فرهنگ امروز/ معصومه آقاجانپور: تاریخنگاری در دنیای جدید با تحولاتی همراه بود که ظهور تاریخ شفاهی یکی از آنهاست. تاریخ شفاهی رویکرد نویی در تاریخ نگاری است که با تولید دادههای تاریخی از خلال زندگی افرادی که شاهدان عینی یک واقعه بودند اطلاعات تجربی را جمع آوری میکند. تحولات حاصل در حوزه تاریخنگاری، تاریخ شفاهی را نیز در عمل و نظر با تحولاتی همراه کرد.در این نوشتار سعی بر آن است بسیار کوتاه نشان داده شود که از نظر صاحب نظران تاریخ شفاهی، این رویکرد از چه سالهایی شروع شد و چه تحولاتی را پشت سر گذاشت.
آلیستر تامسون در مقالهی چهار تحول پارادایمی در تاریخ شفاهی چهار پارادایم را برای تاریخ شفاهی در نظر گرفت
۱- رنسانس حافظه پس از جنگ به عنوان منبعی برای تاریخ مردم
اولین تحول پارادایمی _پیدایش تاریخ شفاهی معاصر- بعد از جنگ جهانی دوم بود که رنسانسی در استفاده حافظه به عنوان منبعی برای مطالعات تاریخی به وجود آورد. از میان محققان تاریخ شفاهی پل تامپسون کسی بود که جنبشهای تاریخ شفاهی مدرن ماقبل تاریخ را ترسیم کرد و توضیح داد که مورخان از دوران باستان بر شاهدان عینی وقایع مهم تکیه داشتند. تا اینکه با پیشرفتهای قرن نوزدهمی دیسیپلین تاریخ دانشگاهی به تقدم پژوهشهای آرشیوی و منابع مکتوب منجر شد و مدارک شفاهی به حاشیه رانده شد. اما پذیرش تدریجی سودمندی و اعتبار مدارک شفاهی و افزایش دسترسی به لوازم ضبط صوت توسعه تاریخ شفاهی را بعد از جنگ جهانی دوم پیریزی کرد. زمان و الگوی این ظهور به طور قابل توجهی در سراسر جهان متفاوت است. به عنوان مثال، اولین پروژه تاریخ شفاهی سازمان یافته توسط آلن نوینس (Allan Nevins ) در دانشگاه کلمبیا در نیویورک در سال ۱۹۴۸ آغاز شد و علاقه او در ضبط آرشیوی با مطالعه بر نخبگان سفید پوست نمایشگر اولین فعالیتهای تاریخ شفاهی در ایالات متحده بود. در بریتانیا دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ پیشگامان تاریخ شفاهی، بیشتر علاقه مند به ضبط تجارب مردم عادی کارگر بودند که این مطالعات پیوندهایی ابتدایی با مطالعات فولکلور داشت.
۲- توسعه روش پساپوزیتیویستی در نگرش به حافظه و ذهنیت در اواخر دهه ۱۹۷۰
این پارادایم پاسخی بود به نقد مورخان سنتی سندمحور و محافظه کار که از سیاستهای «تاریخ مردم» هراسان بودند و اطمینان ناپذیری حافظه را به عنوان یک ضعف، هدف نقد خود قرار دادند. هسته انتقاد از تاریخ شفاهی در اوایل ۱۹۷۰ این ادعا بود که حافظه با زوال فیزیکی در کهنسالی نابود میشود. این انتفادها موجب شد مورخان شفاهی اولیه دستورالعمل کتاب خود را به ارزیابی قابلیت اطمینان حافظه شفاهی اختصاص دهند. آنها با روانشناسی اجتماعی و انسانشناسی نشان دادند که چگونه سوگیری و قصهپردازی حافظه، اهمیت عطف به گذشته و اثرات مصاحبه بر یادآوری را تعیین میکنند؛ روش نمونهگیری در جامعهشناسی نیز به کمک تاریخ شفاهی آمد و از تاریخ مستند نیز برای بررسی اعتبار منابع استفاده شد. این دستورالعملها راهنمای مفیدی بودند برای خواندن خاطرات و ترکیب آنها با دیگر منابع تاریخی برای کشف آنچه در گذشته اتفاق افتاده است. در اواخر دهه ۱۹۷۰ مورخان شفاهی خوش قریحه مطرح کردند که اصطلاح اطمینان ناپذیری حافظه خود بیانگر قدرت آنهاست و ذهنیت حافظه نه تنها سرنخهایی در مورد معانی تجربه تاریخی فراهم میکند بلکه بین گذشته و حال، حافظه و هویت شخصی و خاطره فردی و جمعی ارتباط برقرار میکند. اگرچه مورخان محافظه کار در دهه ۱۹۷۰ از منتقدان اصلی تاریخ شفاهی بودند اما تاریخ شفاهی از سوی چپ هم به چالش کشیده شد. در اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰برخی از مورخان سوسیالیست به ویژه منتقد این تصور بودند که روش تاریخ شفاهی لزوما رادیکال و دموکراتیک هستند.
۳- تحول در برداشت در مورد نقش مورخ شفاهی به عنوان مصاحبهگر و تحلیلگر از اواخر ۱۹۸۰
سومین تحول در تاریخ شفاهی یک تحول پارادایمی در رویکرد ما به عینیت در تاریخ شفاهی به عنوان مصاحبه کننده و تحلیلگر است. یکی از نگرانیهای اصلی منتقدان تاریخ شفاهی در دهه ۱۹۷۰ این بود که مورخان دست به آفرینش میزنند. در طول دهه ۱۹۸۰ مفاهیم پوزیتیویستی عینیت پژوهشگر به طور فزاینده ی توسط نظریه پردازان فمنیست، انسان شناسان پست مدرن و جامعه شناسان کیفی و پرسشگران تاریخ شفاهی مورد پرسش قرار گرفت. مورخان شفاهی تحت تاثیر پیشرفتهای حاصله از خاطره نویسی فواید خاطرات مردم سالمند را برجسته کردند و با تفسیر خاطرات سهم قابل توجهی در تئوری سازی، روش و سیاست تحقیق کیفی مطالعات بین رشتهای داشتند.
۴- انقلاب دیجیتال از اواخر ۱۹۹۰ و اوایل ۲۰۰۰
چهارمین پارادایم با انقلاب دیجیتالی در تاریخ شفاهی رخ داد انقلابی که نتایج آن غیرقابل پیش بینی است. ایمیل و اینترنت نقش موثری در گفت و گوهای بین المللی در تاریخ شفاهی داشتند. مایکل فریش معتقد است ابزار دیجیتال جدید ابعاد جدیدی از درک و تعامل حافظه میان افراد را میگشاید. از نظر او مردم با به اشتراک گذاری فیلمها و تصاویر خانوادگی خود میتوانند به تاریخ شفاهی و کشف آنچه که تنها در حافظه مردم وجود دارد کمک شایانی کنند.[۱]
جین سیک روند تکاملی به کارگیری تاریخ شفاهی را به سه دوره تقسیم کرده است:
۱-دورهی تاریخ شفاهی با شیوهی سنتگرایان
در این دوره محققان تنها بر ضبط مصاحبه از طریق نوار تأکید دارند. آنها مصاحبه را طی زمانی طولانی برای هر مشارکت جو انجام میدادند. غالباً مصاحبهها خالی از تفسیر و تمرکز آنها تنها بر مشارکت جویان نخبه بوده است. در این نوع از تاریخ شفاهی، بازسازی مفاهیم صورت نمیگرفته است، به عبارت دیگر، نوعی مصاحبه با رویکرد اثباتی بوده است. این دوره با داستانگوییها در قالب مطالعات رسمی در قرون گذشته از دانشگاه کلمبیا شروع شد.
۲- دورهی تکاملی تاریخ شفاهی با رویکرد مفهومسازی مجدد
در این رویکرد، محققان تاریخ شفاهی از فنون متعددی در یک مصاحبه همچون ضبط ویدئویی- دیجیتالی، تنظیم صورت جلسههای کتبی مشارکت جویان و تعداد مصاحبههای بیش از یک مورد با مشارکت جویان استفاده کردند. به این ترتیب، با تنظیم مصاحبههای عمیق و کیفی در یک تاریخ شفاهی، محققان با تفاسیر مقایسهای و تحلیلهای تطبیقی، مطالعه خود را انجام دادند. به طور مثال، تفسیر مقایسهای بالاترین فرد درجهای ارتش با پایینترین فرد نظامی از نظر سلسله مراتب در یک مقوله مورد مطالعه در تاریخ شفاهی است. مشخصاً به کارگیری چهارچوب نظری در تحلیل مصاحبههای تاریخ شفاهی وجه ممیزهی این دوره با دورهی سنت گرایان است. مفهومسازی مجدد با تأکید بر اینکه مفاهیم باید در زمینه فرهنگی- اجتماعی موضوع تحلیل و مطالعه شوند.
۳- دورهی تاریخ شفاهی با رویکرد پست مدرنیستها
این دسته در تاریخ شفاهی از همهی راههای موجود، ممکن و قابل دسترس در مصاحبههای متعدد استفاده میکنند. پست مدرنها، تاریخ شفاهی را راهی برای تبارشناسی و دیرینهشناسی تاریخ میدانند و هدفشان اصلاح تاریخ از طریق صداهای جاری و زنده در هر جامعه است. بنابراین مفهومسازی مجدد قطعاً در مطالعه این دسته وجود دارد. پست مدرنها در تاریخ شفاهی قبل از هرگونه تفسیر و تحلیل از تاریخ شفاهی با تلاش همه نقطه نظرات متضاد، موافق، همگرا و متقابل را در ابعاد مختلف مورد مطالعه قرار میدهند. از ویژگیهای مشخص این رویکرد، توجه به زمینه فرهنگی- اجتماعی واقعه، نگاه موشکافانه و متوجه به درون ( درونگرا)، توجه خاص به گروههای حاشیهای و رانده شده و تلقی مشارکت جو به عنوان همکار تحقیق است. جین سیک رویکرد پستمدرنها را در به کارگیری تاریخ شفاهی به عنوان یک پروژه توأم با عدالت اجتماعی میداند.[۲]
مکتب شیکاگو: آغاز کننده راه؟
این دو تقسیم بندی با تفاوتهای اندکی که با هم دارند اما هر دو معتقدند تاریخ شفاهی به طور سازمان یافته از سال ۱۹۴۸ از دانشگاه کلمبیا شروع شد. اما پرسشی که مطرح میشود این است که تا پیش از این سازمان یافتگی تاریخ شفاهی از کجا ریشه گرفت و عوامل اجتماعی که موجب پیدایش آن شد چه بود؟ شاید بتوان گفت این روش از مکتب شیکاگو توانست خود را بشناساند.
دانشگاه شیکاگو که ازسال ۱۸۹۲ تأسیس شد، به سرعت در حوزهی جامعهشناسی کاربردی شهری توانست مکتب شیکاگو را که رویکردی عمدتا محیط شناختی داشت بنیان نهد. انگیزه اصلی اجتماعی که ظهور مکتب شیکاگو را توجیه میکرد رشد سرسامآور جمعیتهای شهری و ورود مهاجران و مشکلات آنها و به طور کلی معضلات روزافزون اجتماعی در شهرها بود. روشهای این مکتب، عمدتاً مشاهدههای دقیق واقعیتهای اجتماعی، تدوین توصیفها و تکنگاریهای شهری و تلاش برای ترسیم زندگینامههایی از خانوادههای مهاجر و تحلیل آنها و تمام مسائل مربوط به شهر بود که با هدف ایجاد اصلاح اجتماعی،کاهش تنشها و بهبود سازوکارهای حیات شهری بود.
مکتب شیکاگو از ابتدای قرن بیستم به وسیله ویلیام ایساک تامس (۱۸۶۳-۱۹۴۷) و چند تن دیگر از اندیشمندان اجتماعی در دانشگاه شیکاگو به راه افتاد. تامس تحقیقات اجتماعی خود را بر مشکلات شهر شیکاگو به ویژه موضوع مهاجران، زنان، گروههای اقلیت قومی، انحرافات اجتماعی و غیره از پیش از جنگ جهانی اول آغاز کرده بود. تامس برآن بود که برای مبارزه با انحرافات اجتماعی و مشکلات زندگی شهری چارهای جز شناخت دقیق سازوکارهای آنها و تحلیل این سازوکارها و جود ندارد. آنچه به نظر وی اهمیت داشت این بود که برداشت (perception) و نگرش (attitude) افراد را نسبت به موقعیتی که در آن قرار گرفتهاند بشناسیم تا بتوانیم جهتگیریهای ذهنی و رفتاری آنها را در جامعه درک کنیم. وی از سال ۱۹۱۴ با همکاری فلوریان زنانسکی جامعهشناس لهستانی تکنگاری عظیمی درباره دهقانان لهستانی در پنج مجلد با نام دهقانان لهستانی در اروپا و آمریکا در فاصله ۱۹۲۰- ۱۹۱۸منتشر کرد. اهمیت این اثر که بعدها به یکی از مهمترین آثار کلاسیک تاریخ جامعه شناسی و انسانشناسی شهری بدل شد، به مثابه الگوی معتبر برای مطالعات تطبیقی و کیفی در شهر بود. روش تدوین زندگینامه Life History یکی از روشهای مطالعاتی آنان بود که سالیان بعد تأثیر بسیار پایداری در شکل دادن به روشهای مورد استفاده در شاخه تاریخ شفاهی داشت. به نحوی که از دهه ۵۰، به تاریخ شفاهی امکان داد در دانشگاه کلمبیا، برکلی و لس آنجلس به صورت اساسی وارد شده و از آن زمان تا امروز همچنان به عنوان روشی پژوهشی انجام گیرد. در اروپا نیز پس از جنگ جهانی دوم این روش رایج شد و امروز در امریکا و اروپا هر سال صدها هزار زندگینامه شفاهی تدوین و به عنوان ماده خام مطالعات اجتماعی و تاریخ در تحقیقات مورد استفاده قرار میگیرد. [۳]
[۱] - Four Paradigm Transformations in Oral History, Alistair Thomson, The Oral History Review, Vol. ۳۴, No. ۱ (Winter - Spring, ۲۰۰۷), pp. ۴۹-۷۰
[۲] - مجموعه مقالات روشهای تحقیق کیفی در پژوهشهای اجتماعی٬ تهران: مجمع تشخیص مصلحت نظام٬ مرکز تحقیقات استراتژیک٬ چاپ اول زیرنظر صالحی امیری٬ رضا٬ فتحی٬ سروش؛ ( ٬( ۱۳۹۱، مقاله: تاریخ شفاهی٬ روش و یا ابزار تحقیق کیفی، مریم یارمحمد توسکی به نقل از
Janesick, Valeriey, Oral History As a Social Justice Project: Issues for the Qualitative Researeher, the qualitative report, vol. ۱۲ No. ۱ March ۲۰۰۷
[۳] - دانشگاه شیکاگو یا کلمبیا، کدام یک آغازگر تاریخ شفاهی نوین است؟، فائزه توکلی، هفته نامه تاریخ شفاهی، http://ohwm.ir/
نظر شما