به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ در میان آثار ادبیات داستانی معاصر کارهای قابل تحسینی وجود دارد که همواره مورد علاقه سینماگران ایرانی برای اقتباس بوده است. هرچه میزان رغبت سینماگران به ادبیات بیشتر باشد علاقهشان هم به اقتباس طبعا بیشتر میشود. یکی از سینماگرانی که تمایل وافری به ادبیات دارد، ناصر تقوایی است. تقوایی در زمینه اقتباس نیز کارنامه درخشانی دارد و بسیاری از سینماگران داخلی اقتباس وی را از داستان «داشتن و نداشتن» همینگوی بسیار درخشانتر از اقتباسی میدانند که هاوارد هاکس آمریکایی انجام داده است. تقوایی از سینماگران اهل قلم است و دارای یک مجموعه داستان به نام «تابستان همان سال» نیز هست. امروز 19 تیرماه سالروز تولد این سینماگر ارزشمند معاصر است. به همین بهانه با عباس بهارلو، محقق، منتقد و پژوهشگر سینما و ادبیات گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
ناصر تقوایی از معدود سینماگران ایرانی است که ادبیات را خوب میشناسد و به قول خودش عاشق ادبیات است. همین نکته باعث شده تقوایی در آثارش، بیش از سایر سینماگران ایرانی به اقتباس ادبی توجه نشان دهد. «آرامش در حضور دیگران» فیلمی است براساس داستانی از غلامحسین ساعدی. درباره این فیلم و نقاط قوتی که آن را درخشان میکند، توضیح دهید.
«آرامش در حضور دیگران» از این بابت که بسیاری از موضوعهای مورد نظرِ ساعدی را روشن و مؤثر تصویر کرده کمابیش موفقتر از متن داستان است. در فیلم شخصیتهای منیژه، سرهنگ و آتشی ظرایف بیشتری در قیاس با داستان دارند. البته شخصیتهایی مثل دکتر روانپزشک، دخترانِ سرهنگ، مهندس نراقی و آمنه، کُلفت خانه، به همان نسبت پرورده نیستند؛ بهعنوان مثال در آخرین برخورد روانپزشک و منیژه در تیمارستان، که روانپزشک از انتقال سرهنگ به اتاق جدید اظهار بیاطلاعی میکند، منطقی وجود ندارد. او چرا باید تا قبل از خودکشی مهلقا، سرهنگ و کسان او را تحویل بگیرد، اما پس از مرگ مهلقا نسبت به منیژه بیاعتنایی کند، و حتی دستور بدهد سرهنگ به اتاقِ پستتری انتقال داده شود؟ اینکه رابطه روانپزشک و مهلقا چه بوده که پس از مرگ او اتاق بهتر و مراقبت ویژه
«آرامش در حضور دیگران» از این بابت که بسیاری از موضوعهای مورد نظرِ ساعدی را روشن ومؤثر تصویر کرده کمابیش موفقتر از متن داستان است.
را از پدرش دریغ کند در فیلم بیپاسخ میماند. خود تقوایی، در همان سالها، نگاه واقعبینانهای به جنبههای قوت و ضعف فیلمش داشت. او گفته بود «آرامش...» از نظر اجرا میتوانست فیلم بهتر و درستتری باشد؛ اما در عین حال خلوصی در آن هست که معمولاً در فیلمهای اول فیلمسازان به چشم میخورد، و اگر عیبی در فیلم هست، که هست، این عیب صادقانه است؛ نیتِ او درست بوده، اگر چه فیلم در اجرا خیلی موفق از کار درنیامده است. انتخاب داستان ساعدی برای فضای اجتماعی و فرهنگی اواخر دهه چهل و بازیهای اکبر مشکین و ثریا قاسمی از نکات قوت «آرامش...» است.
غلامحسین ساعدی و ناصر تقوایی در پشت صحنه آرامش در حضور دیگران
«ناخدا خورشید» هم اقتباسی از «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی است. چه ویژگیهایی در این فیلم است که آن را به یکی از درخشانترین آثار سینمای اقتباسی ایران بدل کرده است؟
«ناخدا خورشید» فیلمی است که تقوایی گفته است از سالها پیش میخواسته آن را بسازد. نشانههای چندی در تأیید این گفته او در دست است: یکی ترجمه کتاب «داشتن و نداشتن» در سال 1345 به همت پرویز داریوش؛ دوم نوشتن مجموعه داستان «تابستان همان سال»، که یکی از شخصیتهای اصلی آن شباهت نظرگیری با قهرمان کتاب همینگوی دارد؛ سوم وجود ناخداهای ماجراجویی که در جنوب، از دیرباز، کارشان عبوردادن قاچاقیِ آدمهای فراری و کارگرانِ مزدور به آن سوی مرزهای آبی بود؛ حتی از نوع یکدست آن مانند هری مورگان؛ اما مُقدّر بود که یک دهه پس از آخرین باری که تقوایی پشت دوربین فیلمبرداری قرار گرفت داستانی را که سالها در ذهن خود ساخته و پرداخته بود به تصویر درآورد. «ناخدا خورشید» شاید اگر در آن سالها، مثلاً در دهه پنجاه، پس از «صادق کرده» ساخته میشد چیزی کمابیش شبیه به همین فیلم از کار درمیآمد، با آمیزهای از شخصیت مغرور و محبوب داستان همینگوی که میخواهد سر در راه اعاشه خانواده بگذارد، و ناخدا خلف ـ صاحبِ لنجی ـ که در ازای هزار تومان تصمیم میگیرد صادق را قاچاقی به آن دست آب ببرد. همینجا باید یادآور شد که تقوایی ناخدا خلف را براساس شخصیت خورشید و قهرمان تلخکامِ داستان «بین دو دور» (قصه دوم «تابستان همان سال»)، که خود گَردهای از شخصیت هری مورگان را بر چهره دارد، بازسازی کرده بود. البته دستکم یک تفاوت متصور است. اگر خورشید را آدمهای قانون، مأموران اداره گمرک و خواجهماجد، که همدست آنها است، از راهش منحرف میکنند، در دهه پنجاه آدمی ناباب، از جنس همان رانندهای که همسرِ
شخصیتهای «تابستان همان سال» به سیاق ضدقهرمانهای همینگوی بدون روشنبینی و انگیزه متعارف دست بهعمل میزنند
صادق را به قتل میرساند، لازم بود تا خورشید را به راهی که ظاهراً از آن پرهیز کرده بود بکشاند. این تفاوت هر چند واقعی مینماید، البته فرض است. این را گفتم که بگویم شخصیت خورشید موقعی که رودرروی قانون قرار میگیرد، یا روبهروی قانون قرارشمیدهند، یا بهعبارت دیگر، مجریان قانون مقابل او میایستند فاقد مضمون اجتماعی است؛ واکنش او ابتدایی و غریزی است، و در اجتماعیترین تعبیر برای سیرکردنِ شکم زن و بچهاش؛ آنجا که میگوید: «تا وقتی زن و بچه خواجهماجد نان میخورند زن و بچه من هم باید نان بخورند.» این بدیهیترین و در عین حال محکمترین استدلالی است که خورشید میتواند اقامه کند، و بایستی آنرا تجلی بالاترین مرحلة آگاهی آدمی تعبیر کرد که با غرور و غریزه زندگی میکند و در دفاع از خود میمیرد. درواقع میتوان گفت که آگاهی خورشید یک آگاهی منفی است. او فقط برای حفظ جان و موقعیت خود با تبعیدیها همدست میشود و در سرقت مرواریدهای خواجهماجد و فراریدادن تبعیدیها مشارکت میکند. او در پی سرنوشت خود به ماجرایی شوم و بدفرجام پا میگذارد که پایانش مرگ است.
تفاوت تقوایی با همینگوی در پرداخت شخصیت ناخدای یک دست در کجاست؟
تقوایی، برخلاف همینگوی، تحول شخصیت آن ناخدای یکدست را در هنگامه مرگ نشان نمیدهد. هری مورگان آخرِ سر به این نتیجه میرسد که «دستِ تنها فایدهای ندارد»، اما خورشید، با نگاهی مغرور، فقط به تیغه خونآلود خنجری که از عمق سینهاش بیرون میکشد خیره میشود؛ چنانکه گویی همیشه به دنبال آن میگشته است؛ بدون آنکه «قاتل» واقعی خود را بشناسد. آدمهای داستانهای بههمپیوسته «تابستان همان سال» هم از همین سنخاند.
حالا که حرف به مجموعه داستان «تابستان همان سال» کشید، توضیحاتی درباره حال و هوا و سبک و سیاق تقوایی در این کتاب بدهید.
تقوایی در مجموعه داستان «تابستان همان سال» تقریباً از هیچیک از داستاننویسهای جنوبی مثل صادق چوبک، احمد محمود و معاصران خود: عدنان غریفی، نسیم خاکسار و ناصر مؤذن متأثر نیست. تأثیرپذیری او را باید از همینگوی و در لابهلای داستانهای کوتاه و رمانهای او دید. سبک و سیاق تقوایی نه فقط در «تابستان همان سال» بلکه در فیلمهای «صادق کرده»، «نفرین» و «ناخدا خورشید» هم به روش داستانگویی، شخصیتپردازی و گفتوگونویسی همینگوی نزدیک است. داستانهای پیوسته «تابستان
کار نکردن، فیلم نساختن، همواره بهتر از کار بد کردن است. نباید بنا به گردش فصول و مضنه ایام فیلم ساخت.
همان سال»، که جزو نخستین داستانهای «کارگری ـ صنعتی» ادبیات ایران محسوب میشود، وصف زندگی آدمهای سرگردان و بیپناهی است؛ در روزهای گرمِ کار و بیچارگیِ ایامِ بیکاری، بادهنوشی و عشقورزی و حماقت و کلهشقی؛ مثل همان تصویرهایی که همینگوی در «خورشید همچنان میدمد» از فساد و قهر و وحشت و سرگشتگیِ نسلِ جوان بعد از جنگ بزرگ ارایه داده است؛ بدون آنکه متعرض موجبات اجتماعیِ بیچارگی و بیعاری آنها شود؛ عنصریکه در تقوایی سخت رسوب کرد و در فیلمهایش نیز نمود چشمگیری دارد.
داستانهای «تابستان همان سال» جملگی به صیغه اول شخص مفرد نوشته شدهاند، و هر کدام از زاویه دید یک راوی و با یک زبان، اما با نامهای مختلف: عاشور، اسی، داود و چند تای دیگر که بینام و نشاناند، مثل آدمهای عاصی و سرگشتهای که وصفشان در داستانها آمده است. این آدمهای آشفته و پریشان احوال، همانطور که اشاره شد، با انتشار داستانهای همینگوی و فاکنر و تا حدی اشتینبک به صحنه ادبیات ایران راه باز کردند؛ گیرم مشابه آنها در بندری که تقوایی وصف کرده ـ و میدانیم که آبادان است ـ وجود داشتهاند. شخصیتهای «تابستان همان سال» به سیاق ضدقهرمانهای همینگوی بدون روشنبینی و انگیزه متعارف دست بهعمل میزنند؛ زیرا از لحاظ تقوایی آنها آدمهایی هستند که بعد از سرکوبِ دهه 1330 به خود قبولاندهاند که «همه چیز تمام شد؛ انگار هیچ اتفاقی نیفتاده بود، چرا که دیگر حرفش را هم نمیشد زد»، و پرورده اوضاعی بودند که «عادتشان» داده بود «خیلی چیزهای بزرگ را کوچک ببینند».
عدهای انبوه کارهای ناتمام تقوایی را نقطه قوتی در کارنامه سینمایی او و نشان از کمالگراییاش میدانند نظر شما در این خصوص چیست؟
اینرا بهعنوان معترضه و ختمکلام بگویم و بگذرم: خوشبختیِ هنرمند این است که مطابق میل خودش اثر هنریاش را بیافریند. آن کاری که تقوایی میتوانسته بکند، بهویژه در سهچهار دهه اخیر، آن کاری نبوده که انجام داده است. استعداد او با کار نکردن، خانهنشین کردن او، معطل مانده است. البته کار نکردن، فیلم نساختن، همواره بهتر از کار بد کردن است. نباید بنا به گردش فصول و مضنه ایام فیلم ساخت. تقوایی به انتظاری که دیگران از فیلمساز دارند تن نداده، یعنی درواقع وانداده است.
نظر شما