاری هماهنگ و واحدی را شکل می‌دهند.از سویی فرهنگ خاستگاه رفتارهای ارادی انسانیِ فردی و اجتماعی است و لذا هرگونه تغییر در رفتارهای فردی و اجتماعی، دگرگونی در نظام فرهنگی را می‌طلبد و نیز هرگونه تغییر در نظام فرهنگی، دگرگونی در شیوه‌های رفتار انسانی را به دنبال دارد به همین جهت بررسی این نظام اجتماعی از منظر فقه و معارف اهل بیت علیهم السلام ضروری به نظر می‌رسد. در این سلسله دروس آیت الله محسن اراکی که مکتب علمی نجف و قم را توأماً درک کرده است، به بررسی این مهم می‌پردازد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِین

برای بررسی مسائل مربوط به فقه فرهنگ خُرد لازم است در دو بخش به بحث بپردازیم:

بخش اول: احکام فقهی مستند به دلیل عقلی. در این بخش درباره آن دسته از احکام عقلی مربوط به فقه باورها می‌پردازیم که از حوزه تشریع و تقنین فراترند و به اصطلاح فقهی دست تشریع و تقنین به آن‌ها نمی‌رسد.

بخش دوم: احکام فقهی مستند به دلیل شرعی یعنی آن دسته از احکام فقهی مربوط به باورها که در شرع و قانون اسلام مقرر گشته است. در اینجا ابتدا به فقه عقاید و باورها در حوزه عقل محض پرداخته -که فراتر از تشریع است- سپس به فقه عقاید و باورها در حوزه شرع می‌پردازیم:

فقه باورها در حوزه عقل محض؛

برای تبیین احکام فقهی باورها در حوزه عقل محض لازم است به مقدمه‌ای بپردازیم:

عقاید و باورها بر دو گونه‌اند:

۱. عقاید و باورهایی که مبنای شکل‌گیری شخصیت و هویت انسان است و نتیجه آن شکل‌دهی اراده و رفتار آدمی است.

۲. عقاید و باورهایی که نقش مستقیمی در پیدایش و شکل‌گیری شخصیت و هویت انسان و در نتیجه در جهت‌گیری اراده و رفتار آدمی ندارند.

قضایای علمی صرف مربوط به حوزه عقل نظری آنجا که در شکل‌گیری حکم عقلی مربوط به حوزه عقل عملی مؤثر نباشند -نظیر بسیاری از قضایای مربوط به ریاضیات یا طبیعیات- در شکل‌گیری هویت انسان و جهت‌دهی اراده و رفتار ارادی او نقش مستقیمی ندارند. قضایای علمی صرف آنجا که نقشی در تحقق بالفعل قضیه‌ای مربوط به حوزه عقل عملی ندارند در تکوین «مرجّح اخلاقی» یا «الزام اخلاقی»  که مبنای شکل‌گیری رفتار ارادی انسان است نیز نقشی ندارند و در نتیجه در شکل‌گیری اراده انسانی و سپس هویت و شخصیت او هم نقشی نخواهند داشت.

مثلاً قضیه: «زوایای مثلت مساوی با دو زاویه قائمه است» یا قضیه: «آب در درجه حرارت صد به بخار تبدیل می‌شود» دو قضیه علمی محض‌اند که نقش مستقیمی در تحقق بالفعل قضایای مربوط به حوزه عقل عملی و در نتیجه پیدایش رفتار ارادی انسان ندارند، به خلاف قضیه «خدا وجود دارد» که از سویی موضوع بسیاری از قضایای عقل عملی نظیر «وجوب فرمان‌برداری و اطاعت از خداوند» را تشکیل می‌دهد و از سویی دیگر معیار بودن احکام خدا را برای قضایای غیر بدیهی عقل عملی نتیجه می‌دهد.

توضیح اینکه: با اثبات قضیه «خدا وجود دارد» موضوع بسیاری از قضایای بنیادین عقل عملی که در شکل‌گیری و جهت‌دهی رفتار آدمی نقش اساسی دارند فعلیت می‌یابد و با فعلیت یافتن موضوع این دسته از قضایا، احکام عقلی مربوط به آن‌ها فعلیت یافته و رفتار آدمی را شکل و جهت می‌دهند.

نخستین حکم عقلی که با اثبات قضیه «خدا وجود دارد» فعلیت می‌یابد حکم عقلی به وجوب اطاعت خداوند است.

وجوب اطاعت خداوند به معنای مسئولیت انسان در برابر خداست که به موجب حکم عقل به وجوب اطاعت خداوند متوجه انسان می‌گردد.

مقصود از اینکه گفتیم اثبات قضیه «خدا وجود دارد» موضوع حکم عقلی به وجوب اطاعت خداوند را فعلیت می‌بخشد، این است که هرچند اصل مسئولیت عقلی انسان در برابر خدا -که در حکم عقلی «وجوب اطاعت خداوند» جلوه می‌کند- پیش از اثبات وجود خدا برای انسان نیز ثابت است اما ثبوت این حکم عقلی، ثبوت برای موضوع تقدیری یا موضوع مفروض‌الوجود است؛ یعنی عقل حکم می‌کند که در فرض وجود خدا اطاعت او واجب است و لذا نتیجه اثبات برهانی صحت و درستی قضیّه «خدا وجود دارد» علم به معنای تحقق آن موضوع مفروض است و در نتیجه فعلیت حکم عقلی به وجوب اطاعت خداوند را در پی دارد.

نسبت قضایای عقل نظری و عقل عملی

بنابراین قضایای عقل نظری در فعلیت یافتن مسئولیت‌های عقلی یا فعلیت حکم عقل عملی می‌توانند کارساز باشند و بدین ترتیب رابطه منطقی قضایای عقل عملی با قضایای عقل نظری نیز روشن می‌شود.

قضیه «خدا وجود دارد» که از قضایای عقل نظری در حوزه معرفتی «هست» هاست تأثیری از نوع دیگر در قضایای عقل عملی که در حوزه معرفتی «باید» ها قرار دارند دارد:

با اثبات قضیّه «خدا وجود دارد» و با توجه به صفات ذاتی او که به‌وسیله برهان عقلی به اثبات می‌رسد مرجعیت نهایی ذات اقدس حق -از لحاظ نظری- برای تمییز صحت‌وسقم قضایای مورد اختلاف در حوزه عقل عملی و نیز معیاریّت ذات اقدس حق -از لحاظ عملی و عینی- برای تشخیص عدل و ظلم ثابت می‌شود و در نتیجه عقل حکم به وجوب رجوع به خدای متعال در تشخیص و تمییز صحت‌وسقم احکام مربوط به حوزه «باید» و همچنین به تبعیت از خدای متعال در رفتارها می‌کند به دلیل آنکه وجود اقدس حق متعالی عین کمال اتم و حقیقت حق و صواب است.

بنا بر آنچه گفتیم انسان‌ها در برابر قضیه «خدا وجود دارد» چند نوع مسئولیت دارند:

مسئولیت پیش‌باور انسان‌ها نسبت به این قضیه، پرسش و جستجو و نیز سنجش پاسخ‌های دریافتی است، بنابراین دو نوع مسئولیت پیش‌باور نسبت به قضیه الهی وجود دارد:

اولاً:‌ هر انسانی مسئول است درباره قضیه «وجود خدا» بی‌تفاوت نباشد و در رابطه با این قضیه به تفکر و جستجو و تحقیق بپردازد.

و ثانیاً: در پاسخی که دریافت می‌کند تأمل کند و آن را با دلایل و براهین مستحکم منطقی بسنجد.

بنا بر آنچه در مباحث فلسفی به اثبات رسیده است روش‌های منطقی استدلال -خواه از نوع برهان قیاسی صوری، یا برهان استقرایی و نیز تجربه روانی و شهود وجدانی- همگی صحت قضیه وجود خدا را در بالاترین سطح ممکن وضوح منطقی و شهود وجدانی به اثبات رسانده‌اند به‌گونه‌ای که هیچ قضیه عقلی برهانی و هیچ قضیه استقرایی از ناحیه قوت و استحکام برهان قیاسی، یا استدلال استقرایی به پای استحکام و قوت دلیل بر اثبات وجود خدا نمی‌رسد؛ به همین دلیل در حقیقت انکار وجود خدا به‌رغم این همه دلایل قطعی و روشن به معنای لجاجت در برابر برهان منطقی و چیزی جز مکابره و عناد و تکبر در برابر حق ثابت و روشن نیست.

مسئولیت پساباور انسان در برابر قضیه وجود خدا

اولاً: تسلیم قلبی در برابر نتیجه براهین و دلایل محکمی است که صدق و صحت این قضیه را به‌گونه‌ای تشکیک‌ناپذیر اثبات می‌کنند، و ثانیاً: اطاعت خدا یعنی تنظیم رفتار فردی و اجتماعی خویش بر اساس دستورات و برنامه‌های اوست. این دو مسئولیت مبنا و اساس همه مسئولیت‌های فردی و اجتماعی انسان در زندگی است. بر این اساس سرپیچی از تسلیم قلبی در برابر تصدیق به وجود خدای متعال که از آن در زبان منابع و نیز فرهنگ اسلامی به «ایمان» تعبیر می‌شود پشت پا زدن به همه مسئولیت‌های اخلاقی و فردی و اجتماعی انسان است؛ زیرا بنیاد زیرین همه تعهدها و مسئولیت‌ها ایمان به خدایی است که آدمی در برابر او مسئول و پاسخگو است. با حذف قضیه ایمان به خدا از قاموس زندگی انسان هیچ مبنای واقعی و روشنی وجود نخواهد داشت که انسان را نسبت به هرگونه مسئولیتی متعهد و ملزم کند.

مسئولیت پساباور دوم انسان در برابر قضیهٔ «وجود خدا» تعهدی است که بر مبنای حکم عقل و وجدان نسبت به خدای متعال متوجه انسان می‌شود. خدای آفریننده و فرمانروای جهان هستی به انسان افتخار حضور در قلمرو مُلک خویش داده و از او در این ملک پهناور پذیرایی می‌کند. طبیعی است که زندگی در قلمرو ملک الهی و بهره‌برداری از امکانات و فرآورده‌های این مُلک پایبندی به قوانین و دستورات و مقررات این مملکت را ایجاب می‌کند.

با پای گذاشتن آدمی در قلمرو ملک الهی یک حق و یک مسئولیت شکل می‌گیرد:

۱. مسئولیت آدمی نسبت به اجرای قوانین و مقررات این مملکت الهی.

۲. حق فرمانروایی این ملک و اقلیم بی‌حدومرز در بازخواست و کیفر قانون‌شکنان و متخلفان از مقررات این ملک و اقلیم.

این حق و مسئولیت به عبارتی دیگر همان حق اطاعت فرمان و دستور خداست که پس از مسئولیت بنیادین تسلیم قلبی در برابر «قضیه وجود خدا» بنیادی‌ترین مسئولیت اجتماعی و فردی انسان است.

این مسئولیت اجتماعی و فردی یعنی مسئولیت اطاعت فرامین الهی زیرساخت اصلی نظام فرهنگی جامعه و شکل‌دهنده هویت اصیل فرهنگی و جمعی جامعهٔ بشر است.

خدای متعال در قرآن کریم با اشاره به این مسئولیت بنیادین فردی و اجتماعی خطاب به جمع مؤمنین می‌فرماید:

«وَاذْکرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیکمْ وَمِیثَاقَهُ الَّذِی وَاثَقَکم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا» .

این مسئولیت اجتماعی و فردی با پذیرش رسمی حاکمیت الهی به عنوان یک میثاق رسمی درمی‌آید، این مسئولیت پیش از این تنها به صورت یک میثاق طبیعی میان انسان و خدای متعال است که در آیه دیگری در قرآن کریم به آن اشاره شده است.

«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّک مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ؟ قَالُوا: بَلَی شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ * أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَک آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکنَّا ذُرِّیةً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ؟» .

در این آیه اشاره به مسئولیتی طبیعی است که با نخستین لحظه پیدایش آدمی و با نخستین گامی که آدمی به درون مرز عالم وجود که قلمرو مُلک الهی است می‌گذارد شکل می‌گیرد و در حقیقت مسئولیتی همزاد آدمی است که از لوازم و توابع جدایی‌ناپذیر ورود به عالم هستی و گام نهادن در قلمرو مُلک الهی است.

بنا بر آنچه بیان شد مسئولیت‌های عقلانی عمومی چهارگانه‌ای متوجه همه انسان‌های برخوردار از سلامتی عقلی و روانی است که پایه و مبنای شکل‌گیری هویت فرهنگی فردی و اجتماعی انسان‌هاست:

۱. مسئولیت جستجو و تحقیق؛

۲. مسئولیت استدلال و نظر؛

۳. مسئولیت تسلیم قلبی یا ایمان به آنچه با استدلال و نظر حقانیت آن ثابت است؛

۴. مسئولیت عمل به آنچه پس از استدلال و نظر به صحت و درستی آن ایمان آورده می‌شود.

از این مسئولیت‌های عمومی و کلان چهارگانه در اصطلاح فقهی به «واجبات عامه عقلی» یا «تکالیف عامه عقلی» تعبیر می‌شود.

تکالیف عامه عقل

از این تکالیف عامه عقلی در اصطلاح فقهی چنین تعبیر می‌شود:

۱. وجوب فحص و سؤال؛

۲. وجوب نظر و استدلال؛

۳. وجوب ایمان و معرفت؛

۴. وجوب طاعت و عمل.

به عقیده ما همه انسان‌ها خواه آن‌ها که به دین الهی معتقدند یا آن آنکه به دینی پایبند نیستند به طور طبیعی و فطری به این تکالیف چهارگانه توجهی هرچند بسیار ساده دارند و راه زندگی خود و نیز هویت انسانی و فرهنگی خود را با نحوه پاسخگویی به این تقاضاهای عقلانی چهارگانه انتخاب می‌کنند.

تفاوتی که انسان‌های معتقد به دین الهی راستین با دیگر انسان‌ها در نحوه برخورد با این مسئولیت‌های عقلی کلان دارند این است که معتقدان به دین الهی راستین پاسخ‌های دریافتی خود را بر مبنای منطقی مستحکمی استوار می‌سازند که راه تشکیک و تردید را می‌بندد و لذا انسان‌های معتقد به دین الهی راستین به مراتبِ یقین و وضوح رؤیت و بینشی دست می‌یابند که به آنان آرامش روانی کامل از یک‌سو و استواری در رفتار از سوی دیگر که نتیجه استحکام بنیه هویت شخصی و جمعی است را می‌بخشد.

در قرآن کریم به این دو نوع پاسخ اشاره روشنی شده است.

از پاسخی که بر مبنای برهان منطقی استوار به این پرسش‌ها داده می‌شود و بر مبنای آن بنیاد زندگی آدمی برقرار می‌شود به «کلمه طیبه» ای تعبیر شده است که همچون درخت سرسبز و بلند شاخه و پربار و ریشه‌دار و استوار و همیشه بارور است:

«أَلَمْ تَرَ کیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کلِمَةً طَیبَةً کشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤْتِی أُکلَهَا کلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَذَکرُونَ» .

از سوی دیگر و در طرف مقابل، پاسخی را که آدمی بدون پایه منطقی و برهان استوار برگزیند و آن را مبنای زندگی خویش قرار دهد «کلمه خبیثه» ای قلمداد شده که همچون درخت بُن بریده‌ای است که نه‌تنها سود و نفعی به آدمی نمی‌رساند بلکه افزون بر آن بی‌قرار و ناپایدار است:

«وَمَثَلُ کلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ» .

و سپس در اشاره‌ای دیگر به نتایج و پی‌آمدهایی که بر هریک از این دو انتخاب بار می‌شود می‌فرماید:

«یثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ یضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَیفْعَلُ اللَّهُ مَا یشَاءُ».

و در جای دیگر با اشاره به بی‌پایگی منطقی روش معرفتی دین‌گریزان و خدا ستیزان می‌فرماید:

«أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَن فِی الْأَرْضِ وَ مَا یتَّبِعُ الَّذِینَ یدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ شُرَکاءَ إِن یتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یخْرُصُونَ» .

نیز می‌فرماید:

«وَقَالُوا: مَا هِی إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ مَا یهْلِکنَا إِلَّا الدَّهْرُ، وَ مَا لَهُم بِذَلِک مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یظُنُّونَ * وَ إِذَا تُتْلَی عَلَیهِمْ آیاتُنَا بَینَاتٍ مَّا کانَ حُجَّتَهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا إِن کنتُمْ صَادِقِینَ * قُلِ اللَّهُ یحْییکمْ ثُمَّ یمِیتُکمْ ثُمَّ یجْمَعُکمْ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ لَا رَیبَ فِیهِ وَلَکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ» .

نظر شما