به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ کتاب «علم، عقل و دین» مجموعهای از ترجمههای زهیر باقری نوعپرست، محقق و پژوهشگر فلسفه پیرامون طبیعتگرایی، علمگرایی، رابطه علم و دین، علم و ایدئولوژی است.
فهرست این کتاب عبارتند از:
مقدمه
بخش اول
«طبیعت گرایی چیست؟ » تیموتی ویلیامسون
«علم گرایی و علوم انسانی» راجر اسکروتن
«علوم اعصاب شناختی چه چیزهایی را می توانند تبیین کنند و چه چیزهایی را نمی توانند تبیین کنند؟ » پیتر هکر
«طبیعت گرایی و تجربه گرایی» بس ون فراسن
«فلسفه، علم نیست» جولیان فریدلند
«چرا فیزیک به فلسفه نیاز دارد؟» تیم مادلین
«خطرات شبه علم» ماسیمو پیگلیوچی و مارتین بودری
«فرهنگ یا ژن؟ کدام یک ما را می سازند» لانتس فلمینگ میلر
«پارادایم های گمشده»، دیوید ای هولینگر
بخش دوم
«افسانه تعارض بین دین و علم» استفان بار
«خاستگاه دینی علم مدرن است» پیتر هریسون
«علم گرایی، دین علم» لورنس پرینچیپی
«آیا علم، خدا را دفن کرده است؟» جان لنکس
«علم و دین در دوران ویکتوریایی انگلستان» ریچارد ایوانز
«آیا اومانیسم رنسانس ضدمسیحی است» جکسون
بخش سوم
«ژنتیک و به نژادی: علم و ایدئولوژی در آلمان نازی» پل ویندلینگ
«ایدئولوژی استالینی و ماجرای لیسنکو» لوران گراهام
«توهم هم خوانی: علم و دین در اسلام»
«دفاع تولستوی از ایمان در برابر کلیسا و علم»
«رویکرد جان هنری نیومن به رابطه علم و دین»
نقد و بررسی کتاب «مکتب تفکیک» نوشته محمدرضا حکیمی
نگاهی به ترانه های خیام» نوشته صادق هدایت
در بخشهایی از مقدمه کتاب آمده است: رابطه علم و دین، رابطه ای بسیار طولانی و پرتلاطم بوده است. فیلسوفان نگاه های متفاوتی به این رابطه داشته و راه حل های متفاوتی نیز برای ادامه رابطه این دو یا قطع رابطه شان ارائه کرده اند. رابطه بین علم و دین، هنوز مسئله ای مهم است و آثار و رویدادهای آکادمیک بسیاری به رابطه بین این دو می پردازند. اکثریت جمعیت جهان هم چنان دین دار هستند و در عین حال تقریبا تمام وجوه زندگی ما وابسته به علم و دستاوردهای آن است. جاری بودن هر دوی این پدیده ها در زندگی انسان نشان دهنده واقعی بودن مسئله رابطه بین دین و علم است. برای بررسی این رابطه، وجوه بسیار متفاوتی قابل بررسی است. به عنوان مثال، می توان رابطه آنها را به لحاظ تاریخی بررسی کرد و دید هر یک از ادیان در دوره های متفاوت تاریخی با علم دوران خود چه نوع رابطه ای داشته اند. می توان به پذیرش یافته های علمی در ادیان متفاوت پرداخت، یا به این موضوع پرداخت که نگرش افراد به علم چه تأثیری بر نگاه آنها به دین دارد.
می توانیم به بررسی این مهم بپردازیم که مبانی کدام یک از ادیان موجود با مبانی علم هم خوانی بیشتری دارد یا کدام یک از ادیان موجود توان انطباق با علم را ندارند.
می توان فهرستی بلندبالا از انواع پرسش های قابل طرح در رابطه با دین و علم تهیه کرد. به لحاظ فلسفی یکی از مهم ترین پرسش ها این است که آیا علم و دین با هم قابل جمع هستند یا خیر.
در این پرسش، منظور از علم هر آنچه که در طول تاریخ علم نامیده شده، نیست، منظور ما علمی است که از زمان گالیله به این سو تحت عنوان علم مدرن شناخته شده است.
اختلاف بین گالیله و کلیسا شامل محتوا و نیز روش می شد. محتوای نظریه گالیله این بود که زمین دور خورشید می چرخد در حالی که محتوای نظریه مورد تأیید کلیسا این بود که خورشید به دور زمین می چرخد.
در پس این اختلاف پرسش های بسیار مهمی مطرح می شد، برای مثال، روش علمی کدام است و اساسا ماهیت علم چیست؟ روش علمی ای که گالیله مطرح کرد فهمی ریاضیاتی از جهان مبتنی بر تجربه بود ولی برای کلیسا آنچه روش رسیدن به باورهای قابل اتکا محسوب می شد کتاب مقدس، فلسفه طبیعی ارسطو و سنت کلیسا را در بر می گرفت.
روش گالیله میراثی علمی را بر جای گذاشت که امکان تصحیح اشتباهات گذشته را فراهم میکند بر خلاف روش مورد نظر کلیسا که دگماتیک است و جلوی اصلاح را می گیرد. علم مدرن، دستاوردهای بی نظیری داشته است. برای مثال، می توان گفت بسیاری از بیماری ها به تاریخ پیوسته اند، سطح بهداشت بالا رفته، طول عمر انسان افزایش یافته، روشهای درمانی بهتر و کم دردتری به وجود آمده اند، آگاهی ما از جهان خارج و سازوکار طبیعت رشد خیره کننده ای داشته است.
با این حال انسانها همواره از علم به شکل اخلاقی بهره نبردهاند بلکه به عکس گاه از آن در راه مقاصد پلید استفاده کرده اند. برای مثال می توان به ساخت سلاح ها و بمبهایی که هر روز وحشتناک تر می شوند، تاریخ پرسش برانگیز علم روان پزشکی، همکاری برخی از دانشمندان با سیاستمداران در راه از بین بردن آزادی انسان ها، آزمایش روی انسان و حیوان اشاره کرد. این سوءاستفادهها نشان می دهد که رابطه ای ضروری بین پیشرفت علمی و اخلاقی وجود ندارد. برتری علم در فهم جهان طبیعی که وابسته به روش علمی بود، موجب شد نگرشی که تحت عنوان طبیعت گرایی شناخته می شود، احیا شود و با اتکا به روش علمی در عصر روشنگری بهکی از دیدگاههای مطرح فلسفی تبدیل گردد.
طبیعت گرایی اصطلاحی است که برای توصیف رویکردی فلسفی به جهان به کار می رود و به دو نوع قابل تقسیم است: روش شناختی و محتوایی. در طبیعت گرایی محتوایی با آنچه در هستی وجود دارد سروکار داریم، از این رو طبیعت گرایی محتوایی، این دکترین متافیزیکی مدعی است تنها چیزهایی وجود دارند که متعلق به طبیعت هستند. طبیعت گرایی محتوایی انواع متفاوتی دارد. گونه های سلبی این رویکرد، واقعیت ماورا طبیعی را نفی میکنند.
گونه های ایجابی آن در مورد ماهیت طبیعت هم سخن می گویند. فیزیکالیسم یکی از گونه های نسبتا رایج طبیعت گرایی محتوایی ایجابی است. یکی از نسخه های فیزیکالیسم مدعی است تنها چیزهایی که وجودشان در فیزیک بنیادین قابل طرح باشد وجود دارند و هر آنچه فیزیکی نباشد یا نتوان آن را به فیزیک فروکاست، واقعی نیست. در طبیعت گرایی روش شناختی ادعا بر این است که هرگونه فعالیت غیر علمی که می خواهد ادعایی در رابطه با معرفت نسبت به جهان داشته باشد باید با روش شناسی علوم طبیعی تلازم داشته باشد.
به عبارت دیگر، تنها روش شناسی ای که می تواند ما را به دریافت حقیقت و معرفت برساند روش شناسی علوم طبیعی است و هر روش شناسی دیگری که مدعی باشد می تواند ما را به حقیقت یا معرفت برساند تفاوت مشخص و متقنی با روش شناسی علوم طبیعی ندارد. بنابراین برای اینکه بفهمیم چه چیزهایی در جهان وجود دارد و در باره آنچه وجود دارد چه می توانیم بدانیم، باید پرسش های خود را در قالب علوم طبیعی تعریف کنیم. در انواع طبیعت گرایی، تنها منبع معرفت موجود در مورد جهان را معرفت علمی در نظر میگیرند و تنها راه رسیدن به آن نیز روش علمی است. از این رو، گاهی اصطلاحاتی مانند «فیزیکالیسم» یا «علم گرایی» به عنوان مترادف «طبیعت گرایی» به کار می روند.
نظر شما