فرهنگ امروز/ نعمت الله فاضلی:
آیینهای محرم راهی برای زیست پذیر کردن زندگی
در سالهای اخیر با گسترش رسانهها، توسعه شهرها و کلانشهرها و تکوین و توسعه فرآیندهای جهانی و جهانیشدنها و تحولات ساختاری که به وجود آمده است، آیین عاشورا نیز لاجرم در معرض تغییرات گوناگون هم از نظر شیوههای اجرا و نمادپردازی و هم از نظر کارکردها و پیامدهای گوناگون اقتصادی، اجتماعی و سیاسی قرار گرفته است. ابداعات و نوآوری بسیاری در شیوه اجرای این آیین به وجود آمده است و با رشد جمعیت شیعیان جهان و برگزاری جهانیتر این آیین، هر یک از ابعاد اقتصاد عاشورا، سیاست عاشورا، زیباییشناسی عاشورا، تاریخ عاشورا و فرهنگ عاشورا، مقولات بزرگ و مهمی را شکل دادهاند.
با وجود این، هنوز به شیوهای واقعگرا و مبتنی بر فهمی مردمنگارانه، توصیف و تحلیلی از تجربه زیسته انسانی این آیین شکل نگرفته است. آیین عاشورا تاکنون به صورت امری کلی و در پرتو گفتمانهای سیاسی و دینی، روایت شده است. اما میتوان روایتی دیگر نیز از این آیین داشت، روایتی بسیار ساده و معمولی از تجربه زیسته انسانی کسانی که در این آیین شرکت میکنند یا به نوعی در فضای زیستجهان این آیین قرار دارند. آیین عاشورا را میتوان نوعی تجربه زیستهای دانست که انسان شیعی آن را زیست میکند. امام حسین(ع) و یارانش، قهرمانان حادثه کربلا هستند و شیعیان هم قهرمانان آیین عاشورا. اینکه امام و یارانش چه چیزی تجربه کردند و چرا، پرسشی است که مورخان و محققان دینی با آن سروکار دارند، اما اینکه شیعیان در آیین عاشورا چه چیزی تجربه میکنند؟ پرسش انسانشناسانه ای است که مردمشناسان و مردمنگاران با آن سروکار دارند. از اینرو، میخواهم با تکیه بر تجربه زیستهام از آیین عاشورا، روایتی از این آیین در اینجا ارائه کنم.
عاشورا همچون تجربه زیسته
همه آیینها از جمله آیین عاشورا، جهان یا فضای نمادینی است که هستی برای انسان چون استعارهای برای معنابخشیدن و زیستپذیر کردن زندگی جلوه پیدا میکند. آیین عاشورا تجربهکردن جهان به شیوه شیعی است، میتوان گفت این آیین بزرگترین «تجربه زیسته جمعی» خاص شیعیان در زیستجهانشان را به صورت سالانه شکل میدهد.گمان میکنم میتوان از این زاویه به عاشورا نگاه کرد که عاشورا موقعیت فرهنگی یا فضای اجتماعی است که در آن هریک از افراد میتوانند راهبردهایی برای بهبود زندگی خود و تأمین و تحقق یکی یا برخی نیازهای عاطفی، شناختی، روانی، اخلاقی یا حتی نیازهای فیزیولوژیک خود را تأمین کرده و تحقق بخشند. آیین عاشورا در لحظه اکنون تاریخ، پیوند آشکارتری با «منطق زندگی» پیدا کرده است و زیستن و انسان بودن، در این آیین جلوهگری میکند.
مکثی در زیستجهان کلانشهری
انسان نیازمند تعامل و گفتوگوی جمعی است و اشکال گوناگون آیینها برای این هستند که امکان اجتماعی برای تأمین این نیاز را فراهم سازند. آیین عاشورا، آیین گفتوگوست. در تعزیهها، هیأتهای عزاداری، دسته های سینهزنی و زنجیرزنی، تکیهها و حسینیهها و در مراکز دینی شاهد این واقعیت هستیم که گروههای مختلف افراد تلاش میکنند تا دوستیهای تازه و تجربههای جدیدی از با هم بودن و همسخنی و همزبانی را تجربه کنند. این وجه «گفتوگویی» عاشوراست. عاشورا بویژه در موقعیتهای شهری و کلانشهری که در آن ارتباطات روز به روز با میانجیهای رسانه، یا سازمانها و ارتباطات مکتوب در حال تبدیلشدن به موقعیتهایی هستند که در آن تعاملات گرم و چهره به چهره کاهش پیدا میکند، نوعی فضای توقف و مکث در زیستجهان کلانشهری است. چرا که در این روزها غریبهها آشناتر میشوند و تعاملات با میانجی بتدریج یا به مقدار قابل ملاحظهای کنار میروند و جای خود را به همنشینی، همجواری و همزبانیهای گرم میدهند.
فرار از «اقتصاد مبادله» به «اقتصاد هدیه»
انسان به همان اندازه که نیازمند تملک داشتن و بهدستآوردن است، نیازمند بخشیدن و هدیهکردن نیز هست. مارسل موس انسانشناس کلاسیک در مطالعه مشهور خود «رساله پیشکش» (موس 1394) نشان داد انسانها از اولین دورههای زندگی جمعیشان اشکال گوناگونی بذل و بخشش هدایا، قربانیکردن، صدقه دادن و نذرکردن را داشتهاند. عاشورا آیین بخششکردن و هدیه است. بیشترین نذورات شیعیان در آیین عاشورا انجام میشود. در آیین عاشورا شکلی از «اقتصادِ هدیه»- تعبیری که مارسل موس آن را ابداع کرد- ظاهر میشود. مجموعه وسیعی از صدقات و نذورات که در این آیین عرضه میشود بیانکننده این نیاز وجودی انسان به بخشش و هدیهکردن است. همه ما تجربه غذا، نوشیدنی و انواع خوردنیهای رایگان را در آیین عاشورا داشتهایم. در هر حال ممکن است هریک از ما تبیینها و تفسیرهای گوناگونی از این رشد گسترده نذورات، سفرهها، صدقات و عرضه خوراکیها ونوشیدنیها در عاشورا داشته باشیم. برای مثال اینکه این سیطره و گسترش یافتن عرضه خوراکیها و نوشیدنیها را ممکن است به مثابه مصرفی شدن آیین یا مثابه شکلی از فراغت و لذتجویانهشدن آن تلقی کنیم. یا ممکن است با نوعی نگاه انتقادی این نذورات را به مثابه بسط نظام سرمایهداری بدانیم؛ اما برای تک تک شرکتکنندگان در این آیین، سفرهها و نذورات و غذاها، نوعی تجربه وجودی است که در آن ما نیاز خود برای هدیه کردن و بخشیدن و غیرمادی و غیراقتصادی و غیرتجاری کردن زندگی هم به کار میبریم. انسانها اگر همگی در اسارت ارزشهای تجاری و پولی قرار بگیرند، نمیتوانند تجربه زیست انسانی خود را در زندگی روزمره مشاهده کنند. ما انسانها نیاز داریم که حداقل لحظاتی یا روزهایی از سال بتوانیم آزاد از مراودات تجاری زندگی کنیم.آیین عاشورا را میتوان از این زاویه که ما بخشیدن را در قالب نمادی به نام «نذر» تجربه میکنیم، بفهمیم. موقعیتی که در آن شکلی از بده بستان بدون پول صورت میگیرد: نوعی تجربه انسانی برای رهایی از سیطره پول؛ اگرچه برای لحظهای کوتاه و اندک. از این زاویه آیین عاشورا شکلی از حرکت جمعی و همگانی همه مردم در لحظهای کوتاه برای فرار از «اقتصاد مبادله» و رفتن به طرف «اقتصاد هدیه» است.
نگریستن با چشمان عاشورایی
گریهکردن یکی از تجربههای وجودی انسان است.آیین عاشورا فرصتی برای گریستن و توجهکردن به چشمهای ما در جهان نمادین ویژهای است. جدای از ابعاد روانی و عاطفی گریستن، گریههای آیینی و جمعی شکل خاصی از کارویژه چشم در زندگی فرهنگی ماست. ما نمیتوانیم گریستن را همیشه در موقعیتهای عادی تجربه کنیم. گریهکردن جمعی، اجتماعیسازی غم در عمیقترین ساحت و حالت وجودی انسان است.همچنین آیین عاشورا فرصتهایی برای تماشاکردن تعزیه، نمایشهای مذهبی و دیدن هیأتها و دستههای سینهزنی و عزاداری است. از اینرو، آیین عاشورا از منظر تجربه زیسته انسانی، فرصت و مجالی است برای نگاه کردن. دیدن در تمام روزهای سال، فعالیتی شغلی، تجاری و در انحصار توجهکردن به مجموعهای از اشیا، منظرهها، آدمها و موقعیتهای تعریف شده و خاص است. اما در آیین عاشورا ما به شیوه خاصی چشمان خود را آزاد میگذاریم تا به شهر، همسایهها، غریبهها، آشنایان و به طبیعت و موجودات هستی آزادانه نگاه کنیم. گاهی ما در این روزها از شهر و دیار خود عازم روستاها و شهرهای دیگر میشویم تا چیزهای تازهای را ببینیم. ما در فضای آیینی عاشورا بویژه در سالهای اخیر که تکنولوژیهای حمل و نقل و فناوریهای رسانهای و ارتباطی گسترش یافتهاند مجالهای شگفتی برای متفاوت دیدن پیدا کردهایم. شاید از این زاویه اگر به آیین عاشورا نگاه کنیم که چگونه چشم در عاشورا خیره میشود و فرصتی پیدا میکند که بیرون از موقعیتهای عادی و متعارف، مجالی برای کنجکاوی، دقت کردن و توجه به رنگها، اشیا، آدمها و سوژههای تازه پیدا کند، آن گاه شاید بتوان از «چشمان عاشورایی» سخن گفت.
پرسهزدن و راهرفتن
انسان موجودی است که قدم میزند و با قدمزدن خود میاندیشد، کشف میکند و دانشهای تازهای میآفریند. میسن کاری در کتاب «عادات و آداب زندگی روزانه بزرگان» نشان میدهد که کم نیستند متفکرانی که لحظات خلاق زندگیشان، قدمزدن بوده است. آیین عاشورا، فرصتی است برای قدمزدن و تجربه تازه برای پاهای ما. همه ما میدانیم که یکی از ارکان آیین عاشورا راه رفتن است؛ با دستهها حرکتکردن از این محله به محله دیگر، از یک تکیه به تکیه دیگر، یا در خیابان و میادین شهر به شیوهای کاملاً متفاوت پرسهزدن: «پرسهزدن عاشورایی».
استفاده از پاها در آیین عاشورا به اندازه چشمها برای دیدن اهمیت دارد. شاید بیشتر! از این رو توجه کردن به این نکته که چگونه در عاشورا ما با پاهای خود زندگی میکنیم، میاندیشیم و حتی پاها فرصتی به ما میدهند تا عبادت کنیم و شکل بودن ما به عنوان شیعه، ایرانی یا هر بودن دیگری را تجربه کنیم، مهم است. پاها فقط اندامهای ساده در امتداد بدن ما نیستند بلکه پارههایی از کلیت بدن ما هستند که با دین، تاریخ و کلیت نظام معنایی ما عجین شدهاند. عاشورا فرصتی است که ما پاها را زیست کنیم و شکل تازهای از حرکتکردن و نظم و ترتیب برای راهرفتن را تمرین و تجربه کنیم. نظم و ترتیبی که فقط نوعی تمرین فیزیولوژیک و جسمانی نیست. بلکه شکل تازهای است از درآمیختن فیزیولوژی ما با نظام معنایی جمعی و دینی. از این رو به گمان من اگر از منظر انسانی و وجودی به آیین عاشورا نگاه کنیم باید تأملات گستردهای درباره نقش پاها و حرکتهای آن در این آیین مورد توجه و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
مدیریت بدن
آیین عاشورا مانند هر آیین دیگری فرصت شگفتانگیزی است تا ما به شیوه کاملاً متفاوتی بدن خود را مدیریت کنیم و نظم نشانهای تازهای را به کمک بدن، ابداع و عرضه داریم. پوشش مشکی به عنوان رنگ سوگواری بارزترین وجه مدیریت بدن در این آیین است اما بدن ما تنها با رنگ مشکی نیست که در آیین عاشورا نشانهگذاری میشود. استفاده از نمادهای گوناگون مانند استفاده از سربندها، دستبندها، پرچمهای کوچک، آویزانکردن نشانههای مذهبی و ارائه چهرهای سوگوار گاه چشمانی اشکآلود و سخنگفتن با لحن و آهنگ خاص و بسیاری از نشانهگذاریهای دیگر در چهره و بدن از مهمترین جلوههای انسانی تجربه آیین عاشوراست. ما در این آیین با بدن تازهای مواجه میشویم. بدنی که هم از نظر تغذیه، پوشش، لحن، نگاه، حرکت دستها و پاها و بهطور کلی مدیریت بدن، خود را متناسب با فضای آیینی عاشورا، دستکاری نشانهگذاری و مهیا کرده است. من گمان میکنم این مدیریت بدن در آیین عاشورا نوعی تعامل فرد با بدن خود نیز هست. در برخی از مناطق، بدن نقشی به مراتب بیش از هر چیز دیگری در این آیین پیدا میکند. سر و صورت خود را گلمالیکردن، زخمیکردن بدن و جاریکردن خون از بدن و در برخی از مناطق پنهانکردن بدن در جاهایی و به شیوههای گوناگون بدن را چون نماد و نشانهای آیینی به خدمت در آوردن، یکی از تجربههای انسانی و وجودی آیین عاشوراست. اما کمتر از این موضوع آگاهی داریم که «بدنهای عاشورایی» چگونه در این آیین زیست میشوند و احیاناً معانی و دلالتهایی که این تجربههای جسمانی دارند و چه تلقیهای تازه یا متفاوتی از معنای بدن عاشورایی به وجود میآید. اگر این واقعیت را در نظر آوریم که در حادثه کربلا ما با شهادت و جنگ رو به رو هستیم، حادثهای که در آن بدنهای مقدس پاره پاره میشوند یا در معرض جراحات سنگین، زجرها و شکنجههای گوناگون قرار میگیرند، میتوانیم این نتیجه را بگیریم که آیین عاشورا، به شکلهای گوناگون و پیچیدهای نوعی تعریف و بازتعریف بدن شیعی است در موقعیتهای متفاوت.
موسیقی وگوشهای عاشورایی
از آنجایی که موسیقی همواره برای ما مانند سایر هنرها، پارهای از زندگی عملی بوده است در آیینهای عاشورا نیز موسیقیهای عاشورایی علاوه بر کارکردهای قدسی یا دینی، شکلی از تمرین شنیدن و شنوایی است. به نوعی فرصت استثنایی است برای انسان ایرانی و شیعی که بتواند صدای نی، طبل و شیپور و سایر آلات موسیقایی را که در موقعیتهای عادی زندگی با آنها سر و کار ندارد تمرین و تجربه کند. علاوه بر این مواجهه گوش با آواز و لحن، که همواره مهمترین شکل یا فرم موسیقایی جامعه ما بوده است در این آیین صورت میگیرد. گوشهای ما در عاشورا تیز میشود و فرصتی پیدا میکند تا علاوه بر صداهای عادی و گفتوشنودها و پیامهای متعارف، با آوازها و طبلها، نیها و موسیقیهای دیگری مواجه شود. گوش به عنوان دروازه وجود برای انسان شیعی، در روزهای آیینی عاشورا، ناگهان اهمیت خود را آشکار میسازد. ما عاشورا را معمولاً با نوحهها، سنجها و صدای دستهها و هیأتهایش تداعی میکنیم. گوشهای عاشورایی، گوشهای انسان ایرانیای هستند که آمادهاند تا صدای متفاوتی را تجربه کنند. همه ما از کودکی تجربه شنوایی خاصی از عاشورا داریم؛ صدای «سلیم مؤذنزاده» و نوحه «زینب، زینب» او و صدای مداحان و نوحهسرایان بزرگ، در امتداد گوش انسان شیعی همیشه صدا میکند حتی اگر او گمان کند که آن باور اصیل را به این حادثه از دست داده باشد. گوشها در عاشورا همواره عاشورایی میمانند فارغ از اینکه شیعه باشی یا نه همین که در فرهنگ و سرزمین ایران زیست کنی این گوشها به مثابه بایگانی صداهای خاطرهانگیزی که به نوعی از کودکی با ما بودهاند فعال میشوند. ما در عاشورا فرصت پیدا میکنیم بشنویم صداهای یکدیگر را. بشنویم لحنهای محزون و غمگینی از فرودستان، مظلومان و پرتشدگان جامعه برمیخیزد. برای بسیاری از انسانها که نام «حسین» با مظلومیت، عدالت و عشق قرین شده است گوشدادن به درددلها، نالهها و غمهای دیگران فرصت یگانهای است برای تمرین وجودی انسان بودن به معنای اخلاقی آن. گوشها اندام عاشورایی برای دریافت کردن هستند. آنها به عنوان گوشهای حسینی، دریافتکننده پیامها، نداها و صداهایی هستند که ما ممکن است آنها را صدای فرودستان، مظلومان و حتی صداهای دوستان، آشنایان، خانواده و همه کسانی هستند که حق دارند توسط ما شنیده شوند اما در طول سال ما از شنیدن آنها مضایقه کردهایم. زیر چتر عاشورا، هر صدای انسانی مشروع و مجاز است که شنیده شود. ما تمرین میکنیم تا از گوشهایمان بهتر و بیشتر برای ارتباط انسانی، اخلاقی و اجتماعی استفاده کنیم. در مجموع به گمان من صدای طبیعت، صدای تاریخ، صدای هنر، صدای جامعه، صدای گروههای فرودست و صداهای اجتماعی گوناگون در آیینهای عاشورایی شنیده میشود.
زندگی و چیزی بیش از زندگی
از آنجایی که آرمانهای دینی و سیاسی همواره در کانون توجه محققان و مفسران عاشورا بوده است کمتر از منظر «منطق زندگی» به این آیین نگاه کردهایم. آیینهای عاشورا فرصتی هستند که «فرآیندهای زندگی» بتوانند تحقق یابند و به تعبیر جورج زیمل، «چیزی بیش از زندگی» را در این فرآیندها خلق کنند. زیستن همراه با چیزی بیش از زیستن، شاید یکی از منطقهای نهفته در آیین عاشوراست. چیزی بیش از زندگی لزوماً نباید ما را به آرمانهای بزرگ درباره ایدئولوژیها یا حتی اخلاق و امور ماوراء مادی و متافیزیک هدایت کنند؛ چیزی بیش از زندگی میتواند خواستها و نیازهای ساده انسانی هم باشند: صلح، آرامش، دوستداشتن، عشقورزیدن، توجهکردن و بسیاری از تجربههای اخلاقی و انسانی دیگر. اگر از منظر انسانی به تجربه زیسته آیینی عاشورا نگاه کنیم باید بگوییم که این آیین چیزی نیست جز زیباییشناسانه کردن شیوههای تأمین نیازهای انسانی و وجودی انسان شیعی به گونهای که انسان شیعی بتواند در هر موقعیت تاریخی، زمانی و اجتماعی، زندگی را زیستپذیر و نیازهای خود را تأمین و درعین حال نوع خاصی از بودن و شدن انسانی و شیعی را تجربه کند.
منبع: روزنامه ایران
نظر شما